کوئنتین تارانتینو و فیلم تازه‌اش؛ "روزی روزگاری در هالیوود"

کوئنتین تارانتینو و فیلم تازه‌اش؛ "روزی روزگاری در هالیوود"

تارانتینو بالاخره نسخه نهایی‌اش را برای دست‌اندرکاران این جشنواره ارسال کرد و آخرین شرکت‌کننده محبوب امسال نامیده شد. منتقدان از این فیلم استقبال کردند و گمان می‌رفت تارانتینو و عواملش افتخاری کسب کنند، اما دست خالی به خانه بازگشتند.

کد خبر : ۷۰۳۱۳
بازدید : ۲۱۰۱
هر کاری می‌کنم تا همه‌چیز ترسناک و چندش‌آور باشد
کوئنتین تارانتینو پس از ۳ سال با فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» که روایتی است از آخرین روز‌های عصر طلایی هالیوود به دنیای سینما بازگشته است. وقایع این فیلم با بازی لئوناردو دی‌کاپریو، براد پیت، مارگو رابی، آل پاچینو، کرت راسل و... در سال ۱۹۶۹ و در لس‌آنجلس روی می‌دهد که در آن بازیگر تلویزیونی که دورانش به سر آمده و بدلکارش به فکر جفت‌وجور کردن اسم و رسمی در صنعت سینما می‌افتند.

اکران جهانی این فیلم در هفتادودومین جشنواره فیلم کن بدون حواشی نبود؛ نامش در فهرست فیلم‌های شرکت‌کننده معرفی نشده بود، اما تارانتینو بالاخره نسخه نهایی‌اش را برای دست‌اندرکاران این جشنواره ارسال کرد و آخرین شرکت‌کننده محبوب امسال نامیده شد. منتقدان از این فیلم استقبال کردند و گمان می‌رفت تارانتینو و عواملش افتخاری کسب کنند، اما دست خالی به خانه بازگشتند.

متن پیش رو گفت‌وگویی است که آن تامپسون، خبرنگار ایندی وایر در حاشیه جشنواره فیلم کن پیرامون ساخت فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» با این کارگردان امریکایی داشته است.

کوئنتین تارانتینو سرسپرده تدوین «روزی روزگاری در هالیوود» که در هفتادودومین جشنواره فیلم کن روی پرده رفت، نیست. او و تدوینگرش، فرد راسکین، تمام تلاش‌شان را کردند تا در موعد مقرر، ۲۱ مه، فیلم را برای اکران جهانی به محبوب‌ترین جشنواره‌اش برسانند و تارانتینو به من گفت: اگر خودش آماده نبود، فیلم را به نمایش نمی‌گذاشت.
به محض اینکه مطمئن شد می‌تواند فیلم را ارسال کند، تیری فریمو، مدیر جشنواره کن، خبر اکران این اثر را اعلام کرد. تیم راثمن، رییس کمپانی سونی، پس از اکران فیلم «روزی روزگاری در هالیوود» تایید کرد که حتی اگر کمپانی سونی سه بار فیلمی را که تازه از تنور دوربین ۳۵ میلی‌متری درآمده و مدت زمانش دو ساعت و ۳۹ دقیقه است، در این جشنواره روی پرده ببرد، تارانتینو باز هم به اتاق تدوین بازخواهد گشت.

فردای روزی که مخاطبان برای نخستین‌بار فیلمی را که یکی از داغ‌ترین فیلم‌های این جشنواره بود، دیدند، تارانتینو در هتل کارلتون گفت: «ممکن است فیلم طولانی‌تر هم بشود.» نخستین مونتاژ راسکین چهار ساعت و ۲۰ دقیقه بود. «وظیفه او این است که تمام صحنه‌هایی را که فیلمبرداری می‌کنم را سرهم‌بندی کند، همه‌چیز را به من بدهد.
این کار برای چنین فیلمی غیرعادی نیست.» ابتدا او و راسکین گمان می‌کردند مدت زمان فیلم حدودا دو ساعت و ۴۵ دقیقه بشود. تارانتینو به راسکین گفته بود: «باید ببینیم می‌شود از این فشرده‌ترش کرد. ۴۵: ۲ دقیقه مثل فیلم‌های قدیم کوئنتین است. بگذار ببینیم می‌توانیم از سبک تدوین آن کوئنتین عبور کنیم و به تدوینی دوستانه‌تر برسیم که هر مخاطبی آن را بپسندد.»

حالا که او دیده است این فیلم با هزینه نود میلیون دلاری توانسته است رضایت قشری از مخاطبان را به دست بیاورد (فارغ از چند پیش‌نمایش آزمایشی)، تارانتینو قصد دارد دوباره نگاهی به تدوین آن بیندازد. او می‌گوید: «دیگر چیزی را حذف نمی‌کنم. احتمالا صحنه‌هایی را به فیلم برمی‌گردانم. می‌خواستم فیلمم خیلی کوتاه‌شده به کن بیاید. اگر قرار است اشتباه کنم، اشتباهم در فشرده‌تر کردن است.»

تا آنجایی که پای راثمن وسط است، تارانتینو می‌تواند هر کاری دلش بخواهد بکند. او می‌گوید: «فیلم اوست. افتخارمان این است که با او همکاریم. فیلم کوئنتین تارانتینو است. همه‌چیز کاملا در دست توانای او قرار دارد.»

تارانتینو هم تایید می‌کند که بله، از نقش‌آفرینی تمام بازیگران فیلم صحنه‌هایی حذف شده است؛ از لئوناردو دی‌کاپریو که در نقش ستاره وسترن، ریک دالتون ظاهر می‌شود و در نسخه جایگزین فیلم «فرار بزرگ» در نقشی که استیو مک‌کویین را مشهور کرد، می‌درخشد و آل پاچینو که به عنوان نماینده‌ای که فیلم‌های وسترن اسپاگتی را در «Musso & Frank» معرفی می‌کند تا اسکوت مک‌نری. تارانتینو می‌گوید: «تنها صحنه‌ای را که مک‌نری بازی کرد، حذف کردیم. بعضی وقت‌ها هم این اتفاق‌ها می‌افتد.»

فیلم حول شخصیت دالتون و رفیق وفادار، راننده و بدلش، کلیف بوث (با بازی براد پیت) می‌گردد. دالتون در محله سی‌یلو درایو و در همسایگی ستاره خوش‌آتیه، شارون تیت (با بازی مارگو رابی) و همسر سرشناسش رومن پولانسکی (رافائل زاویروچا)، که به تازگی «بچه رزماری» را روی پرده برده بود، زندگی می‌کند.

تارانتینو می‌گوید: «این زوج نماینده هر آن چیزی هستند که ریک ندارد. در هالیوود آدم‌های خیلی موفق و خیلی شکست‌خورده داریم و کسانی را هم که پتانسیلی نسبی دارند؛ آیا این شخصیت‌ها می‌توانند در حد پتانسیل‌شان کاری کنند؟ مورد عینی‌اش زندگی در همسایگی خانواده پولانسکی است. شارون و رومن نماینده هالیوود نو هستند که مشخصا ریک در آن جایی ندارد. او این موضوع را نمی‌فهمد.
او یاد گرفته است که راه به دست آوردن نقش اصلی این است که مخاطب دوستت بدارد. اگر نقش «جو باک» (با بازی جان ویت در «کابوی نیمه‌شب») به او پیشنهاد بشود، آن را رد می‌کند. بعد از اینکه ۱۰ دقیقه از فیلمبرداری «ایزی رایدر» بگذرد، پروژه را ول می‌کند! اگر «سگ‌های پوشالی» را به او پیشنهاد بدهند، می‌گوید: «من نقش آن بزدل را بازی نمی‌کنم!»

حدود ۱۰ سال پیش، ایده‌ای به ذهن تارانتینو رسید که داستان «روزی روزگاری در هالیوود» حول آن شکل گرفت. (او به نام فیلمی که در آن زمان می‌ساخت اشاره نکرده، اما جدول زمانی «حرامزاده‌های لعنتی» را نشان می‌دهد.)

تارانتینو می‌گوید: «با بازیگری کار می‌کردم که مدتی در این کار بود، آن موقع کمی سنش بالاتر رفته بود. او بدلی داشت که ۲۰ سال با هم کار کرده بودند. ما هیچ کاری برای بازیگر بدل نداشتیم فقط می‌شد یک جایی دستش را بند کنیم: «می‌شود دست این بابا را هم بند کنی؟» «آره، حتما.» این بابا می‌آمد؛ آدم جالبی بود.
برای من کار نمی‌کرد، برای بازیگر‌ها کار می‌کرد. فکر کنم آخرین فیلمی بود که توانست با او کار کند. شاید یک زمانی خیلی شبیه به همدیگر بودند و می‌شد کلوزآپی از بدل بگیری، اما این چیز‌ها دیگر مساله‌ای نیست. فکر می‌کردم چقدر رابطه‌شان جذاب است. خیلی درباره‌شان نمی‌دانستم، اما می‌دانستم می‌خواهم زوجی اینچنین را تا انتهای حرفه‌شان بررسی کنم. فکر می‌کردم شاید روزی درباره هالیوود فیلمی بسازم.»

در نتیجه زمانی که وقت نوشتن فیلمنامه فیلمی درباره هالیوود فرارسید، تارانتینو همه‌چیز در اختیارش بود. «می‌دانستم می‌خواهم با این شخصیت‌ها چه‌کار کنم، می‌خواهم چه داستانی بگویم؟ بعد هم به پایان‌بندی رسیدم.» (تارانتینو درخواست کرده است نویسنده‌ها و مخاطبان پایان‌بندی داستان را لو ندهند.) او داستانی را درباره «تغییر پادفرهنگی که در هالیوود، هم در صنعت سرگرمی و هم خود شهر، رواج پیدا می‌کند» نهایی کرد.
او می‌گوید: «از ایده اینکه چنین چیزی را از طریق یک شخصیت، ریک، واکاوی کنم، خوشم آمد؛ کسی که بخشی از این تغییر نبود و این تغییر مثل یک جاده‌صاف‌کن از روی او رد شد. سال ۱۹۶۶، چند سال قبل از این داستان، او و جورج ماهاریس، وینس ادواردز و اد بیرن، در اوج بودند. نمی‌دانستند مایکل سارازین، آرلو گوتری، پیتر فوندا، مایکل داگلاس و کریستوفر تابوری و پسران هیپی آدم‌های مشهور، این شخصیت‌های اصلی لاغر مردنی‌ِ آندروجینی، با مو‌های انبوه، ستاره‌های بعدی خواهند شد.»

شخصیت دالتون که دی‌کاپریو بازی می‌کند، زمانی ستاره سریال‌های وسترن تلویزیون بوده است و حالا ماندن در این بازی و بازگشت به فیلم‌ها، عصبی و نگرانش کرده است. «آرزو می‌کند به اندازه مثل برت رینولدز موفق باشد. او یک نفر نیست و آگاهانه تلاش کردیم او را یک نفر نشان ندهیم. ریک کمی اد بیرن، تای هاردین- مردی که ممکن بود مک‌کویین باشد- و کمی ویلیام شتنر است.»

او و بوث راهی ایتالیا می‌شوند تا در فیلم سرجیو کوبوچی (دومین فیلمساز برتر ژانر اسپاگتی وسترن، پیش از تارانتینو، پس از سرجیو لئونه) بازی کنند. وقتی دالتون در صحنه فیلمبرداری جمله‌ها را فراموش می‌کند، کنترلش را از دست می‌دهد و در صحنه‌ای به‌یاد ماندنی، اضطرابش را با دختر هشت‌ساله‌ای تقسیم می‌کند.

بوثِ بدل نه تنها خیلی خونسردتر از دالتون است بلکه کمی خطرناک هم هست؛ او می‌تواند با بروس لی (مایک مو) مبارزه کند. تارانتینو، دی‌کاپریو («جانگوی از بند رهاشده») و پیت («حرامزاده‌های لعنتی») را می‌خواست و آن‌ها را به دست آورد. او می‌گوید: «من یکی از خوش‌شانس‌ترین کارگردان‌های تاریخ هالیوودم. دو بازیگری را که قبلا با آن‌ها کار کرده‌ام، به دست آوردم، دوستم دارند و عهده‌دار نقش‌شان شدند.
بازیگر و بدلش باید تناسب داشته باشند. باید همخوانی داشته باشند. باید لباس‌های یک‌جور بپوشند، هم‌قد باشند، باید شبیه همدیگر باشند، می‌دانید اگر یکی از این دو نفر نمی‌توانست در این پروژه باشد باید کسی را پیدا می‌کردم که مناسب باشد، حداقل از لحاظ فیزیکی یا باید سراغ بازیگر‌های دیگری می‌رفتم. خوش‌شانس بودم که دو بازیگری را که می‌خواستم آن تناسب را داشته باشند، پیدا کردم و قبول کردند با همدیگر و با من کار کنند.»

وقتی فیلم به شب حمله منسون به سی‌یلو درایو بازمی‌گردد، تارانتینو یک ردیف تابلو‌های نئون قدیمی در بلوار هالیوود نصب و از غروب روشن‎شان می‌کند و کاور خوزه فلیسیانو از ترانه «کالیفرنیا دریمین» را روی این صحنه می‌گذارد. این صحنه مرثیه‌ای بهت‌آور برای هالیوود از دست رفته است.

او می‌گوید: «ایده درخشانی بود، در فیلمنامه نوشته بودم. این‌طوری صحنه‌های آن روز را می‌گرفتم؛ وقتی به نیمه‌شب نزدیک‌تر و نزدیک‌تر می‌شدیم، شب‌هنگام در لس آنجلس را نمایش می‌دادیم. مکان‌های مناسبی آن اطراف بود، برخی را خودمان ساختیم. رستوران قدیمی «تاکو بل» را پیدا کردم که حالا چیز دیگری است، اما می‌توانستیم آن را سرجایش برگردانیم. رستوران قدیمی «Der Wienerschnitzel» را پیدا کردیم که هنوز سقف قرمزش را داشت.
البته، فیلم شامل پلان‌هایی از رستوران مکزیکی کلاسیک «El Coyote» هم می‌شود، که آن سوی خیابانی است که تارانتینو در آن سالن دارد. می‌گوید: «آن موقع بورلی جدید نبود. به آن «The Eros» می‌گفتند.»

فیلم عصر معصومیتِ پیش از جنبش «من هم» را تداعی می‌کند؛ زمانی که مخاطب‌ها به فیلم‌های باشکوه جذب می‌شدند، وقتی وست‌وود از سینمارو‌ها پر می‌شد. می‌گوید: «این فرهنگ دیگر وجود ندارد. حتی اگر یک میلیاردر خل‌وضع تمام سالن‌های سینمای بلوار هالیوود را بخرد و آن‌ها را به شکوه سابق‌شان برگرداند، فکر نمی‌کنم کسی قدم در آن‌ها بگذارد. اگر بگذارند، من هم می‌روم. من هم سهم خودم را ادا می‌کنم. اما آن دوره گذشته است.»

تارانتینو در تحقیقاتش تحت تاثیر یافته‌هایش قرار گرفت: از چهره‌های جنبش «من هم» تا نژادپرستی‌های محرز در تبلیغات. می‌گوید: «به برنامه رادیویی KHJ آن سال گوش می‌دادم که به بیل کازبی، جان فیلیپس و تقریبا همه اشاره می‌کرد. همه این آدم‌ها، چهره‌هایی نابغه بودند که با زمان گره خورده‌اند.»

مارگو رابی که شخصیت تیت آرام را ایفا می‌کند، کمتر از هم‌بازی‌های دیگرش در فیلم حضور دارد. در نشست مطبوعاتی جشنواره کن، گزارشگری از تارانتینو پرسید چرا دیالوگ شارون تیت اینقدر کوتاه است. او گفت: «فرضیه شما را رد می‌کنم.» در فیلم شخصیت‌های اصلی را طی دو روز در فوریه ۱۹۶۹ دنبال می‌کنیم و پس از شش ماه و در شب شوم هشتم آگوست ۱۹۶۹ به آن‌ها بازمی‌گردیم. در فوریه، تیت را تا وست‌وود دنبال می‌کنیم که به تمرین نقش فریا کارلسون در فیلم «خدمه خرابکاری» می‌رود.

در نشست مطبوعاتی کن، رابی گفت: «لحظاتی را که من ایفا کردم فرصتی شد تا شارون و ظرافتش را گرامی بداریم. در این تراژدی معصومیت ضربه خورد و می‌توانستیم بدون کلام ابعاد شگفت‌آور او را نشان بدهیم. احساس می‌کردم مدت زمان زیادی را برای کشف این شخصیت در اختیار دارم، حتی بدون اینکه دیالوگی بگوید...»

تارانتینو پس از نشست، به من گفت: «صحنه‌های بیشتری از او داشتیم؛ صحنه‌هایی از همه بازیگر‌ها حذف شد. این فیلم داستان شارون تیت نیست، داستان ریک است. حتی داستان کلیف هم نیست؛ و تیت حضوری فرشته‌وار طی فیلم دارد، او روحی فرشته‌گونه روی زمین است، به نوعی باید بگویم او در این فیلم نیست، او در قلب‌های ماست.»

تارانتینو در نشست مطبوعاتی تایید کرد که به پولانسکی نزدیک نشده است. اما از خواهر تیت، دبرا، کمک گرفت و از او در تیتراژ تشکر کرده است. تارانتینو می‌گوید: «همان ابتدای کار، فیلمنامه را به او دادم تا بخواند. به دیدنش در سانتا باربارا رفتم، آخر هفته‌ای را با او گذراندم. درباره داستان حرف زدیم. وقتی روی سکانس Bruin (سالن سینمایی در وست‌وود) کار می‌کردیم به لوکیشن‌مان آمد.»

سکانسی که کامل در فیلم قرار گرفت، سکانس «Spahn Ranch» (منطقه‌ای در لس‌آنجلس که برخی فیلم‌ها در آنجا فیلمبرداری می‌شد) بود که در سال ۱۹۶۹ خانواده منسون آن را تصاحب کرد. با پلانی از اسب‌سوارانی شروع می‌شود که شهری غربی را ترک می‌کنند؛ این دست پلان‌ها را بار‌ها در فیلم‌ها و سریال‌های تلویزیونی دیده‌ایم. بوث پشت سر دختری (مارگارت کوالی) که با او لاس زده، راه می‌رود، اما گروهی زن به او طعنه می‌زنند. این صحنه پیش‌درآمد تهدیدی نحس است.

برخی منتقدان به تاثیرپذیری از لئونه اشاره کرده‌اند، اما تارانتینو به سام پکینپا نزدیک‌تر است. تدوینگرش به این صحنه واکنش نشان داده بود و گفته بود: «تا وقتی به صحنه Spahn Ranch رسیدیم، نمی‌دانستم داریم فیلمی در ژانر وحشت می‌سازیم.» تارانتینو می‌گوید: «وقتی به این صحنه رسیدیم مثل «کشتار با اره‌برقی در تگزاس» بود. حتی فیلمبرداری رابرت ریچاردسون شبیه فیلمبرداری دان پرل در فیلم توبی هوپر است.»

وقتی تارانتینو فیلم را در کن دید، به هیجان آمد: «وقتی به صحنه Spahn Ranch رسیدیم، سالن سینما ساکتِ ساکت بود؛ می‌شد صدای زمین انداختن سوزن را بشنوی. چیزی که تمیز درآمده، میزانسن است. طراحی تولید است. یکی از بهترین صحنه‌هایی که در تمام فیلم‌هایم داشته‌ام، بازسازی Spahn Ranch است؛ و انتخاب این بازیگران کار فوق‌العاده‌ای بود.
ترسناک و چندش‌آور است. ما هر کاری از دست‌مان بربیاید می‌کنیم تا همه‌چیز را ترسناک و چندش‌آور کنیم. کیمیاگری خارق‌العاده‌ای که به تصویرش کشیدیم و نمی‌خواستم حال‌وهوایش را برهم بزنم.»

فیلم عصر معصومیتِ پیش از جنبش «من‌هم» را تداعی می‌کند؛ زمانی که مخاطب‌ها به فیلم‌های باشکوه جذب می‌شدند، وقتی وست‌وود از سینمارو‌ها پر می‌شد. می‌گوید: «این فرهنگ دیگر وجود ندارد. حتی اگر یک میلیاردر خل‌وضع تمام سالن‌های سینمای بلوار هالیوود را بخرد و آن‌ها را به شکوه سابق‌شان برگرداند، فکر نمی‌کنم کسی قدم در آن‌ها بگذارد. اگر بگذارند، من هم می‌روم.
من هم سهم خودم را ادا می‌کنم. اما آن دوره گذشته است.» تارانتینو در تحقیقاتش تحت‌تاثیر یافته‌هایش قرار گرفت: از چهره‌های جنبش «من هم» تا نژادپرستی‌های محرز در تبلیغات. می‌گوید: «به برنامه رادیویی KHJ آن سال گوش می‌دادم که به بیل کازبی، جان فیلیپس و تقریبا همه اشاره می‌کرد. همه این آدم‌ها، چهره‌هایی نابغه بودند که با زمان گره خورده‌اند.»
ترجمه: بهار سرلک
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید