گلستان سعدی؛ درسی از استاد سخن: «بدخواه دیگران نباشیم!»

اینکه برای دیگران بد بخواهیم، ممکن است گریبانگیر خود ما شده و این کینه و بدبینی به خودمان برگردد. در این باب حکایتی از سعدی را در گلستان می خوانید.
فرادید| سعدی گلستان را در اردیبهشتماه سال 655 و 656 هجری سرود و دو تا از حکمتآموزترین و در عین حال شیرینترین آثار ادبیات فارسی را به وجود آورد. شاید همین شیرینی و پندآموزی این دو اثر سعدی است که باعث شده است که استاد اصغر دادبه معتقد باشند که مدخل آشنایی با ادبیات فارسی باید بوستان و گلستان سعدی باشد.
به گزارش فرادید، گلستان، هشت باب دارد که هر باب آن موضوع خاصی دارد. سعدی آنچنان حکمت را با شیرینسخنی پیوند داده است که مخاطب از هر سطر آن لذت خواهد برد. تا پیش از سعدی نثر مسجع فارسی، با وجود این که هرگز از شیرینی تهی نبود، اما سرشار از تکلف و زیادهروی بود. نمونه بارز چنین متنی را میتوان مقامات حمیدی دانست که با وجود این که مورد پسند بسیاری از شعرا و ادیبان زمان خود و پس از خود واقع شد، اما به دلیل همین زیادهرویها در نهایت به مقامی که گلستان در ادامه یافت، حتی نزدیک هم نشد.
باب اول: در سیرت پادشاهان
اینکه برای دیگران بد بخواهیم، ممکن است گریبانگیر خود ما شده و این کینه و بدبینی به خودمان برگردد.
یکی از بندگانِ عَمْروِ لَیْث گریخته بود. کسان در عقبش برفتند و باز آوردند. وزیر را با وی غرضی بود و اشارت به کشتن فرمود تا دگر بندگان چنین فعل روا ندارند. بنده پیشِ عمرو سر بر زمین نهاد و گفت:
هر چه رود بر سرم چون تو پسندی رواست
بنده چه دعوی کند؟ حکم، خداوند راست
امّا به موجبِ آن که پروردهٔ نعمت این خاندانم، نخواهم که در قیامت به خونِ من گرفتار آیی. اجازت فرمای تا وزیر را بکشم آنگه به قِصاصِ او بفرمای خونِ مرا ریختن تا بهحق کشته باشی. ملِک را خنده گرفت. وزیر را گفت: چه مصلحت میبینی؟ گفت: ای خداوندِ جهان! از بهرِ خدای این شوخْدیده را به صَدَقاتِ گور پدر آزاد کن تا مرا در بلایی نیفکند. گناه از من است و قولِ حکما معتبر که گفتهاند:
چو کردی با کلوخانداز پیکار
سرِ خود را به نادانی شکستی
چو تیر انداختی بر رویِ دشمن
چنین دان کاندر آماجش نشستی