خاطرات ارتشبد فردوست؛ «رضاخان میگفت این زنهای فرنگی را تماشا کنید خودشان را چه ریختی درست کردهاند»

به محض وقوع حوادث شهریور 20 رضاخان دیگر آن رضاخان نبود. راجع به هر کاری با ردههای پایین مشورت میکرد و کارهای ضد و نقیض انجام میداد. در ظرف چند روز وضع ظاهری و جسمانی او بهشدت خراب شد، به نحوی که چشمگیر بود. با سرعت خود را به بندرعباس رسانید و با یک کشتی انگلیسی ایران را ترک کرد.
فرادید| حسین فردوست ارتشبد نیروی زمینی شاهنشاهی ایران، یکی از برجستهترین و مؤثرترین چهرههای دوران حکومت پهلوی و همدرس و دوست صمیمی محمدرضا پهلوی از کودکی تا بزرگسالی بود. در اینجا بخش کوتاهی از کتاب خاطرات او که مربوط به خصوصیات اخلاقی و سبک زندگی رضاخان میشود را میخوانید:
به گزارش فرادید؛ یکی از خصوصیات اخلاقی رضاخان نظم شدید او بود، که ناشی از تربیت قزاقیاش بود. او دقیقا و از قبل میدانست که در فلان ساعت چه باید بکند... رضا خان ساعت 12 ناهار میخورد، ساعت 6 بعد از ظهر یک جوجهکباب با یک گیلاس کنیاک میخورد و ساعت 8 شام میخورد... سر میز غذا همه فرزندانش، دختر و پسر، باید همیشه حضور داشته باشند و اگر لحظهای دیر میرسیدند حق حضور بر سر میز نداشتند. تنها نسبت به محمدرضا و شمس رعایت بیشتری میکرد و از آنها توضیح می خواست و هر توضیحی میدادند می پذیرفت.
غذایش پلو و خورش با یک وجب روغن و کباب بود. همیشه باید از قاشقش روغن بچکد. خودش زمانی به محمدرضا گفته بود که من برنج را اینطور دوست دارم که وقتی میخواهم قاشق را به دهانم فرو کنم از آن روغن بچکد... به محض اینکه شام میخورد لباس راحت به تن میکرد و به اتاق خوابش میرفت. تنها میخوابید و در اتاق برایش روی زمین تشک پهن میکردند. قبل از خواب حدود دو ساعت قدم میزد و فکر میکرد.
رضاخان در هیچیک از میهمانیهای رسمی شرکت نمیکرد. گاهی محمدرضا و من را با خود به کاخ گلستان میبرد (چون میهمانیهایی که به افتخار او برگزار میشد در کاخ گلستان بود). در آنجا، در تاریکی شب و از پشت درختان، میهمانها را تماشا میکرد و به ما میگفت: «این زنهای فرنگی را تماشا کنید خودشان را چه ریختی درست کردهاند» و تکتک آنها را نشان میداد و مسخره میکرد. ظاهراً منظور او از این بازدیدهای مخفیانه این بود که ببیند آیا میهمانی خوب برگزار شده و میهمانان با لباس مرتب آمدهاند یا نه. سپس کمی نزد دسته موزیک (که در باغ مینواخت) توقف میکرد و بعد مراجعت مینمود.
رضاخان پس از سلطنت به مطالعه تاریخ علاقمند شد. روزی محمدرضا به من گفت که پدرم از دین زرتشت تمجید میکند. اگر فردی در مقابلش نامی را با عناوین قاجار مانند سلطنه و دوله و میرزا و غیره به کار میبرد شدیداً بدش میآمد و اشخاص نیز تلاش میکردند این اشتباه را نکنند.
رضاخان تریاک میکشید، ولی ظاهراً حالت تجویز و معالجه داشت! گویا شخصی به او گفته بود اگر هر روز این مقدار معین تریاک بکشی از همه مرضها مصون میمانی، به شرطی که منظور لذت بردن از تریاک نباشد! او نیز همیشه این برنامه را با دقت انجام میداد و متصدی این کار نیز فرد مشخصی بود.
به محض وقوع حوادث شهریور 20 رضاخان دیگر آن رضاخان نبود. راجع به هر کاری با ردههای پایین مشورت میکرد و کارهای ضد و نقیض انجام میداد. در ظرف چند روز وضع ظاهری و جسمانی او بهشدت خراب شد، به نحوی که چشمگیر بود. با سرعت خود را به بندرعباس رسانید و با یک کشتی انگلیسی ایران را ترک کرد. در دوران اقامتش در جزیره موریس و ژوهانسبورگ رو به لاغری گذاشت. به طوری که پس از یکی دو سال با قدی در حدود 96/1 متر بیش از 35 کیلو وزن نداشت. در این دوران، با عناوین کامل خطاب به محمدرضا برای او نامه مینوشت. ولی در محل امضاء فقط «رضا» دیده میشد. محمدرضا همیشه جواب نامههایش را با احترام خاصی مینگاشت. یک بار از پدرش خواست که خاطرات خود را بنویسد، حاضر نشد.
محمود جم مدت زیادی نزد او بود. در مراجعت جم به ایران، رضا خان برای محمدرضا نامهای نوشت و از جم تعریف کرد و سفارش او را نمود. جم آن نامه را قاب گرفت و همیشه در اتاقش بود. روزی ارنست پرون مقداری خاک ایران را در جعبهای ریخت و نزد او برد. از این ژست پرون به حدی خوشش آمد، که علیرغم نفرت پیشینیش از او، او را به گرمی پذیرفت و گفت تا هر وقت بخواهید میتوانید نزد من بمانید. ولی پرون پس از مدتی تقاضای مراجعت به ایران نمود و بازگشت. رضا خان در نامهای به محمدرضا از این حرکت پرون خیلی تعریف کرده بود!