(عکس) سفر به تهران قدیم؛ مهر ماه در تهران قدیم متفاوت از راه میرسید
روزهای پایانی شهریورماه راطی میکنیم و خانوادههای دارای فرزندِ مدرسهای، اگر از دغدغه ثبتنام و تجدیدیها، عبور کرده باشند این روزها به دنبالِ تهیه نوشتافزارِ مناسب برای فرزند و یا فرزندان خود هستند، تا آنان آسوده بر سر کلاسِ درس حاضر شده و در طلب دانش باشند.
دانش طلب و بزرگی آموز / تا بِه نگرند، روزت از روز ... این روزها تهیه مداد، خودکار، دفترچه، پاککن و دیگر لوازم مورد نیازِ دانشآموزان کارِ بسیار سادهای است. کافی است به یک قرن قبل بازگردیم و مثلا در خاطرات به جامانده از مرحومِ جعفرشهری، بخوانیم: «بر روی تکه حلبیای با قلمِ نِی و با استفاده از مُرَکَب مشق نوشته و بعد از تاییدِ مُلاباجی مکتبخانه، آن را پاک نموده و برای چند دهمین بار مورد استفاده قرار داده است!»
این روزها اگر گذرتان به راسته بازار تهران و پلههای نوروزخان و یا نمایشگاههایی که برای عرضه نوشتافزارِ ایرانی برپا شده است بیفتد، از تنوع نوشتافزار سرگیجه میگیرید. حال آن که تا پنجاه شصت سالِ پیش، اصلا خودکار شناخته شده نبود و در کیف مدرسه تمامی دانشآموزان حتما علاوه بر شیشه جوهر و مرکبِ همراه با "لیقه" و قلمنی، "خشک کن" نیز وجود داشت تا خطوطِ نوشته شده درهم نشده و قابلِ خواندن باشند.
جوهر یا دوات
«مداد رنگی» از جمله نوشت افزارهایی بود که از خارج میآمد و تهیه آن فقط در یَدِ قدرتِ از ما بهتران بود و نقاشی دانشآموزان فقط توسط همین مدادهای عادی مشکی ترسیم میشد. «خشککن» به دو صورت وجودداشت: اول در ادارات و دوایر دولتی که متحدالمالها را بعد از نوشتن و امضای رییس جوهر و یا مرکب آن را با فشردن سطح مُحَدبِ خشککنِ مقوایی تثبیت میکردند و در داخل پاکت گذارده و به ادارات مربوطه میرساندند. این گونه خشککنها از کیفیت خوبی برخوردار بودند و جوهر و مرکب را بر روی کاغذ پخش نمیکردنفرمانده پایگاه بسیج مسجد حضرت ابوالفضل(ع) د و دارای دستهای فلزی بودند و با یک برجستگی که در سرِ آن بود و به راحتی بهکار گرفته میشدند.
از اواسط دهه ۴۰ شمسی، کمکم سر و کله پدیدهای بهنام «خودکار» پیدا شد و دانشآموزان از شَرّ قلم و دوات و جوهر رهایی یافتند. خودکارهایی در چهار رنگِ آبی، مشکی، قرمز و سبز که باعث میشد دانش آموز با استفاده از رنگهای چهارگانه دروس را بهتر فرا گرفته و قسمتهای مهم دروس را با رنگ متفاوت نوشته تا بهتر بتواند آنها را حفظ کند.
در آن روزگار «مدادجوهری» نیز وجودداشت و آن عبارت بود از مغزِ مدادهای گرافیتیای که ممزوج با جوهر آبی شده و با تَر نمودن نوکِ مداد توسطِ آبِ دهان، رنگِ جوهر را به خود میگرفتند و وای به روزی که توسطِ مدادجوهری، کلمهای را غلط نوشته و امکان پاککردن آن وجودنداشت! و اما «کیف» عبارت بود از تکهای برزنت که توسطِ مادر خانواده به صورت کیسه دوخته شده، زیپی بر دهانه آن تعبیه می کردند و با دستهای بلند، ازجنسِ همان برزنت میشد کیفِ مدرسه!
و مدرسهای که دانشآموز یاد گرفته بود: چوبِ معلم گُله، هرکی نخورده، خُله! و گوشت دانشآموز مال معلم بود و استخوانش متعلق به والدین و تنبیه بدنی، امری رایج و مرسوم بود و "فلک" نمودن سر صف و انداختن داخل سیاه چال و زیرمین مدرسه اصلی کاملا عادی شمرده میشد. چه مصیبتی داشتیم اگر بر اثر بی احتیاطی و یا برخوردِ دست همکلاسی، مرکبدان و یا شیشه جوهر، بر روی میز برمیگشت و لباسهای ما را رنگی میکرد. مرکب، قابل شستسو بود اما رنگِ جوهر زدودنی نبود و مثل بختکی بر روی لباس باقی میماند.
نوشتن با "خودنویس" کار سختی نبود اما قیمت یک خودنویس سناتور، در دهه ۴۰ بیش از چهل ریال بود و کمتر کسی برای فرزندش خودنویس تهیه میکرد. از حق نگذریم، نوشتن و با قلم و دوات باعث میشد دانش آموز دقت کرده و دارای خطیخوش باشد و سختگیری معلمها از سوی دیگر یادگیری دروس بود که باعث تعالی دانش میگردید. هرچه بود، روزهای اول مدرسه و پیداکردن دوستان جدید و آشنا شدن با معلمین تازه، لطف و صفای خاصی داشت که با هیچ شادیای قابل مقایسه نبوده و نیست.
سالِ تحصیلی جدید بر تمامی دانشآموزان و دانشجویان ایران زمین، مبارک باد!
منبع: همشهری