سریال چرنوبیل چطور جنجالیترین سریال این روزهای جهان شد؟
ترس و وحشتی که پس از تماشای اولین اپیزود چرنوبیل ایجاد شد، به حدی بود که بسیاری از مخاطبان آمریکایی سراغ گوگل رفتند تا ببینند نزدیکترین پایگاه هستهای به محل زندگی شان کجاست و در چه وضعیتی قرار دارد.
کد خبر :
۷۰۶۰۴
بازدید :
۲۲۹۸
لیدا صدرالعلمایی | «چرنوبیل» مینی سریال پنج اپیزودی شبکهی HBO در فصل بی رمق تلویزیون، پس از تجربهی عذاب آور پایان مفتضحانهی برگ برندهی دههی گذشته همین شبکه (بازی تاج و تخت) و در میان خیل عظیم سریالهای فانتزی، غوغایی به پا کرد.
هم ستایش منتقدان را برانگیخت و هم صحبت دربارهی یک واقعهی تاریخی مهم را پیش کشید: فاجعهی هستهای سال ۱۹۸۶ در شوروی در منطقهای که اوکراین امروزی است. چرنوبیل که دوشنبهی هفتهی گذشته آخرین قسمت آن از HBO پخش شد، توانست بالاترین امتیاز سریالهای تاریخ تلویزیون را با میانگین ۹.۷ از ده در سایت IMDB کسب کند و با این موفقیت سریالهای مهمی، چون «برکینگ بد»، «شنود» و «سیاره زمین» را کنار زد تا حداقل برای مدتی در جایگاه بهترین سریال تاریخ تلویزیون قرار بگیرد.
تنها گروهی که نارضایتی خود را از ساخته شدن این سریال ابراز کردند، مقامات کرملین بودند. روز چهارشنبهی هفتهی گذشته هالیوود ریپورتر گزارش کرد که یک کمپانی روسی که وابسته به دولت است، درصدد ساخت سریالی دربارهی چرنوبیل است، سریالی که قصد دارد نقش آمریکا را در وقوع این فاجعه اتمی برجسته کند و به نوعی پاسخی باشد به پروپاگاندای آمریکا در روایت دراماتیزه شدهی فاجعهی چرنوبیل.
از واکنش قابل پیش بینی کشور روسیه که بگذریم، تماشای چرنوبیل بسیاری از شهروندان شوروی سابق را به مرور خاطرات این فاجعه واداشت. نکتهی جالب اینجاست که بسیاری از آنها اعتراف کردند که دربارهی آنچه در ۲۶ آوریل سال ۱۹۸۷ در چرنوبیل اتفاق افتاد، چیز زیادی نمیدانستند، حتی کسانی که با فاصلهی یک نسل به نوعی با این واقعه درگیر بودند.
تنها گروهی که نارضایتی خود را از ساخته شدن این سریال ابراز کردند، مقامات کرملین بودند. روز چهارشنبهی هفتهی گذشته هالیوود ریپورتر گزارش کرد که یک کمپانی روسی که وابسته به دولت است، درصدد ساخت سریالی دربارهی چرنوبیل است، سریالی که قصد دارد نقش آمریکا را در وقوع این فاجعه اتمی برجسته کند و به نوعی پاسخی باشد به پروپاگاندای آمریکا در روایت دراماتیزه شدهی فاجعهی چرنوبیل.
از واکنش قابل پیش بینی کشور روسیه که بگذریم، تماشای چرنوبیل بسیاری از شهروندان شوروی سابق را به مرور خاطرات این فاجعه واداشت. نکتهی جالب اینجاست که بسیاری از آنها اعتراف کردند که دربارهی آنچه در ۲۶ آوریل سال ۱۹۸۷ در چرنوبیل اتفاق افتاد، چیز زیادی نمیدانستند، حتی کسانی که با فاصلهی یک نسل به نوعی با این واقعه درگیر بودند.
یک شهروند روس در توئیتر مینویسد: «واقعا خجالت زده ام که پیش از این هیچ اطلاعاتی دربارهی چرنوبیل نداشتم. شوکه شده ام که سی سال بعد از آن واقعه به واسطه گروهی بازیگر و فیلمساز غربی و یک شبکهی آمریکایی باید ابعاد فاجعهای را درک کنم که هزاران نفر از هم وطنان من را درگیر کرده بود.»
یک شهروند اوکراینی ۲۹ ساله هم به این نکته اشاره کرده است که در دوران تحصیل اشارهای گذرا به ماجرای چرنوبیل شده بود و بیش از این چیزی دربارهی آن نمیدانست. «تا پیش از این برای بیشتر مردم، چرنوبیل در حد یک آتش سوزی بود که موجب نشت مواد سمی و آلوده شدن منطقهای وسیع شده بود. هیچ کدام ما کوچکترین تصوری نداشتیم که چندین نفر در این حادثه جان شان را از دست داده اند.»
البته جنجالی که این مینی سریال پنج اپیزودی به پا کرد، فراتر از مرور یک واقعهی تراژیک برای کسانی بود که به واسطهی مجاورت جغرافیایی، تجربهای مستقیم یا غیرمستقیم از این اتفاق داشتند. چرنوبیل باعث شد عدهی زیادی شاید برای اولین بار به مقولهی استفاده از انرژی هستهای و خطرات احتمالی آن فکر کنند.
البته جنجالی که این مینی سریال پنج اپیزودی به پا کرد، فراتر از مرور یک واقعهی تراژیک برای کسانی بود که به واسطهی مجاورت جغرافیایی، تجربهای مستقیم یا غیرمستقیم از این اتفاق داشتند. چرنوبیل باعث شد عدهی زیادی شاید برای اولین بار به مقولهی استفاده از انرژی هستهای و خطرات احتمالی آن فکر کنند.
ترس و وحشتی که پس از تماشای اولین اپیزود چرنوبیل ایجاد شد، به حدی بود که بسیاری از مخاطبان آمریکایی سراغ گوگل رفتند تا ببینند نزدیکترین پایگاه هستهای به محل زندگی شان کجاست و در چه وضعیتی قرار دارد. البته قصد خالق سریال، کریگ مازین بنا به گفتهی خودش هرگز این نبوده که با چرنوبیل نشان دهد «آیا قدرت هستهای ذاتا خوب است یا بد»، بلکه مسئله سریال «تاکید بر این موضوع است که دروغ، غرور و سرکوب انتقاد خطرناک است».
چه هدف از بازسازی واقعهی چرنوبیل، برجسته کردن فساد و قدرت تخریب یک سیستم سیاسی معیوب بوده باشد، چه تاکید بر بی دقتی در مراقبت از نیروگاه ها، چه صرفا داستان پردازی براساس هولناکترین و بزرگترین حادثه هستهای تاریخ بشر، در هر صورت باید به این نکته هم اشاره کرد که این روایت پنج قسمتی، در موارد بسیاری به واقعیتهای تاریخی وفادار نبوده است. در بین تمامی نقدهای مثبت و پر از تمجید و ستایش، یادداشتهایی هم دربارهی «چرنوبیل» منتشر شد که به ایرادات اساسی روایت آن اشاره داشت. ایراداتی که به سادگی نمیتوان از کنارشان گذشت.
دراماتیزه کردن یا خیانت به تاریخ
سوتلانا الکسیویچ نویسنده روس زبان اهل بلاروس که نوبل ادبیات سال ۲۰۱۵ را برای فعالیت هایش در زمینه تاریخ شفاهی گرفت، اعتراف کرده است که نوشتن کتاب «آواهای چرنوبیل» برای او در مقایسه با کاری که برای ثبت تاریخچه جنگ جهانی دوم، جنگ شوروی و افغانستان و فروپاشی شوروی انجام داده، کاری به مراتب سادهتر بوده است، به یک دلیل ساده: دربارهی چرنوبیل برخلاف دیگر وقایع تاریخی، روایتی رسمی وجود ندارد و همین امر سبب شد کسانی که با الکسیویچ درباره چرنوبیل مصاحبه کردند، فقط از تجربهی واقعی خودشان بگویند، نه آنچه معمولا با گذر زمان از ترکیب خاطرات شخصی و روایتها و داستانهای جمعی دربارهی یک اتفاق در ذهن افراد ساخته میشود.
کتاب الکسیویچ دربارهی چرنوبیل در سال ۱۹۹۷ در روسیه منتشر شد، یعنی ده سال پس از انفجار رآکتور اتمی این پایگاه هسته ای. اما جالب اینجاست که این خلاء روایت دربارهی چرنوبیل در روسیه حتی پس از انتشار کتاب الکسیویچ هم ادامه داشت و تازه پس از نوبل ادبی او بود که در روسیه و غرب این اثر هم مورد توجه قرار گرفت.
چه هدف از بازسازی واقعهی چرنوبیل، برجسته کردن فساد و قدرت تخریب یک سیستم سیاسی معیوب بوده باشد، چه تاکید بر بی دقتی در مراقبت از نیروگاه ها، چه صرفا داستان پردازی براساس هولناکترین و بزرگترین حادثه هستهای تاریخ بشر، در هر صورت باید به این نکته هم اشاره کرد که این روایت پنج قسمتی، در موارد بسیاری به واقعیتهای تاریخی وفادار نبوده است. در بین تمامی نقدهای مثبت و پر از تمجید و ستایش، یادداشتهایی هم دربارهی «چرنوبیل» منتشر شد که به ایرادات اساسی روایت آن اشاره داشت. ایراداتی که به سادگی نمیتوان از کنارشان گذشت.
دراماتیزه کردن یا خیانت به تاریخ
سوتلانا الکسیویچ نویسنده روس زبان اهل بلاروس که نوبل ادبیات سال ۲۰۱۵ را برای فعالیت هایش در زمینه تاریخ شفاهی گرفت، اعتراف کرده است که نوشتن کتاب «آواهای چرنوبیل» برای او در مقایسه با کاری که برای ثبت تاریخچه جنگ جهانی دوم، جنگ شوروی و افغانستان و فروپاشی شوروی انجام داده، کاری به مراتب سادهتر بوده است، به یک دلیل ساده: دربارهی چرنوبیل برخلاف دیگر وقایع تاریخی، روایتی رسمی وجود ندارد و همین امر سبب شد کسانی که با الکسیویچ درباره چرنوبیل مصاحبه کردند، فقط از تجربهی واقعی خودشان بگویند، نه آنچه معمولا با گذر زمان از ترکیب خاطرات شخصی و روایتها و داستانهای جمعی دربارهی یک اتفاق در ذهن افراد ساخته میشود.
کتاب الکسیویچ دربارهی چرنوبیل در سال ۱۹۹۷ در روسیه منتشر شد، یعنی ده سال پس از انفجار رآکتور اتمی این پایگاه هسته ای. اما جالب اینجاست که این خلاء روایت دربارهی چرنوبیل در روسیه حتی پس از انتشار کتاب الکسیویچ هم ادامه داشت و تازه پس از نوبل ادبی او بود که در روسیه و غرب این اثر هم مورد توجه قرار گرفت.
حالا که شبکهی HBO روایتی داستانی از این واقعه ساخته است، به نظر میرسد این خلاء از میان رفته است، اما اشکال اینجاست که دست آخر کتابها نبودند که چرنوبیل را بازسازی کردند، بلکه یک سریال تلویزیونی بود که خلاء روایت را پر کرد و این به اعتقاد منتقد نیویورکر ماشا گیسن، ابدا اتفاق خوبی نیست.
اما پیش از اشاره به اشتباهات تاریخی سریال چرنوبیل، بهتر است به دستاوردهای آن در بازسازی فضای شوروی اشاره کنیم. در چرنوبیل نوشته و ساخته کریگ مازین به کارگردانی یوهان رنک، تصویری از شوروی ساخته شده که از نظر دقت و صحت تاریخی پیش از این نه در سینما و تلویزیون غرب و نه در سینما و تلویزیون روسیه دیده نشده بود. لباس ها، اشیاء، نور و همهی جزئیات تصویر انگار درست از دل دههی هشتاد اوکراین، بلاروس و مسکو بیرون آمده اند. کسانی که شوروی آن دهه را دیده اند، همگی متفق القول از میزان صحت و دقت و نزدیکی غیرقابل باور سریال از فضای شوروی نوشته اند.
اما بزرگترین اشتباه سریال چرنوبیل به اعتقاد نویسندهی نیویورکر، تصویر نادرستی است که بعضا از شکل روابط و سلسله مراتب قدرت در شوروی ساخته است. استثناءهایی هم البته در سریال هست. از جمله در اپیزود اول، در جلسهی اضطراری شورای فرماندهی شهر پریپیات، زارکوف سخنرانی درخشانی دارد که المانهای مهمی از قالب سیاسی شوروی را آشکار میکند: عدم صراحت بروکراتیک، برتری دستاوردهای مادی به کسانی که آنها را ایجاد کرده اند و بی ارزش بودن جان انسان ها.
اما به غیر از یکی دو مورد، در بخش عمدهی سریال سیستم سیاسی شوروی با اشتباهاتی فاحش بازسازی شده است. نویسندهی نیویورکر به چند مورد اشاره کرده است:
پس از دههی سی در شوروی، تهدید به مجازات در صورت سرپیچی از دستورات دیگر جایی در روابط قدرت نداشت. در صورتی که بارها در سریال میبینیم که افراد به خاطر تهدید با اسلحه حاضر به انجام کاری میشوند که از آنها خواسته شده است. در این دوران مردم شوروی بدون نیاز به تهدید هر آنچه را به آنها دستور داده میشد، تمام و کمال انجام میدادند.
مواجههی شجاعانه و قهرمانانهی دانشمندان با بروکراتها و انتقاد از سیستم تصمیم گیری و سیاست گذاری در شوروی هم مضحک و کاملا دور از واقعیت است. این موقعیت به کرات در سریال اتفاق میافتد در صورتی که تنها گزینه ممکن در چنین وضعیتی برای مردم شوروی، کناره گیری بود.
اما پیش از اشاره به اشتباهات تاریخی سریال چرنوبیل، بهتر است به دستاوردهای آن در بازسازی فضای شوروی اشاره کنیم. در چرنوبیل نوشته و ساخته کریگ مازین به کارگردانی یوهان رنک، تصویری از شوروی ساخته شده که از نظر دقت و صحت تاریخی پیش از این نه در سینما و تلویزیون غرب و نه در سینما و تلویزیون روسیه دیده نشده بود. لباس ها، اشیاء، نور و همهی جزئیات تصویر انگار درست از دل دههی هشتاد اوکراین، بلاروس و مسکو بیرون آمده اند. کسانی که شوروی آن دهه را دیده اند، همگی متفق القول از میزان صحت و دقت و نزدیکی غیرقابل باور سریال از فضای شوروی نوشته اند.
اما بزرگترین اشتباه سریال چرنوبیل به اعتقاد نویسندهی نیویورکر، تصویر نادرستی است که بعضا از شکل روابط و سلسله مراتب قدرت در شوروی ساخته است. استثناءهایی هم البته در سریال هست. از جمله در اپیزود اول، در جلسهی اضطراری شورای فرماندهی شهر پریپیات، زارکوف سخنرانی درخشانی دارد که المانهای مهمی از قالب سیاسی شوروی را آشکار میکند: عدم صراحت بروکراتیک، برتری دستاوردهای مادی به کسانی که آنها را ایجاد کرده اند و بی ارزش بودن جان انسان ها.
اما به غیر از یکی دو مورد، در بخش عمدهی سریال سیستم سیاسی شوروی با اشتباهاتی فاحش بازسازی شده است. نویسندهی نیویورکر به چند مورد اشاره کرده است:
پس از دههی سی در شوروی، تهدید به مجازات در صورت سرپیچی از دستورات دیگر جایی در روابط قدرت نداشت. در صورتی که بارها در سریال میبینیم که افراد به خاطر تهدید با اسلحه حاضر به انجام کاری میشوند که از آنها خواسته شده است. در این دوران مردم شوروی بدون نیاز به تهدید هر آنچه را به آنها دستور داده میشد، تمام و کمال انجام میدادند.
مواجههی شجاعانه و قهرمانانهی دانشمندان با بروکراتها و انتقاد از سیستم تصمیم گیری و سیاست گذاری در شوروی هم مضحک و کاملا دور از واقعیت است. این موقعیت به کرات در سریال اتفاق میافتد در صورتی که تنها گزینه ممکن در چنین وضعیتی برای مردم شوروی، کناره گیری بود.
اما کناره گیری جذابیت داستانی چندانی ندارد و در نتیجه سازندگان سریال مقابله و مواجهه انتقادی با پایگاه قدرت را جایگزین آن کرده اند که جایی در واقعیت ندارد. چنین تخطئهای از واقعیت برای قصه پردازی، غیرقابل توجیه است.
سرهی پلوخی، تاریخ نگار در سال ۲۰۱۸ در کتابی که وقایع چرنوبیل را مرور میکند، به این نتیجه میرسد که سیستم سیاسی شوروی بود که منجر به حادثه چرنوبیل شد و آن انفجار درواقع گریزناپذیر بود. در سریال HBO هم ردپایی از این نظریه به چشم میخورد.
سرهی پلوخی، تاریخ نگار در سال ۲۰۱۸ در کتابی که وقایع چرنوبیل را مرور میکند، به این نتیجه میرسد که سیستم سیاسی شوروی بود که منجر به حادثه چرنوبیل شد و آن انفجار درواقع گریزناپذیر بود. در سریال HBO هم ردپایی از این نظریه به چشم میخورد.
(از جمله در اپیزود آخر که لگاسوف در جایگاه شاهد در دادگاه اعتراف میکند که رعایت نکردن موارد ایمنی به خاطر صرفه جویی در هزینه بوده و با این جمله در واقع کل سیستم را مقصر حادثه اعلام میکند). اما درنهایت در سریال ما به این باور میرسیم که سه نفر مسئول اصلی این اتفاق هستند و هر کدام به خاطر منافع شخصی است که مرتکب اشتباه شده اند.
اینجا هم مخاطب به اشتباه تصور میکند که اگر مثلا دیاتلوف نبود، دیگران کارشان را به درستی انجام میدادند و آن حادثه مرگبار اتفاق نمیافتاد. این هم دروغی بیش نیست.
منبع: روزنامه سازندگی
۰