انتقام مرگبار از مردی که به دختر7 ساله تجاوز کرده بود
مرد جوان وقتی فهمید دختر خردسالش از سوی یک پسر مورد آزار قرار گرفته است، طبق نقشهای از پیش طراحی شده او را به زیرزمین یک تعمیرگاه کشاند و کشت.
این مرد دیروز پای میز محاکمه گفت: «او را کشتم تا دختربچه دیگری قربانی جنایت سیاه او نشود.»
به گزارش فرهیختگان، محمد 42 ساله بیست و نهم شهریور 93 مجتبی 37 ساله را کشت و جنازه او را که داخل صندوق عقب خودرویش جاسازی کرده بود، به آتش کشید.
این مرد دیروز در حالی در شعبه دهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست محمدباقر قربانزاده و با حضور دو مستشار پای میز محاکمه ایستاد که مادر قربانی برای وی حکم قصاص خواست.
قرار است به زودی هیات قضایی درباره این پرونده اظهارنظر کند.
متهم: او را کشتم تا بچه دیگری قربانی نشود
قبل از بازداشت شغلت چه بود؟
من با یک وانت نیسان به شهرستانهای اطراف تهران سبزی میبردم و بیشتر وقتم را در جاده بودم.
چقدر درس خواندهای؟
تا دوم دبیرستان.
چند فرزند داری؟
پسرم حالا در سال دوم دبیرستان درس میخواند و دخترم 8 ساله است.
چطور از ماجرا مطلع شدی؟
من از شهرستان اراک به خانه برگشتم و دیدم دخترم دنیا ناراحت است. وقتی علتش را پرسیدم سکوت کرد تا اینکه او را در آغوش گرفتم و از او خواستم علت ناراحتیاش را برایم بگوید. او هم گفت که دو روز پیش مجتبی که سر کوچهمان بقالی داشت او را به دخمهای در پشت مغازهاش برده و آزار داده است.
همسرت از این ماجرا مطلع نبود؟
دخترم همان روز ماجرا را به مادرش گفته بود. اما همسرم از ترسش در اینباره چیزی به من نگفته بود تا اینکه من از شهرستان به تهران آمدم.
چطور با قربانی قرار گذاشتی؟
من از شنیدن این ماجرا شوکه شده بودم. دو شبانه روز نخوابیدم و فقط درباره این موضوع فکر کردم. سپس از برادرم که صاحب یک تعمیرگاه است و با مجتبی دوست بود خواستم او را به بهانه آوردن بادکنک و وسایل تزئینی برای برگزاری جشن تولد دخترم به تعمیرگاهش دعوت کند. وقتی مجتبی به تعمیرگاه آمد برادرم را از مغازه به بیرون فرستادم و مجتبی را به زیرزمین تعمیرگاه بردم.
از ماجرای قتل بگو.
من از مجتبی پرسیدم چرا دست به چنین کاری زده است اما او جواب قانعکنندهای به من نداد. او حتی عذرخواهی هم نکرد و با مشت به صورتم کوبید تا از دست من خلاص شود و بیرون برود، اما من گردن او را گرفتم و او را کف زیرزمین خواباندم. چند قرص خوابآور که از قبل تهیه کرده بودم داخل یک لیوان آب ریختم و به او خوراندم تا بیحال شد. بعد او را با دستانم خفه کردم.
با جنازه چه کردی؟
آن را داخل صندوق عقب ماشین مجتبی جاساز کردم و به بیابانهای ری بردم و به آتش کشیدم.
چرا بعد از قتل، خودت را به پلیس معرفی نکردی؟
در آن شرایط نمیخواستم همسر و فرزندانم را تنها بگذارم. وانتم را هم قسطی خریده بودم و میخواستم اقساط آن را بپردازم، سپس خودم را معرفی کنم اما 40 روز بعد از قتل پلیس مرا بازداشت کرد.
چرا به فکر شکایت از مجتبی نیفتادی؟
من با قانون آشنایی نداشتم. فکر میکردم اگر شکایت کنم چندین ماه طول میکشد تا شکایتم به نتیجه برسد. مجتبی قبل از این ماجرا هم تعداد زیادی دختر و پسر را آزار داده بود. حتی این ماجرا را دوستان مجتبی هم در بازپرسی مطرح کردهاند و هشت نفر از آنها شهادت دادهاند. من در زندان فهمیدم مجازات قانونی مجرمی مانند مجتبی اعدام است.
از قتل پشیمان نیستی؟
نه. من از کشتن مجتبی پشیمان نیستم اما در زندان فهمیدم که بهتر بود خودم دست به کار نمیشدم و آن را به دست قانون میسپردم. من مجتبی را کشتم تا دختربچه دیگری قربانی نشود. هر کسی جای من بود همین کار را میکرد. مجتبی زندگی ما را نابود کرده بود. اگر او را نمیکشتم جرات میکرد بار دیگر هم سراغ دخترم بیاید و او را آزار دهد.
حالا دخترت در چه وضعیتی است؟
او به افسردگی مبتلا شده و همسرم هر هفته او را پیش روانپزشک میبرد. این چهارمین روانپزشکی است که همسرم دخترم را برای درمان پیش او میبرد. دخترم شبها کابوس میبیند. هنوز هم وقتی عکس مجتبی را به او نشان میدهیم از ترس به گریه میافتد.