چرا ژاپن به مدت «۲۶۵ سال» با تمام جهان قطع رابطه کرد؟
ژاپن بعد از فروکش کردن همهگیری ویروس کرونا، نسبت به سایر کشورها خیلی دیرتر درهای خود را به روی گردشگران باز کرد؛ این موضوعی است که ما را به یاد سیاستهای انزواطلبانه این کشور جزیرهای در دوران فئودالی میاندازد.
فرادید| در ۲۲ سپتامبر سال گذشته، نخست وزیر ژاپن، فومیو کیشیدا، اعلام کرد که این کشور مرزهایش را به روی گردشگران مجدداً باز میکند. از ۱۱ اکتبر پارسال، برای بازدید از سرزمین طلوع خورشید، دیگر مجبور نبودید به توری با راهنما و تاییدشده از سوی دولت ملحق شوید. خبر بهتر این بود که ژاپن سقف ورود روزانه خود را که در مقطعی ۲۰۰۰۰ بازدیدکننده تعیین شده بود، لغو کرده است.
به گزارش فرادید، این محدودیتها که برخی از آنها، سختگیرانهترین محدودیتها در سراسر جهان بودند، در ابتدای همهگیری کووید به اجرا درآمدند و مدتها پس اینکه دیگر کشورهای آسیای شرقی مرزهایشان را باز کرده بودند، همچنان پابرجا ماندند. اگرچه این رویکرد از برخی جهات موثر بود (تعداد مرگ و میر ناشی از کووید در ژاپن بسیار کمتر از میانگین جهانی است)، اما از جهات دیگر، مخرب بودن آن ثابت شده است و مهمترین آن کاهش جمعیت و تضعیف اقتصاد ژاپن است که به طور فزاینده در حال وابسته شدن به تماس با جهان خارج است.
تبعیضی که در سیاستهای همه گیری ژاپن عجین شده بود به همان اندازه نگران کننده بود. جایی که سایر کشورها همان گونه که از ورود خارجیها جلوگیری میکردند، شهروندان خود را نیز از خروج منع میکردند، شهروندان ژاپنی مجاز بودند از هر کشوری که در قرنطینه نبود بازدید کنند. با باز شدن یکی از درها، درهای دیگر کاملاً بسته بود. وب سایت خبری آسیایی Nikkei گزارش داد که حدود ۳۷۰۰۰۰ کارگر مهمان و دانشجوی خارجی با وجود داشتن ویزای اقامت، برای بازگشت به ژاپن دست و پا میزدند.
به گفته اکونومیست، سیاستهای همهگیری ژاپن که مکرراً جایی که کروناویروس تبعیض قائل نمیشد، تبعیض اعمال میکرد، گویای ترس و بیاعتمادی عمیق این کشور نسبت به خارجیها بود. همانطور که اوسوبی ساکو، رئیس سابق دانشگاه کیوتو سیکا توضیح داده است، این کشور «کووید را به عنوان چیزی که از بیرون آمده متصور شد» و ترسید گردشگران به دستوراتی مانند استفاده از ماسک احترام نگذارند.
همه گیری کووید احتمالا احساسات ضدخارجی را در ژاپنیها تقویت کرده است، اما سابقه این احساسات بسیار قدیمیتر از کووید است. سیاستهای ژاپن مانند ایالات متحده و سایر کشورهای جزیره ای، قرنها تحت سلطه مضامین انزواگرایی و بیگانه هراسی بوده است. این کشور، روزگاری تحت حاکمیت شوگون سالاری توکوگاوا، در واقع موفق شد تمام روابط خود را با جهان خارج به طور کامل قطع کند. این دوره که اکنون به عنوان «ساکوکو» یا کشور زنجیرشده از آن یاد میشود، ۲۶۵ سال دوام آورد.
دنیای شناور
بذر ساکوکو اواخر قرن شانزدهم کاشته شد. در طول این زمان، ژاپن (جامعهای به شدت مستقل که با موفقیت در برابر تهاجم سایر قدرتهای آسیایی مقاومت کرده بود) با بازرگانان اروپایی ارتباط برقرار کرد. تجارت با تبلیغات مذهبی همراه بود که در نتیجه آن، در مدت نسبتاً کوتاهی، حدود ۳۰۰۰۰۰ ژاپنی به مسیحیت روی آوردند. این تغییر دین، هیدیوشی تویوتومی، فئودال قدرتمندی که از او به عنوان «یکپارچه کننده بزرگ» ژاپن یاد میشد را بسیار نگران کرد. تویوتومی با امید به مهار نفوذ غربی ها، سال ۱۵۸۷ مبلغان مذهبی را تحریم کرد.
جانشینان تویوتومی راه او را ادامه دادند. آنها احکامی صادر کردند که نه تنها مبلغان مذهبی، بلکه افراد غیر ژاپنی را به طور کلی منع میکرد. در همین حال، ژاپنیها از خروج از کشور منع شدند و تمام روابط تجاری با کشورهای خارجی به استثنای چین، کره، ساکنان بومی ژاپن، و دجیما (جزیره کوچکی در خلیج ناکازاکی که کارکنان شرکت هند شرقی هلند ساکن آن بودند)، پایان یافت.
شوگون تویوتمی مبلغان مذهبی را تحریم کرد و زمینه را برای ساکوکو فراهم کرد.
در ژاپن، از دوره ساکوکو به عنوان عصر طلایی یاد میشود. برای ۲۶۵ سال، ژاپنیها در صلح و رفاه زندگی کردند. قبایل مختلفی که زمانی کشور را تقسیم کرده بودند، در یک سیستم طبقاتی سفت و سخت اما باثبات تحت حکومت شوگونات توکوگاوا متحد شده بودند و حالا به صورت واحد زندگی میکردند. آنها به جای جنگهای مخرب، حرکات دسته جمعی مفصلی ترتیب دادند تا ثروت و توان نظامی خود را به نمایش بگذارند. مورگان پیتلکا، استاد UNC، در یکی از سخنرانیهای خود از ساکوکو ژاپن به عنوان نمونهای یاد میکند که در آن، کشوری «امکان استعمار را به رسمیت شناخت و جلوی وقوع آن را گرفت».
در این دوره، مفهوم «دنیای شناور» شکل گرفت که ژاپن را از نظر فیزیکی و معنوی از تجربه روزمره و همگانی انسانها جدا میدانست. در دنیای شناور، زمان با سرعت کمتر و راحتتری سپری میشد. مهمتر از رقابت برای قدرت یا پول درآوردن (اهدافی که در سیستم طبقاتی فوق الذکر معانی مختلفی داشتند) لذت بردن از خودتان بود.
بدنامی مناطق تفریحی ساکوکو ژاپن از همینجا شکل گرفته است: بخشهای محصور شهرهای مهم پر از مکانهای تفریحی مختلف بودند؛ جایی که میتوانستید از تئاترهای کابوکی و چایخانهها دیدن کنید. در چایخانهها، مشتریان از همراهی گیشاها لذت میبردند. گیشاها میتوانستند برقصند، آواز بخوانند و موسیقی بنوازند.
چاپ چوبی که منطقهای تفریحی در یوکوهاما را به تصویر کشیده است.
فرهنگ ژاپنی که قادر به دسترسی به متون یا کالاهای خارجی نبود، در خلاء توسعه یافت. این خلاء سبب ساز خلق هنرهای منحصر به فردی مانند چاپ چوبی شد. در حالی که آثار چاپی مانند موج بزرگ هوکوسای اکنون زینت بخش موزههای معتبر شدند، اما در اصل برای تودهها جذابیت داشتند نه فقط نخبگان فرهنگی. پوسترهای تبلیغاتی نمایشنامههای کابوکی نیز بسیار محبوب بودند؛ این پوسترها به صورت انبوه تولید میشدند و به قیمت ارزان به روستائیانی که پول و منابع لازم برای سفر به شهرها و دیدن مناطق تفریحی را نداشتند، فروخته میشدند. از این نظر، چاپ چوبی به ارتباط ژاپنیها با هم و اعطای زبان بصری مشترک به ساکنان آن کمک کرد.
میراث خونین ساکوکو ژاپن
احکام ساکوکو، شاید برای اقتصاد و تولید فرهنگی ژاپن مفید بود، اما با خشونت شدیدی اجرا میشد. مجازات ورود یا خروج از ژاپن اعدام بود، حکمی که با رغبت بسیار اجرا میشد. سال ۱۵۹۷، شوگون تویوتومی دستور اعدام حدود ۲۶ مسیحی را صادر کرد که ۲۰ نفر آنها ژاپنی بودند و یکی از آنها ۱۲ساله بود. اجساد آنها به صلیب کشیده شد. هدف از این کار غیرمعمول در ژاپن، ارسال پیامی به مبلغان مذهبی و نیز کسانی بود که قصد تغییر مذهب داشتند.
«موج بزرگ» هوکوسای که در دوره ساکوکو چاپ شد
در دوره ساکوکو، درد و رنج در تمام ژاپن مشهود بود. راب گاس، نویسنده ساکن توکیو، در مقالهای که برای Narratively نوشت، جزیره دجیما را نه تنها یک مرکز تجاری توصیف میکند که در آن فرهنگهای شرق و غرب به هم میرسند، یکی میشوند و حتی گاهی عاشق هم میشوند، بلکه همانطور که از جامعهای انتظار میرود که مردم را به سبک رومئو و ژولیت خودسرانه از هم جدا میکند، جایی توصیف میکند که در آن، «زندگیها به طرز غیر قابل باوری از هم پاشید».
خود دجیما بیشتر شبیه زندان بود تا پاسگاه. تاجرانی که در ژاپن زندگی میکردند، اگر میخواستند تا زمانی که دستورات به قوت خود باقی بود به تجارت با این کشور ادامه دهند، مجبور بودند به این جزیره که به سختی قابل سکونت بود نقل مکان کنند و باید ساختمانها و تأسیسات خودشان را از صفر میساختند. تنها ارتباط آنها با سرزمین اصلی ژاپن، پلی بود که جزیره را به ناکازاکی متصل میکرد و شبانه روز از آن محافظت میشد. یک خیابان یک طرفه هم بود.
ساکنان نه تنها آزادی حرکت نداشتند، بلکه باید دین ژاپنیها را نیز میپذیرفتند، همانطور که گوس اشاره میکند، آنها هیچ علاقهای به تبلیغ نداشتند. انجیل و سایر متون مقدس مذهبی در دجیما مجاز نبودند. حتی مراسم تشییع جنازه به شدت ممنوع بود. گاس مینویسد: «مردگان باید به دریا پرتاب میشدند».
بازگشایی مرزها
انزواطلبی ژاپن بارها توسط قدرتهای خارجی به چالش کشیده شد. پرتغالیها در دهه ۱۶۴۰ تلاش کردند به دنیای شناور دسترسی پیدا کنند. فرستادگانی به پایتخت اِدوُ فرستاده شدند تا از شوگونات درخواست کنند. اما وقتی آنها را بلادرنگ اعدام کردند، پرتغال با کشتیهای جنگی بازگشت ولی به موفقیت کمی دست یافت.
روسیه، فرانسه و انگلیس نیز شانس خود را امتحان کردند، اما فایدهای نداشت. سرانجام، سال ۱۸۵۳، متیو پِری، افسر نیروی دریایی ایالات متحده با چهار کشتی جنگی مجهز به شمار بیسابقهای اسلحههای Phaixans (نخستین تفنگهای نیروی دریایی که قادر به شلیک گلولههای انفجاری بودند) وارد خلیج اِدوُ شد. این کشتیها که ژاپنیها آن را کوروفون یا «کشتیهای سیاه» نامیدند، مطمئناً میتوانستند از محاصره عبور کنند. یک سال بعد، وقتی پِری با چهار کشتی دیگر بازگشت، دو کشور معاهدهای امضا کردند که بر اساس آن، برقراری روابط دیپلماتیک و افتتاح دو بندر تجاری ژاپن تأیید شد.
تمبر منقوش به تصویر افسر نیروی دریایی؛ پری
این معاهده گواه پایانی برای ساکوکو بود. با این حال، در واقعیت، روابط شوگونات با خارجیها در طول تبعید خودخواسته به تدریج آرام شد. هنگامی که هندریک دوف، تاجر هلندی سال ۱۸۰۰ پا به دجیما گذاشت، مقامات محلی به ساکنان جزیره اجازه دادند تا از پل محافظتشده عبور کنند و از منطقه مارویاما ناکازاکی بازدید کنند (حقی که به نسلهای قبلی اعطا نشده بود). یکی از معاصران دوف، گیاهشناس سوئدی، کارل پیتر توبرگ به گروه بازدیدکننگان از ادو پیوست. در پایتخت، شوگان در ازای دادن نمونههایی از گیاهان و جانوران ژاپنی برای مطالعه، از او درباره دنیای بیرون سؤال کرد.
دوره ساکوکو ژاپن میراث پیچیدهای دارد، میراثی که به همان اندازه که خونین است، زیباست. مورخان همچنان بر سر میزان کمک یا آسیب احکام شوگون به کشور ادامه میدهند. رابرت هلیر مینویسد که مورخان برای مدتی متقاعد شده بودند انزواگرایی سبب شده که ژاپن، محرکهای حیاتی غرب که اجازه میداد همگام با کشورهای غربی توسعه یابد را از دست بدهد.
اما در سالهای اخیر، این روایت زیر سوال رفته است. درست است، در حالی که کشورهای اروپایی صنعتی شده بودند، ژاپن فئودال باقی ماند، اما این به آن معنا نیست که جهان شناور کاملاً در برابر تغییرات مقاوم بود. همانطور که پیتلکا ذکر میکند، ساکوکو ژاپن به طرز شگفت آوری شهری بود. ادو یا توکیوی امروزی با حدود یک میلیون نفر جمعیت، بزرگترین شهر جهان و دو برابر بزرگتر از لندن بود. و ساموراییها، اگرچه هنوز مورد احترام بودند، اما به طور فزایندهای مدیون طبقه بازرگانان نوظهور ژاپن بودند: نشانهای مطمئن از این که ژاپن هم در حال مدرن شدن بود.
ادو در سال ۱۸۶۷ یکی از بزرگترین شهرهای جهان بود (و هست)
در عین حال، نمیتوان و نباید از زیانهای انزواطلبی چشم پوشی کرد. وقتی تمدنی خود را از بقیه جهان دور میکند، به طور خودکار خودش را از تمام خوبیهایی که ناشی از انتشار فرهنگی است، از روابط بینالمللی بهبودبخش زندگی گرفته تا نوآوریهای علمی نجاتبخش، محروم میکند. متن زیر از Gearoid Reidy که برای بلومبرگ در پاسخ به سیاستهای همهگیری مدرن ژاپن نوشته شده است، میتواند به راحتی در مورد ساکوکو ژاپن نیز اعمال شود:
«ژاپن دور از چشم است، و تهدید میکند که از ذهن نیز خارج میشود، چون یکی از خطوط اصلی ارتباط آن با جهان همچنان قطع شده است: دهها میلیون گردشگر که هرساله با داستانهای مهیج از رویارویی با مردم، فرهنگ و غذای این کشور به خانه بازمی گشتند.»
مترجم: زهرا ذوالقدر