شطرنج با گوریل
برگ برندهای به پشتوانه قدرت و توانمان در حوزههای غیردیپلماتیک اگر داریم -که داریم- باید بگذاریم برای بعد از شطرنج.
امیر سیدین | آنچه شطرنجبازان قهار را متمایز میکند، نه - صرفا- در پسوپیشکردن مهرهها که در حیلتی است که پشت بازی در چهارخانههای سیاه و سفید زمین بازی، پنهان کردهاند. بازی اصلی را غالبا نباید در جستوخیز سربازها و اسبها جست که حرکت مهرهها بیش از آنکه بازیسازی باشد، به قصد انحراف ذهن حریف صورت میگیرد. بازی اصلی آنجاست که قرار است ذهن حریف از آن منحرف شود؛ مثلا در حرکت آرام، بیجلب توجه و گمشده در هیاهوی سربازها و ژنرالهای فلان وزیر! گاه حتی بیرونافتاده از زمین بازی!
در سیاست هم غالبا همین است؛ اصلا زمین شطرنج را بزرگتر کنیم به قاعده خاورمیانه و از مباحث «دردسرساز» بگذریم.خاورمیانهای که در آن روابط و سطح بازی را نه قواعد بازی که رقص شمشیر فلان شیخ با فلان گردنکلفت سابق عرصه کشتی کج تعیین میکند و بدلش را فلان افسر سابق کگب با تعارف سامانه موشکی اس٤٠٠ میزند.
در این شطرنج، قهاري شطرنجبازان را نه در بضاعت مهرهها که در دور بازی آنان و حامیانشان باید جست!اما آنها که دور بازو، قطر گردن و عرض سینهشان، به ایشان توانایی درخوری برای این بازی نمیدهد، میگردند پی کسی با بازویی درشت - و گاهی رد خطی بر صورت البته- تا در این شطرنج پشت صندلی آنها بایستد و برای حریف چشم و ابروهای معنادار بیاید، هزینه این حمایت را البته در قالب فلان كيلو طلا و بهمان میلیارد دلار خرید اسلحه پرداخت خواهند کرد و به دستخوش عشوههایی لایتچسبك هم در حد مثلا اجازه رانندگیکردن به نصف جمعیت کشورشان بروز خواهند داد تا به آن پشتگرمی، کسی مثلا از آنها نپرسد که فلان گروه تکفیری در فلان کشور همسایه با دلارهای کدامتان پا گرفت و به جان دیگران افتاد.
البته چندان هم کسی نمیپرسد؛ شاید به دلیل همان بازوی ستبر و گردن کلفتی که پشتشان میبینند! ما در این بازی اما تنهاییم (آنها که قرار بود متحد استراتژیکمان باشند یا در شورای امنیت چندین بار وقتی داشتند ما را به مسلخ میبردند در سکوت، قصابان را تماشا کردند یا فیالمثل همانطور که قبلتر گفته شد، سر بزنگاه سامانه موشکی تعارف کردند به حریف!) یکه و تنها پشت میز شطرنج نشستهایم، مقابل گوریل! و بضاعت ما همین سپید و سیاه زمین بازی و استطاعت قواعد و قدرت قانونی مهرههاست.
حتی اگر طرف آماده باشد که با مشت بزند روز میز. حریف هم فلان شیخ که رؤیای امیری سرزمینهای اسلامی را دارد و فلان پاشا که خواب امپراتوری عثمانی را میبیند، نیست. خود همانی است که با بازو و گردن کلفت و رد خطی بر صورت، تا حال حامی بازیگرانش در منطقه بود؛ از کنار رینگ کشتی کج پرتاب شده به عرصه شطرنج سیاست.
اوضاع غریبی است، اما برای ما بیسابقه نیست. ما یک بار هم یکی، دو سال قبل، به فراست و کیاست شطرنجبازانمان اعتماد کردیم و به بازی فرستادیمشان و آنها نصف دنیا را با ما همراه کردند، چنان که هنوز سه کشوری که روابط چندان دوستانهای با ما ندارند، نامه مینویسند به ينگه دنیا و از عقوبت زیر میز بازی زدن، پرهیزش میدهند. شطرنج قبلی را (هرچه هم که بین خودمان برخی، به قصد زدن رقیب سیاسی، دستاورد آن رقابت سنگین را تخديش کنند) نیک میدانیم که با یک دست شطرنجبازانمان بردهایم و از همین بايد آموخته باشیم که برگ برندهای به پشتوانه قدرت و توانمان در حوزههای غیردیپلماتیک اگر داریم -که داریم- باید بگذاریم برای بعد از شطرنج.
الان زمان بازی با مهرههای سیاه و سفید است و ما نشان دادهایم بازیگرانی داریم که بلدند از این بازی پیروز بیرون بیایند؛ حتی در برابر گوریلها! شطرنج را به فراست شطرنجبازانمان واگذار کنیم و پشتگرمی آنان باشیم و نه سنگی در راهشان، خدای ناکرده!