نقد فیلم Salem’s Lot – شهر پُر از خون آشام!
بن میرز نویسندهای است که در جستوجوی الهام برای نوشتن یک کتاب جدید به خانه دوران کودکیاش بازمیگردد، اما او پس از سلسلهای از حوادث مرگبار متوجه میشود که زادگاهش توسط یک خونآشام تبدیل به یک طعمه شده و این ماجرا او را به همراهی گروهی با هم برای مبارزه با آن سوق میدهد.
چند روز پیش، فیلم ترسناک خون آشامی «سیلمز لات» در پلتفرم استریم مکس منتشر شد که داستان آن بر اساس رمانی به همین نام اثر استیون کینگ است. اولین واکنش منتقدان به فیلم چندان خوب نبود، اما اغلب این اتفاق میافتد که نظر منتقد سینمایی با نظر مخاطب همخوانی ندارد.
اکنون ما در این بررسی خواهیم دید که جدیدترین نسخه از داستان کلاسیک کینگ چگونه به نظر میرسد. پس در ادامه با نقد فیلم Salem’s Lot همراه ما باشید.
به محض نزدیک شدن به هالووین، فیلمسازان غربی بلافاصله منبع پایان ناپذیر داستانهای تاریک را در قالب آثار استیون کینگ به یاد میآورند و اکتبر امسال نیز از این قاعده مستثنی نیست.
علاوه بر این، برای سومین سال متوالی پروژهای داریم که مربوط به کار پادشاه وحشت است که به صورت استریم منتشر شده است. در سال 2022، فیلم «تلفن آقای هریگان» در نتفلیکس نمایش داده شد و سال گذشته «Pet Sematary: Bloodlines» در پارامونت پلاس پخش شد و اکنون زمان انتشار «Salem’s Lot» در پلتفرم مکس است.
اما این اولین تلاش فیلمسازان برای انتقال این داستان به فرمت نمایشی نیست. در سال 1979، تنها چهار سال پس از انتشار این رمان، اولین اقتباس در قالب یک مینی سریال به کارگردانی نویسنده فیلم کالت کشتار با ارهبرقی در تگزاس ، یعنی توبی هوپر منتشر شد.
و بیست سال پیش، فیلمبردار و کارگردان دانمارکی، میکائیل سالومون، تولید اقتباس دیگری را آغاز کرد. همچنین این یک پروژه تلویزیونی در قالب دو قسمت مینی سریال بود که ستارگانی مانند راب لو، دونالد ساترلند و روتخر هاور را در گروه بازیگران به رخ میکشید.
اما از نقطه نظر تصویر ارواح شیطانی و لحن کلی کار، محصول جدید به سمت نسخه هوپر گرایش پیدا میکند؛ این یعنی چشمان خون آشامها نیز در اینجا به شکلی درخشان برق میزند، و کرت بارلو نسخه دیگری از کنت اورلوک از کلاسیک جاودانه « Nosferatu: A Symphony of Horror » فردریش ویلهلم مورنائو را به یاد من مخاطب میآورد. اما چیزی که فیلم قطعاً فاقد آن است، توسعه شخصیت با کیفیت بالا است، که کارگردان گری دابرمن به سادگی زمان کافی برای خلق آن نداشته است.
از سوی دیگر انتخاب عناصر مورد اقتباس در این فیلم به برداشتهای خاصی اشاره دارد، این یعنی موضوع داستان جدی است زیرا حول محور مرگ میچرخد، اما نتیجه این است که همه این فضاسازیها به دلیل ساده گرفتن داستان و عدم گسترش شخصیتها و حتی خود شهر که عنصری پایه در داستان است، از بین میروند. بنابراین به نظر من این فیلم یک شوخی است اما با جدیت کامل روایت شده است.
ولی جدا از این نکات، پیش از هرچیز باید به یاد بیاوریم که سرنوشت تولید این اثر از همان ابتدا آشفته بود. این فیلم قبلاً در سال 2021 فیلمبرداری شده است. استودیو برادران وارنر برای مدت طولانی نمیتوانست تصمیم بگیرد که با آن چه کند. در ابتدا، اولین نمایش سینمایی آن در سپتامبر 2022 برنامه ریزی شده بود.
از آنجایی که پایان همه گیری کرونا بود، بیم شکست مالی این فیلم نیز وجود داشت. حتی در یک مقطع، این خطر وجود داشت که فیلم به سرنوشت دیگر تولیدات استودیویی که به سطل زباله انداخته شده بودند، دچار شود (چیزی مانند سرنوشت Batgirl).
ولی ظاهراً خود استیون کینگ نویسنده کتاب از این فیلم دفاع کرده است که به لطف آن استودیو سرانجام تصمیم گرفت آن را در جریان نمایش خانگی مکس منتشر کند. با این حال، اکنون پس از تماشای Salem’s Lot، خود من به این آشفتگیها کمی متفاوت نگاه میکنم. به نظر من تهیه کنندگان دقیقا میدانستند که با چه متریالی سروکار دارند و به همین دلیل میترسیدند که مستقیماً آن را به سینما ببرند. من مطمئن هستم که این اثر با چنین محتوایی در گیشه شکست میخورد.
فیلم از همان ابتدا، در تیتراژ آغازین، ارتباطات سست و متفاوت خود را با کتاب آشکار میکند. این برای من کافی بود تا ارتباط بین Salem’s Lot و مبنای ادبی آن توسط استیون کینگ را کاملاً رد کنم. من میخواستم فیلم بر اساس اصل داستان، با شرایط خودش، مرا مجذوب خود کند، بنابراین بازی مقایسه را رد کردم زیرا به نظرم بی معنی میآمد.
با این حال، رد این تصور که فیلمنامه نویسان با بررسی کامل کتاب به این سناریو شلخته و ناچیز رسیدهاند دشوار است. این در دیالوگهایی که تعدادشان بسیار زیاد است قابل مشاهده میشود، زیرا به نظر من قرار بوده آنچه را که آنها نتوانستهاند از دل کتاب به نمایش بگذارند با این دیالوگها برای بینندگان روشن کنند که سودی نداشته است.
از سوی دیگر ایرادات درون سناریو این اثر همچنین به استفاده رایج از میانبرهای ذهنی مربوط میشود. همانطور که میدانیم، استیون کینگ معمولاً مکانیسمهای دنیای ارائه شده خود در کتابهایش را با دقت به خواننده ارائه میدهد. اما گری دابرمن، کارگردان و فیلمنامه نویس Salem's Lot، به اشتباه تصور کرده که همه چیزهایی که در مورد خون آشامها میدانیم بسیار واضح است.
اما نکته اینجاست که اگر مخاطب بر پایه سینما نکاتی در مورد خونآشام میداند، این بدین معنا نیست که آن دنیا دیگر نیاز به بیان برخی جزئیات ندارد. برای مثال در یک صحنه، سوراخهایی در گردن فردی که از احساس ناخوشی شکایت میکند، بلافاصله به عنوان سوراخهایی که در اثر گاز گرفتن یک خونآشام ایجاد شده، تفسیر میشوند.
این مضحک است زیرا هیچ پیشنهاد قبلی مبنی بر اینکه مردم شهر تجربهای با ماوراء طبیعی دارند وجود نداشته است. اگرچه کینگ در کتابش مطمئناً فضای بسیار بیشتری را به این موضوع اختصاص داده، اما فیلم خالی از این تصویرسازی است.
از سوی دیگر فیلم پر از کلیشههای تکراری آٍثار خونآشامی است؛ Salem’s Lot به عنوان یک رمان در سال 1975 عرضه شد. از آن زمان، ما فیلمهای خون آشامی زیادی را تماشا کردهایم و به همان اندازه از شهرهای تاریک مخوف بازدید کردهایم. اما آیا سازندگان این اثر سینمایی برای جلوگیری از برداشتهای آشنای مخاطب با این ژانر چه پیشنهادی به ما دادهاند؟ به جز کلیشه هیچ.
ما دوباره با چوب صنوبر، تابوت و داستان نور خورشید و تاریکی شب روبرو هستیم، و بازهم این صلیبهای درخشانند که راه نجات انسان فانی هستند. تمام این موارد مجموعهای از ترفندهای دردناک فرسوده در این ژانر هستند که بارها از جلوی چشم ما رد شدهاند.
در نتیجه تمام این ضعفها من را به یک کلمه میرساند: مصنوعی بودن. این کلمهای است که در اولین دقایق تماشای سیلمز لات در ذهن من ظاهر شد. اما شاید بگویید چرا؟ خب جدا از نکات بالا، یک ضعف خاص در این اثر وجود دارد که انگار بازیگران به شیوهای تمرینشده و رباتی بازی میکنند، گویی خطوطی از کتابی را نقل میکنند و فراموش میکنند که دوربین از قبل روشن شده است و باید کمی احساس را چاشنی این دیالوگها کنند.
به نظر من سایر اعضای تیم تولید نیز به نوبه خود آنقدر برای انجام وظایف خود در جهت استاندارد بودن همه چیز تلاش کردهاند که اثر طبیعی بودن در جایی از مسیر کامل ناپدید میشود. این است که میگویم فیلم مصنوعی است. برای مثال صحنه نگاری فیلم با یک نظم عجیب در جهت میل کردن به سمت آثار دهه هفتاد و هشتاد سینما و بازی با رنگها از اساس عقیم است؛ در واقع این رنگبازی با تاریکی این داستان در تعارض است.
از سوی دیگر وضعیت مشابهی در مورد جنس قابها نیز پیش میآید که در اکثر آنها با نورپردازی اغراقآمیز سر و کار داریم، انگار کسی میخواهد به هر شکلی فضای مناسبی را به فیلم وارد کند.
در نتیجه فیلم دچار یک اشتباه تاکتیکی در انتخاب لحن و فضاسازی شده است. منظور من این است که شخصیتها میمیرند، خون ریخته میشود و خون آشامها دندانهای خود را به بدن انسانهای طعمه شده فرو میکنند. با این حال، هیچ حس مرگی در آن تصاویر نیست، و بدتر این مرگها هیچ اهمیت مناسبی ندارد؛ و حتی ترسناک هم نیستند.
صحنههای زیادی با حملات خونآشام در فیلم وجود دارد، اما تقریباً هیچکدام از آنها کار نمیکنند، زیرا کارگردان واقعاً قادر به حفظ یک تنش اضطراب ساز در کادر نیست. خونآشامها بیشتر شبیه کپیهای ناکارآمد مبتلایان دیوانه فیلم 28 روز بعد هستند تا اربابان چابک و همهجانبه شکارچی در شب.
آنها از اینجا و آنجا چشمک میزنند، ناگهان روی پشت بامها ظاهر میشوند، یا با پنجههای خود به پنجرهها میکوبند، اما دوبرمن توانایی خلق وحشت قابل لمس ندارد، پس بلافاصله به سمت اکشن میرود، به همین دلیل است که فیلم هرگز فضای ترسناکی را ایجاد نمیکند که به قهرمانان نزدیک شود. در نتیجه این اثر یک فیلم اکشن سریع اما کم عمق باقی میماند که حتی در بهترین لحظاتش، به شدت فاقد سبک است. علاوه بر این، خود شرور باستانی یک هیولای عالی بود که دوبرمن هرگز به درستی از آن استفاده نکرد.
البته من یک نکته را نیز همینجا بگویم که شاید فیلم دچار مشکلات بزرگی است؛ اما من با وجود این کاستیها جنبه بصری Salem’s Lot را خیلی دوست داشتم. نمیدانم سازندگان با چه هدفی به این سمت رفتهاند، اما من از ابتدا این تصور را داشتم که دارم فیلمی از سالها پیش تماشا میکنم که این یک تعریف و تمجید است. چیزی در آن بود که من را به یاد آثار اسپیلبرگ انداخت. این بدان معنا نیست که انطباق کلی این اثر در سطح آثار اسپیلبرگ است. فقط از نظر بصری آنها را به ذهن متبادر میکند.
از سوی دیگر اکثر قابها واقعا زیبا هستند و انتقال بین آنها خلاقانه است. در نتیجه در این اثر که نتوانسته لحن درستی انتخاب کند، گرفتن چشم از صفحه نمایش کار سختی است. همچنین صحنه نگاری و چیدمان شهر نیز به این امر کمک میکند، زیرا آنها شما را به طور موثر به گذشته باز میگرداند. مثل، مدرسه و سینمای ماشینی که عالی به نظر میرسند. به نظر من اگر یک دسته خون آشام تشنه به خون آنجا نبود، دوست داشتید در آن مکان قدم بزنید. علاوه بر این، موسیقی خوب و انتخاب آهنگهای مناسب نیز به شما امکان میدهد در واقعیتهای بصری اثر غوطهور شوید.
اما باز برمیگردم به اصلیترین مشکل این فیلم که در فیلمنامه و شخصیت پردازی خلاصه میشود. بدون شک بزرگترین مشکل این است که شخصیتهای درون این اثر مدلهایی هستند که عمدتاً قرار است داستان را پیش ببرند یا به دست خون آشامها بمیرند. این چنین مدلسازی چشمگیر نیست زیرا نمیتوانید به هیچ یک از شخصیتها وابسته شوید.
در نتیجه باید گفت: من با آنچه در ابتدا باید ذکر میشد این بررسی را پایان میدهم، اما از آنجایی که من در مورد فیلمی صحبت میکنم که در آن همه چیز خراب است، بررسی نیز همینطور خواهد بود. فیلم Salem’s Lot درباره موقعیتی است که در آن نویسندهای به شهر میآید و به دنبال الهام میگردد.
او به جای آرامش خاطر و فضایی برای کار، با موقعیت وحشتناکی روبرو میشود که در آن سعی میکند راه خود را پیدا کند. اما برای ما، یا برای برای مخاطب، این داستان دقیقا برعکس عمل میکند. ما در یک فیلم همچون سیلمز لات به دنبال اضطراب هستیم، انتظار هیجان داریم و اما آنچه به دست میآوریم نمای مصنوعی از یک فیلم ترسناک است. مانند ماسک ارواح هالووینی که در پشت آن ظاهر مخوف یک تمسخر محض نهفته است.
دیدن خونخواران موذی در یک شهر کوچک شاید برای یکبار برای مخاطب عام سرگرمکننده باشد، اما این فیلم با مشکلات ریز و درشت به جمع اقتباسهای معمولی از آثار استیون کینگ اضافه میشود.
این رمان، با وجود فراوانی جزئیات اضافی، به راحتی میتوانست به یک اکشن ترسناک درباره تیمی از شکارچیان خون آشام تبدیل شود که هیولاها را ردیابی و شکار میکنند. ولی چیزی که ما در این اثر تماشا میکینم فاصله زیادی با یک اثر قابل قبول دارد.
منبع: ویجیاتو