آیا حیوانات واقعا «غریزه» دارند؟

آیا حیوانات واقعا «غریزه» دارند؟

اگر منظور از رفتار غریزی رفتاری ذاتی و از پیش تعیین شده باشد که به طور کامل توسط ژن‌ها هدایت می‌شود و «یادگیری» هیچ نقشی در آن ندارد، به نظر می‌رسد باید در اصل وجود چیزی به عنوان غریزه تردید کنیم.

کد خبر : ۱۸۳۳۱۴
بازدید : ۷۲۴

فرادید| به نظر می‌رسد در سراسر قلمرو حیوانات، گونه‌های مختلف جانوری به شیوه‌ای «غریزی» راه خود را در زندگی پیدا می‌کنند؛ مثل لاک‌پشت‌های دریایی تازه از تخم بیرون آمده که می‌دانند چگونه با استفاده از نور مهتاب به اقیانوس برسند، یا پرندگانی که هزاران مایل با تغییر فصل مهاجرت می‌کنند، و یا همۀ حیوانات ماده که می‌دانند چگونه باید از فرزندانشان پرستاری و محافظت کنند و به آن‌ها آموزش دهند. اما آیا اینها واقعاً «غریزه» هستند؟

به گزارش فرادید؛ قبل از اینکه بپرسیم غریزه چگونه کار می‌کند، باید بدانیم اصلا غریزه چیست.

رابرت لیکلیتر، روانشناس رشد در دانشگاه بین‌المللی فلوریدا می‌گوید: «گفت‌وگو درباره غریزه واقعاً امکان‌پذیر نیست، مگر اینکه در مورد روی دیگر سکه، یعنی [رفتارهای] اکتسابی یا آموخته‌شده نیز صحبت کنید».

4

به عبارت دیگر، «غرایز» در واقع رفتارهایی هستند که عوامل تاثیرگذار بر روی آن‌ها کاملا و مستقیما آشکار نیستند. به عنوان مثال، دانشمندان مدت‌ها فکر می‌کردند که توانایی شناسایی مادر در جوجه‌های بوقلمون، غازها و اردک‌ها یک «غریزه» است، یعنی یک گرایش ذاتی، از پیش تعیین‌شده و ژنتیکی که غیرقابل توضیح به نظر می‌رسد.

اما در سال 1963، گیلبرت گوتلیب، روانشناس رشد، کشفی انقلابی کرد: او دریافت که جوجه‌های اردک در واقع جذب صدای مادرشان می‌شوند، زیرا جوجه‌ها قبل از به دنیا آمدن در زمان جنینی و در داخل تخم سیستم شنوایی خود را به کار می‌اندازند. آزمایش‌های گوتلیب با جوجه اردک‌ها سرآغاز درک جدیدی از مفهوم «غریزه» بود و این پرسش را ایجاد کرد که آیا اصلا نوعی از رفتار که کاملا ذاتی و از پیش تعیین شده باشد وجود دارد یا نه.

مانند نمونۀ جوجه اردک، تأثیرات دیگری نیز می‌توانند قبل از تولد اتفاق بیافتند، در حالی که یک موجود زنده هنوز در حال رشد است. این نکتۀ ظریفی است که دوگانۀ کلاسیک «طبیعت در مقابل پرورش» آن را نادیده می‌گیرد.

ما امروز می‌دانیم که تجربیات قبل از تولد شروع می‌شوند، مانند صدای اردک‌ها که جوجه‌های‌شان می‌شنیدند. علاوه بر این، رفتارهای زیادی وجود دارد که دانشمندان قبلاً فکر می‌کردند غریزه هستند تا اینکه علم عملکرد درونی آنها را آشکار کرد.

برای مثال، لاک‌پشت‌های دریایی می‌توانند در اقیانوس‌ها حرکت کنند، زیرا ممکن است نوعی «قطب‌نمای مغناطیسی» داشته باشند که به آنها کمک می‌کند مسیرهای مهاجرتی پیچیده را دنبال کنند. این یک غریزه سفت و سخت نیست که در هر شرایطی وجود داشته باشد زیرا ما می‌دانیم که این رفتار کاملا تحت تأثیر میدان مغناطیسی زمین است. به طور مشابه، اگر گربه در فضا به دنیا بیاید، نمی‌داند چگونه روی پاهای خود فرود بیاید و این نشان می‌دهد که چنین رفتارهایی به سادگی در ژن‌های ما کدگذاری نشده‌اند (آزمایش‌ها با موش‌ها در فضا این را تایید کرده‌اند.)

در واقع در این رفتارهایی که ما آن‌ها را «غریزی» می‌نامیم، علت رفتار «پنهان» است نه این که وجود نداشته باشد.

البته نمونه‌های گیج‌کننده‌ای هم در این خصوص وجود دارند. مثلا می‌توان به پرندگان انگلی اشاره کرد که گونه‌های دیگر را فریب می‌دهند، به این صورت که در لانۀ آن‌ها تخم می‌گذارند و باعث می‌شوند دیگران جوجه‌هایشان را بزرگ کنند. اما چگونه پرنده‌ای که توسط یک گونۀ متفاوت بزرگ شده است می‌تواند بداند که به چه گونه‌ای تعلق دارد و با چه پرنده‌ای باید جفت‌گیری کند؟ مطالعات دیگر نشان می‌دهد که جوجه پرنده انگلی شب‌ها با اعضای گونه خود معاشرت می‌کند. اما دانشمندان هنوز به طور کامل درک نمی‌کنند که چگونه چنین چیزی امکان‌پذیر است.

3

جوجۀ پرندۀ انگلی که در لانۀ یک پرندۀ دیگر رشد می‌کند

لیکلیتر می‌گوید: «من فکر می‌کنم که ما واقعاً برای جستجو و بررسی این نشانه‌ها و الگوها کار زیادی انجام نداده‌ایم. در واقع ما هنوز سوال درستی نپرسیده‌ایم».

حتی ژن‌های خود ما انسان‌ها نیز رفتار ما را آنطور که ما آن را «غریزی» فرض می‌کنیم، از پیش تعیین نمی‌کند.

بلومبرگ می‌گوید: «رابطه بین ژن‌ها و رفتار بسیار غیر مستقیم است. وقتی شما انواع مختلفی از رفتارهای جدید داشته باشید، نورون‌ها الگوهای شلیک خود را تغییر می‌دهند و این منجر به تغییر در بیان ژن می‌شود. بنابراین، این یک تاثیر دو طرفه است (یعنی رفتار هم می‌تواند روی ژن تاثیر بگذارد)». به عبارت دیگر، ژن‌ها رفتارهای ما را به طور مطلق و از پیش تعیین شده دیکته نمی‌کنند بلکه برخی از تجربیات زندگی، به نوبه خود، بر نحوه رفتار ژن‌های ما تأثیر می‌گذارند.

بلومبرگ می‌افزاید: حتی رفتارهای اساسی نیز «آموخته» می شوند. مثلا همه حیوانات برای زنده ماندن نیاز به نوشیدن آب دارند، با این حال آزمایش‌ها نشان داده‌اند که تنها موش‌هایی که با غذای خشک بزرگ شده‌اند یاد گرفته‌اند که در هنگام تشنگی آب بنوشند و موش‌هایی که همیشه غذای مرطوب به آن‌ها داده شده چنین توانایی‌ای ندارند. بلومبرگ و لیکلیتر خاطرنشان کردند به این دلایل است که نظریۀ قدیمی «طبیعت در مقابل پرورش» یک دوگانگی کاذب ارائه می‌دهد.

بلومبرگ می‌گوید: «حتی در مورد رفتاری حیاتی مانند آب نوشیدن نیز «یادگیری» دارای اهمیت است».

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید