«استاد لیلا» در چال سرویس تعمیرگاه؛ این زن هم بازیگر تئاتر است هم مکانیک خبره

«استاد لیلا» در چال سرویس تعمیرگاه؛ این زن هم بازیگر تئاتر است هم مکانیک خبره

گذشت آن زمان که هنرنمایی زنان و دختران به کُنج و زاویه‌های مطبخ و اندورنی محدود می‌شد یا ضعیفه نام داشتند. حالا اما مدت‌هاست که نه فقط در عرصه خانه و خانواده که در بسیاری از عرصه‌های علمی، صنعتی و هنری، میدان‌گردان هستند.

کد خبر : ۱۶۹۷۸۳
بازدید : ۹۴

زنان و دخترانی که با رعایت همه بایسته‌ها و شایسته‌ها، غیورانه، سعی در فعالیت‌بخشی به اهداف و آرزوها، خودباوری و معناسازی‌های مدرن و یا حتی گذران زندگی از راه‌هایی کمتر رَهرو رفته، دارند. اینان، پنجه در پنجه محدودیت‌های منسوخ می‌اندازند تا آن هنگام که زورشان بچربد و پشتِ ناممکن‌ها و نامعقولانه‌های جنسیتی را به خاک بمالند.

گواهش، فراوانی انتشار اخبار افتخارآفرینی‌شان در حوزه‌های صنعتی و تولیدی، نام‌آوری‌هایشان در عرصه‌های محرک اقتصادی و کارآفرینی، موفقیت‌هایشان در سطوح بالا و عالی مدیریتی، مدال‌آوری‌هایشان در میادین علمی و ورزشی، تجربه‌های موثرشان در کسب و کارهای متفاوتی که روزگاری، مردانه پنداشته می‌شدند؛ مانند فعالیت در ارگان‌های نظامی و انتظامی، مشاغل سخت از معدن و هوا و فضا تا آتشنشانی، جایگاه‌های دولتی و کرسی‌های قانونگذاری، مشاغلِ خاص از جمله بدل‌کاری، راپل‌کاری، نانوایی، قصابی و البته مکانیکی است.

این مورد اخیر یعنی مکانیکی، موضوعِ اصلی گزارش پیش روست که در آن «لیلا احمدی»، ۲۶ ساله، دیپلمه و بازیگر تئاتر، شخصِ اول و قهرمان داستانش است. لیلا سرِ نخِ علاقه‌مندی‌اش به حرفه مکانیکی را گرفته و می‌خواهد که ماهرترین «اُستای مکانیک» شهر شود. با او در محل کارش، تعمیرگاه تخصصی مرکز معاینه فنی خودرو شهید آبشناسان (ویژه بانوان) پایتخت قرار مصاحبه گذاشتیم.

4954885

به دنبال علاقه در چال سرویس تعمیرگاه خودرو

ساعت ۸ صبح به مرکز معاینه فنی خودرو شهید آبشناسان رسیدیم. جایی پر سر و صدا و بویناک از دود و روغن خودرو. از کنار لاین پذیرش، ثبت اطلاعات، بازرسی ظاهری و فنی و صدور گواهی خودورها به سمت انتهای مرکز حرکت می‌کنیم. همان جا که ۵ واحد تعمیرگاه تخصصی خودرو، تنگِ هم بالا رفته و مراجعه‌کنندگانش در صف‌های طول و دراز، آستانه انتظارشان را می‌سنجند.

تابلوی «تعمیرگاه خودرو ویژه بانوان» سَر دَرِ یکی از همان تعمیرگاه‌ها، خوش‌نمایی می‌کند. اینجا همان جایی‌ست که لیلا، سَر و بَرِ خود را با لباسِ مخصوصِ تعمیرکارانِ خودرو، آراسته است. دست‌هایش، سیاه از روغنِ خودرو و جیب‌های لباسش، سنگین از انواعِ آچار و انبر. رَدِ روغن روی صورتش نیز دیده می‌شود؛ رَدی بازمانده از کشیدن دست‌ها بر آن. دستگاه فشارسنج لاستیک را گوشه‌ای می‌گذارد و با سرعت، سَر والفِ لاستیکِ خودروی مشتری را خارج می‌کند. بعد هم می‌رود سراغ کمپرسور و تنظیم باد تایر.

هنوز این کارش به آخر نرسیده که سرپرستِ واحد تعمیرگاهیِ مرکز معاینه فنی خودرو، برای تعویض چراغِ عقب و روغن خودروی دیگر، فرا می‌خواندش. تعمیر سرسیلندر، میزان فرمان و بازسازی باتری‌های سولفاته هم در نوبت‌های بعدی از کارهای روزانه‌اش قرار گرفته. به جَست، داخلِ چال سرویس می‌شود و به خیز، از پشتِ فرمان خودرویی که راننده‌اش کلافه است، بیرون می‌آید. این میان گاهی که با چند جرعه چای یا آب، گلویی تَر می‌کند، فرصت می‌یابد با لبخند به نگاه‌های محبت‌آمیز و رضایت‌بخشِ مشتری‌هایش که بانوان هستند، پاسخ دهد.

روز به نیمه رسیده؛ این را می‌توان از دست‌ها، صورت و دستمالِ مخصوصِ تمیزکاریش که از قبل سیاه‌تر شده‌اند، فهمید. بیش از ۲۰ همکار آقا دارد که او را محترمانه «خانم احمدی» خطاب می‌کنند و معمولا در جابه‌جایی دستگاه‌های سنگین نیز، به کمکش می‌آیند. لیلا، روزانه به طور میانگین خودروی ۲۰ مشتری را تعمیر می‌کند و بخشی از انرژی‌اش را ذخیره می‌کند برای تمرین و اجرای تئاتر.

خُرده معجزه‌هایی برای مهارت دخترانه

کمی که از کار فارغ می‌شود، این طور گفتگو را آغاز می‌کند: «فرزند اول خانواده‌ام و چون پدرم با توجه به شرایط شغلی که داشت معمولا در ماموریت به سر می‌برد، ناخودآگاه یاد گرفته بودم همراه مادرم از پس از امور خانه بربیایم. خیلی زود هم پشت فرمان ماشین نشستم و در اولین فرصت گواهینامه‌ام را گرفتم. بعد از دیپلم با اجازه پدرم رفتم سرکار؛ کارهای مختلفی از کارمندی تا کارگری تجربه کردم. گاهی پیش می‌آمد که ماشینم خراب می‌شد و راهی تعمیرگاه محل می‌شدم. اَستای مکانیک که دست به آچار می‌شد انگار من مسخ می‌شدم و تا عالَمِ خیال می‌رفتم؛ عالَمی که در آن لباس تعمیرکاری به تن داشتم و از تعمیر ماشین‌های فراوان خسته نمی‌شدم. به مرور، مکانیکی را هنر، دیدم.

هنری مانند نقاشی یا آشپزی.» از طلوعِ برق و بارقه‌های علاقه به مکانیکی تا تصمیم به فعالیت حرفه‌ای در راستای آن برای لیلا، کمتر از یک سال زمان برد. مدت زمانی که فقط با مطالعه و تحقیق درباره انواع خودرو و نحوه تعمیراتشان، توانست بارِ علاقه‌اش را با خود بکشد و تحمل کند. حالا، روزی را به خاطر می‌آورد که می‌خواست برای نخستین بار از این علاقه و تصمیمش با خانواده‌ (پدر، مادر، و یک خواهر و برادرِ چند سال کوچکتر از خود) صحبت کند: «تا پیش از آن روز، هزاران بار صحنه بیان علاقه و تصمیم خود را تداعی و مرور کردم، تا برای هر واکنشی از سوی آنها و متقاعد کردنشان آماده باشم. از سویی اگر مخالفت هم می‌کردند بهشان حق می‌دادم. بالاخره یک روز زبانم باز شد و گفتم؛ پدرم استقبال و مادرم مخالفت کرد. چند ماه بعد از آن نیز، سراغِ همان اُوستای مکانیکِ محل رفتم و بدون مقدمه ازش پرسیدم، شاگرد می‌خوای!؟ قدرتیِ خدا، او هم نه نگفت. این اتفاقات و پالس‌های مثبت مثل معجزه بودند؛ خُرده معجزه‌هایی برای دختری که می‌خواست ماهرترین مکانیک شهرشان باشد.»

فالِ نیکِ مخالفان و موافقان

دوستان لیلا، حالا او را «اوس لیلا» صدا می‌زنند. شهرتی که لیلا هم از آن بَدش نمی‌آید. اصلا پوش دادن به این شهرت است که به بازی‌های دوران کودکی‌اش نیز اشاره‌ای کوتاه می‌کند: «عروسک داشتم ولی بیشتر با ماشین بازی می‌کردم. ادایِ مخترع و تعمیرکار درآوردن را هم به خاله‌بازی ترجیح می‌دادم.» لیلا خیلی زودتر از آنچه انتظار می‌رفت توانست کارآموزِ اَستای مکانیکِ محل شود. پدر و مادرش نیز علی‌رغم همه رویاهای ریز و درشتی که در سر پرورانده بودند، همراهش شدند و از دور، او را پاییدند تا آسیب نبیند. لیلا نگاهش در امتدادِ محوطه باز و آزادِ مرکز معاینه فنی خودرو، می‌دواند و ادامه می‌دهد: «سخت بود ولی تا حدودی توانستم به سلامت از کنار نگاه‌های متعجب و گاه سنگین، لبخندهای امیدآفرین و گاه اخم‌های سخت گره خورده، جملات انگیزشی و گاه کنایه‌های نیش‌دار، عبور کنم. اوایل، دوستان، همسایگان و اقوام زیادی سعی در ناامید کردنم داشتند و مدام می‌گفتند حیف تو نیست، تو را چه به مکانیکی، این همه شغل، دنبال دردسری؟ حالا اما تقریبا همه آنها پذیرفته‌اند که بعضی از مشاغل و فعالیت‌ها، مردانه و زنانه ندارند!» به اینجا می‌رسد، شکسته می‌خندد و می‌گوید: «جالب است که خیلی از همان ناامیدکنندگان، خودرویشان را می‌آورند تعمیرگاهِ مرکز تا من تعمیر کنم! چون از تمیزکاری، دقت و وسواس در کارم رضایت دارند.»

با تاکید بر حمایت خانواده و مسئولان، می‌افزاید: «مکملِ جسارت من و باقی دختران و بانوانی که علاقه‌مندی‌های متفاوت نسبت به فضای عمومی و پذیرفته شده جامعه دارند، حمایتِ خانواده و مسئولانِ مربوطه است. مکملی که دوباره مانند معجزه برای من اتفاق افتاد و شدم جزو نخستین بانوانِ تعمیرکار خودرو که در مراکزی نیمه دولتی به طور رسمی فعال هستند.» مشتری‌هایش، بر ۲ گونه‌اند. گروه اول، از سرِ بی‌اعتماد و یا به پشتوانه قُرص و مُحکمِ فرهنگی مردسالارانه و رویکردی تاریخ گذشته که با مقتضیاتِ عصرِ حاضر هم‌خوانی ندارد، مخالف هستند و گروه دوم نیز از سرِ غرور و یا انگیزه‌پذیری، موافق هستند.

یکی از مشتری‌های مخالف می‌گوید: «تجربه‌شان کم است و نمی‌توان به راحتی جان و مال خود را در اختیارشان قرار دهیم.» مخالف دیگری، نیز می‌گوید: «وقتی این همه کارِ زنانه هست چرا باید اینجا کار کنند؟ دنبال جلبِ توجه‌اند!؟» مشتریِ موافق اما می‌گوید: «اینها، پیشروان مسیری رو به سوی آینده‌ای درخشان هستند که باعث انگیزه و الگوسازی سایر بانوان می‌شوند.» مشتری‌ها، مخالف باشند یا موافق برای لیلا فرقی نمی‌کند چون او همه‌یشان را به فال نیک گرفته: «افرادی که مخالفند درست به اندازه افرادی که موافقند، مرا به سمت و سوی اهدافم، هول می‌دهند.»

منبع: همشهری

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید