کتک‌کاری برای قاپ‌زدن مسافر

کتک‌کاری برای قاپ‌زدن مسافر

در در اواسط دهه ۳۰ جایی در محدوده خیابان هنگام، ساختمان آجری برای اتوبوس‌های مسافربری داخل شهری بنا شد که بعد‌ها توسعه پیدا کرد و تابلوی شرکت واحد اتوبوسرانی تهران بر پیشانی آن جا گرفت.

کد خبر : ۱۲۳۲۴۶
بازدید : ۳۹۶

قبل از تاسیس شرکت واحد اتوبوسرانی، تعدادی اتوبوس شخصی کار حمل‌ونقل مسافران را انجام می‌دادند، اما فعالیتشان نظم و ترتیب نداشت و به‌اصطلاح تابع هیچ قاعده و قانونی نبودند.

در در اواسط دهه ۳۰ جایی در محدوده خیابان هنگام، ساختمان آجری برای اتوبوس‌های مسافربری داخل شهری بنا شد که بعد‌ها توسعه پیدا کرد و تابلوی شرکت واحد اتوبوسرانی تهران بر پیشانی آن جا گرفت. با تاسیس شرکت واحد در خیابان هنگام، نه تنها فعالیت اتوبوس‌های مسافربری نظم و ترتیبی پیدا کرد، بلکه محله‌ای در این خیابان شکل گرفت که همه ساکنانش در شرکت واحد کار می‌کردند و اغلب راننده اتوبوس بودند. خاطرات اهالی از تاسیس شرکت واحد و شکل‌گیری محله‌ای به همین نام خواندنی است.

قاپ زدن مسافر

«عسگر سپهرزاد» یکی از اهالی قدیمی محله شرکت واحد است. او که از کودکی به دلیل اینکه پدرش راننده اتوبوس بوده، در این محله ساکن شده، روایاتی شنیدنی از فعالیت اتوبوس‌های قدیمی نقل می‌کند: «قبل از تاسیس شرکت واحد، پدرم راننده یکی از اتوبوس‌های بنز قدیمی بود. آن زمان اتوبوس‌ها مبدا و مقصد خاصی نداشتند و ایستگاهی هم در کار نبود. هرجا مسافر بود اتوبوس می‌ایستاد و پارکابی مسافر را سوار می‌کرد و هرجا مسافر مایل بود پیاده می‌شد. کرایه اتوبوس هم نرخ ثابتی نداشت. صاحبان اتوبوس‌ها طبق قانونی خودنوشته برای دخل روزانه هر اتوبوس مبلغی ثابت تعیین می‌کردند و شب‌به‌شب از راننده می‌گرفتند. این قضیه باعث می‌شد که و راننده‌ها بر سر مسافر و پرکردن اتوبوس با هم مسابقه سرعت می‌گذاشتند، برخی راننده‌ها برای اینکه بازار را خراب کنند و مسافر‌ها را قاپ بزنند نرخ کرایه را پایین می‌آوردند؛ همین باعث دعوا و مرافعه و کتک‌کاری یا حتی تصادف می‌شد تا اینکه با تاسیس شرکت واحد، یک نرخ و سازوکار واحد برای اتوبوس‌ها تعیین شد و دعوا‌ها خاتمه پیدا کرد.»

کتک‌کاری برای قاپ‌زدن مسافر در محله‌ای که ساکنانش راننده اتوبوس بودند

شکل‌گیری محله شرکت واحد

سپهرزاد از روز‌های آغاز فعالیت شرکت واحد اینطور می‌گوید: «با تاسیس شرکت واحد، پدرم و سایر اتوبوس‌دار‌ها دعوت به کار شدند. آن زمان پارکینگ شرکت واحد دیوار نداشت و دور تا دور محوطه‌ای که پر از اتوبوس‌های گازوئیلی مرسدس بنز و دوج بود با بشکه محصور شده بود و اطراف تا چشم کار می‌کرد بیابان بود و هیچکس حاضر نبود آنجا زندگی کند. مدیران شرکت هم برای تشویق رانندگان و اتوبوس‌داران خانه‌هایی سازمانی اطراف شرکت ساختند و گفتند بیایید زندگی کنید، کرایه هم ندهید! پول خانه را از حقوقتان کم می‌کنیم. ما هم در یکی از این خانه‌ها ساکن شدیم و برجی ۳۵ تومن از حقوق پدرم بابت خانه کسر می‌شد.» نفسی تازه می‌کند و ادامه می‌دهد: «حالا سال‌هاست محله شرکت واحد، در محله کوهک منطقه ۴ ادغام شده و از خانه‌های سازمانی شرکت واحد فقط دو یا ۳ تا به همان شکل باقی مانده و بقیه جایشان را به ساختمان‌های چندطبقه داده‌اند.»

خانه‌های ویلایی با دیوار‌های کوتاه

خاطرات «مجتبی نعلچگر» که بلیت‌فروش بازنشسته شرکت واحد است و پدرش هم جز اولین راننده‌های اتوبوس این شرکت بوده، خواندنی است: «سال ۱۳۴۴ پدرم در شرکت واحد استخدام شد. شرکت واحد به کارکنانش خانه‌های ویلایی به قیمت ۱۷ هزار تومان واگذار کرد. پدرم می‌گفت از اولش ما پولی ندادیم، بلکه بانک رفاه کارگران وام داده بود و ماه‌به‌ماه از حقوق کارمندان کسر می‌شد و ۲۵ سال طول کشید تا این وام تسویه شد. خانه‌ها ۱۵۰ تا ۲۲۰متری و سه‌خوابه بودند و خانه‌های بزرگ را به کارکنانی که بچه‌های بیشتری داشتند می‌دادند. خانه‌ها سازمانی و یک‌شکل بود. همه‌شان حیاط داشتند و در حیاطشان یک حوض پر آب بود. البته اوایل دیوار حیاط کوتاه بود و راحت می‌شد به حیاط همسایه رفت. شرکت سازنده ۲ هزار تومان دیگر گرفت و دیوار‌ها را بلند کرد.»

کتک‌کاری برای قاپ‌زدن مسافر در محله‌ای که ساکنانش راننده اتوبوس بودند

جوجه‌کشی در محله

«محمدرضا آوان» هم که از کودکی در محله شرکت واحد زندگی کرده و بعد‌ها مثل پدرش راننده شرکت واحد شده، می‌گوید: «از سال ۴۴ به خاطر شغل پدرم به محله شرکت واحد آمدیم. یادم است اطراف اینجا همه بیابان بود. یک کارخانه جوجه‌کشی در نارمک بود که به قدری تخم‌مرغ‌هایش زیاد بود که تخم‌ها را در بشکه می‌گذاشت و می‌آورد پای تپه‌ها و خاکریز‌ها می‌ریخت. در اثر گرما جوجه‌ها از تخم بیرون می‌آمدند و از تپه سرازیر می‌شدند و صدای جیک‌جیکشان محله را برمی‌داشت. ما هم بچه بودیم؛ با ذوق و شوق می‌رفتیم جوجه‌ها را می‌گرفتیم و می‌آوردیم و بزرگ می‌کردیم.»

او خاطره دیگری هم از کودکی‌اش به یاد دارد: «یادم است هر وقت شیطنت می‌کردیم به سفارش مادرمان باید برای تنبیه همراه پدرمان سر کار می‌رفتیم و از ۸ ساعت اتوبوس‌سواری خسته می‌شدیم.»

منبع: همشهری

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید