آیا نویسنده آلیس در سرزمین عجایب همان جکِ قاتل بود؟؛ رازگشایی از قتل زنان لندن با بازی کلمات
چارلز داجسون، با نام ادبی لوئیس کارول، خالق ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب، پس از مرگ، مظنون به قتل شناخته شد؛ مظنون به قتلهایی که قاتلی به نام «جک قاتل» یا «جک قصاب» (Jack the Ripper) مرتکب شده بود.
لوئیس کارول، ریاضیدان و نویسنده ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب است؛ نویسندهای که بعد از مرگ به عنوان یکی از مظنونین به قتلهای زنجیرهای دوران خودش شناخته شد. آیا کارول واقعا «جک قاتل» بود؟
چارلز داجسون، با نام ادبی لوئیس کارول، خالق ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب، پس از مرگ، مظنون به قتل شناخته شد؛ مظنون به قتلهایی که قاتلی به نام «جک قاتل» یا «جک قصاب» (Jack the Ripper) مرتکب شده بود.
جک قاتل، نام مستعار قاتلی سریالی است که در سال ۱۸۸۸ در ناحیه وایتچپل لندن مرتکب قتل زنان روسپی به شکلی فجیع شد. معمای این جنایات برای بیش از صد سال، دستمایه گمانهزنیها بود، اما ظاهرا هرگز پاسخی قطعی برای آن پیدا نشد.
ممکن است نام کارل فایگنباوم (ملوان آلمانی که در نهایت به جرم قتل یک بیوه سالخورده اعدام شد)، فرانسیس تامبلتی (پزشک قلابی دچار بیماری روانی) و آرون کومینسکی (که به تهدید اعضای زن خانوادهاش با چاقو شناخته شده بود) را شنیده باشید. اینها سه مورد از مهمترین مظنونهایی هستند که علاقمندان پیگیر هویت واقعی جک قاتل، به عنوان مظنونین اصلی در قرن گذشته به آن دست یافتند.
اما در سال ۱۹۶۶، نویسندهای به نام ریچارد والاس، تئوری متفاوتی را روی کاغذ مطرح کرد: اینکه لوئیس کارول، آدم خوشاخلاقی که در نامههایش از پانسیون مدرسه به خانه تنها شکایتش این بود که همکلاسیهایش کمی پرسروصدا هستند، همان جک قاتل است و این قتلها را با کمک دوستش توماس ور بِین انجام داده است. این اساس و بنیان کتاب والاس است با عنوان «جک قاتل، دوست سرخوش» (Jack the Ripper, Light-Hearted Friend).
این تئوری زیاد با عقل جور درنمیآید: کارول در نزدیکی محل وقوع قتلها زندگی میکرد، اما در زمانی که چهار قربانی به قتل رسیدند، او برای تعطیلات به ساسکس شرقی رفته بود.
دوستش توماس نیز چنان کمردرد شدیدی داشت که نمیتوانست از جایش تکان بخورد. دستخط کارول نیز با دستخط جک قاتل که در روزنامههای آنزمان منتشر شد، مطابقت ندارد، اما والاس مدعی است که نامهها را توماس نوشته است.
اما دلیل اصلی که والاس به کارول ظنین است به خاطر...آناگرام یا واروواژههاست. (واروواژه نوعی بازی با حروف است به این شکل که بتوان با جابهجا کردن حرفها در یک کلمه، کلمه تازهای ساخت. مثلا با جابهجایی حروف در کلمه زیبا میتوان کلمه بازی را ساخت.)
کارول یکی از هواداران بازیهای کلمات و آناگرامها بود، بنابراین والاس کلمات به کاررفته در نامههای او و آثار منتشرشدهاش را به شکلی دیگر چید تا پیام پنهان درون آنها را که با پیامهای جک قاتل مرتبط است، پیدا کند. برای مثال، کارول در کتاب «The Nursery Alice» مینویسد:
ما پیش آشپز رفتیم و از او خواستیم یک ظرف پر فرنی جودوسر درست کند. بعد دش را صدا زدیم که بیاید تو، و گفتیم: «دش حالا میتوانی غذای مخصوص روز تولدت را بخوری!» انتظار داشتیم دش از خوشحالی بالا بپرد؛ اما نپرید، حتی یکذره.
این تکه از داستان زیر دست والاس به این شکل درآمده است:
اوه، ما، توماس بِین، چارلز داجسون سراغ جسد فرد قربانی میرویم، و میخواهیم طعم یک وعده غذایی خوب [درست شده از بدن قربانی] را بچشیم و آن را ببلعیم و از آن لذت ببریم. کارمان را انجام دادیم، اما مزهاش افتضاح و حال بههمزن بود. هر دو بالا آوردیمش -جک قاتل.
خیلی خوب نیست. او با مقدمه شعر جابرووکی (شعر جفنگی درباره کشتن موجودی به نام جابرووک در کتاب آنسوی آینه و آنچه آلیس آنجا دید) هم همین کار را کرد. و نتیجه آن باز هم ضعیف و غیرقابل اتکا از آب درآمد. خدا میداند با برگرداندن کلمات همین مطلبی که مشغول خواندن آن هستید، چه جملاتی میتوان بیرون کشید.
وقتی پای آناگرم و واروواژه در میان باشد، والاس میتواند آن را علیه دیگران به کار برد، اما تحمل آن علیه خودش را ندارد. بعد از آنکه والاس در مجله هارپر توضیح مختصری از این پژوهش خود را منتشر کرد، دو نفر از خوانندهها واکنش انتقامجویانهای به این مطلب دادند: آنها پاراگراف آغازین والاس را به همان روش والاس تغییر دادند.
متن اصلی این است:
این داستان من از جک قاتل است، مردی که پشت بدترین جنایتهای حلنشده بریتانیا است. این داستان به نامنتظرترین مظنون ممکن میپردازد: مردی که داستان کودکان مینوشت. این مرد چارلز داجسون است که به اسم لوئیس کارول شناخته میشود و مولف کتابهای محبوب ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب است.
آن دو خواننده متن والاس را به شکلی تغییر دادند که انگار والاس به قتلی اعتراف میکند که او.جی سیمپسون معروف به آن متهم شده بود. ترجمه متن تغییریافته به شکل واروواژه از این قرار است:
واقعیت این است: من، ریچارد والاس، با خونسردی به نیکول براون چاقو زدم و او را به قتل رساندم و گلوی او را بریدم. من او.جی سیمپسون را مقصر جلوه دادم در حالی که او کاملا در این جنایت بیگناه است. من همچنین غزلهای شکسپیر و تعدادی از مقالات فرانسیس بیکن را نوشتهام.
والاس هرگز به این نوشتهها پاسخی نداد؛ قاعدتا به این دلیل که دریافت حسابی ضربه خورده است.
منبع: همشهری