بوستان سعدی؛ درسی از شیخ اجل: «عشق دردسرهای خاص خودش را دارد!»

بوستان سعدی؛ درسی از شیخ اجل: «عشق دردسرهای خاص خودش را دارد!»

هر مسیری مشقت‌های خودش را دارد و در این بین راه عشق نیز از دردسرهای خاص خودش برخوردار است.

کد خبر : ۲۵۰۰۳۶
بازدید : ۱۴

فرادید| بوستان، که در سال ۶۵۵ هجری توسط مصلح‌الدین سعدی شیرازی سروده شده، منظومه‌ای است که در قالب مثنوی به رشته تحریر درآمده است. این اثر در ده باب تنظیم شده و هر باب آن به موضوعی اخلاقی و اجتماعی اختصاص دارد.

به گزارش فرادید،  سعدی در این اثر با مهارت، مفاهیم پیچیده اخلاقی را در قالب داستان‌های کوتاه و اشعار دل‌انگیز بیان می‌کند که برای خوانندگان در هر دوره‌ای جذاب و قابل‌فهم است. از نظر فرهنگی، بوستان به‌عنوان یک متن آموزشی در مکتب‌خانه‌های ایران برای قرن‌ها تدریس شده و نقش مهمی در شکل‌گیری ارزش‌های اخلاقی و اجتماعی جامعه ایرانی ایفا کرده است. تأثیر این اثر در ادبیات پارسی و حتی در فرهنگ‌های همسایه، غیرقابل‌انکار است. بوستان، همراه با گلستان، به‌عنوان دو بال ادبیات تعلیمی پارسی، منبعی غنی برای آموزش حکمت و اخلاق به نسل‌های مختلف بوده است.

باب سوم در عشق و مستی و شور

هر مسیری مشقت‌های خودش را دارد و در این بین راه عشق نیز از دردسرهای خاص خودش برخوردار است.

شنیدم که بر لحن خنیاگری

به رقص اندر آمد پری پیکری

ز دلهای شوریده پیرامنش

گرفت آتش شمع در دامنش

پراکنده خاطر شد و خشمناک

یکی گفتش از دوستداران، چه باک؟

تو را آتش ای دوست دامن بسوخت

مرا خود به یک بار خرمن بسوخت

اگر یاری از خویشتن دم مزن

که شرک است با یار و با خویشتن

چنین دارم از پیر داننده یاد

که شوریده‌ای سر به صحرا نهاد

پدر در فراقش نخورد و نخفت

پسر را ملامت بکردند و گفت

از انگه که یارم کس خویش خواند

دگر با کسم آشنایی نماند

به حقش که تا حق جمالم نمود

دگر هر چه دیدم خیالم نمود

نشد گم که روی از خلایق بتافت

که گم کرده خویش را باز یافت

پراکندگانند زیر فلک

که هم دد توان خواندشان هم ملک

ز یاد ملک چون ملک نارمند

شب و روز چون دد ز مردم رمند

قوی بازوانند کوتاه دست

خردمند شیدا و هشیار مست

گه آسوده در گوشه‌ای خرقه دوز

گه آشفته در مجلسی خرقه سوز

نه سودای خودشان، نه پروای کس

نه در کنج توحیدشان جای کس

پریشیده عقل و پراکنده هوش

ز قول نصیحتگر آکنده گوش

به دریا نخواهد شدن بط غریق

سمندر چه داند عذاب حریق؟

تهیدست مردان پر حوصله

بیابان نوردان پی قافله

عزیزان پوشیده از چشم خلق

نه زنار داران پوشیده دلق

ندارند چشم از خلایق پسند

که ایشان پسندیده حق بسند

پر از میوه و سایه‌ور چون رزند

نه چون ما سیه‌کار و ازرق بزند

به خود سر فرو برده همچون صدف

نه مانند دریا بر آورده کف

نه مردم همین استخوانند و پوست

نه هر صورتی جان معنی در اوست

نه سلطان خریدار هر بنده‌ای است

نه در زیر هر ژنده‌ای زنده‌ای است

اگر ژاله هر قطره‌ای در شدی

چو خرمهره بازار از او پر شدی

چو غازی به خود بر نبندند پای

که محکم رود پای چوبین ز جای

حریفان خلوت سرای الست

به یک جرعه تا نفخهٔ صور مست

به تیغ از غرض بر نگیرند چنگ

که پرهیز و عشق آبگینه‌ست و سنگ

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید