آیا هنر نوشتن با دست در حال محو شدن است؟

آیا هنر نوشتن با دست در حال محو شدن است؟

احساسات ضد‌ونقیض ما درباره‌ی امضاهای ماشینی نشان از ارتباط عمیق ما با نوشتن با دست را آشکار می‌کند؛ این ارتباط نشان از فردیت است. تازه زمانی که مشغول به تحقیقات آرشیوی شوید، درک می‌کنید که کلمات دست‌نویس گنجینه‌ای از اطلاعات هستند.

کد خبر : ۲۲۹۷۴۷
بازدید : ۱۸

امروزه احتمال اینکه از دست‌های خود برای تایپ کردن یا کار کردن با صفحه‌ی گوشی‌مان استفاده کنیم بسیار بیشتر است تا از همان دست‌ها برای نوشتن با مداد و خودکار استفاده کنیم. شاید بی‌اهمیت به نظر برسد اما در این فرآیند ما مهارت‌های شناختی، تجربه‌ی حسی و ارتباط‌مان با تاریخ را به خطر انداختیم.

در آینده‌ خودتان را که در دفتر کنگره، پنتاگون یا کاخ سفید را تصور کنید، وسیله‌ای را می‌بینید که مصداق بارز عمل‌گرایی کارآمد و نشان از ماهیت غیرعاطفی بوروکراسی آمریکایی خواهد بود و قلم هوشمند نام دارد. قلم هوشمند وسیله‌ای است که امضای شخص را ذخیره می‌کند و در صورت نیاز با استفاده از بازوی مکانیکی، که خودکاری واقعی را نگه داشته، امضا را تکرار می‌کند.

مانند بسیاری از فناوری‌هایی که به دنیا معرفی می‌شوند مردم دیدگاه‌های ضدونقیضی نسبت به این امضاکننده‌ی رباتیک ابتدایی دارند. امضاها برای ما بار معنایی دارند، خصوصاً زمانی که امضاکننده‌ی آن شخص سرشناسی باشد. در دوران ریاست جمهوری جورج بوش، خبرنگاران افشا کردند که وزیر دفاع وقت، دونالد رامسفلد، برای امضای نامه‌های تسلیت که برای خانواده‌های سربازان کشته‌شده ارسال شده بود، از قلم هوشمند استفاده کرده که از سمت مردم موجی از خشم به دنبال داشت.

طرفداران باب دیلن، خواننده‌ی مشهور، وقتی متوجه شدند که نسخه‌های محدود کتابش با نام «فلسفه موسیقی مدرن» (The Philosophy of Modern Song)، با قیمت ششصد دلار و با گواهی رسمی امضای شخصی باب دیلن، در واقع با قلم هوشمند امضا شده، خشمگین شدند. دیلن با انتشار بیانیه‌ای در صفحه‌ی فیس‌بوک خود منتشر کرد و در آن نوشت: «با نزدیک شدن به ضرب‌الاجل‌های قراردادیْ پیشنهاد استفاده از قلم هوشمند به من داده شد و به من اطمینان دادند که از این دست کارها همیشه در دنیای هنر و ادبیات انجام می‌شود و معمول است.» و در نهایت جمع‌بندی کرد: «استفاده از این دستگاه اشتباه بوده و می‌خواهم هر چه سریع‌تر آن را جبران کنم.»

چرا نوشتن با دست مانند گذشته محبوب نیست؟

احساسات ضد‌ونقیض ما درباره‌ی امضاهای ماشینی نشان از ارتباط عمیق ما با نوشتن با دست را آشکار می‌کند؛ این ارتباط نشان از فردیت است. تازه زمانی که مشغول به تحقیقات آرشیوی شوید، درک می‌کنید که کلمات دست‌نویس گنجینه‌ای از اطلاعات هستند. شما همراه با کارهای تحقیقاتی با موضوعات و مردمانی ارتباط برقرار می‌کنید که از زندگی و آنچه نوشتند سالیان‌ سال گذشته، با این حال دست‌خط آنها جلوی چشمان شماست؛ فیلم‌نامه‌ی مردی که با غلیان احساساتش نوشته تا آنجایی که دست‌خطش درهم و کوچک شده، تا دست‌نوشته‌های تمیز و مرتب راهب قرون‌وسطی‌ای که نشان از مجاهدت و سخت‌کوشی مداوم است. برنارد مایزنر، که کاتب است، استدلال می‌کند که خطاطی، خوشنویسی و به طور خاص خود نوشتن با دست در میان افراد بدین معناست: «نوشتن با دست به این هدف نیست که چیزی را بارها و بارها تولید کند. بلکه به منظور نشان دادن انسانیت، پاسخگویی، تغییر و دگرگونی در هر فرد است.»

2

قلم هوشمند ساخت شرکت General Electric در دهه‌ی ۱۹۴۰ میلادی

اما با این حال، نوشتن با دست در حال محو شدن است. دانش‌آموز دبیرستانی آمریکایی که آزمون مقدماتی اس‌ای‌تی برای ورود به دانشگاه را از سر گذرانده بود، به وال‌استریت‌ژورنال اعتراف کرد که زمانی که دانش‌آموزان سر جلسه متوجه شدند که باید جمله‌ای را با دست‌خط خودشان، به صورت تحریری و سرهم، بنویسند، نفس‌ها در سینه حبس شده. این دانش‌آموز اذعان کرد که نسل جوان با این مدل نوشتن با دست تنها در نامه‌های مادربزرگ‌هایشان مواجه شدند.

در میان استانداردهای اصلی مشترک در ایالت‌های آمریکا برای آموزش و پرورش، همان مهارت‌های پایه‌ای که از دانش‌آموزان انتظار می‌رود در هر مقطع تحصیلی کسب کنند، دیگر اثری از خوشنویسی دیده نمی‌شود. در سال ۲۰۱۶ بود که فنلاند آموزش خط تحریری را از دستور کار مدارس حذف کرد و حتی سوئیس، و دیگر کشورها، آموزش خط تحریری را کاهش داده.

در نتیجه‌ی ارزیابی جدیدی ذکر شده که بیش از ۳۳ درصد از دانش‌آموزان برای کسب مهارت و اصول نگارشی، با نوشتن با دست، حتی با دست‌خط معمولی، دچار مشکل می‌شوند. یکی از اعضای هیئت مدیره‌ی مدرسه‌ای در گرین‌ویل، واقع در ایالت کرولینای جنوبی، گفته: «ما می‌خواهیم نسبت به مهارت‌هایی که بچه‌ها به آنها احتیاج دارند، واقع‌بین باشیم. شما همه‌کاره نمی‌توانید بشوید. بعضی از مهارت‌ها را باید کنار بگذارید.» کودکانی که نمی‌توانند با خط تحریری بنویسند، نمی‌توانند دست‌خط دیگرانی که تحریری می‌نویسند را بخوانند.

دانش‌آموزان تنها گروهی نیستند که دیگر نمی‌توانند خط تحریری بنویسند و بخوانند. تعداد کمی از خود ماها برای ثبت افکارمان، مکاتبه با دوستان و حتی برای یادداشت کردن فهرست خرید قلم به دست می‌گیریم. این روزها جای درخواست از افراد معروف برای امضا دادن، از آنها می‌خواهیم که با ما عکس سلفی بگیرند.

اکثر مردم تنها در حد نوشتن نام خود با دست‌خطی ناخوانا توانایی دارند و آنانی هم که مهارت بیشتری دارند، با اتکای بیشتر روی کامپیوترها و تلفن‌های هوشمند، کم‌کم این مهارت را از دست می‌دهند. روزنامه‌ای در تورنتو گزارشی از شکایت مربی شیرینی‌پزی را منتشر کرد که می‌گفت بسیاری از هنرجوهای آشپزی قادر نیستند به درستی روی کیک‌هایشان را با کلمات تزیین کنند و نتیجه‌ی نوشتن با دست آنها بسیار ناخوانا و همراه با لرزش دست بوده.

نوشتن با دست در دنیای دیجیتال مهارت عملی کاربردی محسوب نمی‌شود. «tibiwangzi» اصطلاحی در زبان چینی است که معنی آن می‌شود «قلم بردار، حروف را فراموش کن.» که نشان می‌دهد استفاده‌ی مکرر از کامپیوترها و تلفن‌های هوشمند منجر به کنار گذاشتن تمرین برای کسب مهارت نگارش با دست‌خط سنتی چینی شده و حتی توانایی استفاده از حروف سنتی هم کم‌رنگ شده. کودکان چینی برای نوشتن خودکارشان را که برمی‌دارند اما وقتی قلم را روی کاغذ می‌گذارند تا شروع به نوشتن کنند، دچار نوعی فراموشی می‌شوند و نمی‌توانند شکل حروف را در ذهن‌شان ترسیم کنند. بر اساس آمار مرکز بررسی اجتماعی وضعیت جوانان چین حدود چهار درصد از کل جمعیت جوانان بدون نیاز به نوشتن با دست زندگی می‌کنند.

سوالی که پیش می‌آید این است که حقیقتاً زندگی بدون نوشتن با دست به چه معناست؟ این مهارت به مرور از دست رفته و بسیاری از ماها تا وقتی متن دست‌نویس ازمان نخواهند، متوجه کم‌رنگ شدن این مهارت نخواهیم شد و در حالی که قلم را بر روی کاغذ قرار دادیم، از نبود توانایی و اعتماد‌به‌نفس شگفت‌زده می‌شویم. بعضی از مردم هنوز که هنوزه برای مناسبت‌های خاص، مثلاً نامه‌ی تسلیت و دعوتنامه‌ی مراسم عروسی، خوشنویسی می‌کنند یا در موارد نادری که لازم بشود با خط دست‌وپاشکسته‌ای روی چک می‌نویسند. اما به طور کلی، جز معلم‌ها، افراد کمی هنوز در روزمره‌شان نوشتن با دست دارند.

اما وقتی که نوشتن با دست محو شود، انگار چیزی را از دست می‌دهیم. ما مهارت‌های شناختی قابل سنجش را از دست می‌دهیم، هم‌چنین از لذت استفاده از دست‌ها و ابزارهای متنوع نوشتاری طی این فرآیند محروم می‌شویم که برای هزاران سال به انسان‌ها امکان نمایش افکارشان به یکدیگر را بخشیده. ما تجربه‌ی حس جوهر و کاغذ و لذت بصری را تسلیم می‌کنیم. هم‌چنین امکان خواندن کلمات مردگان را از خودمان می‌گیریم.

3
امروزه احتمال اینکه از دست‌های خود برای تایپ کردن یا کار کردن با صفحه‌ی گوشی‌مان استفاده کنیم بسیار بیشتر است تا از همان دست‌ها برای نوشتن با مداد و خودکار استفاده کنیم. ارتباطات میان انسان‌ها قوی‌تر و سریع‌تر شده اما با تلاش فیزیکی کمتر و با این کار تاریخ تکاملی گسترده‌ای را نادیده می‌گیریم که همواره ما را برای فعالیت‌های فیزیکی آماده کرده؛ این حالات فیزیکی برای انسان وسیله‌ای برای درک بهتر جهان اطرافش است.

در سال ۲۰۰۰ پزشک‌های بیمارستانی در لس‌آنجلس دوره‌ی آموزشی اصلاح دست‌خط گذراندند. رییس کادر پزشکی برای نشریه ساینس‌دیلی توضیح داد: «بسیاری از پزشک‌های ما خوانا نمی‌نویسند.» و برخلاف دیگر حرفه‌ها، دست‌خط بد پزشک‌ها ممکن است عواقب جدی داشته باشد و به خطاهای پزشکی و حتی مرگ بیماران منجر شود.

زنی در تگزاس، پس از آنکه همسرش داروی اشتباهی را مصرف کرد و به مرگ او انجامید، چهارصدوپنجاه هزار دلار غرامت دریافت کرد زیرا داروساز دستورات بد خط دکتر را اشتباه خوانده بود. با اینکه در حال حاضر بسیاری از پرونده‌های پزشکی روی سیستم‌ها ذخیره می‌شود اما هنوز هم پزشک‌ها وقت صرف نوشتن یادداشت روی نمودارها می‌کنند یا برای نسخه نوشتن با دست دارند.

وضوح در دست‌خط صرفاً به منظور برقراری ارتباط مؤثرتر با دیگران نیست. به صورت بالقوه، نوشتن با دست، برخلاف خواندنِ صرف یا تایپ کردن کلمات، مغز را برای یادگیری آماده نگه می‌دارد. پم میولر و دانیل اوپنهایمر، که روان‌شناس هستند، دانشجوهایی که یادداشت‌های کلاسی را با دست می‌نویسند با گروهی از دانشجوها که با لپ‌تاپ یادداشت برمی‌دارند مقایسه کردند تا بررسی کنند آیا وسیله در عملکرد دانش‌آموز تأثیری دارد یا نه. در بررسی‌های اولیه کاربرهای لپ‌تاپ را زیر نظر گرفتند و به این نتیجه رسیدند که استفاده از لپ‌تاپ برای دانشجوها موجب حواس‌پرتی می‌شود.

در ادامه،‌ میولر و اوپنهایمر بررسی کردند که چگونه استفاده از لپ‌تاپ بر روند یادگیری دانشجویانی که از آن بهره می‌برند، تأثیر می‌گذارد. آنها متوجه شدند که «حتی در زمانی که از لپ‌تاپ‌ها برای یادداشت‌برداری استفاده می‌شود، ممکن است در یادگیری اختلال ایجاد کند زیرا استفاده از لپ‌تاپ‌ها منجر به پردازش سطحی می‌شود.» در سه آزمایش مختلف، نتیجه‌ی تحقیقات بدین صورت بوده که دانشجویانی که از رایانه استفاده می‌کردند در مقایسه با دانشجویانی که به کمک نوشتن با دست یادداشت‌برداری می‌کردند، به سوالات مفهومی که می‌رسید عملکرد بدتری داشتند.

آنها در نتایج آزمایش‌ها نوشتند: «افرادی که در رایانه‌هایشان یادداشت‌برداری می‌کنند جای پردازش صحبت‌های استادهایشان و نوشتن محتوا به زبان خودشان، تنها به نوشتن کلمه‌به‌کلمه‌ی محتوا بسنده می‌کنند که برای یادگیری مضر است.» و به صورت خلاصه به این نتیجه می‌رسیم که نوشتن با دست موجب حفظ بهتر اطلاعات می‌شود زیرا سرعت پایین‌تر نوشتن ما را مجبور می‌کند در حین روند نوشتن، خلاصه‌‌نویسی بکنیم و چنین مرحله‌ای با سرعت بالای تایپ ممکن نخواهد بود.

محقق‌هایی که در حال مطالعه بر روی چگونگی تغییر شیوه‌ی نگارش و یادگیری ما بر اساس مواجهه با فناوری هستند، شبیه بوم‌شناس‌هایی شدند که به انسان‌ها درباره‌ی کاهش و انقراض گونه‌های مختلف یا آلودگی محیط زیست هشدار می‌دهند. آنها هشدار می‌دههند آینده‌ی ما قرار است بدون نوشتن با دست باشد. محقق‌ها نگران هستند که رها کردن قلم و خودکار در ازای دریافت صفحه‌کلید منجر به عواقب منفی می‌شود که نمی‌توان کامل پیشبینی کرد شامل چه عواقبی خواهد بود.

آن مانگن، که مطالعه و بررسی می‌کند چگونه فناوری بر روی سوادآموزی تأثیر می‌گذارد، به این نکته اشاره کرده: «دیجیتالی شدن نوشتار مستلزم دگرگونی‌های اساسی، در خود عمل نوشتن، چه در سطح حسی‌ـ‌حرکتی و چه از جنبه‌ی فیزیکی خواهد بود. پیامدهای چنین دگرگونی، که بالقوه گسترده خواهد بود، به درستی تفهیم نشده.» نوشتن روی صفحه‌کلید و به دنبال آن، کلماتی که روی صفحه‌ی کامپیوتر ظاهر می‌شوند، از نظر آن مانگن حالتی انتزاعی و جدا از ما را دارند و باور دارد که از لحاظ بار آموزشی و عملی پیامدهای گسترده‌تری خواهد داشت؛ مثل همان کاهش گونه‌های حیوانی و گیاهی که به تدریج محو می‌شوند.

اینکه فکر کنیم ابزاری قدیمی و ناکارآمد، همان نوشتن با دست، را با جایگزینی راحت‌تر و کارآمد، همان صفحه‌کلید، جایگزین کردیم، باور عموم مردم است. اما مانند کاهش تعاملات انسانی و چهره‌به‌چهره، در این تبادلِ به نفع کارایی، متوجه نیستیم که چه کارکردهایی را داریم از دست می‌دهیم؛ به خصوص روش‌های ارزشمند یادگیری و درک، خصوصاً برای کودکان، محو خواهد شد زیرا کودکی که تایپ کردن را یاد می‌گیرد اما در بزرگسالی حتی قادر نیست نام خودش را هم امضا کند، نشان از پیشرفت نیست.

عمل فیزیکی نوشتن با دست نیاز به حرکت عضلات و مهارت در دست‌ها، انگشت‌ها و هم‌چنین ساعد دارد. مری گوردون، نویسنده‌ی آمریکایی، استدلال می‌کند که خود نوشتن با دست لذت‌بخش محسوب می‌شود. او در این‌باره نوشته: «من معتقدم که کار، به دلیل فیزیکی بودنش، فضیلت است. کاری که با هماهنگی گوشت، خون، قلم و کاغذ همراه است، مانند لنگرهایی به ما تلنگر می‌زنند که هر قدر هم که در گرداب اختراعات خودمان را گم کنیم، در دنیایی جسمانی زندگی می‌کنیم.»

هم‌چنین نسخه‌های دست‌نویس دارای بُعد احساسی و اثرگذاری است که در کلمات چاپ‌شده یافت نمی‌شود. در ادبیات و در خود داستان‌ها با ظاهر شدن نامه‌های دست‌نویس و امضاها شاهد گره‌های روایی هستیم. در داستان «خانه‌ی قانون‌زده» (Bleak House) اثر چارلز دیکنز، لیدی ددلاک دست‌خط منحصربه‌فرد نامزد سابقش، که فکر می‌کرد مرده، را روی سندی قانونی تشخیص می‌دهد و همین کشف زنجیره‌ای از رویدادها را رقم می‌زند که منجر به افشا شدن بزرگترین راز زندگی‌اش می‌شود.

دست‌خط ما می‌تواند به نحوه‌ای شگفت‌انگیز حافظه‌مان را تحریک کند. زمانی که دبورا مدیسون، سرآشپز و نویسنده‌ی کتاب‌های آشپزی اهل آمریکا، تصادفی نسخه‌های قدیمی دستورهای آشپزی خود، که در دهه‌ی هفتاد نوشته بود، را پیدا می‌کند، به حال‌وهوای همان روزها برمی‌گردد. این دستورها در دفترچه‌های قهوه‌ای رنگی همراه با یادداشت‌ها، نقاشی‌های کوچک، لکه‌های غذا و فهرست‌هایی از تأمین‌کننده‌های رستوران گرینز، واقع در سان‌فرانسیسکو، برای سرآشپز معنایی عمیق‌تر پیدا کرد.

او نوشت: «این صفحات ثبت لحظاتی هستند که در آنها افکار جدیدم را کنار هم می‌چیدم. گاهی دست‌خط تمیز و حساب‌شده‌ای داشتم، گاهی هم حواسم پرت شده و دست‌خطم آشفته و خسته به نظر می‌رسد. اما در اکثر مواقع، این نوشته‌ها حس عمیقی از لذت اکتشاف را منتقل می‌کنند، به این صورت که وقتی مجدد آنها را می‌خوانم، همان هیجان وسواس‌گونه‌ای که آن دوران داشتم را دوباره حس می‌کنم.» او معتقد است که چنین حسی از فهرست‌های تایپ‌شده در کامپیوتر منتقل نمی‌شوند. او اضافه کرد: «دست‌نوشته‌ها ارزش و اهمیت ویژه‌ای دارند.»

محسن حمید، نویسنده‌ی بریتانیایی‌پاکستانی، همیشه در دفتری یادداشت‌برداری می‌کند و سعی می‌کند زمان‌هایی که بر روی کتاب جدیدی کار می‌کند، از دنیای آنلاین فاصله بگیرد، اگرچه رمان‌هایش را روی کامپیوتر تایپ می‌کند. او در مصاحبه‌ای با بی‌بی‌سی گفت: «فناوری در حال شکل دادن و تأثیر بر روی من است.» و هم‌چنین اضافه کرده از اینکه انسان‌ها بیش از حد به روش‌های ماشینی تکیه کنند، احساس خطر می‌کند.

روش‌های انسانی، بسته به هر ابزار، محدودیت‌هایی را دارند؛ هر ده انگشت می‌توانند سریع روی صفحه‌کلید حرکت کنند اما خودکار و مداد برداشتن و نوشتن با دست نیاز به صبر بیشتری دارد. میانگین سرعت تایپ کردن یک فرد آمریکایی چهل کلمه در دقیقه است، در حالی که سرعت نوشتن با دست تنها سیزده کلمه در دقیقه است. پاول آنتونیو، که خطاط است، نیز اشاره می‌کند که وقتی به کودکان نوشتن را آموزش می‌دهد، در واقع به آنها یاد می‌دهد که چگونه آرام‌ بگیرند.

با گسترش نگاه فناورانه به جهان و جایگزینی آن با سایر شیوه‌های شناختیْ داریم آگاهانه مهارت‌های دیرینه‌ی انسانی را از بین می‌بریم و این مسئله تنها به نوشتن با دست محدود نمی‌شود. بسیاری از مهارت‌های عملی ارزشمند دیگر هم در معرض نابودی قرار دارند.

ریچارد سنت، جامعه‌شناس آمریکایی، معتقد است زمانی که روی ساختن وسیله‌ای فیزیکی یا نواختن ساز موسیقی تمرکز می‌کنیم، توجه ما عمدتاً از درون هدایت‌مان می‌کند. کار با ابزار یا کشیدن آرشه روی سیم‌ها ما را وادار می‌کند در عین حال هم احساس و هم عمل کنیم و هر قدر که در این کار ماهرتر شویم، کمتر لازم می‌شود به آنچه در حال انجامش هستیم فکر کنیم.

این مدل یادگیری، که ریچارد سنت آن را «شناخت موقعیتی» (situated cognition) نامیده، مهارتی است که برای شکوفا شدن به زمان احتیاج دارد و ما را مجبور می‌کند روند کار را آهسته‌تر پیش ببریم. همانطور که در کار کسانی که با دست‌هایشان خلق می‌کنند، روند آهسته‌تری را می‌بینیم. ریچارد سنت در مصاحبه‌ای گفت: «یکی از نقش‌های اساسی هنرهای دستی در این نکته‌ است که به روند سرعت نمی‌بخشد، بلکه آن را کندتر و عمیق‌تر می‌کند. ساختن یعنی اندیشیدن.»

لی میلر، چکمه‌ساز اهل تگزاس، برای ساختن هر جفت از چکمه‌هایش تا چهل ساعت وقت صرف می‌کند و از ابزارهایی استفاده می‌کند که بیش از صد سال قدمت دارند. او باور دارد که زمان صرف‌شده برای کارهایش هم بخشی از محصول نهایی محسوب می‌شود. میلر می‌گوید: «هیچ دستگاه خودکاری قادر نیست به ظرافت دست انسان کار کند.» مشتریان میلر، که حاضرند سال‌ها برای دریافت چکمه‌های سفارشی منتظر بمانند، با نظر او موافقند.

ارزش وسیله‌ای دست‌ساز با آگاهی ما نسبت به زمان، تلاش و مهارتی که در ساختش به کار رفته، گره خورده. حتی پیشرفته‌ترین دستگاه‌هایی که اشیای کاملاً مشابه هم و با کیفیت بالا تولید می‌کنند، چنین حسی را در مشتریان خود برنمی‌انگیزند. جولیان بگینی، فیلسوف انگلیسی، می‌گوید: «ما همان‌قدری که موجوداتی آگاهی هستیم، موجودات احساسی هم هستیم. با دانستن اینکه اشیاء از کجا آمدند و با خالقان آنها چگونه رفتار شده، بر دیدگاه و احساس ما نسبت به آنها اثرگذار است و باید هم اثرگذار باشد.» لذت داشتن اجناس دست‌ساز تنها مختص ثروتمندان نیست، پلتفرم‌هایی هستند که مجموعه‌های گسترده از محصولات دست‌ساز مناسب انواع بودجه‌ها را در نظر گرفتند.

برخی از منتقدان معتقدند که میل ما به کالاهای دست‌ساز از آنجایی افزایش داشته که بسیاری از وسایلی که امروزه می‌خریم، به صورت انبوه تولید شدند و ما را از ارتباط انسانی که با اشیاء برقرار می‌کنیم، محروم کردند. شاید به همین دلیل افشاگری‌ها درباره‌ی شرایط کاری وحشتناک کارگران کارخانه‌های چینی سازنده‌ی گوشی‌های آیفون، خشم عمومی را به دنبال داشت. دانستن اینکه این فناوری‌ها‌ی شیک و براق حاصل زحمات طاقت‌فرسای کارگران بوده و حتی در مواردی به خودکشی آنها منجر شده، نگاه ما را نسبت به این محصولات تغییر داده. هرچند که این خشم دوام نیاورد و با عرضه‌ی نسخه‌ی جدید آیفون وضعیت به روال سابق برگشت.

اما تمایل ما به داشتن ردپای انسانی در اشیاء هنوز از بین نرفته. با این وجود، امروزه آن را با شیوه‌های جدیدتری ارضا می‌کنیم؛ از طریق نوعی تجربه‌ی غیرمستقیم از مهارت‌های دستی، نه با داشتن خود آن اشیای ساخت دست بلکه با تماشای تصاویر آنها. ما به جای ساختن دیگر به دیدن بسنده می‌کنیم؛ از غذاهای رنگارنگی که در اینستاگرام به نمایش گذاشته‌ شدند تا دیدن تقلای غریبه‌هایی در برنامه‌های تلویزیونی برای بازسازی خانه‌هایشان و البته دیدن ویدیوهای آموزشی در فضای مجازی، که شامل آموزش‌های حرفه‌ای لوله‌کشی تا ویدیوهای تاریک و بی‌کیفیت افراد در حال چمن‌زنی می‌شود، و همین ویدیوهای در ظاهر حوصله‌سربر گاهی ده‌ها میلیون بازدید دارند. این روند در راستای همان رشد سایر سرگرمی‌های غیرمستقیم و واسطه‌ای است.

البته که اَشکال جدیدی از ساختن عملی هم در حال ظهور است که با روند عصر تکنولوژی هم‌سوتر است، مانند «جنبش سازندگان» (maker movement)، که الهام‌گرفته از فرهنگ هکری اواخر قرن بیستم و هدفش این است که افراد بتوانند کنترل بیشتری روی فناوری‌هایی که محاصره‌شان کرده، داشته باشند. کریس اندرسون، که از سردبیری مجله وایرد کناره‌گیری کرد تا به شرکت تولید پهبادهای دست‌ساز ملحق شود، معتقد است که این نسل جدید از نوآوران فناوری و متخصص‌های چاپ سه‌بعدی در واقع جوابی به فرهنگ وابستگی بیش‌ازاندازه به دنیای مجازی بوده.

او در این‌باره نوشته: «ساختن وسیله‌ای که در ابتدا مجازی محسوب شده اما سریع به چیزی ملموس و کاربردی در زندگی روزمره تبدیل می‌شود، جوری رضایت‌بخش است که نمی‌توانیم بگوییم حاصل پیکسل‌های صرف است.» او هم‌چنین پیشبینی کرده که افزایش تعداد «کارگاه‌های ساخت اشتراکی» (makerspaces) می‌تواند زمینه‌ساز انقلاب صنعتی نوینی باشد. اما منتقدهایی، مانند یوگنی موروزوف، باور دارند که این جنبش نه تنها انقلابی به وجود نیاورده بلکه به نوعی «مصرف‌گرایی و سرهم‌بندی فردی» منجر شده که شرکت‌های بزرگ و ارتش آمریکا آنها را حمایت می‌کنند.

بر روی یکی از تیرک‌های چوبی کتابخانه‌ی میشل‌ دو مونتنی، جستارنویس قرن شانزدهمی، که واقع در نزدیکی پریگورِ فرانسه است، بخشی جدا شده از کتاب جامعه بن داوود حک شده: «شما که نمی‌دانید چگونه ذهن به بدن پیوند خورده، از کارهای خدا هیچ‌ نمی‌دانید.» مونتنی بدن انسان را در تمامی جلوه‌های شکوهمند و گهگاه ناخوشایندش پذیرفته بود و ریاکاری افرادی را که وجود جسمانی خود را انکار می‌کردند، نقد می‌کرد؛ او در مقالاتش توصیف‌هایی ملموس از تجربه‌های خودش و دیگران، از جمله ماجراهای نفخ شکم را آورده. به باور او بدن یکی از اساسی‌ترین راه‌های شناخت خویشتن است. بدن یادآور شکنندگی ما و هم‌چنین عاملی برای مهار تکبر است. او هم‌چنین نوشته: «حتی بر بلندترین تخت سلطنت در جهان هم تکیه بزنیم، باز هم بر روی نشیمن‌گاه خودمان نشستیم.»

4

خانه‌ی میشل‌ دو مونتنی، در نزدیکی پریگورِ فرانسه

نیازهای جسمانی زندگی روزمره در دوران مونتنی از اساس با امروزه متفاوت و به مراتب پیچیده‌تر بوده و این دشواری موجب فروتنی بیشتر شده، فروتنی‌ای که در دوران فناوری کمتر دیده می‌شود. وظایف روزمره‌ای که با بدن خود انجام می‌دهیم، در مقایسه با قدرت و امکاناتی که فناوری در اختیارمان گذاشته، ناچیز به نظر می‌رسد. امروز ارسال پیام به آن‌سوی جهان از جهت فیزیکی آسان‌تر از گره‌ زدن بند کفش شده.

با این وجود ابزارهای ما، به صورت مسئله‌ای حیاتی، در امتداد بدن‌های ما قرار می‌گیرند. جوزف وایزنبام، دانشمند علوم کامپیوتری، در کتاب «قدرت کامپیوتر و خرد انسانی» (Computer Power and Human Reason) نوشته: «ما باید ویژگی‌های ابزارهای خودمان را در قالب عادت‌های حرکتی و ادراک درونی دربیاوریم». ابزارها به بخشی از وجود ما تبدیل خواهند شد. به همین منوال، بدن نیز به ما در یافتن جایگاه‌مان در این دنیا کمک می‌کند. مارسل موس، جامعه‌شناس فرانسوی، می‌نویسد: «بدن نخستین و طبیعی‌ترین ابزار فنی ماست.»

انتخاب ابزارها و طرز استفاده از آنها نه ‌تنها عادت‌های دست‌ بلکه عادت‌های ذهنی را نیز شکل می‌دهند. تجربه‌های جسمانی تنها بر نحوه‌ی انجام کارهای روزمره تأثیر نمی‌گذارند بلکه درک ما از جهان را نیز شکل می‌دهند. در رمان «زاویه‌ی سکون» (Angle of Repose)، اثر والاس استگنر، یکی از شخصیت‌ها درباره‌ی باورهای نسل‌های پیشین می‌گوید؛ از مادربزرگش تعریف می‌کند که در مزرعه‌ای بزرگ شده بوده و «می‌توانست مرغی را بکشد، آن را تمیز کند و سپس بی‌آنکه ذره‌ای مشمئز شود، آن را بخورد.» نسل آن مادربزرگ ارتباطی متفاوتی با دنیای مادی داشته که در درک و رفتارشان در مواجهه با چالش‌های زندگی نیز خودش را نشان می‌داده. «وقتی حیوانی می‌مرد، خانواده مجبور بود برای جسدش فکری کند. وقتی کسی از دنیا می‌رفت، زنان خانواده خودشان آن را برای خاکسپاری آماده می‌کردند.»

امروزه ما کمتر با ناملایمات جسمانی مواجه می‌شویم و کمتر شکست‌های بدن خود را حس می‌کنیم. این راحتی ممکن است موجب شود که در برابر زوال طبیعی بدن خود مقاومت بیشتری نشان دهیم و با کمک فناوری، تا جای ممکن، آن را به تعویق بیندازیم.

برخی از مهارت‌های در حال فراموشی، مانند خوشنویسی و طراحی، ممکن است کم‌اهمیت به نظر برسند؛ مهارت‌هایی در ظاهر ساده که فوایدشان بیشتر جنبه‌ی شخصی دارند و جز برای اقلیت‌های نادری مانند خوشنویسان حرفه‌ای، راحت نمی‌شود از آنها کسب درآمد کرد و کاربردشان در زندگی روزمره‌ی بسیاری از مردم کمرنگ شده.

با این وجود، حذف آرام‌آرام نوشتن با دست از زندگی ما نشان می‌دهد که چگونه برخی تجربه‌ها از بین می‌روند، نه از طریق دستور دولتی یا کارزار مردمی، بلکه به ‌تدریج و به طور طبیعی، و ما محو شدن آنها را نه با ‌عنوان فقدان بلکه با عنوان نشانه‌ای از پیشرفت و بهبود برای خودمان توجیه می‌کنیم. با محو شدن این مهارتْ تجربه‌ای انسانی، که هزاران سال قدمت دارد، از بین می‌رود. اما می‌توانیم انتظار داشته باشیم که حتی این تجربه‌ها نیز ردی از خود بر ‌جا خواهند گذاشت؛ مانند نقاشی‌های غارهای آلتومایرا و لاسو، که حدود چهل هزار سال پیش و با صدها مایل فاصله از یکدیگر خلق شدند، اما هر دو نقاشی یک سوژه را ثبت کرده‌اند، که تصویر دست انسان است.

کاهش سریع مهارت نوشتن با دست، در دنیایی که تحت سلطه‌ی نمایشگرهاست، نشان می‌دهد چه راحت خودمان را در تقابل میان دنیای قدیم و جدید قرار می‌دهیم. لزومی ندارد فناوری‌های نو روش‌های قدیمی را نابود کنند. ماشین چاپْ نوشتن با دست را از میان نبرد. لازم نیست فکر کنیم که پیروزی صفحه‌کلید و نمایشگر لمسی بر قلم و کاغذ را اجتناب‌ناپذیر خواهد بود یا تصور کنیم نرم‌افزارها پایان طراحی با دست را رقم خواهند زد یا اینکه ورود فناوری به کلاس‌های درسْ قرار است یادگیری‌های سنتی و فیزیکی را کنار بزند. می‌توان به نقطه‌ی هم‌زیستی میان این روش‌ها برسیم؛ هرچند که به احتمال زیاد این هم‌زیستی قرار است نه مسالمت‌آمیز بلکه‌ پرتنش باشد.

فیلیپ لارکین، شاعر انگلیسی، می‌نویسد: «گوشتِ ما، ما را با امیال خودش احاطه کرده است.» اما این بدنی که داریم، با تمام توانایی‌ها و امکاناتش، ما را احاطه کرده تا که فرصت‌هایی را در اختیارمان بگذارد؛ فرصت‌هایی برای یادگیری و درک و تجربه، به شیوه‌ای که زندگی‌های غیرمستقیم و مبتنی بر صفحه‌نمایش قادر به ارائه‌ی آن نیستند. در جهانی که روزبه‌روز بیشتر غرق در تصاویر و شبیه‌سازی‌ها می‌شود نباید اجازه بدهیم شیفتگی‌مان به فناوری، نیاز انسانی ما به دیدن، لمس کردن و ساختن را تحت‌الشعاع قرار دهد و محدود کند.

این متن برگرفته از کتاب «انقراض تجربه: بازیابی انسانیت در دنیای دیجیتال» (The Extinction of Experience: Reclaiming Our Humanity in a Digital World) اثر بودلی هد است.

منبع: خبرآنلاین

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید