چرا نقاشی «طبیعت بیجان» مهمتر از آن چیزی است که فکر میکنیم؟
زمانی تصور عمومی این بود که نقاشی کردن چند شیء که کنار هم چیده شدهاند، نمیتواند کار مهم یا دارای معنا و اهمیتی باشد؛ اما آیا زندگی ما در تمام لحظاتش با اشیائی خاص در پیوند نیست؟ آیا هر شیء بیجانی بار سنگینی از خاطرهها، مفهومها، باورها و آرزوهای ما را با خود حمل نمیکند؟ نقاشی «طبیعت بیجان» در حقیقت کاوشی در روح انسان است که مسیرش را از دل اشیاء روزمره طی میکند.
فرادید| نقاشی «طبیعت بیجان» کماهمیتترین شکل هنر است. این عقیدهی آکادمی فرانسه زمانی بود که سلسلهمراتب ژانرهای خود را در قرن هفدهم تأسیس کرد. صحنههای تاریخی و پرترهها شریفترین ژانرها بودند، در حالی که نقاشیهای مناظر و طبیعت بیجان کماهمیت تلقی میشدند. به گفته این موسسه هنری، نقاشیهای دیواری با موضوع کتاب مقدس به سطح بالاتری از تسلط نیاز داشت، اما یک ظرف میوه بیجان یا یک دسته گل پژمرده چطور؟ هر کسی میتوانست آنها را بکشد.
به گزارش فرادید، این طبقهبندی، درک آن دوران از طبیعت بیجان به عنوان یک ژانر حاشیهای بود. اما چهار قرن بعد، این گفتمان تغییر چشمگیری کرد. ملانی وَندِنبروک، سرپرست ارشد گالری پالانت هاوس در چیچِستِر میگوید: «تصویر دقیق و پرجزئیات اشیاء همیشه عنصری از هنر بوده، اما همیشه در پسزمینه یک صحنه اسطورهای یا پرتره دیده میشده است.»
این ماه، موزه چیچستر یک بررسی جامع از حدود ۱۵۰ اثر هنری با موضوع طبیعت بیجان که در بریتانیا خلق شدهاند، ارائه خواهد کرد. این نمایشگاه، این ژانر را به عنوان یک ژانر اساسی هنر بریتانیا معرفی میکند؛ ژانری که از نظر تاریخی با تجربیات جهانی بشر از عشق و غم دست و پنجه نرم کرده، اما تفسیری بنیادی در مورد نابرابری جنسیتی، بحران آب و هوا و جنگ ارائه کرده است.
این ژانر نخستین بار از طریق نقاشان عصر طلایی هلندی در قرن هفدهم به بریتانیا آورده شد. آن زمان، این نقاشیها برای طبقه بازرگانان ثروتمند تولید میشد. این نقاشیها کالاهای دنیوی را به تصویر میکشیدند، اما درون آنها نقوش یادگاری نهفته بود: جمجمهها، ساعتها، شمعها و میوههای در حال فاسد شدن که همگی یادآور فناپذیری انسان هستند. این نمادها که ذات ژانر طبیعت بیجان هستند تا قرن بیستم توسط هنرمندان بریتانیایی بازتصویر شدند. مادام یِوُند عکاس از وقوع جنگ جهانی دوم به این شکل ابراز تاسف کرد که یک ماسک گاز را روی یک نیمتنه سنتی قرار داد تا نشانهی غمانگیزی از درگیری بیرحمانهای باشد که تازه شروع شده بود. در دهه ۱۹۹۰، جو اِسپِنس سرطانی را که در نهایت جانش را گرفت از طریق عکسهای مربوط به داراییهای خود ثبت کرد.
وَندِنبروک میگوید: «در طبیعت بیجان به هر جنبه کلیدی از وضعیت انسان پرداخته میشود. این امر به ویژه در مورد زنان هنرمند جنبش سوررئالیستی که از طبیعت بیجان برای بررسی جایگاهشان در جامعه استفاده میکردند صدق میکند. مثلا هنرمندانی مانند ژان کوک و آنا فاکس را میبینیم که از طبیعت بیجان برای صحبت در مورد خشونت خانگی استفاده میکنند. فاکس هرج و مرج نهفته در اشیاء روزمره را تداعی میکند و تصاویر کمدهای مرتب مادرش را کنار سخنان نفرتانگیز پدرش قرار میدهد: میخواهم مادرت را با یک چاقوی صدفشکن تکهتکه کنم.»
امروزه هنرمندان معاصر در حال آزمایش ابزارها و فرآیندهای جدید هستند و پرسشهایی را در مورد برخی از ضروریترین موضوعات زمان ما مطرح میکنند. مِیسی کازینز در تصاویر زندهاش، مصرف بیش از حد را به شکل آشغال و ضایعات نشان میدهد، در حالی که گوردون چونگ نقاشیهای قدیمی را با الگوریتمهای دیجیتال تحریف میکند تا درباره تاریخ سرمایهداری اظهارنظر کند.
وَندِنبروک میگوید: «هیچ چیز بیجانی در شکلی که هنرمندان معاصر در حال بازاندیشی در این ژانر هستند، وجود ندارد. کار آنها بسیار پویا است.»
قرنها پیش، این ژانر به دلیل فقدان حضور انسان و قابلیتهای داستانسرایی نومیدکننده، یک ژانر کماهمیت تلقی شد. اما به نظر میرسد این تفکر کاملا اشتباهی بوده است، چون اشیاء ذاتاً آغشته به حضور ضمنی انسان هستند. یک نگاه دقیق میتواند چیزهای زیادی را در مورد مردم یا جوامعی آشکار کند که زمانی مالک آنها بودند و تجربیات عاطفیای را روشن کند که شاید همه ما روزی آنها را تجربه کنیم.
پنج نمونه از آثار نمایشگاه
مگس از مِیسی کازینز، عکس ۲۰۱۷
کازینز در مجموعهی خود به نام «آشغال»، از زبالههای خانگی مجسمه ساخته است. مگسها، مورچهها و انگلها در شکافهای این اشکال درخشان و در حال تراوش، میخزند. تصاویر کازینز با تضاد بین زیبایی و کثیفی، ما را ترغیب میکنند در نحوه درک خود از زباله تجدیدنظر کنیم.
گوردون چونگ، طبیعت بیجان با جام، ۲۰۱۷
گوردون چونگ با استفاده از یک الگوریتم دیجیتال، تصاویر نقاشیهای قرن هفدهم دوران طلایی هلند را تحریف میکند. این نقاشیها روزگاری نشانهای از ثروت و تجمل بودند. چونگ در ارائه دیدگاههای جدید از این آثار تاریخی، تاریخ سرمایهداری و چگونگی شکلگرفتن چشمانداز اقتصادی امروز توسط فناوری را زیر سوال میبرد.
ادوارد وادسوُرث، فواصل روشن، ۱۹۲۸
آثار دریایی وادسوُرث کمک قابلتوجهی به هنر مدرن در سالهای بین دو جنگ جهانی کرد. او بخشی از جنبش دَوَرانگری (وُرتیسیسم) بود که رئالیسم را به نفع انتزاع قوی رد کرد. اگرچه آثار او هرگز با سوررئالیستهای بریتانیایی به نمایش گذاشته نشد، اما بسیاری از نقاشیهای او بازتاب گرایش این جنبش به اغراق است.
از پشت عینک، ژان کوک، ۱۹۶۰
کوک با جان براتبی نقاش ازدواج کرده بود که مدام او را کتک میزد و حبسش میکرد و به او اجازه میداد فقط سه ساعت در روز نقاشی کند. او مانند بسیاری از زنان، در طبیعت آرامش یافت. اینجا، بین بنفشهها و گل شمعدانی، یک خودنگاره مینیاتوری را می بینید که بیانیه ظریفی از حضور او در پناهگاه (گیاهان) اوست.
ویلهلمینا بارنز گراهام، میز قرمز، ۱۹۵۲
در دهه ۱۹۴۰، هنرمندانی از جمله باربارا هِپوُرث، بِرنارد لیچ، بِن نیکِلسون و ویلهِلمینا بارنز-گراهام شروع به تجمع در مدرسۀ هنر سنتآیوز در کورنوال کردند. هنرمندان مدرسه سنت آیوز به اشیاء معمولی به عنوان مجرایی برای آزمایش رنگ و ترکیب نگاه میکردند.
مترجم: زهرا ذوالقدر