(تصاویر) زندگی، عکس های شخصی و بیوگرافی بهرام بیضایی

(تصاویر) زندگی، عکس های شخصی و بیوگرافی بهرام بیضایی

بهرام بیضایی از مهم‌ترین عناصر نمایش و سینمای ایران است. در اصل او جزو مهم‌ترین عناصر هنری ایران است که با ساخت آثار درخشان چه در سینما و چه در تائتر، خودش و هنرش را به عرصه هنری ثابت کرد. ما نیز در این بخش قصد داریم نگاهی کامل بر زندگی بهرام بیضایی داشته باشیم. پس اگر به زندگی مشاهیر هنری ایران علاقه دارید، در ادامه با ما باشید.

کد خبر : ۲۰۷۲۳۵
بازدید : ۳۱۷

بهرام بیضایی در 5 دیِ 1317 در تهران زاده‌شد. در اصل خاندان بیضایی از نسل‌ها قبل در کار  هنر  و ادب بوده‌اند. مثلا پدرش میرزا نعمت‌الله بیضائی آرانی، متخلّص به «ذکائی» و کوچک‌ترین برادرِ ادیب بیضائی، بود. البته نام هنری این خاندن دلیلی بر زندگی راحت‌شان نبوده و  کودکی  بهران با فقر و تنگ‌دستی گذشت.

آغاز تحصیل

کودکی بهرام بیضایی با سقوط دولت مصدق همراه بود. او در این دوره وارد مدرسه شده و در تهران مشغول تحصیل شد. البته بهرام شاگرد زرنگی نبود و هیچ‌وقت نمره خوبی نمی‌گرفت. اما در این دوره او با کسانی هم دوره شده بود که همگی در آینده نویسنده و ادیب بزرگی شدند. از این افراد می‌شود به داریوش آشوری و عبدالمجید ارفعی و نادر ابراهیمی و نوذر پرنگ اشاره کرد.

دانشگاه ادبیات

2_11zon

بعد از قبولی در کنکور بهرام بضایی وارد دانشگاه ادبیات تهران شده و شاگرد استاد بزرگ زبان  فارسی  یعنی استاد معین شد. او در همین دوره تصمیم گرفت برای کسب درآمد و گذران زندگی، یک شغل نیز داشته باشد. از همین رو بهرام بیضایی در شرکت ثبت و احول مشغول به کار شد.

اما بهرام بیضایی نه درس خواند و نه کار کرد. خود او چنین گفته است: «ادبیات، آن هم به امید اینکه در آن نمایشنامه‌نویسی درس بدهند، بعد وقتی دیدم خبری نیست، بیرون آمدم. در همان سال پشت دانشگاه یا شاید هم زودتر با آشنایی با اساطیر یونان و روم، که شجاع‌الدین شفا ترجمه کرده بود، برایم این سؤال پیش آمد که چرا اساطیر ما گردآوری و طبقه‌بندی نشده، و هیچ کار تاویلی و تحلیلی و معناشناسی روی آن انجام نشده.»

آغاز کار سینمایی

3_11zon (2)

بیضایی نوشتنِ نقد و پژوهش و مطالبِ پراکنده درباره نمایش و  سینما  در نشریاتِ علم و زندگی، هنر و سینما، آرش و غیر از این‌ها را از 1338 آغاز کرده بود.

سالِ 1340 مقالاتی درباره موسیقیِ فیلم در مجلّه موزیک ایران و سالِ 1341 پژوهش‌هایش در نمایشِ ایرانی را در مجلّه موسیقی منتشر کرد. همین سال به اداره هنرهای دراماتیک دعوت و منتقل شد. پیوستنش به گروهِ هنرِ ملّی نیز در همین اوان بود.

نمایشنامه‌نویسی

آغاز دهه 30 آغاز دوران جدیدی در دنیای هنر ایران بود. نویسندگان و شاعران و مترجمان شروع به کار کرده و آثار درخشانی در حال چاپ و انتشار بود. در این دوره بهرام بیضایی تحت تاثیر دوستانش شروع به کار نوشتن کرد.

سالِ 1341 عروسک‌ها و غروب در دیاری غریب را نوشت، و سالِ 1342 قصّه‌ی  ماه  پنهان را به این دو افزود و هر سه را یکجا به صورتِ کتابِ سه نمایشنامه‌ی عروسکی منتشر کرد.

در 1341 با یک دوربینِ عاریتی یک فیلمِ هشت‌میلیمتریِ چهاردقیقه‌ایِ سیاه‌وسفید ساخت و به دوستانش نشان داد. از این زمان تا 1349 فیلم‌سازی میسّرش نشد و به نمایشنامه‌نویسی و، هر وقت شد، کارگردانیِ نمایش در گروهِ هنرِ ملّی پرداخت.

اولین نمایش جدی و آغاز معروفیت

4_11zon (1)

طی چند سال فعالیت هنری، بهرام بیضایی یک  نمایشنامه  درجه یک نوشت. پهلوان اکبر می‌میرد نمایشی بود که در تائترهای سرتاسر کشور بر روی پرده رفته و مقامات بلند پایه آن زمان همچون نخست وزیر و پادشاه نیز این اثر را از نزدیک دیده بودند. استقبال بی‌نظیر مردم از این نمایش باعث شد تا بهرام بیضایی به عنوان یک نمایشنامه‌نویس به جامعه هنری ایران معرفی شد.

در جریانِ نمایش‌های گروهِ هنرِ ملّی در آبادان، بیضایی با منیراعظم رامین‌فر، خواهرزاده عبّاس جوانمرد و سپس‌تر از کارکنانِ انتشاراتِ دماوند، ازدواج کرد؛ که حاصلش سه فرزند به نام‌های نیلوفر (1345) و ارژنگ (1346، مرده در صدروزگی) و نگار (1351) بود. نمایشنامه دنیای مطبوعاتی آقای اسراری نیز کارِ همین سال است.

آغاز فیلمسازی و استادی دانشگاه

با فرا رسیدن دهه 50، دوران فیلمسازی بهرام بیضایی آغاز شد. بهرام نخستین فیلمِ بلندش را در سالِ 1350 به نام رگبار ساخت. این فیلم بسیار ستایش شد، ولی از لحاظِ تجاری چندان کامیاب نبود. ماجرای فیلم دربارهٔ یک مثلّثِ عشقی در محلّه‌ای فقیرنشین در میانه‌های قرنِ چهاردهمِ هجریِ خورشیدی است.

بیضایی در سالِ 1352 از اداره برنامه‌های  تئاتر  (که پیش‌تر «ادارهٔ هنرهای دراماتیک» نام داشت) به دانشگاهِ تهران، که از سالِ 1348 درش درس می‌داد، منتقل و استادیارِ تمام‌وقتِ نمایش در دانشکدهٔ هنرهای زیبا و مدیرِ دپارتمانِ هنرهای نمایشی شد.

مرگ یزدگرد اوج شکوه نمایش در ایران

5_11zon

در سال 1357 انقلاب اسلامی به وقوع پیوست. بعد از انقلاب تا مدت‌ها وضعیت هنری کشور نامعلوم بود. اما بهرام بیضایی موفق شد نمایشنامه مرگ یزدگرد را نوشته و بر روی صحنه ببرد. نمایشنامه برگرفته از داستانِ یزدگردِ سوّم است که از جنگِ مسلمانان به مرو می‌گریزد و در آسیابی پناه می‌گیرد. داستان از زبانِ آسیابان و زنِ آسیابان و دخترشان بیان می‌شود و همه روایت‌ها با هم تفاوت دارد. البته لازم به ذکر است که در سالِ 1360 بیضایی فیلمی هم از این نمایشنامه ساخت.

خروج از ایران و بازگشت

سالِ 1367 بیضایی داراییش را به تدریج در تهران فروخت و در پیِ خانواده به آلمان رفت. آنجا ویزای سوئد گرفت تا به همسر و دخترِ دوّمش و سوسن تسلیمی و دخترش بپیوندد.

در زمستانِ سردِ شمالی، چون که در دانمارک از قطار پیاده شده بود، ناگزیر تا مرزِ سوئد پیاده رفت؛ و در مقصد از کمردرد بستری شد.

علیرضا مجلل اشاره کرده که بیضایی در سوئد هرچه پیگیر ساخت فیلم سینمایی شد علیرغم سوابق جشنواره‌ای و بین‌المللی‌اش مورد حمایت آن کشور قرار نگرفت و نهایتاً یکی از کارهایش را به عنوان یک کار نیمه‌بلند چهل‌وپنج‌دقیقه‌ای تصویب کردند که بیضایی شخصاً آن را دنبال نکرد. او سرانجام از این مهاجرت پشیمان شد و سالِ بعد به تهران بازگشت؛ و چون به فرودگاهِ مهرآباد رسید، حتّی پولِ کرایه نداشت که به خانهٔ پدری برود!

در همین اوان بود که، به خاطرِ ناهماهنگیِ زندگیِ کاریش با زندگیِ خانوادگیش، از منیراعظم رامین‌فر جدا شد. در فیلمِ مستندِ عیّارِ تنها از  عشق  به هر دو همسرش سخن گفته و تأکید کرده که دلیل جدایی از همسر اول این بود که او نمی‌خواست بیضایی در سینما و تئاتر کار کند.

ساخت فیلم سگ کشی

6_11zon

بعد از نوشتن و ترجمه چندین اثر و اعمال محدودیت‌ها بهرام بیضایی دوباره ایران را ترک کرد. اما با به قدرت رسیدن محمد خاتمی او دوباره به ایران بازگشته و بعد از گرفتن مجوز، فیلم سگ کشی را ساخت.

سگ‌کُشی یک فیلمِ سینماییِ تریلرِ جنایی با مایه‌های نئو-نوآر ساخته بهرام بیضایی به سالِ 1378 و 1379 است؛ که سالِ 1380 در سینماهای ایران به نمایش درآمد و پرفروش‌ترین فیلمِ سال شد.سگ‌کُشی از فیلم‌های ماندگارِ «سینمای معترض اجتماعی» به‌شمار می‌رود و بعضی ناقدانِ ایرانی وجوهی از این فیلم را با آثارِ کلاسیکِ تاریخِ سینما سنجیده‌اند. یک گزارشِ بنیادِ فیلمِ بریتانیا سگ‌کُشی را از بهترین تریلرهای تاریخِ سینما شناخته است.

کسب دکترای افتخاری

7_11zon

بیضایی در سالِ 1395 دکتریِ افتخاریِ دانشگاهِ سنت اندروز را به خاطرِ مشغلهٔ تمرینِ نمایشِ طرب‌نامه نپذیرفت؛ ولی سالِ بعد در سنت اندروز حاضر شد و در جشنی پس از نیمروزِ 1 تیر از مینگیس کمبل افتخاراً دکتریِ عالیِ ادبیات گرفت. پس از مراسم نیز سمپوزیومی چندروزه در بررسیِ آثارش در همین دانشگاه برپا شد.

شهریورِ 1399 فیلم‌نامه ماهی و مردادِ 1402 نمایشنامه مجلس شبیه؛ در ذکر مصایب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رُخشید فرزین، که از 1383 که نوشته شدند در ایران پروانهٔ نشر نگرفته بودند، در سان فرانسیسکو منتشر شدند.

هنر چیست؟ چرا سینما؟

شاید هیچ‌وقت نتوان تعریف دقیقی از آن به دست داد؛ نوع  پالایش‌یافته تفکر آدمی است که در یک قالب درمی‌آید و خلاصه‌تر و بهتر می‌توان آن را با دیگران در میان گذاشت. به نظر من شما نباید دنبال تعریف بروید.

برای من در سینما شکلی از زندگی می‌گذشت که در پیرامون ما نمی‌گذشت. سالن سینما  تاریک  است؛ در سینما از کسی نمی‌پرسند که کی هستی و برای چه اینجایی؟ در سینما ماجراهایی رخ می‌داد که زندگی ما از آن خالی بود؛ این علت  علاقه  من به سینما بود، ولی اینکه چرا کارگردان شدم شاید یک اشتباه بود.

فرهنگ ایرانی و تاثیر آن بر هنر

8_11zon

ما در ایران یک نوع آداب برای مردم نداریم؛ آداب و عقاید مردم در نقاط مختلف ایران متفاوت است. امروزه رادیو و تلویزیون و اینجور رسانه‌ها سعی کردند همه را متحدالفکر و متحدالآیین کنند.  در حالی که بومیت کار خودش را انجام می‌دهد. دستور زبان و موسیقی مناطق مختلف هویت او را برملا می‌کند.

فرهنگ عامه با طبیعت و آیین‌های کشاورزی و دامداری عجین است و مربوط است به زمین. مقداری از این آیین‌ها با رویدادهای جدید، شکل آن‌ها را گرفتند تا باقی بمانند. مثلاً اسلام با آمدن خود خیلی از چیزهای قدیمی را از بین برد. تعدادی از این آیین‌ها شکل اسلامی به خود گرفتند. یعنی بسیاری از آیین‌های اسلامی موجود، آیین‌های چندین هزار سال قبل‌اند. من و شما دو جور به این آیین‌ها نگاه می‌کنیم که برای شما ناراحت‌کننده است. به نظر من حرکت تاریخ در جاهایی از این مملکت متوقف شده، همین‌طور آیین‌ها که پوسیده شده‌اند و خلاقیت خود را از دست داده‌اند.

فرهنگ ایران برای من مهم است

فرهنگ ایران برای من خیلی مهم است؛ اینکه من در آثارم با دیالوگ‌های فرهنگی حرف می‌زنم، به‌خاطر این است که این زبان فرهنگی مردم همگانی شود. کسی فرهنگ را برای مردم روستاهای ایران تشریح نکرده.

اینکه ما با حافظ فال می‌گیریم که نشد فرهنگ؛ با اشعارشان ریتم می‌گیریم که نشد فرهنگ. ما راجع‌به معنویت صحبت می‌کنیم، در حالی‌که مادی‌ترین مردمی هستیم که می‌شود شناخت.

ما در مادی‌ترین جهان زندگی می‌کنیم. بین  آنچه که در مملکت رخ می‌دهد و آنچه که بیان می‌شود تفاوت فاحشی است. من در مقطعی فرهنگ رسمی را رها کرده و روی فرهنگ عامه کار کردم، زیرا حساب کردم درصد عظیمی از مردم بی‌سوادند و سعدی و حافظ را نمی‌شناسند.

ما در یک جهان مقوایی بدون ارتباط با فرهنگ خود زندگی می‌کنیم و فقط عده کمی در این ارتباط‌اند. آن هم در یک فقر فرهنگ که همه می‌شناسیم.

نظر بهرام بیضایی درباره کوروساوا

9_11zon

من خیلی از فیلم‌های کوروساوا خوشم نمی‌آید، به‌جز چند تا: هفت سامورایی، سریر خون و راشومون. وقتی هفت سامورایی را دیدم خیلی از فیلم‌های خارجی را ندیده بودم.

این یک پدیده بود در مقابل همه پدیده‌های موجود در آن زمان.یکی از هنرپیشه‌های معروف آن زمان به من گفت که در چین و ژاپن هنر تئاتر وجود ندارد. تمام ارتباط و احترام من به کوروساوا به‌خاطر این لحظه استثنایی است.

هفت سامورایی فیلم بی‌نظیری است از نظر ساخت و عوامل. با دیدن هفت سامورایی فهمیدم که می‌شود برخلاف آنچه که روی پرده است فیلم ساخت.

سبک بازی‌های فیلم‌های من هیچ‌گونه شباهتی به آثار کوروساوا ندارد. ریشه فیلم‌های کوروساوا در تئاتر نو و تئاتر کابوکی ژاپن است. من راجع‌به تئاتر ژاپن کار کردم. از این دو فیلم‌های کوروساوا را بهتر می‌فهمم.

فیلم‌های مورد علاقه بهرام بیضایی

بهرام بیضایی: هر فیلم خوب و هر فیلم‌ساز خوب  مورد علاقه‌ام است. هر فیلم‌سازی در یکی دو فیلمش نه همه فیلم‌هایش: هیچکاک، جان فورد، مارسل افولس، با اکثریت فیلم‌هایش، چاپلین، گریفیث، آیزنشتین. ما مدیون همه این‌ها هستیم. این‌ها تمام معلم‌های من هستند. «میزوگوچی» را در 1983 دیدیم؛ خیلی از او خوشم آمد. دو سه پلان سکانس در «ضربه شیطان» ساخته که به دو سوم تجربه‌های سینمایی دنیا می‌ارزد یا طناب یا بیگانه.

سینمای ایران در دست قاچاقچی‌هاست

سینمای ایران در جشنواره‌ها منوط به این است که با محدودیت‌های کمتری در زمینه فیلمنامه و به‌خصوص مطرح‌کردن مسائل در داخل مواجه شود. سینما محدود شده است به قاچاقچی؛ اگر قاچاقچی‌ها نبودند آیا سینما چیز دیگری داشت بگوید. بال‌ها را بسته‌اند، با بال‌های بسته نمی‌شود پرید. جایزه‌گرفتن در جشنواره‌های خارجی یک دلخوشی است، این یک امتیاز نیست، بلکه قمار است؛ جشنواره‌ها کمترین اهمیتی ندارند. مردم فیلم می‌خواهند. سینما باید از محدودیت فعلی خود خارج شود.

کاش سینما را ول کرده بودم

10_11zon (1)

نمی‌دانید در سینما چه زمانی را از من گرفتند. همه کارهایم نصفه ماندند. چون فقط می‌دویدم که فیلم بسازم. کاش اصلاً ول کرده بودم. سانسور هیچ وقت بزرگ‌ترین مشکل من نبود. می‌شود با سانسور مقابله کرد، ولی با دشمنی دوستان نمی‌شود. من می‌توانم علیه سانسور فریاد بکشم، اما علیه دشمنی دوستان نمی‌توانم مملکت به امید نسل جوانش سرپاست و این نسل جوان با همه کج‌روی‌ها، خودش را زنده نگه می‌دارد.

دلم برای ایران تنگ شده است

هنوز موقعی که با مژده صحبت می‌کنم و می‌خواهم بگویم این‌جا، اشتباهاً می‌گویم تهران. بهم می‌گوید: بهرام ما الان در تهران نیستیم و من هر بار یادم می‌رود که در تهران نیستم. برای خودم اتاق کاری درست کرده‌ام که در آن حس می‌کنم در ایرانم.

همین الان هم که در آمریکا هستم اگر آن داستان‌ها نبود، دلم می‌خواست در ایران باشم. آن‌جا کشور و زندگی و فرهنگ من است و خیال می‌کنم باید آن‌جا باشم، هر چند این‌قدر آزار دیدم.

مژده شمسایی هم دربارۀ ایران‌دوستی بیضایی می‌گوید: «عشقش به ایران روزبه‌روز بیشتر شده است، طوری که گاهی وقت‌ها اسم ایران اشک به چشمش می‌آورد. کسی را ندیده‌ام که این همه به‌وطنش علاقه داشته باشد.

 یادم می‌آید آن وقت‌ها هم هر کتابی که نسخه‌ای ازش در ایران نبود را می‌گرفت؛ نه برای این‌که فقط خودش آن را داشته باشد، برای این‌که نسخه‌ای ازش در ایران باشد. اذیت می‌شد وقتی بیرون می‌رفت و می‌دید درخت‌ها را خشک کرده‌اند و می‌خواهند ساختمان بدقواره بالا بیاورند. تمام چیز‌هایی که فکر می‌کرد شهر و مملکت را دارند نابود می‌کنند، اذیتش می‌کرد.»

منبع: روزانه

۱
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید