حمله شدید به غولهای تکنولوژی
امروزه میتوان در جریانهای ضدتکنولوژی سه اردوگاه را از هم جدا کرد. این سه تقریبا کل عرصه سیاسی را دربر میگیرند، از نولیبرالهای دستراستی طرفدار بازار گرفته تا سوسیالیستهای دستچپی طرفدار همبستگی، گواینکه مطرحترین چهرههای چپ هنوز موضعی مشخص درباره این امور نگرفتهاند.
کد خبر :
۷۱۳۳۸
بازدید :
۱۳۸۲
گفتن اینکه «حمله شدید به غولهای تکنولوژی ۱» - یعنی هوشیاری ناگهانی و غیرمنتظره ما نسبت به قدرت غولآسای شرکتهای کامپیوتری- هر ماه نسبت به ماه گذشته در حال افزایش است به نحوی توضیح واضحات است. خروج ناگهانی آمازون از شهر نیویورک، که قرار بود دومین دفتر مرکزیاش را در آن بنا کند، گواهی است بر فضای سیاسی ناپایدار.
به نظر میرسد نیویورکیها چندان تمایل نداشتند نزدیک ۳ میلیارد دلار از یارانههای خود را خرج کنند تا آمازون را به ماندن راضی کنند - شرکتی که از ۱۱.۲ میلیارد دلار سودی که در سال ۲۰۱۸ عایدش شده نه تنها مالیاتی نداده بلکه توانسته درخواست کند حدود ۱۲۹ میلیون از مالیاتش عودت داده شود.
چیزی که در بیشتر این احساسات روبهرشد علیه دره سیلیکون نادیده گرفته شده یکدستنبودن نیروهای ایدئولوژیکی و سیاسی متعدد پشت جریان «حمله شدید به غولهای تکنولوژی» است.
اگر بخواهیم شروع رمان آناکارنینا را بازنویسی کنیم: همه مدافعان شرکتهای بزرگ تکنولوژی مثل هم از این وضع راضیاند، ولی نارضایتی منتقدان هر کدام رنگ و بوی خاص خودش را دارد. این منتقدان که تحت لوای نفرت خود از غولهای دیجیتال با هم متحد شدهاند ائتلافهای کوتاهمدت تاکتیکی شکل میدهند؛ اما چنین قرارومدارهایی در درازمدت ماندگار نخواهد بود.
امروزه میتوان در جریانهای ضدتکنولوژی سه اردوگاه را از هم جدا کرد. این سه تقریبا کل عرصه سیاسی را دربر میگیرند، از نولیبرالهای دستراستی طرفدار بازار گرفته تا سوسیالیستهای دستچپی طرفدار همبستگی، گواینکه مطرحترین چهرههای چپ هنوز موضعی مشخص درباره این امور نگرفتهاند.
«اقتصادگرایان» و «تکنوکراتها» دو نماینده شناختهشدهتر در بین حملهکنندگان به شرکتهای تکنولوژی هستند. طرفداران جریان اول تأکید دارند که کاربران پلتفورمهای دیجیتالی دائما سرشان کلاه میرود، چون به اندازه اطلاعاتی که میدهند پولی نمیگیرند، و باید به نحوی آن را جبران کرد. ایدههایی از این دست ضمنا دارد به سرعت جایش را در دنیای سیاستگذاری هم باز میکند.
اواسط فوریه گوین نیوسام، فرماندار جدید کالیفرنیا، در یک سخنرانی مهم از شرکتهای بزرگ حوزه تکنولوژی خواست تا ایده «سود سهام دادهها» را بپذیرند. به گفته او «مصرفکنندگان کالیفرنیایی باید بتوانند در ثروتی که از دادههای آنها ایجاد شده سهیم باشند».
چرا اسم این را میگذاریم «اقتصادگرایی»؟ تا حدودی به این دلیل که این دیدگاه به راحتی تن به پذیرش نقدهای غیراقتصادی از شرکتهای بزرگ حوزه تکنولوژی نمیدهد؛ تنها روابط قدرتی که به رسمیت شناخته و نقد میشود روابط بین شرکتها و مشتریان است. در این جهان سیاسی خبری از شهروند نیست، چه رسد به نهادهای عمومی و اجتماعی.
این امر لاجرم به فساد ختم میشود. اینکه حجم و میزان سوددهی شرکتهای تکنولوژی را در نسبت مستقیم با اعانههایی بدانیم که به کاربرانشان میدهند میتواند حتی باعث تقویت قدرت سیاسی شرکتهای بزرگ تکنولوژی شود.
ممکن است مصرفکنندگان از توسعه آنها استقبال کنند، چون هر چه شرکتها بزرگتر شوند سود سهام بیشتری نصیبشان میشود. با این حال اگرچه به نظر میرسد این موضع وقفهای در اوضاع ایجاد میکند، اما رویکردی است به غایت محافظهکارانه، چون هیچ تغییری در وضعیت ایجاد نمیکند، ضمن اینکه اکنون با اینکه پولوپلهای به دست مصرفکنندگان میرسد به شرکتهای بزرگ تکنولوژی اختیار تام میدهد تا بر سایر امور جامعه هم تسلط پیدا کنند.
بهعلاوه اگر با دادهها مثل کالا رفتار کنیم باعث میشود راهحلهای غیرتجاری پرهزینه و غیرعملی به نظر بیاید. فرض کنید شورای شهری که نیاز به دادههای شهروندان دارد تصمیم به ساخت الگوریتمی برای نظمدادن به حملونقل عمومی بگیرد. به محض اینکه متوجه شود که باید برای اطلاعات ساکنان شهر پول پرداخت کند از اجرای طرحش منصرف میشود. اما شرکتهای ثروتمندی مانند اوبر درگیر چنین موانعی نیستند.
«تکنوکراتها»ی عضو اردوگاه دوم اغلب خود را مخالف توصیههای «اقتصادگرایان» توصیف میکنند. با اینهمه، به سختی میتوان راهحل برونرفت آنها از این وضعیت را رادیکال نامید، چون آنها هم به ارزشهای بازار آزاد و رقابتی باور دارند. آنها صرفا بر این نکته تأکید میکنند که ما امروزه بدون داشتن سیاستهای قوی ضدانحصار کاری از پیش نخواهیم برد، و اهمیت بسیار بیشتری به اقتصاد دیجیتال و تأثیرات شبکهای فراگیرش میدهند.
در نتیجه تکنوکراتها برای تحدید قدرت شرکتهای بزرگ حوزه تکنولوژی امیدشان به جعبهابزار قانون ضدانحصار است، و اگر لازم باشد به دنبال آنند که با تجزیه شرکتهای بزرگ تکنولوژی آنها را کوچکتر کنند. چنین طرز فکری به شدت در واشنگتن محبوبیت پیدا کرده، یعنی جایی که اندیشکدههای خائنی مانند نهاد بازار آزاد (Open Markets Institute) درصددند تمام نظام اعمال قانون ضدانحصار در چهل سال گذشته را، که تازه آنهم خیلی نرم و موردی اجرا میشده، کلهپا کنند.
بروکسل هم مشتاقانه از چنین ملاحظاتی استقبال میکند، آنهم با وجود کمیسیون اروپایی به ریاست مارگرت وستاگر که پیشگام کارزاری جاهطلبانهتر علیه انحصارهاست. حکم جدید صادرشده توسط اداره کارتل آلمان، که طبق آن استفاده از دادههای موجود در نرمافزارهای شرکتهای ثالث بدون اجازه کاربر برای فیسبوک منع شده بود، ملهم از دیدگاهی مشابه است.
این قبیل راهحلهای تکنوکراتها به رغم رادیکالبودن اهدافشان (چون تجزیه فیسبوک یا گوگل اصلا کار کوچکی نیست) قادر نیست چشماندازی پیشروی ما قرار بدهد که هم سیاسی و پساتکنولوژیکی باشد و هم جذاب، آنهم برای دنیایی که سرشار از اطلاعات است.
در عوض، به الگویی مرکزگرا، بدون انعطاف و شدیدا بوروکراتیک پناه میبرند که صدها سال پیش اختراع و به کار گرفته شده است. اینکه آسیب ۱۰ تا فیسبوک کوچکتر از فیسبوک فعلی کمتر است حرف بیراهی نیست. اما نمیشود اسمش را گذاشت برنامه سیاسی.
خواست تجزیهکردن شرکتهای بزرگ تکنولوژی ایرادی ندارد، اما چه نوع نهاد و سازوکار غیرتجاری در جامعه دیجیتالی عادلانه که نه فیسبوک و نه گوگل نقشی در آن ندارند باید وجود داشته باشد؟ برنامه کار تکنوکراتها فاقد پاسخی درخور به این پرسش است و همین نشانی است از اینکه تکنوکراتها صرفا اقتصادگرایانی هستند پشت نقاب لفاظیهای ضد نظام موجود:، چون حرفشان این است که پاسخ به پرسش بنیادین در باب نحوه وجود جهانی ورای شرکتهای بزرگ حوزه تکنولوژی از دل همین رقابت بازار بیرون میآید.
اما درباب سومین جریان حملهکننده به غولهای تکنولوژی، یعنی جریانی که از قضا چندان به چشم هم نمیآید، چه میشود گفت؟ طرفدارانش که فعلا تعداد انگشتشماری در جنبشهای شهرداریهای رادیکالاند و برخی از آنها هم در سرتاسر اروپا بر مسند امورند، به جای تبلیغ در باب بازار و تکنوکراسی مبلغ تغییرات رادیکال دموکراتیکاند.
نقطه عزیمت ایشان بر این فرض بنا نشده که رقابت در همه حال چاره کار است. بلکه به اصلاح خود سؤال میپردازند و با فاصلهگرفتن از راهحل اصلاح ایرادهای شرکتهای بزرگ تکنولوژی به سراغ این پرسش میروند که چه نوع برنامهریزیها و نهادهایی میتواند تضمینکننده آینده دیجیتالی مترقیتر باشد.
چگونه تکنولوژیهای دیجیتال میتوانند به ما کمک کنند به نهادهای سیاسی اصلی خود سر و شکلی تازه بدهیم، نهادهایی شامل دموکراسی پارلمانی و دم و دستگاه بوروکراتیکش و از این طریق بکوشیم آنها را بیش از پیش مرکززدوده و مشارکتگرا کنیم؟
مدافعان چنین دیدگاهی تصورشان از شهروندان صرفا مشتریانی پیچیده و از قید و بند رهاشده نیست - شهروندانی که در آینده صرفا باید توسط سرمایهداری دیجیتالی اخلاقیتر به آنها خدمات داد - بلکه از دید آنها شهروندان، سوژههایی فعال، سیاسی و گاهی هم کارآفریناند.
مطمئنا این شهروندان خواهند توانست در صورت دسترسی تمام و کمال به پیشرفتهترین تکنولوژیهای روز با منابعی اندک راهحلهایی عملی برای مشکلاتی پیدا کنند که تکنوکراتها و برنامهریزان خارج از گود را سردرگم کرده. حتی ممکن است آنها خدمات جدیدی ابداع کنند (خدماتی هم از نوع تجاری و هم غیرتجاری) که در حال حاضر حتی تصورش هم دشوار است، چون دسترسی به منابع کلیدی اقتصاد دیجیتال، نظیر دادهها، هویت، هوش مصنوعی، به شدت تحت کنترل است.
هدف این رویکرد سوم برخلاف اقتصادگرایی و تکنوکراسی ایجاد بازاری کارآمدتر از طریق بسط الگوی مالکیت خصوصی به حیطه اطلاعات یا شکستن انحصار شرکتهای بزرگ تکنولوژی نیست. بلکه پرسش این است که آیا کافی است با دادهها و هوش مصنوعی مانند کالا برخورد کنیم یا بهتر است آنها را مانند منابعی در نظر بگیریم که به صورت اشتراکی تولید شده و از نظر اجتماعی مفیدند.
این جریان با این کار به دنبال تقویت کسانی است که هم از عرصه بوروکراسی کنار گذاشته شدهاند و هم از داشتن نقشی اساسی در اقتصاد دیجیتال. در مواجهه با احیای پوپولیسم دستراستی که محسنات قوه مجریه کنونی را زیر سؤال میبرد، قوه مجریهای که نیاز به اصلاح دارد، و البته حرفشان خیلی هم بیحساب نیست، یک جریان مترقی با وعده بازگشت به دمودستگاه بوروکراتیک «نیو دیل» ۲ و دولت رفاه قدیمی راه به جایی نخواهد برد.
به همین ترتیب، کسانی که مروج «اقتصادگرایی» اند راه پردستاندازی پیشرو دارند، چون در زمانهای که واکنشها نسبت به جهانیسازی، مالیگرایی و فرار از مالیات رو به افزایش است آنها مروج تشدید برنامههای نولیبرالیاند.
جنبشهای دستچپی که هنوز در این عرصه تصمیمی نگرفتهاند با انتخابی ساده مواجهند: اگر واقعا هدفشان جدایی از جزمهای نولیبرالی است، جزمهایی که اصرار دارند رقابت ابزار اصلی سیاسی و اجتماعی مدرنیته است، باید در مقابل وسوسههای ایدئولوژیکی و لفاظانه «اقتصادگرایی» و «تکنوکراسی» مقابله کنند و از گزینه تغییرات دموکراتیک رادیکال حمایت کنند.
ممکن است این جریان در بین سه جریان حملهکننده به غولهای تکنولوژی از همه متهورانهتر (و مبهمتر) باشد. اما به رغم دیدگاههای اتوپیاییاش، تنها گزینهای است که به نیروهای مترقی اجازه میدهد صرفا از گذشته دفاع نکنند و برای یک بار هم که شده تصویری عادلانه و برابریخواه از آینده دیجیتال ترسیم کنند. اگر شکست بخورند میدان بحث برای همیشه خالی نمیماند: پوپولیستهای دستراستی به سرعت جایشان را میگیرند، البته بدون اینکه حرفی از عدالت و برابری بزنند.
منبع: گاردین
ترجمه: امیررضا گلابی
پینوشتها:
۱. «Techlasch» اشاره به جریانی است که در واکنش به قدرتگرفتن بیش از حد شرکتهای بزرگ در حوزه تکنولوژی به وجود آمده است.
۲. «new deal» اشاره دارد به طرح دولت روزولت برای خروج آمریکا از بحران سال ۱۹۲۹ از طریق مداخله دولت در اقتصاد و سرمایهگذاری در بخشهایی که بخش خصوصی رغبتی به ورود به آن نداشت.
۰