جامعه و خودکشی

در واقع در خودکشی، علاوه بر اینکه جامعه مقصر اصلی مرگ افراد است، در وضعیت فعلی که نهادهای خاص رفاهی و علمی برای موضوعات اجتماعی ساخته شده است، موشکافی خاصی دراین خصوص صورت نمی‌گیرد، یعنی اینکه جامعه پس از تجهیز شدن به نهادهای حسگر نیز سعی می‌کند از این کار گردن خالی کند.

کد خبر : ۴۵۰۸۱
بازدید : ۱۳۵۷

محمد زینالی اُناری | خودکشی، عملی است که طی آن، بدون وجود دشمن خارجی، فردی معدوم می‌شود. اما واقعیت تن‌ها این نیست که دشمن خارجی وجود ندارد، بلکه چه بسا این دشمن خارجی است که فرد را از درون به کشتن خود وا می‌دارد.

اما افراد خارج از درون فرد خودکشی‌کننده، اغلب مسوولیت را به گردن خود فرد می‌اندازد و با جهنمی پنداشتن و احمقانه دانستن عمل او، خود را تبرئه می‌کند. جامعه مسوول مستقیم تمامی مشکلات فردی است، اما آنکه هیچ‌وقت مجازات نشده است، جامعه است.
با این حال باید به پدیده‌ای به نام جامعه فکر کرد، آنکه فردی را از بین می‌برد، کدام پدیده است که آن را جامعه نام می‌گذارند؟ آیا شبکه انسانی پیرامون فرد به قطر شهر، استان، کشور یا جهان؟ محدوده‌های جامعه کجا است؟

هر گروهی که بتواند یک سلسله روابط متقابل برقرار کرده و در کلیت خود دارای هدف و کارکرد باشد، یک جامعه را تشکیل می‌دهد.
از این رو، یک خانواده، مثال بارز یک جامعه است، بزرگ‌تر از آن، محله بخت‌برگشته است که این روز‌ها به مثالی دیده‌نشدنی تبدیل شده است. سطح بزرگ‌تر گروهِ رازمندی است که آن را می‌توان شهر نامید و ترکیبی از محله‌های متفاوت انسانی با روابط متقابل و اهداف منتظم است. اما شهر‌ها در گونه‌های بزرگ‌تر آن، از ترکیب پیچیده‌ای از محلات و شهرک‌ها، اصناف (مشاغل مختلف)، طبقات (دهک‌های مختلف مربوط به طبقات فقیر، متوسط و مرفه) و گروه‌های مختلف انسانی (اعم از جوان، پیر و...؛ سنتی، نوخواه و...) است.

در بیان تعریف خودکشی و انواع آن، پیش‌تر سخن‌های بسیاری گفته شده است و آن را ناشی از نهایت افسردگی و ضعف میل انسان برای برقراری زندگی دانسته‌اند، از سویی، تحلیل اجتماعی کلان آن را در جامعه شهری جدید، ناشی از آشفتگی روابط اجتماعی دانسته که انسان‌ها را تن‌ها و مطرود ساخته و میل زندگی جمعی را برای آن‌ها مقدور نمی‌سازد.
در نتیجه، تعریف‌های روانشناسانه و جامعه‌شناسانه اشاره به این دارند که خودکشی، ناشی از این است که جامعه نمی‌تواند این افراد را در رینگ زندگی جمعی نگه دارد و آن‌ها پس از چند شماره از وقتی که (در اثر بی‌کسی، بی‌پولی، بی‌علاقگی و...) به زمین افتادند، می‌میرند.

خودکشی، مانند مرگ طبیعی است، اما به جای عزراییل، جان قربانیان آن را جامعه می‌گیرد. جامعه به رازورزی تنهایی و سقوط پیش از مرگ آن‌ها توجه نمی‌کند. در خصوص اجرای طرح‌های بسیار صنعتی، الزاما باید تحقیقات زیادی انجام شود، اما هیچ تحقیق و بررسی‌های کلینیکی متمرکزی در خصوص خودکشی‌های انجام شده یا اقدام به آن، صورت نمی‌گیرد.
قفسه‌های تحقیقاتی دانشگاه‌ها در این زمینه گرسنه‌اند و بررسی‌های کارشناسی به دلیل عدم هماهنگی دستگاه‌های سازمانی منتج به نتیجه نیست. مهم‌تر از همه، همه کارشناسان حوزه‌های مختلف دیدگاه نظری تقلیل‌گرایانه و خاصی درباره خودکشی دارند، ذیل اینکه دیدگاه خاص خود را درباره همه چیز دارند.

در واقع در خودکشی، علاوه بر اینکه جامعه مقصر اصلی مرگ افراد است، در وضعیت فعلی که نهادهای خاص رفاهی و علمی برای موضوعات اجتماعی ساخته شده است، موشکافی خاصی دراین خصوص صورت نمی‌گیرد، یعنی اینکه جامعه پس از تجهیز شدن به نهادهای حسگر نیز سعی می‌کند از این کار گردن خالی کند.
با ذکر این نکته که: «ما همه تلاش مان را می‌کنیم، اما آسیب‌ها باز هم اتفاق می‌افتند». اما اگر بخواهیم واقعیت مسوولیت جامعه درباره خودکشی را در بیابیم، می‌توانیم به طرد اجتماعی اغلب افرادی که خودکشی کرده‌اند، یا سقوط ناگهانی برخی افراد از وضعیت روزمره زندگی اجتماعی‌شان را مورد توجه قرار دهیم. آری ماشین جامعه روی دست‌اندازهای مهیبی افتاده و سواران را زمین می‌زند.

نگاه‌های خاصی در جامعه ما وجود دارد، مبنی بر اینکه خودکشی کار آدم‌های بی‌دین، بخت برگشته یا بی‌چیز است. اگرچه این دیدگاه در نگاه اول درست می‌نماید و پیش‌تر خودکشی در میان بی‌مایگان بیشتر بود، اما امروز همه متوجه شده‌اند که این اتفاق در میان افرادی با شرایط معمول و حتی آرمانی در حال افزایش است و کالبد جامعه نیازمند دقت نظرهای بیشتری در این خصوص است.
اما موضوع مهم این است که وضعیت فقر، طرد و بدبختی هم به جز عنصر پول و مالکیت، شاخص‌های دیگری همچون مقاومت فردی، قناعت و تاب‌آوری هم دارد که می‌تواند حافظ زندگی باشد و امروز وجود و بازسازی چنین مفاهیمی هم دچار خلل شده است.

خودکشی به خاطر عشق، به هیچ‌وجه به فقر مرتبط نیست و علت آن بیشتر فقر دانش درباره وضعیت روحی و روانی افراد و به معنای دیگری، ناشی از رواج وابستگی، فقدان و بی‌خویشتنی در جامعه است. اما این بی‌خویشتنی چگونه اتفاق می‌افتد؟ پاسخ، نکته‌ای است که می‌باید درخصوص آن بررسی‌های عمیق‌تر بالینی در روی افراد خودکشی‌کننده صورت گیرد.
خودکشی ناشی از زوال آبرو، ناشی از ساخت و کالبد آبرو و منزلتی است که برای اغلب مردم تعریف شده است. اما در این میان، آیا در خصوص ساخته شدن و سازماندهی آبرو در جامعه ما و تیغ برنده آن برای انهدام یک فرد تحقیق خاصی صورت گرفته است؟ خودکشی ناشی از مخاطرات و بحران‌های ناگهانی، با میزان عمق و قدرت مردم در رویارویی با بحران‌ها مرتبط است، اما این موضوع در کجای کالبد جامعه پنهان شده است؟

جامعه به دلیل عدم وسواس و تدقیق در خصوص صحت و سلامتی مردم، قربانیان خودکشی را در شرایط ابتلا به آن قرار می‌دهد و فرد تن‌ها ابزار این کردار است. سوژه و قدرت خودکشی را جامعه ایجاد می‌کند و فرد را مجری این کار می‌سازد. این اگرچه مهم است، اما به سبب پذیرش درصد نرمالی از خودکشی در تمام شهرهای جهان اغلب طبیعی می‌نماید؛ اما آن چه طبیعی نیست، این است که با وجود تلاش همه جوامع برای بررسی و کالبدشکافی آسیب‌های اجتماعی خود، تلاش‌های محققانه گسترده‌ای صورت نمی‌گیرد، چه بسا بدیهی انگاری‌های متخصصین مختلف، مانع سرمایه‌گذاری پژوهانه در این باره شود.

اما نکته اصلی این است، اگر خدای نکرده، مشکلات اجتماعی افزون شده و همانطوری که امروزه طلاق و ایدز مانند کشورهای دیگر در جامعه ما هم افزایش یافته، خودکشی هم افزایش یابد، آیا تفکر رایج خواهد. توانست مراقب سلامت و زندگی اعضای جامعه باشد؟
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید