تله پاتی؛ شعبدهبازی، فریب یا توهم؟!
گفته میشود بعضی افراد میتوانند از طریق فکر با دیگران ارتباط برقرار کرده و از اندیشه آنان اطلاع یابند. این ارتباط، آنی و مستقل از فاصله آن دو شخص است؛ یعنی فاصله در شدت و ضعف مطالب ارسالی تأثیری ندارد.
کد خبر :
۷۴۶۶۱
بازدید :
۴۴۲۹
تلهپاتی (telepathy) واژهای یونانی، به معنای احساس از دور است؛ همانطور که تلفن به معنی شنیدن از راه دور، تلویزیون به معنای دیدن از راه دور و تلگراف به معنای فرستادن از راه دور است. منظور از تلهپاتی، احساس فکر شخص دیگر و ارتباط فکری و انتقال اطلاعات با وی، بدون استفاده از گفتگو یا دیگر روشهای ارتباط انسانی (حواس پنجگانه) یا وسایل مادی از فواصل دور است.
گفته میشود بعضی افراد میتوانند از طریق فکر با دیگران ارتباط برقرار کرده و از اندیشه آنان اطلاع یابند. این ارتباط، آنی و مستقل از فاصله آن دو شخص است؛ یعنی فاصله در شدت و ضعف مطالب ارسالی تأثیری ندارد. گفته میشود که همه مردم، حتی بعضی از حیوانات مانند سگ و گربه و اسبها، تا حدی این توانایی را دارند.
تلهپاتی یکی از چهار بخش فراروانشناسی ۱ است. سه بخش دیگر آن عبارتند از: غیبگویی یا روشنبینی یا اطلاع از حوادث و وقایع در فواصل و مکانهای دور از زمان اتفاق آنها، پیشآگاهی یا پیشگویی از واقعهای که در آینده اتفاق خواهد افتاد و جنبانش روانی یا حرکتدادن اشیای مادی با نیروی ذهن و روان، از طریق تأثیر مستقیم روح به جسم.
سه بخش اول که رابطه و تأثیر و واکنشی با جهان مادی ندارد و به استفاده از حواس پنجگانه مربوط میشود و بیشتر به جنبههای معرفتی فراروانشناسی مربوط میشود، ادراک فراحسی نامیده میشود. واژه تلهپاتی را فردریک مایر انگلیسی (١۹۰۱-١۸۴۳)، بنیانگذار انجمن آمریکایی برای پژوهشهای روانی ابداع کرد. سپس روانشناسانی مانند زیگموند فروید، کارل یونگ و ویلیام جیمز نیز به آن علاقه پیدا کردند و در مورد آن نوشتند.
در اوج جنگ سرد میان ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی، آمریکاییها که از پژوهشهای روسها در این زمینه اطلاع یافته بودند، به این موضوع برای ایجاد یک خط ارتباطی مستقل و ایمن یا خواندن فکر افراد علاقهمند شدند، ولی پژوهشهای آنان وجود چنین پدیدهای را نشان نداد و آن را کنار گذاشتند. امروزه هم تلهپاتی و همفکرخوانی فقط در میان شعبدهبازان و برای تفریح و تفنن انجام میشود.
شاید در زندگی شما هم موارد زیادی از وقایع تلهپاتیک رخ داده باشد؛ برای مثال در مورد دوست یا آشنایی فکر میکنید و او هم ناگهان به شما تلفن میزند. کسی در خواب میبیند که دارد غرق میشود و پس از بیدارشدن به او خبر میدهند که یکی از نزدیکانش غرق شده است.
اگر همه این گزارشها را با آنچه در عمل رخ داده است مقایسه کنید، میبینید که میان فکر یا رؤیای دیدهشده و آنچه به طور واقعی اتفاق افتاده است، هیچ رابطهای وجود ندارد. نکته مهم در مورد مدارک و شواهد مربوط به تلهپاتی، بیاعتباری شهادت انسان است.
خطاپذیری ذهن انسان در ضبطکردن حوادث و درست بهخاطرآوردن آنها در زمانهای بعد بدون تغییر و تحریف آن، با آزمایشهای متعدد ثابت شده است. تلهپاتی به عواطف و احساسات مربوط میشود و به همین علت است که بیشتر زنان دریافتکننده آنند.
با تأسیس انجمن آمریکایی برای پژوهشهای روانی در آمریکا، علاقهمندی به پژوهش در این مورد به شیوه دانشورزانه بیشتر شد و تلهپاتی از اولین پدیدههایی بود که به روش دانشورزانه مورد پژوهش قرار گرفت.
روش آزمایش تلهپاتی این بود که یک نفر در یک اتاق سعی میکرد که یک عدد، یک مزه یا یک تصویر را به طرف دیگر در اتاق دیگری انتقال دهد. «شارل ریشه»، فیزیولوژیست فرانسوی، احتمال ریاضی را وارد این نوع پژوهشها کرد و پژوهش در مورد تلهپاتی پیچیدهتر شد.
در فاصله دو جنگ جهانی توجه و علاقهمندی عموم به تلهپاتی بیشتر شد. در سال ١٩٧١ ادگار میچل فضانورد، در آپولوی-١۴ آزمایشهایی را در مورد تلهپاتی با چهار نفر در روی زمین انجام داد. آزمایش به این ترتیب بود که میچل در مورد ۲۵ عدد به طور تصادفی فکر میکرد و آنها میبایست فکر او را خوانده و اعدادی را که میچل فکر کرده بود، اعلام کنند.
نتیجه آزمایشها برابر میانگین تصادفی بود؛ یعنی اگر با کسان دیگری هم این عددها یا عددهای دیگری انتخاب میشد، حاصل برابر شانس و تصادف بود. درست مانند اینکه وقتی یک سکه را به بالا پرتاب میکنید، از صد نفر بخواهید بگویند که شیر یا خط است. در حدود ۵۰ نفر درست حدس میزنند و این مربوط به احتمال آماری است و نه وجود تلهپاتی.
مسلم است که تلهپاتی توسط امواج الکترومغناطیسی انجام نمیشود، چون افراد معتقد به تلهپاتی میگویند قرارگرفتن در یک محفظه، مانع انجام تلهپاتی نمیشود. درواقع گفته شده است که خدمه زیردریایی توانستهاند توسط تلهپاتی با ساحل ارتباط برقرار کنند، درحالیکه ارتباط رادیویی توسط امواج الکترومغناطیسی در این حالت ناممکن است.
علاوهبرآن حساسترین حسگرهای موجود نتوانستهاند هیچ مقدار انرژی؛ چه انرژی الکترومغناطیسی و چه انواع دیگر انرژی را در نزدیکی این افراد تشخیص دهند. یکی از قوانین طبیعت این است که مقدار انرژی الکتریکی، مغناطیسی، الکترومغناطیسی، صوتی، فراصوتی و گرانشی، برحسب مربع فاصله از منبع انرژی کاهش مییابد؛ یعنی در فاصله ۱۰ متری منبع، مقدار انرژی به یکصدم شدت اولیه (در فاصله یکمتری) قابل تشخیص است.
بنابراین اگر کسی میخواهد از طریق تلهپاتی پیامی را از تهران به شخصی در بندرعباس برساند، میلیونها بار انرژی بیشتری لازم دارد تا اگر بخواهد آن را به شخصی در کرج برساند و این پیامهای تلهپاتیک باید بالاتر از پارازیتهای زمینهای باشد. این گونه تلهپاتی، به میلیونها کیلووات انرژی نیاز دارد که مغز انسانی قادر به تأمین آن نیست.
چنین پدیدهای برخلاف قوانین طبیعت است؛ زیرا طبیعت چنین موهبت خارقالعادهای را برای یک فایده کوچک اختصاص نمیدهد. به علاوه چگونه است امواج تلهپاتی فقط به شخص معینی میرسد و فقط با مغز او ارتباط برقرار میکند و با مغزهای دیگر نزدیک آن، ارتباط برقرار نمیکند؟
چگونه است محل و موقعیت جغرافیایی او را مییابد و با حرکت و تغییر جهت او، اختلالی در ارسال پیام ایجاد نمیشود؟ در جهانی که بیش از هشت میلیارد انسان زندگی میکنند و پیامهای تلهپاتی میان این انسانها برقرار میشود، چگونه است که این پیامها با همدیگر تداخل پیدا نمیکنند و هرکسی پیام مربوط به خودش را دریافت و ارسال میکند؟
این فرضیه که مغز انسان قادر است از میان صدها میلیون پیام، فقط پیام مخصوص خودش را فورا تشخیص داده و دریافت کند، بیش از حد خیالپردازانه و برخلاف اصل صرفهجویی یا تیغ اوکام است. تاکنون نه دانشورزان و نه مدعیان تلهپاتی موفق نشدهاند از نظر تئوری وجود این امواج را اثبات کنند یا آن را با دستگاههای مختلف تشخیص دهند. تلهپاتی با هیچ چیزی که از طبیعت و جهان مادی میدانیم، سازگاری ندارد. ما تمام اطلاعات محیط خارج را با پنج حس خود درمییابیم که اطلاعات دریافتی را توسط نورونها به مغز میرسانند.
در حیوانات هم همین سیستم وجود دارد. مغز بدون این حواس و نورونها، چیزی را از جهان خارج درک نمیکند. شنیدن بر اثر حرکت موجی سازمانیافته مولکولها ایجاد میشود. بویایی و چشایی بر اثر تشخیص مستقیم شکل مولکولها ایجاد میشود.
اندامهای حسی (چشم، گوش و بینی) از سلولهای ویژهای تشکیل شدهاند که فوتونها، حرکت مولکولها و شکل مولکولها را بهطور مستقیم تشخیص میدهند. این سلولها از طریق الیاف عصبی پیامها را به مغز میرسانند و در آنجا سلولهای مغزی، آنها را تفسیر کرده و به آنها واکنش نشان میدهند.
نکته مهم این است که سلولهای مغزی به اطلاعات حسی مستقیم حساسیتی ندارند؛ یعنی اگر جمجمه را باز کرده و سلولهای مغزی را با نور، صدا، حرارت، بو یا محرکهای دیگری تحریک کنیم، هیچ واکنشی نشان نمیدهد و سلولهای آن از وجود این محرکها خبری ندارد.
با توجه به این سیستم اطلاعات دریافتی مغز، مکانیسم تلهپاتی زیر سؤال میرود. چگونه ممکن است وقتی شخصی درباره چیزی فکر میکند، از مغزش چیزی تشعشع پیدا کرده یا صادر شود و سپس مغز شخص دیگری از آن اطلاع پیدا کند؟ این برخلاف همه دانشی است که از مغز و سیستم عصبی انسان داریم.
ممکن است گفته شود تلهپاتی با حواس دیگر تفاوت دارد؛ زیرا خود مغز اندام حسی تلهپاتی است. پس در این صورت محرکی که اطلاعات را به مغز میرساند باید از اشعه ایکس یا رادیواکتیویته قویتری باشد که بتواند از ضخامت استخوان جمجمه عبور کند؛ این نیز از نظر فیزیکی ناممکن است.
تلهپاتی مانند بقیه موضوعات شبهدانشورزی بر پایه حکایتها، تکمثالها و موارد انفرادی است. دانشورزان در یک قرن گذشته سعی کردند با ابداع روشهای گوناگون، وجود چنین پدیدهای را بیازمایند. آنها با میلیونها آزمایش گوناگون نتیجه گرفتند که چنین پدیدهای وجود ندارد. موارد مثبت تلهپاتی، موارد شعبدهبازی یا فریب و توهم بوده است.
بیشتر مطالبی که درباره تلهپاتی منتشر شده است، مربوط به ادعاهای محققان روسی در دوران اتحاد جماهیر شوروی بوده است. البته پژوهشهای دانشمندان غربی نشان داد همه این پژوهشها اشکالات اساسی در روش و نتیجهگیریهای خود داشتهاند. آزمایشهای کنترلشده و در شرایط جدیتر، وجود تلهپاتی را منتفی کرد.
برای مثال یکی از آزمایشها که سر آلیستر هاردی، استاد زیستشناسی دانشگاه آکسفورد، انجام داد به این ترتیب بود که ۱۰ تصویر را به ۲۰۰ نفر از حاضران نشان میدادند و از ۲۰ نفر که در اتاقکی مقابل آنها نشسته بودند و تصاویر را نمیدیدند، میخواستند از طریق تلهپاتی شکل تصویر را رسم کنند.
پس از نمایش ۱۰ تصویر، این گروه ۲۰ نفری به حضار میپیوستند و ۲۰ نفر دیگر از حضار در این اتاقکها مینشستند و میبایست ۱۰ تصویر نمایش دادهشده به حاضران را از طریق تلهپاتی تعیین کنند.
هر بار تصویر متفاوتی به شرکتکنندگان نشان داده میشد. این آزمایش در گروههای ۲۰ نفره آنقدر ادامه یافت تا اینکه همه حضار در گروههای ۲۰ نفره در این آزمایش شرکت کردند. این آزمایش در نشاندادن نیروی تلهپاتی کاملا ناموفق بود.
البته هستند کسانی که بگویند با دانش و معلومات ناقص امروزین از نحوه کارکرد تلهپاتی، چگونه میتوانید تلهپاتی را رد کنید. صد سال پیش هم ممکن بود وجود تلویزیون را در آینده رد کنند. این یک مغلطه است. اشاره به یک فناوری جدید مانند تلویزیون که در صد سال پیش از این وجود نداشت، از نوع پیشبینی یک وسیله جدید در آینده است که اشخاص را میتوان از فواصل دور دید و حرکت و صدایشان را شنید.
در حالی که تلهپاتی یک پدیده فراروانشناسی است که گفته میشود هماکنون وجود دارد. این پدیده در تضاد با همه قوانین طبیعی شناختهشده است و با همه آزمایشهای زیادی که انجام شده، وجود آن رد شده است. جهل نسبت به یک موضوع در گذشته سبب احتمال وجود آن در حال حاضر نمیشود. چون چند قرن پیش نمیدانستیم قاره آمریکا وجود ندارد، دلیل این نمیشود که فکر کنیم احتمال دارد قاره کشفنشده دیگری روی زمین وجود داشته باشد.
تحقیقات نشان داده است که تلهپاتی بهطور خودکار در مواقع بحران پیش میآید که در آن شخصی نسبت به شخص دیگری که از او دور است، احساس خطر میکند. این احساس در حالت خواب، توهم و خلسه پیش میآید. برای مثال، شخص ناگهان در مورد شخصی که به سفر، کوهستان یا جنگ رفته یا در وضعیت مخاطرهآمیزی قرار دارد، حساس شده و به او تلفن میزند یا راجع به او و اینکه حادثهای برای او پیش آمده صحبت میکند.
بعد معلوم میشود که این پیشبینی و احساس خطر درست درآمده است. این نوع موارد، هرچند خیلی محدود است، چون خیلی جالب است بهسرعت دهان به دهان منتشر شده و پخش میشود، اما هزاران موردی که شخص دچار حادثه نشده است، توجهی را جلب خود نمیکند.
بعدها تلهپاتی مورد توجه شعبدهبازان قرار گرفت و آنها روشهای مختلفی را برای خواندن فکر افراد ابداع کردند که البته همه آنها ترفندهای شعبدهبازی است و هیچگاه تلهپاتی به طوری که تعریف شد، انجام نمیشود. بعضی از شیادان و شبهدانشورزان از این ترفندهای شعبدهبازی برای اثبات وجود تلهپاتی استفاده میکنند.
یکی از موارد جالب تلهپاتی مربوط به یوری گلر شعبدهباز اسرائیلی است که در دهه ۷۰ میلادی ادعا میکرد قدرت فراعادی دارد و میتواند با نیروی فکر خود فلزات را خم کند و با تلهپاتی افکار را بخواند. او میتوانست محتویات داخل یک پاکت یا جعبه بسته را بگوید.
او سروصدای عجیبی در جهان به راه انداخت و بعضی از مراکز تحقیقاتی آمریکا تأیید کردند که او واقعا دارای چنین نیرویی است. تا اینکه شعبدهبازان وارد عمل شدند و نشان دادند همه کارهای او شعبدهبازی است و او توانسته است همه اساتید روانشناسی و پژوهشگران را با ترفندهایش گول بزند. یکی از کسانی که در روکردن ترفندهای یوری گلر نقش مهمی داشت، شعبدهباز معروف کانادایی-آمریکایی به نام جیمز رندی بود. او حتی کتابی هم در مورد یوری گلر نوشت.
در سال ١٩٧٣ یوری گلر در دفتر مجله تایم کارهای خود را در حضور خبرنگاران به نمایش گذاشت. در میان آنها جیمز رندی بود که یوری گلر نمیدانست او روزنامهنگار نیست. گلر سعی کرد نیروی تلهپاتی خود را به نمایش بگذارد. قرار بود افراد حاضر شکلی را بکشند و یوری گلر در حالی که دستهایش را جلوی چشمهایش گرفته بود تا چیزی را نبیند، با نیروی تلهپاتی خود بگوید آنها چه شکلی را کشیدهاند.
او توانست تقریبا همه شکلها را بکشد، جز شکلی را که جیمز رندی کشیده بود. دلیلش آن بود که جیمز رندی ترفند یوری گلر را میدانست. رندی هنگام کشیدن شکل، طوری مداد را در برابر دفترش گرفته بود که یوری گلر نمیتوانست حرکت مداد را ببیند.
یوری گلر در حالی که از لابهلای انگشتانش نگاه میکرد، توانست حرکت مداد خبرنگاران را روی صفحه کاغذ ببیند و تقریبا تمام شکلها را بکشد، به جز حرکت مداد جیمز رندی را. جیمز رندی توانست همه کارهای یوری گلر را تکرار کند. کارهای جیمز رندی باعث شد یوری گلر برای همیشه از صحنه تحقیقات مربوط به نیروهای روانی و موضوعات فراعادی کنار برود. کارهای جیمز رندی و دیگران وجود یک شعبدهباز را هنگام تحقیقات در مورد مسائل فراعادی و شبهدانشورزی بیش از پیش ضروری کرد.
پینوشت:
۱- برای اطلاع بیشتر از فراروانشناسی به فصل سوم کتاب جهان فراطبیعی، دکتر محمدرضا توکلیصابری، نشر اختران رجوع کنید.
۰