مهم‌ترین «ایسم‌ها» در هنر معاصر؛ از رمانتیسیسم تا سوررئالیسم

مهم‌ترین «ایسم‌ها» در هنر معاصر؛ از رمانتیسیسم تا سوررئالیسم

این مقاله به بررسی 9 سبک هنری مهم می‌پردازد که هرکدام تحولاتی اساسی در تاریخ هنر ایجاد کردند. از رومانتیسیسم با تأکید بر احساسات فردی تا رئالیسم و توجه به مسائل اجتماعی.

کد خبر : ۲۳۳۸۸۵
بازدید : ۲۵

فرادید| هنرمندان فرانسوی نمادگرایی و پست‌امپرسیونیسم را ترکیب کردند، در حالی که هنرمندان روسی ترکیبی از کوبیسم و آینده‌گرایی ایجاد کردند. در این مطلب، مهم‌ترین «ایسم‌های» هنری که باید بشناسید را معرفی کرده‌ایم. 

به گزارش فرادید، تمام جنبش‌های مهم تاریخ هنر به طور ذاتی به هم مرتبط هستند. حتی قدیمی‌ترین سبک‌های هنر هم به ندرت بدون اثری از بین می‌روند و اغلب بازگشت‌های شگفت‌انگیزی دارند. قرن نوزدهم و بیستم در غرب مملو از ایده‌ها، اختراعات و سبک‌هایی بود که منجر به تنوع بی‌سابقه‌ای در هنر شد. 

۱. رمانتیسیسم 

1

«طلوع ماه بر فراز دریا» اثر کاسپار دیوید فریدریش، ۱۸۲۱

رمانتیسیسم واکنشی بود به دیگر ایسم‌هایی که در این فهرست نیامده‌اند، مانند کلاسیک‌گرایی و آکادمیک‌گرایی. کلاسیک‌گرایی بر هنری تأکید داشت که مستقیماً استانداردهای دوران باستان یونان و روم را کپی می‌کرد یا بهتر بگوییم، فهم غربی معاصر از آن‌ها. آکادمیک‌گرایی یکی از شاخه‌های آن بود که از سوی آکادمی‌های هنری برجسته اروپا و استادانشان به بازار هنر تحمیل می‌شد. کلاسیک‌گرایی بر عقلانیت، دقت ریاضی و عقل تأکید داشت. 

در مقابل، رمانتیسیسم بیشتر به محیط‌های معاصر پرداخته و به احساسات و فردیت اهمیت می‌داد. به جای تصاویر جدی و پرابهت از جنگجویان و شاهان باستانی، هنرمندان رمانتیک قهرمانانی را نقاشی کردند که درگیر مبارزه‌های درونی خود بودند و طبیعت احساسی‌شان به دنبال مکانی در دنیای بی‌روح می‌گشت. رمانتیسیسم تا اندازه‌ای اعتراض به سرمایه‌داری اولیه و صنعتی‌شدن بود. در کانون هنر و ادبیات رمانتیک قهرمانی مردانه بود که با محدودیت‌های اجتماعی دست و پنجه نرم می‌کرد. 

۲. رئالیسم 

2

«مراسم تدفین در اورنان» اثر گوستاو کوربه، ۱۸۵۰

تاریخ هنر بر مبنای تضادها نوشته شده و دیر یا زود، رمانتیسیسم باید با یک مخالف روبه‌رو می‌شد که ایده‌های آن را به شکلی نوین به چالش بکشد. برخلاف قهرمانان رمانتیک و مبارزات فردی‌شان، قهرمانان رئالیسم انسان‌های معمولی بودند: سنگ‌شکن‌ها، گدایان، دهقانان و کارگران بی‌پول. این افراد هرکدام داستانی داشتند، اما هنر و ادبیات جریان اصلی به آن‌ها توجهی نداشت. 

هنرمندانی مانند گوستاو کوربه نپذیرفتند زندگی طبقات پایین را به شکلی جذاب‌تر برای فروش آثار خود به تصویر بکشند. افزون بر این، رئالیسم به شکاف غم‌انگیز میان طبقات اجتماعی اشاره می‌کرد. وقتی کوربه اثر ماندگار «مراسم تدفین در اورنان» را ارائه کرد، منتقدان اشرافی صحنه‌ی مراسم تشییع جنازه روستایی را با یک کارناوال عجیب اشتباه گرفتند. رئالیسم در پیوندهای سیاسی خود ارتباط عمیقی با ایده‌های سوسیالیسم و آنارشیسم داشت. در نیمه دوم قرن بیستم، اصطلاح «رئالیسم» برای انواع دیگر هنرها به کار برده شد: نقاشی‌ها و مجسمه‌های هایپر یا فوتورئالیستی توسط هنرمندانی مانند آدری فلَک و ران میوک. 

۳. امپرسیونیسم و پست‌امپرسیونیسم

3

«امپرسیون، طلوع آفتاب» اثر کلود مونه، ۱۸۷۲

امپرسیونیسم ابتدا در قالب یک اصطلاح تحقیرآمیز مربوط به اثری از کلود مونه به کار رفت. عنوان این اثر «امپرسیون، طلوع آفتاب» راه‌ها را برای منتقدان هنر گشود تا به دیگر نقاشی‌های مشابه، ناتمام و بهم‌ریخته برچسب امپرسیونیست بزنند. امپرسیونیست‌ها قصد داشتند لحظات زودگذر و نور متغیر را به تصویر بکشند. 

پست‌امپرسیونیسم گام منطقی بعدی بود، اما از دید بصری به طور قابل‌توجهی با امپرسیونیسم فرق داشت. در حالی که امپرسیونیست‌ها نگران به تصویر کشیدن نور و سایه به شکل طبیعی و دقیق بودند، پست‌امپرسیونیست‌هایی مانند پل گوگن و ون گوگ ترجیح می‌دادند از رنگ‌ها، خطوط و حتی کانتورهای (خطوط محیطی) جلب‌توجه‌کننده استفاده کنند. 

۴. نمادگرایی

0

فرشته زخمی اثر هنرمند فنلاندی هوگو سیمبرگ 

نمادگرایی یک جنبش هنری محافظه‌کارانه بود که در قالب روندی در شعر آغاز شد و بر نمادها، اشاره‌های غیرمستقیم و توصیفات زیبایی‌شناسی‌شده تمرکز داشت که برخی حقایق جهانی، بیشتر مربوط به اخلاق یا مسیحیت را پنهان می‌کرد. بخش چشمگیری از هنر و نوشتار سبک نمادگرایی بر ایده فساد متمرکز بود: زوال جبران‌ناپذیر اخلاقی که منجر به نیاز سیری‌ناپذیر به حس‌های عجیب، لذت‌های جسمی و خودویرانی می‌شد. هنر نمادگرایی با رمانتیسیسم مرتبط بود، اما بسیار تاریک‌تر و بیمارگونه‌تر بود. در آن، مرگ، فساد و شهوت‌پرستی فاسد و ناسالم به تصویر کشیده می‌شد و مورد انتقاد قرار می‌گرفت. 

نقاشی و مجسمه‌سازی بیشتر بر الگوهای اولیه (آرکی‌تایپ‌ها) تکیه داشتند. یکی از معروف‌ترین و محبوب‌ترین این الگوها «فِم فتال» بود؛ زنانی به شکل معجزه‌آسا زیبا، اما فاسد و منحرف. این زن عمیقاً ناراضی قصد داشت مردان و دنیای اطراف خودش را هم فاسد کند. گوستاو مورو فم فتال را به‌عنوان سالومه نقاشی کرد و فرانز فون استوک به تصویر حوا متکی بود. ترکیب شگفت‌آوری از پست‌امپرسیونیسم و نمادگرایی منجر به آثار گروه فرانسوی «لِ نَبی» شد. هنرمندانی مانند موریس دنی و پی‌یر بونارد از خطوط و رنگ‌های الهام‌گرفته از گوگن برای خلق ترکیب‌های عرفانی پر از نمادهای باستانی و ارجاعات اسطوره‌ای استفاده کردند. 

۵. تقسیم‌گرایی و نقطه‌گرایی

5

«خانه‌های بندر، سن‌تروپه» اثر پل سیگناک، ۱۸۹۲

درست مانند امپرسیونیسم، تقسیم‌گرایی و نقطه‌گرایی از مطالعات معاصر نور، اپتیک و چشم انسان ناشی می‌شد. آن زمان دانشمندان باور داشتند چشم انسان ابتدا رنگ‌های اصلی را جداگانه درک می‌کند و سپس مغز آن‌ها را به رنگ‌های پیچیده‌تر متصل می‌کند. در حالی که علم امروزی بیان میکند این موضوع هرگز به این سادگی نبوده، نقاشان اواخر قرن نوزدهم تصمیم گرفتند این مفهوم را در هنر اعمال کنند. جورج سورا و پل سیگناک رنگ‌های اصلی را به شکل نقطه‌های کوچک نزدیک بهم، به کار بردند. این مجموعه از رنگ‌های ساده از نزدیک هیچ معنای نداشتند، اما وقتی تماشاگر چند قدم به عقب می‌رفت، می‌توانست ترکیب‌های پیچیده‌ای با تن‌های مختلف، نور و سایه‌ها ببیند. تقسیم گرایی کمی از نقطه‌گرایی از دید فنی پیچیده‌تر بود. هنرمندان از نقطه‌های کوچک به ضربات کوتاه قلمو روی آوردند که حاصلش، تصاویری شبیه موازییک‌های رنگارنگ بود. 

۶. آینده‌گرایی و کوبیسم

6

«اتومبیل در حال حرکت» اثر جیاکومو بالّا، ۱۹۱۲

کوبیسم یکی از بحث‌برانگیزترین جنبش‌ها در تاریخ هنر بود. هنرمندان کوبیست که تحت تأثیر پل سزان و هنر آفریقایی بودند، شروع به ساده‌سازی اشکال خود به شکل هندسی کردند و آن‌ها را همزمان از چندین زاویه به تصویر کشیدند. یکی از اشکالات اصلی کوبیسم این بود که کاملاً بی‌حرکت بود و طبیعت بی‌جان اصلی‌ترین شکل هنری آن بود. آینده‌گرایی متأثر از کوبیسم بود، اما بیشتر بر حرکت و پویایی ترکیب‌ها تمرکز داشت. این جنبش در ایتالیا در قالب اعتراض به فرهنگ غالب کشور که عمیقاً ریشه در گذشته‌ی کهن آن داشت، آغاز شد. شاعران و نقاشان آینده‌گرا خواستار نابودی کامل کدهای بصری قدیمی و از مد افتاده بودند. 

آن‌ها به‌جای مناظر، نقاشی‌های بی‌جان و تصاویری از بدن انسان پیشنهاد می‌کردند ماشین‌آلات مدرن به تصویر کشیده شوند. تکنولوژی باید به شخصیت اصلی جدید فرهنگ ایتالیا تبدیل می‌شد و این فرهنگ را از یک موزه‌ی فضای باز به یک امپراتوری مدرن تبدیل می‌کرد. با این حال، ملی‌گرایی جنگ‌طلبانه‌ی آینده‌گرایی بسیاری از پیروان بالقوه‌شان را ترساند و این جنبش مدت زیادی دوام نیاورد. 

هنرمندان امپراتوری روسیه که بیشتر از فعالیت‌های نظری و عملی همتایان غربی خود جدا بودند، هر دو جنبش را به «کوبو-آینده‌گرایی» تبدیل کردند: ترکیبی از فرم‌های کوبیستی و کولاژها با علاقه‌ی آینده‌گرایان به حرکت و تکنولوژی. مهم‌ترین کوبو-آینده‌گرایان ناتالیا گُنچاروا، میخائیل لاریونوو و الکساندر آرچیپنکو بودند. 

۷. سوررئالیسم

7

«دست و صدف» اثر دورا مار، ۱۹۳۴

سوررئالیسم در دهه ۱۹۲۰ محبوب شد و بیشتر متأثر از مطالعات روانشناسی انسان و نوشتارهای زیگموند فروید بود. هنرمندان سوررئالیست و نویسندگان تلاش می‌کردند رویاها، خیالات و امیال انسانی را رمزگشایی کرده و آن‌ها را به شعر، رمان یا آثار هنری تبدیل کنند. به‌دلیل ماهیت بسیار شخصی رویاها، هر هنرمند مجموعه‌ای از نمادهای تکراری خاص خود و ترجیحات مفهومی خود را داشت. 

جالب است که زیگموند فروید تحت تأثیر این جنبش قرار نگرفت، به‌جز سالوادور دالی که به او بیشتر به‌عنوان یک مورد روان‌پزشکی جالب توجه می‌کرد تا یک هنرمند برجسته. فناوری مدرن نقش مهمی در هنر سوررئالیسم ایفا کرد. سالوادور دالی، فرناند لژه و مارسل دوشان اصول سوررئالیستی را وارد سینما کردند و فیلم‌های پیچیده و گاهی شوکه‌کننده‌ای ساختند. عکاسی و فوتومونتاژ به‌ویژه میان زنان این جنبش مانند دورا مار، لی میلر و کاتی هورنا محبوب بود. 

۸. اکسپرسیونیسم

8
«خیابان، درسدن» اثر ارنست لودویگ کیرشنر، ۱۹۰۸/۱۹۱۹

بار دیگر، از تجربه‌ی مشترک و واقع‌گرایانه‌ای که امپرسیونیسم ایجاد کرده بود، پاندول به سوی احساسات ذهنی، عذاب‌ها و جهان‌بینی‌های فردی بازگشت. هنرمندان اکسپرسیونیست قصد داشتند احساسات درونی خود و برداشت‌شان از دنیا را به شدت بیان کنند. برای دستیابی به این اثر، اکسپرسیونیست‌ها اغلب نسبت‌ها را تغییر می‌دادند یا از رنگ‌های غیرطبیعی استفاده می‌کردند. نقاشی‌های ارنست لودویگ کیرشنر، نقاش اکسپرسیونیست مشهور آلمانی، رنگ‌های نئون روشن را به تصویر می‌کشید که بازتاب‌دهنده درک او از نورهای مصنوعی خیابانی بود. با این حال، تحریف رنگ‌ها و تناسب‌ها کاملاً جدید نبود: در قرن ۱۶، نقاشان مانریست از این تکنیک برای ایجاد تأثیرات بیانگرانه‌ی بیشتر استفاده می‌کردند. 

۹. مفهوم گرایی

9

«یک و سه صندلی» اثر جوزف کُوشوت، ۱۹۶۵ 

شاید انقلابی‌ترین جنبش هنری، مفهوم‌گرایی بود که به اساس هر اثر هنری خلق‌شده قبل از خود حمله کرد. هنرمندان مفهومی، اصل و اساس هنر را یک ایده خلاقانه می‌انگارند که به طور ذاتی از جنبه‌های زیبایی‌شناختی یا مهارت‌های هنرمند مهم‌تر است. از دهه ۱۹۶۰، هنرمندان شروع به استفاده از مواد ساده و مینیمالیستی کردند و آزمایش کردند تا چه اندازه می‌توان از جنبه‌های فیزیکی کار کاست تا جایی که اثر کاملاً بی‌معنی نشود. امروزه، بیشتر هنر معاصر مفهومی است. برخی از تاریخ‌نگاران هنر معتقدند همه هنرها اساساً مفهومی هستند و از تفکر آغاز می‌شوند نه از عمل. دیگران بر این باورند ریشه‌های هنر معاصر را می‌توان از ابتدای قرن بیستم در آثار هنرمندان دادائیسم و حاضر-آماده‌های مارسل دوشان یافت.

مترجم: زهرا ذوالقدر

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید