کرونا چطور به واژگونسازیِ مفروضات کمک میکند؟ جهانِ پس از کرونا مهربانتر و خلاقتر است؟
پس از کرونا جهانی با مهربانی و خلاقیتِ بیشتر انتظارِ ما را میکشد. چند سال پیش، مایکل میچالکو، یک افسرِ ارتشِ سابقِ آمریکا، ایدۀ شگفتانگیزی برای تقویتِ خلاقیت مطرح کرد. او آن را «واژگونیِ مفروضات» نامید. بر اساسِ آن شما در موردِ هر بافتار، موضوع و سلسله مباحثِ موجود، نکاتِ اصلی را استخراج میکنید و بعد آن نکات را در ذهنِ خود واژگون میکنید. این یافته بارها در علومِ اجتماعی تکرار شده است: افراد با رویکردِ اعطاءکنندگی در جهانی که بیش از پیش در آن وابستگیِ متقابل پررنگ میشود، موفقتر هستند.
کد خبر :
۷۹۰۳۸
بازدید :
۲۶۶۷
فرادید | جهان فقط ظرفِ چند هفته تغییراتِ ژرفی به خود دیده است؛ اما در بحبوحه تمام طغیانها و پریشانیهای این مدت، دلایلِ بسیاری وجود دارد که باور کنیم میتوانیم با کیفیاتِ انسانیِ پیشرفته خود از این بحران خارج شویم.
چند سال پیش، مایکل میچالکو، یک افسرِ ارتشِ سابقِ آمریکا، ایدۀ شگفتانگیزی برای تقویتِ خلاقیت مطرح کرد. او آن را «واژگونیِ مفروضات» نامید. بر اساسِ آن شما در موردِ هر بافتار، موضوع و سلسله مباحثِ موجود، نکاتِ اصلی را استخراج میکنید و بعد آن نکات را در ذهنِ خود واژگون میکنید.
بنابراین، فرض کنید درباره بازگشایی یک رستوران فکر میکنید (چیزی که در حالِ حاضر امکان آن وجود ندارد!). اولین مفروض شما این خواهد بود: «رستورانها فهرستِ غذا دارند.»
شکلِ واژگونِ این ایده میتواند این باشد: «رستورانها فهرست غذا ندارند.» بنابراین ممکن است این ایده در ذهن ایجاد شود که سرآشپز میتواند مشتریان را از موادِ غذاییِ در دسترس خود آگاه کند و به آنها اجازه دهد آنها غذای خود را از موادِ موجود سفارش دهند. این ایده ممکن است طرحی قابلِ اجرا نباشد، اما با مخل کردنِ الگوهای مرسومِ اندیشه، میتواند ایدهها و تداعیهای جدید در ذهن ایجاد کند.
بگذارید مثال دیگری بزنم. فرض کنید که میخواهید یک شرکتِ تاکسی تلفنی راهاندازی کنید. نخستین فرض این است که: «شرکت تاکسی تلفنی صاحبِ اتومبیلهای فراوان است.» شکلِ واژگونِ این ایده میتواند این فرض باشد که: «شرکتِ تاکسی تلفنی اتومبیل ندارد.»
اگر ۲۰ سال پیش چنین ایدهای به ذهنِ کسی میرسید به او میگفتند دیوانه است. امروز، بزرگترین شرکتِ تاکسی در جهان، یعنی اوبر، هیچ خودرویی ندارد. امروزه بسیاری از منابعِ کسب درآمد حاصلِ واژگونسازیِ مفروضات هستند.
بیشتر بخوانید:
ویروسِ کرونا زندگیهای ما را واژگون کرده است. درست است که امیدواریم در چند ماهِ آینده به نسخۀ معمولِ خود بازگردیم، اما امکانش وجود دارد که بعد از این دوران، هیچچیزی دیگر مانند سابق نباشد. بسیاری منابعِ درآمد و کسبوکارهای خود را از دست دادهاند. این ویروس با خود فشارها و سختیهای عاطفی و مالی زیادی به همراه آورده است.
اما در میانِ هر تاریکی، فرصتهایی نیز وجود دارد.
فرصتهایی برای بازتصویرسازیِ جهان و جایگاهِ فرد در درون آن. افراد در صنایع خلاق از تکنیکهای واژگونسازی برای تولید محصولات و نوآوریها استفاده کردهاند. شاید بتوانیم از این تکنیک در دورانِ کرونا استفاده کنیم.
برای مثال آموزش را در نظر بگیرید. به طور سنتی آموزش به معنیِ حضورِ کودکان در مکانی به نامِ کلاس برای انتقال دانش بوده است. اگر این مفروض را واژگون کنیم و بگوییم «آموزش به معنیِ انتقالِ دانش نیست» چه میشود؟ این باعثِ جرقه زدنِ اندیشۀ کمک به کودکان برای توسعه مهارتهایی میشود که هرگز در نظامِ سنتیِ آموزش جایی نداشتند.
درباره مهارتهای نرم صحبت میکنم. مهارتهایی که برای جهانِ واقعی مهم هستند؛ اما ازآنجاییکه معلمان درگیرِ برنامههای آموزشیِ معمولِ مدارس هستند، فرصتی برای آموزش این مهارتها به کودکان ندارند. برای مثال، مهارتِ بداههسرایی یا مهارتِ مباحثه. مهارتِ کارِ گروهی یا مهارتِ فیالبداهه گویی.
چند مثال برای تقویتِ مهارتِ بداههگویی در کودکان در قرنطینه
بسیاری از والدین به این نتیجه رسیدهاند که آموزش به کودکان در خانه بسیار سخت است. اما میتوانیم چند ایدۀ «شورشی» را که ناشی از واژگونیِ مفروضات است، بهکار ببریم.
به کودکتان بگویید به طرفِ بالای اتاق برود و کارتی که پشتورو روی زمین قرار گرفته را بردارد و بعد آن را برگرداند و موضوعی که روی آن نوشته را بخواند. وظیفه بعدی او این است که طی ۶۰ ثانیه در اتاق برچخد و درباره موضوعی که روی کارت نوشته شده صحبت کند.
من این کار را به همراهِ دخترِ ۷سالهام انجام دادم و اولین بار او لال شد. موضوعی که روی کارت برایش نوشته بودم «خرسِ پدینگتون» بود و او قبل از فرو رفتن در سکوتی طولانی، توانست ۵ ثانیه دربارهاش حرف بزند. دفعه دوم، موضوع «تنیس» بود و او با تپقهای فراوان و منِ مِن کردن توانست ۱ دقیقه را کامل کند. دفعه چهارم که موضوع «حیات وحش» بود او دیگر به یک سخنرانِ سلیس بدل شده بود. او دارد هنرِ بداههگویی را یاد میگیرد.
من همچنین از او و برادرش خواستم که درباره بزرگترین شکستها و درسهایی که از این شکستها آموختهاند، یادداشتهایی تهیه کنند.
ایدهام این بود که مفهومِ شکست را از چیزی که موضوعِ برچسب زنی و انگِ اجتماعی قرار میگیرد به چیزی که بخشی از فرایندِ رشدِ ماست تبدیل کنم. ما با هم درباره آدمهای موفقی صحبت کردیم که در زندگی شکستهایی را تجربه کرده بودند.
نقلِ قولِ جیِ کِی رولینگ، نویسنده هری پاتر، در این زمینه بسیار کمککننده است که میگوید: «برخی شکستها در زندگی اجتنابناپذیر است. زندگی بدونِ ناکامیها امکانپذیر نیست، مگر اینکه آنقدر محتاطانه زندگی کنید که دیگر اصلاً زندگی نکرده باشید--در اینصورت شما به صورتِ پیشفرض شکستخورده محسوب میشوید.»
این مثالهایی که زدم فقط واژگونیِ مفروضات در زمینه آموزش بود. اما مطمئن هستم که شما در دهها زمینه دیگر میتوانید مفروضات را واژگون کنید. این تکنیک در بسیاری از زمینهها عملی است. نکتهای که درباره آموزش باید بگویم این است که این تکنیک به هیچوجه به این معنی نیست که باید کودکان را از آموزشِ سنتی به معنی دریافتِ دانش محروم کرد؛ بلکه به این معنی است که راهی برای پرورشِ استعدادهای ضروری دیگر در آنها پیدا کنیم که برایشان سرگرمکننده هم باشد.
بحرانِ کرونا میتواند ما را مهربانتر کند؟
یکی دیگر از نکاتِ مثبت این بحران میتواند احتمالِ افزایش مهربانی باشد. مهربانی اغلب (بهویژه توسطِ اقتصاددانان) یک ناهنجاریِ اجتماعیِ کوتاهمدت تعبیر میشود. اما من با خودم فکر میکنم که آیا مهربانی میتواند به بخشی پایدار از جوامع تبدیل شود، بهخصوص وقتی مردم تشخیص دهند که ایثار و توجه به منافعِ خویشتن چندان هم در تناقض نیستند؟
به نتایجِ مطالعهای که روی ۶۰۰ دانشجوی پزشکی انجام شد دقت کنید. این مطالعه دریافت که دانشجویانِ خودخواه - آنهایی که روی پیشرفت خودشان تمرکز میکنند و دیگران کمتر برایشان اهمیت دارند - در نخستین سالِ تحصیل بسیار بهتر عمل میکنند. این «گیرندگان» در کسبِ اطلاعات بسیار خوب عمل میکردند، آنها کمتر چیزی را جبران میکردند و برای همین قادر بودند روی پیشرفتِ خودشان تمرکز کنند.
آنهایی که در موردِ وقتِ خود بخشندهتر بودند و مشتاق بودند که ایدهها و دانشِ خود را با سایر دوستان و همکلاسیهای خود به اشتراک بگذارند، یا کسانی که به آنها «اعطاءکننده» میگوییم، از «گیرندگان» عقب میماندند.
اما ماجرا همینجا تمام نمیشود.
در سالِ دوم، مهربانان عقبماندگیِ خود را جبران میکردند و به نامهربانان میرسیدند. در سالِ سوم، آنها از نامهربانان پیشی میگرفتند؛ و در سالِ آخر، این اعطاکنندگان بودند که نمراتِ بسیار بالاتری از گیرندگان داشتند.
بر اساسِ این تحقیق پیشبینیِ اینکه افراد با اندیشههای مهربانانه، با نمرات بالاتر فارغالتحصیل خواهند شد، از پیشبینیِ اینکه سیگار به سرطانِ ریه خواهد انجامید، بسیار قویتر است.
چه اتفاقی افتاد؟ اعطاءکنندگان تغییر نکرده بودند این ساختارِ برنامههای آموزشی بود که تغییر کرده بود.
همانطور که آدام گِرَنت، روانشناس، نوشته است: «دانشجویانِ پزشکی با پیشرفت در درسِ پزشکی از کلاسهای مستقل به کلینیکهای شبانهروزی و مراکزِ درمانی منتقل میشوند. هر چه آنها در درسِ پزشکی به جلوتر میروند، موفقیت آنها بیشتر از قبل به تواناییهایشان در کارهای تیمی و خدماتی مرتبط میشود. برای همین گیرندگان برخی اوقات در کلاسهای مستقل که عملکرد فرد فقط به نتایجِ فردی وابسته است، پیشرفتهایی دارند؛ اما اعطاءکنندگان در نقشهایی که در آنها همکای واجدِ اهمیتِ بیشتری است، موفقتر میشوند.»
این یافته بارها در علومِ اجتماعی تکرار شده است: افراد با رویکردِ اعطاءکنندگی در جهانی که بیش از پیش در آن وابستگیِ متقابل پررنگ میشود، موفقتر هستند. اعطاءکنندگان بسیار استراتژیک هستند؛ آنها تنوع را میپسندند و به دنبال آن هستند، اما افرادِ خودخواهی را که میتوانند از آنها سوءاستفاده کنند را کنار میگذارند. یکی از محققان نوشته است: «نگرشِ اعطاءکننده وقتی با هوشِ اجتماعی همراه میشود، به یک داراییِ قدرتمند تبدیل میشود.»
بههیچ وجه قصد ندارم سختیهایی که هماکنون با آن مواجه هستیم را کمرنگ جلوه دهم؛ اما باور هم ندارم که آیندهای تاریک و غمناک به ما به ارث خواهد رسید. جهانی با مهربانی و خلاقیتِ بیشتر انتظارِ ما را میکشد. ما به دنبالِ راهحلهای جدیدتر خواهیم بود و در مقابلِ ایدههای از مُد افتاده شورش خواهیم کرد و این کار را با روحیهای تیمی و کمک به هم برای موفق شدنِ همه انجام خواهیم داد.
همانطور که زمانی یک روانشناس نوشت: «بر اساسِ قوانینِ خرد، موفقترین افراد سه ویژگیِ مشترک دارند: انگیزه، توانایی و فرصت. اما یک مادۀ ضروریِ چهارمی هم هست: موفقیت به شدت بستگی به این دارد که ما چه رویکردی نسبت به تعاملاتِ خود با دیگران داریم. آیا ما به دنبالِ کسبِ نهایتِ ارزش برای خودمان هستیم یا به ارزشمندتر شدنِ جهان کمک میکنیم؟ معلوم شده که این انتخابها عواقب حیرتانگیزی برای موفقیت دارند.»
نویسنده: Matthew Syed
مترجم فرادید: عاطفه رضواننیا
۰