«پیرپسر» و روایت «امر سیاسی»

«دوستداشتنیترین وجه «پیرپسر» خاصه در این روزها برای من حضور شناور «امر سیاسی» در عین قصهپردازی جذاب و پرتعلیق بود. روایت سینمایی از افسادِ فزاینده «امر قدرت» وقتی در شمایل «شر» ظهور میکند. شری که از عجز و نیاز نیروهای تحت سلطه بهره میبرد و هر لحظه فربهتر و درنهایت «نیست» میشود.»
فیلم اکتای براهنی را بالاخره دیدم. در انبوه فیلمهای بد اجتماعی و غیراجتماعی این سالها، شریف و قابل اعتناست. نقدهایی هم بالطبع دارم که بماند به وقت حاجت. ازجمله برخلاف نظر مولف که گفته بیشترین علقه را میان آدمهای قصه به خود پیرپسر دارد، او را بیشتر تیپِ «آدم خوبه» ی روشنفکرِ اهل کتابِ قربانی جامعه لاکتاب و خشن و جاهل دیدم تا شخصیتی با خصایل منحصر به خود؛ به اصطلاح، بیشتر typical است تا characteristic؛ البته بازی تا حد زیاد خوبِ حامد بهداد بر بسیاری از حفرههای نقش سرپوش گذاشت.
برعکس، «رعنا» را به تمامی میشد فهمید. گفتهاند به اندازه کافی اغواگر نبوده. اگر اغوا را معادل seduction بگیریم، این گمراهسازی و گمراهشدگی -هر دو- اموری برآمده از غریزه و طبیعتند که به باور دلوز در مقاله «جهان فرهنگ و قواعد کلی» همانا «پسمانده تاریخ به شمار میرود، تاریخ آن را توضیح نمیدهد، نمیتواند تعریف شود و حتی توصیفش بیثمر است» اما در عین حال «میان متفاوتترین شیوههای ارضای یک تمایل، مشترک است.»
به این اعتبار، فرآیند «اغوا» نه تاخورده بر صرفا امر اروتیک، بلکه آمیزهای از تمایلاتِ تعریفناپذیر هم نزد فرد اغواشده و هم در غریزه فرد اغواگر است. چنین است که در ارتباط با او، ما خود را هم در شخصیت زنباره و به شکل غلوآمیزی منفی غلام باستانی میبینیم که به تعبیر خودش آویزان زنان خیابانی و رنجور از جای خالی عشق در زندگی است، هم در علی و عشق اخلاقگرایانهاش و هم در خود رعنا که به تعبیر بودریار در کتاب seduction، همچون فردی در مقابل چهره خود در آینه، «اغواشده بازتاب اغواگری خویش» است. …اما دوستداشتنیترین وجه «پیرپسر» خاصه در این روزها برای من حضور شناور «امر سیاسی» در عین قصهپردازی جذاب و پرتعلیق بود.
روایت سینمایی از افسادِ فزاینده «امر قدرت» وقتی در شمایل «شر» ظهور میکند. شری که از عجز و نیاز نیروهای تحت سلطه بهره میبرد و هر لحظه فربهتر و درنهایت «نیست» میشود. به تعبیر کانت، مانند طیارهای که هر چه سر راهش باشد، نابود میکند و به سرعت به سمت اصابت به مانعی پیش میرود که پایان کار او است.
نشانمند کردن «سیاست» در سطحی فراتر از قلمروهای مشخص جغرافیایی، در سطح اندیشه سیاسی، با تصاویر ترامپ در شبکههای ماهوارهای، توازی معناداری با اعمال قدرت غلام باستانی در جایگاه «پدر» در قصه فیلم دارد.
گوشه و کنار دیدم بعضیها مانند آن «آقای مصاحبهگر شفاهی» با کلام و الفاظی پرخاشجویانه به فیلم تاختهاند که سیاهنماست! گرچه نظر کسانی که از هنر توقعات افیونی برای پردهپوشی درد دارند (با فرض بیغرض بودنشان حتی) به قاعده در این بحث بیاهمیت است، اما بد نیست ارجاعشان بدهیم به جوابی که زمانی رخشان بنیاعتماد به این خردهفرمایشهای بیپایه داد: «چه چیزِ سفیدی را سیاه نشان دادیم؟!»
از استقبال چشمگیر مردم و درخشش فیلم اکتای عزیز خوشحالم و به یاد میآورم توصیهای را که دکتر رضا براهنی روزی در پاسخ نامهای به منِ آن وقتها بیستوچندساله نوشت: «بگذار بعضیها بعضی چیزها را دیرتر بفهمند، چون آن وقت حتما بهتر میفهمند.»
نویسنده: بهنام ناصری
منبع: اعتماد