«نئولیبرالیسم» چیست و چه تاثیری بر جهان ما گذاشته است؟

«نئولیبرالیسم» چیست و چه تاثیری بر جهان ما گذاشته است؟

نئولیبرالیسم نوید آزادی را می‌داد اما این آزادی در حقیقت چیزی جز آزادی کارفرما برای استثمار نیروی کار نبود؛ این ایده در عمل در هر جا که اجرا شد، از شیلی تا آمریکا و انگلستان، با شکست مواجه شد و فاصلۀ فقیر و غنی را بیشتر کرد؛ اما جهان ما هنوز هم از لحاظ اقتصادی و فرهنگی به نحو چشمگیری تحت سیطرۀ آن قرار دارد.

کد خبر : ۱۵۵۷۶۱
بازدید : ۱۸۱

فرادید| اواخر دهه ۷۰ و ۸۰ نقطه عطف عظیمی در تحولات اقتصادی و فرهنگی بود که پیامدهای آن امروزه در برابر چشمان ما قرار گرفته است. نابرابری فزاینده‌ای که تجربه می‌کنیم، هم در بعد محلی و هم در بعد جهانی، از برخی جهات می‌تواند ریشه در پیدایش نئولیبرالیسم داشته باشد.

به گزارش فرادید؛ دیوید هاروی لیبرالیسم را تلاشی برای بازگرداندن قدرت به سرمایه‌دارانی می‌داند که هم توسط دولت رفاه و هم از سوی کارگران تهدید می‌شدند. لیبرالیسم از کاهش هزینه‌های اجتماعی حمایت می‌کرد، تخفیف‌های مالیاتی را برای ثروتمندان افراطی ارائه می‌کرد و از ارتش استفاده می‌کرد تا کل جهان را به زمین بازی سرمایه‌گذاران تبدیل کند. 

نئولیبرالیسم به گفته دیوید هاروی چیست؟

8

مارگارت تاچر در حال تماشای گارد احترام هنگ برمودا

نئولیبرالیسم به یکی از آن کلماتی تبدیل شده است که به طور مکرر مطرح می‌شود، تا حدی که به نظر می‌رسد معنای آن تا حدودی درهم و برهم شده است. با این حال، به گفته دیوید هاروی، نئولیبرالیسم شکل بسیار خاصی از سرمایه‌داری است: استقرار سلطه برتر و کامل سرمایه‌داری در همه جنبه‌های زندگی. 

پیدایش نئولیبرالیسم را می‌توان در جنبش‌های سیاسی و اقتصادی ۱۹۷۸-۱۹۸۰ جستجو کرد. دنگ شیائوپینگ از پیش متقاعد شده بود که کمونیسم باید جای خود را به آزادسازی بازار در چین بدهد. اتحاد جماهیر شوروی نیز در حال تسلیم شدن بود و به آرامی در حال پیوستن به سمت غرب بود. مارگارت تاچر در بریتانیا به عنوان نخست وزیر انتخاب شد و رونالد ریگان رئیس جمهور ایالات متحده بود. 

کشورهای سرمایه‌داری پیشرفته زمانی از مجموعه روابط اقتصادی باثبات و متبلوری برخوردار بودند که تنش میان کار و سرمایه را ظاهرا از بین برده بود. بیشتر کارگران کشورهای پیشرفته بر خلاف زمان‌ها و مکان‌های دیگر در تاریخ، از کیفیت زندگی نسبتاً بالایی برخوردار بودند. نئولیبرالیسم قرار بود همه اینها را در حمله به کارگران، اتحادیه‌های کارگری، هزینه‌های اجتماعی برای خدمات مختلف، همراه با مقررات صنعتی، خنثی کند. 

این سیاست‌های جدید و نئولیبرالی برای آزادسازی قدرت‌های بازار طراحی شده بودند که نئولیبرال‌ها معتقد بودند به دلیل مقررات دولتی که آن‌ها را تحت کنترل نگه می‌داشت، همچنان پنهان مانده بودند. سرمایه باید جهانی، سریعتر، بزرگتر و پویاتر میشد تا کشورها را از رکود ظاهریشان رها کند. قرار بود دولت از نقاط مداخله‌اش در اقتصاد خارج شود. وظیفه آن ایجاد بازارها، حفظ حقوق مالکیت قوی و گسترش آن‌ها در جاهای دیگر (در صورت نیاز حتی با زور) میشد و هر چیز دیگری زیاده‌روی دولت تلقی میشد. 

روی آوردن به نئولیبرالیسم چگونه و چرا اتفاق افتاد؟ 

7

یوجین وی. دبز، فعال کارگری آمریکایی و پنج بار کاندیدای ریاست جمهوری ایالات متحده، در حدود سال ۱۹۱۲

سازش بین کار، دولت و سرمایه موجب ایجاد آرامش بعد از جنگ جهانی دوم و رکود بزرگ میشد. در واقع، جنبش‌های کارگری آن زمان آنقدر بزرگ و تأثیرگذار بودند که انقلاب، خارج از تصورات کارگران آن زمان نبود. برای مثال، در ایالات متحده، یوجین دبز، فعال سوسیالیست، در حالی که در سال ۱۹۲۰ زندانی بود، توانست نزدیک به یک میلیون رای جمع‌آوری کند. 

6

دیوید هاروی

با رکود بزرگ اقتصادی و پیروزی شوروی، سوسیالیسم در پایان جنگ جهانی دوم حتی محبوبیت بیشتری یافت. چین و اتحاد جماهیر شوروی نیز پیش از آزادسازی نهایی‌شان، دسترسی ایالات متحده به سراسر جهان را به شدت محدود کردند. باور آن زمان این بود که دولت باید مداخله کند تا مطمئن شود هم کارگران و هم سرمایه‌داران به یک معامله عادلانه دست می‌یابند. ایده زیربنایی جهان غرب این بود که هر دو سو، سرمایه‌داری و کمونیسم، وقتی به صورت خام اتخاذ شوند، بسیار آسیب‌زا می‌شوند. دولت باید اصطکاک میان روابط طبقاتی را کاهش دهد و آن‌ها را کنار هم نگه دارد. این چیزی است که هاروی آن را «لیبرالیسم جاسازی‌شده» نامید. به گفته هاروی، در پایان دهه ۱۹۶۰، این نظم لیبرالیسم و کینزییسم در حال فروپاشی بود. 

آثار نئولیبرالیسم

5

مردی بی‌خانمان نزدیک خیابان پرینسس، ادینبورگ

پس از رونق اقتصادی دهه‌های ۵۰ و ۶۰، تضادهای ذاتی سرمایه‌داری دوباره آشکار شد. تورم در حال افزایش بود و بیکاری سالانه افزایش می‌یافت. این وضعیت به نقطه‌ای از رکود رسید که در طول دهه ۷۰ ادامه یافت. درآمدهای مالیاتی دیگر با هزینه‌های اجتماعی مطابقت نداشت. نرخ‌های ثابت ارز نیز در سال ۱۹۷۱ کنار گذاشته شد و طلا دیگر نمی‌توانست به عنوان پایه مبادلات بین المللی عمل کند. اصطکاک بین طبقات اجتماعی، اکنون که رشد اقتصادی تا حدودی راکد شده بود، اکنون به سطح آمده بود. نئولیبرالیسم پروژه‌ای بود که هدفش، بازگرداندن قدرت طبقه حاکم در ماهیت خام آن، بدون دخالت دولت برای کاهش ضربه بود. 

اجرای سیاست‌های نئولیبرالی همواره ارتباط تنگاتنگی با افزایش سهم درآمد ملی از یک درصد از ثروتمندترین افراد جمعیت داشته است. این افزایش تقریباً هیچوقت با افزایش دستمزدهای واقعی به همان میزان همراه نشد، به همین دلیل نئولیبرالیسم همیشه شکاف نابرابری را هر زمان که اعمال می‌شد، افزایش می‌داد. سهم درآمد ملی یک درصد برتر در ایالات متحده از کمتر از ۸ درصد در دهه ۷۰ به تقریباً دو برابر، یعنی ۱۵ درصد در پایان هزاره رسید و در بریتانیا از ۶.۵ درصد در سال ۱۹۸۲ به ۱۳ درصد در سال ۲۰۰۰ رسید. 

نئولیبرالیسم چگونه رضایت را جعل می‌کند

متقاعد کردن توده‌ها به این که ثروتمندان به پول بیشتری نیاز دارند و حتی باید از آن‌ها مالیات کمتری گرفت، مشکلات بسیار آشکاری ایجاد می‌کند. حامیان نئولیبرالیسم باید رضایت توده‌ها را با پول دیگری بدست آورند. راهبرد اول، افزایش احساسات ضددولتی است. 

بدیهی است بسیاری از مردم با سیاستمداران و دولت‌ها مخالفند. تصور می‌شود که آن‌ها فاسد، ناکارآمد و حتی مستبد هستند. وجود دولت فراتر از پارامترهای طراحی‌شده‌ی آن توسط بازار، آزادی افراد را تهدید میکند. بعدتر، از این نوع احساسات ضد دولتی برای موجه کردن فعالیت در برنامه‌های کاهش هزینه‌های اجتماعی و معافیت‌های مالیاتی برای ثروتمندان استفاده می‌شود. 

مفهوم آزادی که توسط اندیشه‌های ضد حکومتی ترویج و حمایت می‌شود، نوعی آزادی منفی است. آزادی فردی در محدوده نئولیبرال، آزادی در بازار، آزادی برای تسلیم نیروی کارتان برای استثمار و آزادی سرمایه‌دار برای کسب سود از آن است. 

نئولیبرالیسم در عمل: آزمایش شیلی

3

عکس ژنرال و دیکتاتور شیلی، آگوستو پینوشه، حدود سال ۱۹۷۴

درون نئولیبرالیسم، اخلاقیات معاملات سرمایه‌داری، تعیین‌کننده افق تخیل افرادی است که تحت حاکمیت آن زندگی می‌کنند. روش‌های جایگزین برای عملکرد غیرقابل تصور می‌شوند. چهره‌های نئولیبرالیسم مفهوم آزادی فردی را ربودند و آن را به یک آزادی تک‌بعدی تبدیل کردند: آزادی خرید و فروش. این آزادی با تمام اشکال دخالت دولت در بازار تهدید می‌شد و باید حفظ می‌شد. دولت نئولیبرال تنها وظیفه ایجاد شرایط لازم برای انباشت سرمایه را بر عهده داشت، اما در روند آن مداخله نمیکرد. 

به گفته دیوید هاروی، نخستین آزمایش واقعی نئولیبرال در شیلی انجام شد. سال ۱۹۷۳، سالوادور آلنده، رهبر سوسیالیست منتخب شیلی در یک کودتای نظامی با مداخله ایالات متحده سرنگون شد. کودتا منجر به منصوب شدن دیکتاتور آگوستو پینوشه به عنوان رهبر شیلی شد. پینوشه هر جنبش چپ را از اعتصاب‌ها گرفته تا اتحادیه‌های کارگری و هر سازمان مردمی مشابه را به طرز وحشیانه‌ای سرکوب کرد. پینوشه هزاران نفر را در جنگ صلیبی خود علیه جنبش‌های چپی که منافع آمریکا و سرمایه‌داری را تهدید می‌کردند، کشت. 

گروهی از اقتصاددانان مکتب اقتصاد شیکاگو در خصوص سیاست‌های دیکتاتور، مشاور نزدیک او شدند، به ویژه، میلتون فریدمن نقش اصلی را ایفا کرد. اقتصاد شیلی با کمک آن‌ها باز شد و بار دیگر آماده بهره‌برداری و انباشت شد. 

این آزمایش اثرات مخربی بر کیفیت زندگی مردم شیلی داشت، کیفیتی که به میزان قابل‌توجهی کاهش یافت و این وضع بحرانی با بحران بدهی در سال ۱۹۸۲ به اوج خود رسید. با این حال، این آزمایش داده‌ها و نتایجی به همراه داشت که حالا می‌تواند از حاشیه اقتصاد جهانی به مرکز آن اعمال شود: انگلستان و آمریکا. 

دولت نئولیبرال

2

پرتره میلتون فریدمن

دیوید هاروی خاطرنشان می‌کند که دولت نئولیبرال معمولا فراتر از کارکردهای نظری اولیه خود که توسط هایک یا فریدمن پیشنهاد شد، تکامل یافته است. دولت از انحصار خشونت خود برای محافظت و حفظ آزادی شخصی استفاده می‌کند. مالکیت خصوصی و تجارت آزاد به عنوان ارکان سازنده این آزادی در نظر گرفته می‌شوند. دولت باید ملی شدن صنعت را در حداقل ممکن نگه دارد و در حالت ایده‌آل، فقط بر نهادهای قانونی، بانکداری، اجرای قانون و ارتش کنترل داشته باشد. 

از این نظر، دولت فقط پارامترهای لازم برای تبادل کارمزد را ترسیم می‌کند. هر چیزی بیش از این، غیرممکن است. اگر هر بخش دیگری وجود داشته باشد که توسط دولت اداره شود، باید به خصوصی‌سازی واگذار شود. همانطور که دیوید هاروی گفته است: 

«در حالی که آزادی شخصی و فردی در بازار تضمین شده است، هر فردی مسئول و پاسخگوی اعمال و رفاه خود است.» 

این چارچوب هرگونه تحلیل سیستماتیکی را تضعیف می‌کند و آن را با قضاوت فردی عاملان خاص جایگزین می‌کند. بنابراین، وقتی بحران رخ دهد، تقصیر بانکدارانی است که بدون توجه دقیق به توانایی بدهکار در بازپرداخت، وام داده‌اند یا حتی تقصیر بدهکارانی است که بدون توانایی پرداخت، وام گرفته‌اند، اما هرگز تقصیر سیستم نیست. با این حال، این قوانین خود سیستم است که عاملان را به سمت پیروی از بهترین منافع‌شان به روشی سوق میدهد که خود سیستم آن را مجاز شمرده است. در این شرایط انتقاد از سیستم بسیار دشوارتر می‌شود، چون نظام روابط در نئولیبرالیسم به درونی‌سازی در موضوع دست می‌یابد: سیستم حتی «موجود» تلقی نمی‌شود و جایگزین‌های آن را نمیتوان تصور کرد. 

پیامدهای نئولیبرالیسم از نظر دیوید هاروی

1

بازار کهنه‌فروش‌ها در روستوف-آن-دون، روسیه

نئولیبرال‌ها معمولاً نابرابری فزاینده ناشی از سیاست‌هایشان را به عنوان پیامد اقتصادهای رو به رشد توجیه می‌کنند. با این حال، دیوید هاروی خاطرنشان می‌کند که نئولیبرالیسم در تحریک رشد شکست خورد، چیزی که دلیل اصلی پذیرش آن بود. نرخ رشد قبل از سیاست‌های نئولیبرالی در دهه شصت، ۳.۵ درصد و در دهه هفتاد، ۲.۴ بود. پس از اتخاذ آن، نرخ رشد به ۱.۴ در دهه هشتاد و ۱.۱ در دهه نود کاهش یافت. این سیاست‌ها منجر به ضعیف شدن طبقه متوسط و در نهایت شکاف عمیق‌تر میان آن‌هایی می‌شود که از پس هزینه‌های زندگی به سختی برمی‌آمدند و کسانی که با ارزش، بهره یا اجاره اضافه زندگی می‌کردند. 

در روسیه، پیامدهای شوک درمانی نئولیبرالی فاجعه‌بار بود، طوری که میلیون‌ها نفر پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی به فقر رسیدند و درآمد سرانه سالانه ۳.۵٪ کاهش یافت. امید به زندگی به سرعت کاهش یافت و این کاهش در مردان تا ۵ سال هم بود. در بریتانیا، درصد جمعیتی که زیر ۶۰ درصد درآمد متوسط زندگی می‌کنند، از ۱۳.۴ قبل از تاچر به ۲۲.۲ درصد در دوره تاچر رسیده است. نابرابری درآمد در هر جایی که سیاست‌های نئولیبرالی اجرا شد، از شیلی گرفته تا ایالات متحده و بریتانیا افزایش یافت. شبکه‌های ایمنی و جنبش‌های کارگری برچیده شدند و کارگران کاملا تحت فرمان کارفرمایان قرار گرفتند.

نویسنده:  Klejton Cikaj

مترجم: زهرا ذوالقدر

۱
نظرات بینندگان
اخبار مرتبط سایر رسانه ها
    تازه‌‌ترین عناوین
    پربازدید