چرا دوست داریم بترسیم؟ پاسخ چیزی نیست که فکر می‌کنید

چرا دوست داریم بترسیم؟ پاسخ چیزی نیست که فکر می‌کنید

ما انسان‌ها موجودات عجیبی هستیم که از خطر فرار می‌کنیم، اما برای ترسیدن صف می‌بندیم. دلیل اینکه دوست داریم بترسیم چیست؟ و چرا برخی از ترس متنفرند؟

کد خبر : ۲۷۴۲۰۸
بازدید : ۲

ما انسان‌ها موجودات عجیبی هستیم! از خطر می‌گریزیم، از ناشناخته می‌ترسیم و قرن‌هاست که سایه‌ی ارواح، هیولاها، تاریکی، مار و عقرب و هر موجود ناشناخته‌ای را که در سایه‌ها کمین کرده، تهدیدی جدی برای بقای خود می‌دانیم. ترس، واکنشی سالم و حیاتی است و قاعدتاً، عقل سلیم حکم می‌کند که از هر چیزی که بوی خطر، درد یا مرگ می‌دهد، تا جای ممکن فاصله بگیریم.

اما نگاهی به رفتار مدرن بشر بیندازید تا عمق تناقض را ببینید. ما نه‌تنها از ترس فرار نمی‌کنیم، بلکه مشتاقانه به استقبالش می‌رویم و حتی بابتش پول پرداخت می‌کنیم. در صف‌های طولانی می‌ایستیم تا سوار ترن هوایی‌ شویم یا پای تماشای فیلم‌های ترسناک می‌نشینیم تا با دیدن قاتلان زنجیره‌ای یا ارواح خبیث، ضربان قلبمان را به مرز انفجار برسانیم.

واقعا چرا ما انسان‌ها اینقدر عجیب هستیم و از ترسیدن لذت می‌بریم؟

5_11zon
خانه وحشت یا شکار در آتلانتا
NETHERWORLD Haunted House /CNN

ترس چیست؟ نگاهی به یک هشدار باستانی

طبق تحلیل The Why Files، ترس از نگاه دقیق علمی و واژه‌شناسی، احساسی همراه با درد یا اضطرابی ناخوشایند است که از درک خطری نزدیک یا انتظار آسیبی احتمالی ناشی می‌شود.

وقتی مغز باور می‌کند خطری در کمین است، چه خطری واقعی مثل دیدن یک خرس در جنگل و چه تصورات موهوم مثل هیولای زیر تخت، بلافاصله سیگنالی به سیستم عصبی خودکار می‌فرستد. در کمتر از چند ثانیه، سیستم عصبی سمپاتیک کنترل بدن را به دست می‌گیرد:

واکنش جنگ‌ یا گریز نسخه‌ای سریع از عقل تکاملی ماست

مردمک چشم‌ها کاملاً باز می‌شوند تا کوچک‌ترین حرکات محیط را در تاریکی رصد کنند. تنفس سریع و سطحی می‌شود تا اکسیژن بیشتری به خون برسد. ضربان قلب بالا می‌رود تا خون را با شتاب از اندام‌های غیرضروری مثل سیستم گوارش به سمت عضلات بزرگ پاها و بازوها پمپاژ کند.

بدن ما در این لحظه تبدیل به ماشین بقایی تبدیل می‌شود که باید یکی از این دو راه را انتخاب کند: یا با تمام قوا بجنگد، یا با تمام سرعت فرار کند.

6_11zon

جنگ یا گریز؟

چرا این‌گونه طراحی شده‌ایم؟ در یک کلمه: تکامل. دو انسان اولیه را تصور کنید که در دهانه‌ی غاری ایستاده‌اند و صدای خش‌خشی از میان بوته‌ها می‌شنوند. نفر اول، فردی خونسرد و بسیار شجاع است که اهمیتی به صدا نمی‌دهد و همان‌جا می‌ماند. نفر دوم، فردی مضطرب، محتاط و ترسو است که بلافاصله با شنیدن صدا فرار می‌کند و به انتهای غار پناه می‌برد.

حقیقت بی‎رحم تکامل می‌گوید که آن انسان نترس و خونسرد، احتمالاً خوراک ببر دندان‌خنجری شده و فرصتی برای انتقال ژن‌هایش پیدا نکرده است. ما نوادگان همان انسان‌های محتاط و همیشه نگران هستیم و سیستم ترسی که امروز در بدن ما فعال می‌شود، میراث همان اجدادی است که هر سایه‌ای را جدی می‌گرفتند.

چرا انسان‌ها از ترس لذت می‌برند؟

7_11zon
مردم در حال عبور از روی پل شیشه‌ای در چین
MediaProduction/Getty Image

ما دیگر در جنگلی پر از حیوانات درنده زندگی نمی‌کنیم، اما مغزمان با همان معماری قدیمی کار می‌کند. بنابراین گاهی برای تحریک این سیستم قدیمی، سراغ تجربه‌های مصنوعی و کنترل‌شده می‌رویم: فیلم ترسناک، بازی وحشت‌آور، سقوط آزاد، یا حتی ایستادن روی یک پل شیشه‌ای.

به همین دلیل صنعت فیلم‌های ترسناک یکی از سودآورترین ژانرها در تاریخ سینماست و بازی‌های ویدیویی دلهره‌آور بازاری اشباع‌ناپذیر دارند. انگار امروز که تهدیدهای واقعی کمتر از گذشته‌اند، انسان راه‌هایی پیدا کرده تا این واکنش قدیمی را در قالبی دیگر تجربه کند و از آن لذت ببرد.

روان‌شناسان و عصب‌شناسان با شرح پنج سازوکار مهم، توضیح می‌دهند چرا تجربه‌ی ترس کنترل‌شده می‌تواند نه‌تنها قابل‌تحمل، بلکه لذت‌بخش باشد.

شبکه‌ ایمنی: فاصله‌ واقعیت و خیال

اولین و حیاتی‌ترین شرط برای اینکه ترس سرگرم‌کننده باشد، وجود یک «شبکه ایمنی روانی» است. وقتی در حال راه‌رفتن روی لبه‌ی یک پرتگاه هستید؛ اگر طنابی محکم به کمرتان بسته باشد، آدرنالین ترشح می‌کنید و شاید حتی بخندید و لذت ببرید. اما اگر طنابی درکار نباشد، مسلماً وحشتی خالص و فلج‌کننده را تجربه می‌کنید.

8_11zon
وقتی اطمینان داریم ایمن هستیم، از ماجراجویی ترسناک لذت می‌بریم
Adam Mowery /backpacker

مغز ما در موقعیت‌هایی که واقعه‌ای تهدیدکننده در میان نیست، بازی دوگانه‌ای انجام می‌دهد: بخش ابتدایی مغز خطر را احساس می‌کند و فریاد می‌زند: «فرار کن!» اما بخش منطقی مغز فوراً وارد عمل می‌شود و اطمینان می‌دهد: «تو در امانی».

ترس فقط زمانی سرگرم‌کننده است که مغز مطمئن باشد خطری در کار نیست

این تعادل به ما اجازه می‌دهد از تجربه‌ی ترس لذت ببریم، زیرا بدن وارد فاز دفاعی می‌شود، اما مغزِ تحلیلی آن را بی‌خطر می‌داند. خروجی چیزی شبیه «ترس تنظیم‌شده» است، هیجان کنترل‌شده‌ای که بدون هرگونه تهدید واقعی تجربه می‌کنیم.

اگر همین تجربه بدون شبکه‌ی ایمنی اتفاق بیفتد، نتیجه کاملاً متفاوت خواهد بود: حمله‌ی اضطرابی، واکنش فرار، یا شوک. بدون شبکه‌ی ایمنی، لذت از میان می‌رود و تنها بقا اهمیت پیدا می‌کند.

سیل شیمیایی و ذهن‌آگاهی اجباری

در دهه‌ی گذشته، پژوهشگرانی مانند مارجی کر نشان داده‌اند یکی از جذاب‌ترین بخش‌های ترسیدن، معجون شیمیایی قدرتمندی است که در مغز تولید می‌شود. با فعال‌شدن واکنش جنگ‌یاگریز سیلابی مولکولی بدن را فرامی‌گیرد:

آدرنالین بدن را برای واکنش سریع آماده می‌کند. اندورفین‌ها نقش آرام‌بخش دارند و درد را کاهش می‌دهند. دوپامین هم احساس لذت و پاداش را ایجاد می‌کند.

9_11zon
چهار هورمون «حالِ خوب» که از میان آن‌ها آدرنالین، اندورفین و اکسی‌توسین در واکنش به ترس نقش دارند
Inner Mammal Institute

این موج سریع هورمون‌ها باعث بروز احساساتی شبیه سرخوشی، هوشیاری بالا و تمرکز شدید می‌شود. اگر تابه‌حال هنگام تماشای یک صحنه‌ی وحشتناک از جا پریده باشید و ثانیه‌ای بعد خنده‌تان گرفته باشد، دقیقاً به‌خاطر همان موج شیمیایی است.

در اوج ترس، مغز هر فکری را خاموش می‌کند و فقط «لحظه‌ی اکنون» باقی می‌ماند

وقتی دوباره به خودمان یادآوری می‌کنیم که «امن هستیم»، هورمون‌ها کاهش می‌یابند و جای خود را به نوعی آرامش و سبکی ذهن می‌دهند. این چرخه «تنش، آزادسازی، آرامش»، برای بسیاری از مردم بسیار خوشایند است؛ تاحدی‌که گاهی آن را دوباره و دوباره تکرار می‌کنند.

در لحظه‌ی ترس، مثلاً وقتی قاتلی تبربه‌دست در فیلم به سمت قهرمان می‌دود، مغز ما تمام فعالیت‌های غیرضروری را تعطیل می‌کند و از افکار آزاردهنده خالی می‌شود: نه جای نگرانی‌های آینده می‌ماند، نه غصه‌ی گذشته. ما کاملاً در لحظه‌ی حال غوطه‌ور می‌شویم؛ حالتی که معمولاً فقط در مراقبه یا موقعیت‌های هیجانی شدید تجربه می‌کنیم.

احساس توانستن و قهرمانی درونی

10_11zon
مواجهه با ترس به ما حس موفقیت می‌دهد
Pexels

لذت‌بردن از ترس در حس عمیق «خودکارآمدی» نیز ریشه دارد. وقتی ما خودمان را داوطلبانه در معرض یک موقعیت دشوار مثل پریدن از ارتفاع یا دیدن یک فیلم بسیار ترسناک قرار می‌دهیم و موفق می‌شویم آن را تحمل کنیم، مغزمان آن را یک پیروزی بزرگ قلمداد می‌کند.

ترس مهار‌شده، اعتمادبه‌نفس را تقویت می‌کند چون به ما ثابت می‌کند شکننده نیستیم

این حس به لذت شکست‌دادن غول مرحله‌ی آخر بازی‌های سخت ویدیویی شباهت دارد. ما به خودمان ثابت می‌کنیم که می‌توانیم با اضطراب روبرو شویم و نشکنیم، فرایندی که اعتمادبه‌نفسمان را بالا می‌برد و به ما یادآوری می‌کند که قوی‌تر از آن چیزی هستیم که تصور می‌کردیم.

پیوند اجتماعی و خاطرات ماندگار

آیا دقت کرده‌اید که مردم معمولاً دسته‌جمعی به دیدن فیلم‌های ترسناک می‌روند؟ انسان موجودی اجتماعی است و هیچ‌چیز مثل یک بحران مشترک انسان‌ها را به هم نزدیک نمی‌کند. تحقیقات نشان می‌دهد که تجربه ترس در کنار دوستان یا خانواده، سطح اکسی‌توسین را در بدن بالا می‌برد، هورمونی که با نام «هورمون عشق» یا «چسب اجتماعی» هم می‌خوانند و باعث ایجاد حس نزدیکی، اعتماد و همبستگی عمیق بین افراد می‌شود.

11_11zon
دیدن فیلم ترسناک با دوستان، مثل مواجهه‌ی گروهی با خطر است و افراد را به یکدیگر نزدیک‌تر می‌کند

وقتی گروهی از دوستان با هم جیغ می‌کشند، به هم می‌چسبند و بعد با هم می‌خندند، انگار در آیینی باستانی یا قبیله‌ای حضور دارند: «ما با هم با خطر روبرو شدیم و زنده ماندیم.»

ترس دسته‌جمعی مثل یک آیین کوچک است: با هم می‌ترسیم و با هم نفس راحت می‌کشیم

علاوه بر این، هیجان شدید باعث شکل‌گیری پدیده‌ای به نام «خاطرات فلاش‌گونه» (Flashbulb Memories) می‌شود. مغز در حالت برانگیختگی بالا، رویدادها را با جزئیات و شفافیت بسیار بیشتری در حافظه ثبت می‌کند.

به همین دلیل است که شاید شام معمولی هفته پیش را فراموش کرده باشید، اما شبی را که با دوستانتان در شهربازی از ترس می‌لرزیدید و می‌خندیدید، با تمام جزئیات به یاد دارید. ترس‌های مشترک، دوستی‌ها را عمیق‌تر و خاطرات را حکاکی می‌کنند.

کنجکاوی و فرار از روزمرگی

زندگی مدرن اغلب ایمن، قابل‌پیش‌بینی و گاهی کسالت‌بار پیش می‌رود. ما در چرخه‌ای تکراری بیدار می‌شویم، کار می‌کنیم و می‌خوابیم؛ درست شبیه فیلم «روز گراندهاگ» که در آن شخصیت اصلی در یک حلقه زمانی گیر افتاده و مجبور است هر روز صبح که بیدار می‌شود، دقیقاً همان روزِ تکراری را دوباره و دوباره زندگی کند. اما مغز انسان ذاتاً کنجکاو است و تشنه‌ی تازگی و تحریک‌شدن.

12_11zon
صحنه‌ای از فیلم جن‌گیر: ما کنجکاویم آن‌سوی شکستن قوانین فیزیک یا اخلاق را بدانیم
Josh Weiner/Warner Bros. Pictures, Courtesy Photofest

ترس، به‌ویژه در قالب داستان‌های ماورایی یا جنایی، دریچه‌ای به‌سوی ناشناخته‌ها باز می‌کند. ما کنجکاویم بدانیم آن‌سوی خط‌قرمز چیست؟ اگر قوانین فیزیک یا اخلاق بشکنند چه می‌شود؟ فیلم‌های ترسناک عنصر غافلگیری و عدم قطعیت را به زندگی ما تزریق می‌کنند.

شوک‌های کنترل‌شده، روتین مغز را برهم می‌زنند و نیاز ما به ماجراجویی و کشف وجه تاریک هستی را برطرف می‌کنند، بدون اینکه واقعاً در خطر باشیم.

وقتی مغز ساز مخالف می‌زند: چرا برخی افراد از ترس متنفرند؟

تا اینجای کار، شاید به نظر برسد که سیستم ترس انسان شهربازی بیولوژیکی است که همه از آن لذت می‌برند. ولی اگر در صف ترن هوایی یا جلوی گیشه‌ی سینمای وحشت بایستید، همیشه کسانی را می‌بینید که رنگشان پریده، دستانشان می‌لرزد و هیچ نشانه‌ای از لذت در چهره‌شان نیست.

چرا یک محرک یکسان مانند صحنه‌ای دلهره‌آور، در برخی را به هیجان می‌آورد و در دیگری حمله‌ی عصبی ایجاد می‌کند؟ واکنش انسان‌ها به ترس شدیداً به ساختار مغز، خلق‌وخو و تجربه‌های گذشته‌ی آن‌ها بستگی دارد.

معماری متفاوت مغز: جنگ آمیگدالا و کورتکس

در فرایند پردازش ترس دو بخش مغز نقش‌های اصلی را ایفا می‌کنند: نخست آمیگدالا که مسئولیت تشخیص تهدید و آغاز واکنش ترس را به‌عهده دارد و دوم قشر پیش‌پیشانی که وظیفه‌ی تحلیل واقعیت، کنترل واکنش‌ها و آرام‌کردن اوضاع را انجام می‌دهد.

13_11zon
عملکرد بخش آمیکدالای مغز در برابر قشر پیش‌پیشانی

در مغز افرادی که از ترس لذت نمی‌برند، تعادل قدرت بین این دو بخش به شکل متفاوتی برقرار می‌شود. تحقیقات تصویربرداری مغزی نشان می‌دهد که افراد مبتلا به اختلالات اضطرابی مختلف، سیم‌کشی‌های متفاوتی دارند:

در افرادی که دچار اختلال هراس یا استرس پس از سانحه (PTSD) هستند، قشر پیش‌پیشانی اغلب «کم‌کار» است. یعنی وقتی آمیگدالا زنگ خطر را می‌زند، بخش منطقی مغز زور کافی برای سرکوب آن را ندارد و نمی‌تواند با قاطعیت بگوید: «نترس، این واقعی نیست». در نتیجه بدن در حالت وحشت شدید قفل می‌شود.

وقتی کورتکس نتواند آمیگدالا را آرام کند، ترس به وحشت تبدیل می‌شود

در سمت دیگر، کسانی که به وسواس فکری (OCD) یا اضطراب فراگیر (GAD) دچارند، اغلب قشر پیش‌پیشانی بسیار فعالی دارند. مغز این افراد آن‌قدر درگیر تحلیل، نشخوار فکری و بررسی جزئیات است که اصلاً نمی‌تواند «رها کند».

این گروه نمی‌توانند خود را به جریان هیجان بسپارند چون مغزشان مدام در حال اسکن‌کردن خطرات احتمالی و تلاش برای کنترل اوضاع است. برای لذت‌بردن از ترس، باید دست از کنترل‌کردن بردارید، کاری که برای مغز وسواسی تقریباً غیرممکن است.

مهندسی شیمیایی: ترمزهای برید‌ه‌ دوپامین

شاید شنیده باشید که به عاشقان هیجان «معتادان آدرنالین» می‌گویند؛ اما علم عصب‌شناسی این لقب را اصلاح می‌کند: آن‌ها در واقع «معتادان دوپامین» هستند و تفاوت اصلی‌شان با افراد عادی، در سیستمی به نام گیرنده‌های خودکار روشن می‌شود.

بیایید گیرنده‌ها را به «ترمزهای ایمنی» یا «سنسورهای سرریز» در مغز تشبیه کنیم که میزان ترشح مواد شیمیایی مثل دوپامین را رصد می‌کنند و وقتی سطح هورمون بالا رفت، دستور توقف می‌دهند.

14_11zon
معتادان آدرنالین یا دوپامین
edgenyc

تحقیقات دکتر دیوید زالد در دانشگاه وندربیلت نشان می‌دهد افرادی که عاشق ترس و ریسک‌اند، تعداد کمتری از این گیرنده‌های ترمز در مغزشان دارند. کمبود ترمز ایمنی دو پیامد مهم به‌همراه خواهد داشت:

برای برخی، کوچک‌ترین تحریک ترسناک کافی است تا سیستم هشدار بیش‌ازحد فعال شود

نخست اینکه مغز آن‌ها همتای افراد عادی فرمان «کافی است» را صادر نمی‌کند. بنابراین وقتی در موقعیت ترسناک قرار می‌گیرند، سیل عظیمی از دوپامین بدون محدودیت جاری می‌شود که لذت و سرخوشی شدیدی ایجاد می‌کند.

و دوم، چون سیستم پاداش مغز این افراد دیرتر اشباع می‌شود، برای رسیدن به همان سطح لذت، به محرک‌های بسیار قوی‌تری نیاز دارند.

15_11zon
مسیر دوپامین در مغز
simply psychology

در مقابل افرادی که از ترس متنفرند، احتمالاً ترمزهای بیشتری و بسیار حساس‌تری دارند. مغزشان با کوچک‌ترین محرک ترسناک، اشباع می‌شود و بلافاصله واکنش دفاعی نشان می‌دهد. به همین دلیل سیل شیمیایی هورمون‌ها برای این افراد لذت‌بخش نیست، بلکه شاید گیج‌کننده و آزاردهنده هم باشد.

نرم‌افزار ذهن: تجربیات گذشته و قاب مرجع

جدا از بیولوژی، یادگیری هم نقش مهمی در واکنش‌های ما به ترس بازی می‌کند. مفهومی به نام ترسِ سرگرمی الگویی است که باید آموخته شود. کودکان به‌صورت پیش‌فرض نمی‌دانند که ترس می‌تواند مفرح باشد؛ آن‌ها واکنش والدین و محیطشان را مدل قرار می‌دهند.

واکنش ما به ترس فقط زیستی نیست؛ حافظه هم تعیین می‌کند که چه چیزی را به چشم تهدید ببینیم

اگر شما در خانواده‌ای بزرگ شده باشید که والدینتان از دیدن فیلم ترسناک لذت می‌بردند و در شهربازی می‌خندیدند، مغز شما یاد گرفته که: «این تپش قلب و جیغ‌زدن، نشانه‌ی شادی است، نه خطر». درواقع شما قاب مرجع مثبتی برای ترس دارید.

16_11zon
«ترسِ سرگرمی» الگویی است که باید آموخته شود
storyblocks

اما اگر والدینتان همیشه مضطرب بوده‌اند، یا اگر در کودکی اتفاقات ناخوشایندی مثل حبس‌شدن در تاریکی را تجربه کرده باشید، مغزتان موقعیت ترسناک را معادل خطر می‌داند. در چنین حالتی، مفهوم «لذت‌بردن از وحشت» همان‌قدر بی‌معنی است که بگوییم «لذت از دست‌زدن به بخاری داغ»

چگونه از ترس برای رشد خود استفاده کنیم؟

از منظر علمی ما می‌توانیم رابطه‌مان را با ترس، تغییر و بهبود دهیم و در این مسیر شناخت سازوکارهای مغز به ما قدرتی تازه می‌دهد. وقتی می‌دانید که تپش قلب شدید و لرزش دست‌ها، صرفاً توفانی شیمیایی از آدرنالین و کورتیزول است نه نشانه ضعف شخصیت، راحت‌تر می‌توانید با آن کنار بیایید.

این دانش، دروازه‌ای به‌سوی تکنیک روان‌شناختی مهمی به نام «مواجهه‌درمانی» (Exposure Therapy) باز می‌کند. اگر از چیزی می‌ترسید؛ مثل صحبت در جمع یا ایستادن در ارتفاع، اجتناب مطلق از موقعیت فقط ترس شما را ریشه‌دارتر می‌کند.

اما اگر یاد بگیرید که در محیطی کنترل‌شده مثل یک کلاس سخنوری یا دیوار سنگ‌نوردی ایمن، با دوزهای کوچکی از ترس خود روبرو شوید، مغزتان به‌مرور یاد می‌گیرد که خطر معادل مرگ نیست.

17_11zon
The Park Prodigy

تجربه‌های ترسناک تفریحی، مثل تماشای فیلم‌های وحشتناک یا رفتن به اتاق فرار به ما فرصت می‌دهند تا عضله‌ی شجاعت خود را در محیطی امن تمرین دهیم.

هر بار که با صحنه‌ای ترسناک روبرو می‌شوید و رویتان را برنمی‌گردانید، به مغزتان پیام می‌دهید: «من می‌توانم با استرس روبرو شوم، آن را تحمل کنم و درنهایت، پیروز و خندان از آن خارج شوم.» حس تاب‌آوری به زندگی واقعی هم سرایت می‌کند و شما را در برابر استرس‌های شغلی و مشکلات زندگی مقاوم‌تر می‌سازد.

و درنهایت چه شما از آن دسته «معتادان دوپامین» باشید که آخر هفته‌ها را به‌دنبال تفریحاتی فوق هیجانی و ترسناک‌اند و چه از افرادی که ترجیح می‌دهند وقتشان را با فیلمی کمدی رمانتیک بگذرانند، بازهم ترس یادآور مشترک زنده‌بودن ماست.

منبع: خبرآنلاین

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید