از آنفولانزای اسپانیایی تا کرونا در ایران

تب میکنند بلا فاصله، با فاصله کمی سینه و پشت و پاها درد میگیرد، سرفه زیاد میکنند. اگر این مریض هوشش به جا بود و گاهی هم تب قطع شود، شفا مییابد. اگر هوش به جا نبود و تب هیچ قطع نشود، تلف میشود.
کد خبر :
۷۸۱۵۲
بازدید :
۲۲۰۸۹

در ماه مه ۱۹۱۸، در اسپانیا گونهای از آنفلوانزا شایع شد، که نام کشور زادگاهش را به خود گرفت و تا آغاز ۱۹۱۹ شماری نزدیک به ۲۶۰ هزارتن را در این کشور به خاک افکند.
رقم مبتلایان به این بیماری در سراسر جهان به ۵۰۰ ملیون تن رسید، یعنی یک سوم جمعیت آن روز جهان که از این شمار ده درصد، یعنی ۵۰ میلیون تن، از میان رفتند. شماری بیشتر از به خاک افتادگان در جبهه جنگ بودند.
برای اکثریت مردم ایران، جنگ جهانی اول معنایی جز بدترشدن وضعیت زندگی نداشت. تورم و بیکاری بسیاری را به ترک موطنشان برای جستوجوی کار و زندگی بهتر در سایر نقاط کشور و حتی آنسوی مرزها وادار کرد.
سه سالی از جنگ نگذشته بود که با انقلاب روسیه در ۱۹۱۷، سیل عظیم کارگر ایرانی مهاجر شاغل در صنایع، میدانهای نفتی، معادن و بخش حملونقل قفقاز بر شمار کارگران بیکار افزود.
طبیعت نیز روی خوشی به تهیدستان کشور نشان نداد. قحطی فراگیر۱۹۱۹ (۱۲۹۸) -۱۹۱۶ (۱۲۹۵) که نتیجهی خشکسالیهای چند سال پیدرپی بود، مصادره غله و تخریب شبکه حملونقل کشور از راه مصادره چهار پایان، که نقش بزرگی در جابجایی مواد غذایی در سراسر کشور داشتند، از سوی ارتشهای اشغالگر، شمار گرسنگان را بیشتر و بیشتر کرد.
بر بستر شرایطی این چنین، که البته با حضور بیماریهایی مانند تیفوس، وبا، حصبه و مالاریا در شمال، غرب و جنوب کشور همراه بود، در تابستان ۱۹۱۸ (۱۲۹۷) آنفلوآنزای اسپانیایی نیز از راه رسید. عین السلطنه در خاطراتش از این بیماری که مِشمِشه یا زکام مسری میخواندش چنین یاد میکند: "این ایام یک نوع مرضی در این دهات طلوع کرده که در بعضی دهات یک نفر آدم سلامت باقی نیست.
طبیعت نیز روی خوشی به تهیدستان کشور نشان نداد. قحطی فراگیر۱۹۱۹ (۱۲۹۸) -۱۹۱۶ (۱۲۹۵) که نتیجهی خشکسالیهای چند سال پیدرپی بود، مصادره غله و تخریب شبکه حملونقل کشور از راه مصادره چهار پایان، که نقش بزرگی در جابجایی مواد غذایی در سراسر کشور داشتند، از سوی ارتشهای اشغالگر، شمار گرسنگان را بیشتر و بیشتر کرد.
بر بستر شرایطی این چنین، که البته با حضور بیماریهایی مانند تیفوس، وبا، حصبه و مالاریا در شمال، غرب و جنوب کشور همراه بود، در تابستان ۱۹۱۸ (۱۲۹۷) آنفلوآنزای اسپانیایی نیز از راه رسید. عین السلطنه در خاطراتش از این بیماری که مِشمِشه یا زکام مسری میخواندش چنین یاد میکند: "این ایام یک نوع مرضی در این دهات طلوع کرده که در بعضی دهات یک نفر آدم سلامت باقی نیست.
تب میکنند بلا فاصله، با فاصله کمی سینه و پشت و پاها درد میگیرد، سرفه زیاد میکنند. اگر این مریض هوشش به جا بود و گاهی هم تب قطع شود، شفا مییابد. اگر هوش به جا نبود و تب هیچ قطع نشود، تلف میشود. "
در ماه مه ۱۹۱۸، در اسپانیا گونهای از آنفلوانزا شایع شد، که نام کشور زادگاهش را به خود گرفت و تا آغاز ۱۹۱۹ شماری نزدیک به ۲۶۰ هزارتن را در این کشور به خاک افکند. رقم مبتلایان به این بیماری در سراسر جهان به ۵۰۰ ملیون تن رسید، یعنی یک سوم جمعیت آن روز جهان که از این شمار ده درصد، یعنی ۵۰ میلیون تن، از میان رفتند. شماری بیشتر از به خاک افتادگان در جبهه جنگ بودند.
آنفلوانزا نخست از مرز شمال شرقی و غربی ایران، عشق آباد و باکو، به واسطه سربازان روسیه که شمال کشور را در اشغال داشتند به ایران وارد شد. در شهریور ۱۲۹۷ آنفلوانزا توانست خود را از عشق آباد به مشهد برساند. رسیدن به مشهد با جمع بزرگ زیارت کنندگان شرایط را برای گسترش سریع این ویروس در چهار گوشه ایران فراهم کرد.
همزمان مرزهای جنوبی ایران نیز از تجاوز ویروس آنفلوانزا در امان نماند. بوشهر و بندرعباس، دو گذرگاه دیگر این ویروس بود و حاملانش کارگران هندی که از بمبی هندوستان با کشتی به ایران میآمدند تا نیاز شرکت نفت ایران و انگلیس را به کارگر ماهر و نیمه ماهر پاسخ دهند. در غرب ایران، این سربازان انگلیس در بین النهرین بودند که حامل ویروس آنفلوانزا شدند.
تابستان ۱۲۹۷ که تمام شد، آنفلوانزا اسپانیایی دیگر در سراسر ایران جا خوش کرده بود. در تهران شیوع آنفلوانزا همزمان شد با وزش باد بسیار تندی در پایتخت که بسیاری از مردمان را به این داوری کشاند که این باد بیرحم است که با خود این بیماری را آورده است. از همین رو گروهی آنفلوانزا اسپانیایی را "ناخوشی باد" خواندند.
به پاییز ۱۹۱۸ (۱۲۹۷) که میرسیم، دیگر کمتر شهری است که به مصیبت زکام مسری گرفتار نشده باشد. کرمان، شیراز، اصفهان، تبریز و کرمانشاه و باز دیگر شهرهای کوچک تر. در کرمانشاه ورود بیش از ۶۰ هزار آواره گرسنه جنگ زده به شهر، گستره بیشتری را به مصیبت آنفلونزا بخشید.
در ماه مه ۱۹۱۸، در اسپانیا گونهای از آنفلوانزا شایع شد، که نام کشور زادگاهش را به خود گرفت و تا آغاز ۱۹۱۹ شماری نزدیک به ۲۶۰ هزارتن را در این کشور به خاک افکند. رقم مبتلایان به این بیماری در سراسر جهان به ۵۰۰ ملیون تن رسید، یعنی یک سوم جمعیت آن روز جهان که از این شمار ده درصد، یعنی ۵۰ میلیون تن، از میان رفتند. شماری بیشتر از به خاک افتادگان در جبهه جنگ بودند.
آنفلوانزا نخست از مرز شمال شرقی و غربی ایران، عشق آباد و باکو، به واسطه سربازان روسیه که شمال کشور را در اشغال داشتند به ایران وارد شد. در شهریور ۱۲۹۷ آنفلوانزا توانست خود را از عشق آباد به مشهد برساند. رسیدن به مشهد با جمع بزرگ زیارت کنندگان شرایط را برای گسترش سریع این ویروس در چهار گوشه ایران فراهم کرد.
همزمان مرزهای جنوبی ایران نیز از تجاوز ویروس آنفلوانزا در امان نماند. بوشهر و بندرعباس، دو گذرگاه دیگر این ویروس بود و حاملانش کارگران هندی که از بمبی هندوستان با کشتی به ایران میآمدند تا نیاز شرکت نفت ایران و انگلیس را به کارگر ماهر و نیمه ماهر پاسخ دهند. در غرب ایران، این سربازان انگلیس در بین النهرین بودند که حامل ویروس آنفلوانزا شدند.
تابستان ۱۲۹۷ که تمام شد، آنفلوانزا اسپانیایی دیگر در سراسر ایران جا خوش کرده بود. در تهران شیوع آنفلوانزا همزمان شد با وزش باد بسیار تندی در پایتخت که بسیاری از مردمان را به این داوری کشاند که این باد بیرحم است که با خود این بیماری را آورده است. از همین رو گروهی آنفلوانزا اسپانیایی را "ناخوشی باد" خواندند.
به پاییز ۱۹۱۸ (۱۲۹۷) که میرسیم، دیگر کمتر شهری است که به مصیبت زکام مسری گرفتار نشده باشد. کرمان، شیراز، اصفهان، تبریز و کرمانشاه و باز دیگر شهرهای کوچک تر. در کرمانشاه ورود بیش از ۶۰ هزار آواره گرسنه جنگ زده به شهر، گستره بیشتری را به مصیبت آنفلونزا بخشید.
گرسنگی و بیماری، توامان. از همدان گزارشی داریم حاکی از این که آنفلوانزا در کنار ذات الریه و مالاریا نیمی از جمعیت شهر (به تقریب ۳۰ هزار تن) را گرفتار کرده و هزار نفری از میان رفتند. کشتار آنفلونزا در شیراز و شهرها و روستاهای اطرافش ابعادی وحشتناک یافت.
نه کسی بیماری را میشناخت و نه ابزار درمان وجود داشت. طبیبان سنتی اسلامی کافور و فلوس تجویز میکردند. ارتباط از هر شکل نیز با جهان بیرون قطع شده بود. نه تلگراف خانه کار میکرد و نه پست ممالک محروسه. شاهدان عینی، اما نمیخواستند تاریخ از ابعاد این فاجعه بی خبر بماند.

نمونهای از روایت بر سنگ گوری در ممسنی، شمال غرب شیراز به جا مانده به تاریخ ۱۳۳۷ قمری، ۱۲۹۷ خورشیدی، ۱۹۱۸ میلادی. وفات مرحمت پناه، علی رضا ولد صدق ملاعلی نجابت جاویدالله در سنه ۱۳۳۷ (قمری) ناخوشی بلایی بر کُل ربع مسکون نازل شد که تمام حکیمان از معالجه آن حیران وسرگردان و از غره شهر صفر تا پانزدهم شهر مذکور، تمامی نوع انسان را سه قسم و دو قسم آن را هلاک و یک قسم باقی و آن یک قسم از عهده کفن و دفن بر نیامدند و علامت ناخوشی عطسئی و سرفئی بود. بجهت عبرت نوشته شد.
آن زمان، نخست اهل حکومت آنفلونزا را سرماخوردگی ساده پنداشتند و به مردم پند دادند که به روال زندگی هر روزه خود ادامه دهند. سالهای جنگ و بیماری و قحطی همراه با ناکارآمدی عمیق سالهای پایانی حکومت قاجار، رمقی برای حکومت باقی نگذاشته بود که به یاری مردم بشتابد. واکنش محدود حکومت، حکم به تعطیلی مکتب خانهها و مراکز تجمع عمومی بود.
حکومت و برخی افراد ثروتمند نیز در شهرهای بزرگ میان فقرا برنج پخته توزیع کردند. در تهرانِ پایتخت مقدار برنج توزیعشده به ۳۰ تن در روز رسید. اما بهزودی برنج نیز نایاب شد و حکومت این کار نیکوکارانه را متوقف کرد.
معترضان از حکومت خواستند به سهمیههای نانواییها بیافزاید، قیمت نان را یکسانسازی کند و عرضه و فروش خواربار را به نظم درآورد. حکومت هر چند قول داد، اما نا کارآمدتر و فاسدتر آن بود تا به قولش وفا کند.
معترضان از حکومت خواستند به سهمیههای نانواییها بیافزاید، قیمت نان را یکسانسازی کند و عرضه و فروش خواربار را به نظم درآورد. حکومت هر چند قول داد، اما نا کارآمدتر و فاسدتر آن بود تا به قولش وفا کند.

بازار (احتمالا) رشت، حدود ۱۹۰۰، عکاس آنتوآن سوروگین
واکنش مردم به این بیماری که بر بستر قحطی ایران آن زمان را در نوردید، نیز یاد کردنی است. مجموعهای از شورشهای نان در شهرهای بزرگ کشور. گزارش این شورشها را از چند ماه پیش از آن که آنفلونزا پایش به ایران برسد داریم تا روزها و هفتههای شیوع این بیماری. گرسنگی فزاینده، که دامنهاش به سراسر کشور رسیده بود، تهیدستان را برای غارت نانواییها و خواربارفروشیها به خیابانها کشاند.
در غرب ایران، در کرمانشاه، بین تهیدستان و نظمیه زدوخوردی هم رخ داد که به زخمی شدن چند تن از هر دو سو انجامید. در تهران لشگر گرسنگان نخست به نانواهایی را که مشهور به احتکار و کمفروشیِ نان به مشتریان بودند حمله کردند و سپس به سراغ انبارهای غله پایتخت رفتند. گفته میشد حکومتیان غلهها را انبار کرده بودند تا آن را به بهای زیاد به لشکریان بیگانه بفروشند.
معترضان از حکومت خواستند به سهمیههای نانواییها بیافزاید، قیمت نان را یکسانسازی کند و عرضه و فروش خواربار را به نظم درآورد. حکومت هر چند قول داد، اما نا کارآمدتر و فاسدتر آن بود تا به قولش وفا کند. گفتنی است که در میان اهل حکومت بودند کسانی که مرگ مردمان صاحب مکنت بدون وارث را به انتظار نشسته بودند تا با یک حکم حکومتی همه مال و منال متوفی را بالا بکشند.
هیأتهای دیپلماتیک بیگانه که آن روزها در ایران حضور داشتند، شمار به خاک افتادگان را هزاران تن در روز گزارش کرده اند. در گزارشی محفوظ در بایگانی ملی بریتانیا، شمار کشتگان بسیاری از شهرهای بزرگ ایران آن زمان آمده است.
در تهران با ۲۵۰هزار تن جمعیتش در آن زمان (به تقریب) شمار کشتگان به ۲۰۰۰ تن رسید. در صورتی که در مشهد که جمعیتش آن زمان کمتر از نصف جمعیت تهران بود (۱۰۰ هزار تن، به تقریب)، شمار کشتگان به دو برابر تهران رسید. در بم آنفلوآنزای اسپانیایی توام با وبا، رقم کشتگان را شکست: نیمی از جمعیت ۱۳ هزار نفری این شهر.
در کرمان نیز تلفات این بیماری بسیار بود: ده درصد جمعیت ۴۰ هزار نفری شهر. از تلفات انسانی در شهرهایی، چون اصفهان، بوشهر، یزد و رشت نیز در این گزارش آمده است. در این گزارش همچنان آمده که ایلات و عشایر نیز از حمله آنفلوآنزای اسپانیایی در امان نماندند. از جمله قشقاییها یک سوم جمعیت شان را از دست دادند.
از آنجایی که نخستین سرشماری سراسری ایران، البته نه جامع، سالها بعد و در زمان سلطنت رضا شاه پهلوی انجام شد، به جمعیت ایران در زمان شیوع آنفلوآنزای اسپانیایی نمیتوان به دقت اشاره داشت. اما با توجه به تقریب آماری و سرشماریهای پیشین که تنها چند شهر بزرگ را در بر میگرفت و نیز گزارشهای سیاحان و هیاتهای دیپلماتیک در ایران، اهل پژوهش شمار ده ملیون جمعیت ایران را در سالهای پس از انقلاب مشروطه و جنگ جهانی اول نزدیک به واقعیت میدانند.
نگاهی به شمار تلفاتی که از شهرهای بزرگ و کوچک آن زمان ایران به تقریب در دست داریم، شمار ۱۰ در صد تا پانزده در صد کل جمعیت آن زمان ایران را نزدیک به درستی میدانیم. اگر در نظر بیاوریم که کل تلفات مردم جهان از آنفلوآنزای اسپانیایی بیش از پنجاه میلیون بود، آنگاه سهم بزرگ یک تا یک و نیم میلیونی جمعیت ایران آن زمان بسیار هولناک است. نا کارآمدی و فساد حکومت با شیوع آنفلوآنزای اسپانیایی برهان روشن خود را بیشتر یافت.
از آنجایی که نخستین سرشماری سراسری ایران، البته نه جامع، سالها بعد و در زمان سلطنت رضا شاه پهلوی انجام شد، به جمعیت ایران در زمان شیوع آنفلوآنزای اسپانیایی نمیتوان به دقت اشاره داشت. اما با توجه به تقریب آماری و سرشماریهای پیشین که تنها چند شهر بزرگ را در بر میگرفت و نیز گزارشهای سیاحان و هیاتهای دیپلماتیک در ایران، اهل پژوهش شمار ده ملیون جمعیت ایران را در سالهای پس از انقلاب مشروطه و جنگ جهانی اول نزدیک به واقعیت میدانند.
نگاهی به شمار تلفاتی که از شهرهای بزرگ و کوچک آن زمان ایران به تقریب در دست داریم، شمار ۱۰ در صد تا پانزده در صد کل جمعیت آن زمان ایران را نزدیک به درستی میدانیم. اگر در نظر بیاوریم که کل تلفات مردم جهان از آنفلوآنزای اسپانیایی بیش از پنجاه میلیون بود، آنگاه سهم بزرگ یک تا یک و نیم میلیونی جمعیت ایران آن زمان بسیار هولناک است. نا کارآمدی و فساد حکومت با شیوع آنفلوآنزای اسپانیایی برهان روشن خود را بیشتر یافت.
۰