چرا بعضی زوجها همیشه با هم دعوا میکنند؟
جان گاتمن (John Gottman) متخصص عوامل موفقیت و شکست ازدواج است. او برخی از این مسائل را در کتاب اول خود «راهنمای ارتباط بین زوجین» (۱۹۷۶) مطرح میکند. او مینویسد چطور زوجین میتوانند بحثهای خود را با تلخی و بدون نتیجهگیری به پایان برسانند. این افراد دیواری نفوذناپذیر دور خود میکشند که دوباره درگیر بحثوجدل نشوند. چون در نهایت آنها آنقدر خسته، بیرمق و ناامید میشوند که نمیتوانند به این بحثها ادامه دهند؛ مخصوصا بحثهایی که انگار هیچ نتیجه مثبتی برایشان ندارد.
کد خبر :
۸۲۱۴۷
بازدید :
۴۵۹
فرادید | بعضی ویژگیهای شخصیتی باعث بحث و دعوا میشود. مثلا اگر شخصی خودخواه باشد از اینکه دیگران با او مخالفت کنند متنفر است و در نتیجه در مورد هر چیزی بحث و دعوا راه میاندازد.
همچنین وقتی فردی احساس کند طرف مقابلش چیزی را که میگوید هدف قرار داده و اختیار و قدرت او را به چالش میکشد ممکن است نتیجهی آن بحث و دعوا باشد.
مبارزهی غیر مستقیم برای به دست گرفتن قدرت در رابطه منجر به بحث و دعوای جدی میشود. اگر هر دو طرف سعی کنند فرماندهی خانه را در دست بگیرند دعوا و بحث بینشان زیاد میشود.
زن و شوهر بحث میکنند، زیرا باورهای متفاوتی دارند. پایه و اساس زندگی هر فرد باورها و اعتقادات او است. اگر باورهای فردی به چالش کشیده شود به سرعت از آنها دفاع میکند و حتی ممکن است پرخاشگری کند.
مردم از باورهای خود دفاع میکنند، زیرا هستهی اصلی ثبات روانی آنها باورهایشان است. در بسیاری از موارد به دلیل باورهای متفاوت باهم بحث میکنند. زوجی که بیش از حد باهم دعوا میکنند معمولا باورهای کاملا متفاوتی در مورد زندگی دارند.
در بسیاری از موارد هدف فرد از هر استدلال ثابت کردن خودش نیست، بلکه اثبات صحیح بودن یکی از باورها است. در بعضی موارد ممکن است استدلالها نشانهای از مبارزه برای قدرت باشند، اما در بیشتر موارد استدلالها میخواهند اعتبار یکی از باورها را نشان دهند.
همچنین وقتی فردی احساس کند طرف مقابلش چیزی را که میگوید هدف قرار داده و اختیار و قدرت او را به چالش میکشد ممکن است نتیجهی آن بحث و دعوا باشد.
مبارزهی غیر مستقیم برای به دست گرفتن قدرت در رابطه منجر به بحث و دعوای جدی میشود. اگر هر دو طرف سعی کنند فرماندهی خانه را در دست بگیرند دعوا و بحث بینشان زیاد میشود.
زن و شوهر بحث میکنند، زیرا باورهای متفاوتی دارند. پایه و اساس زندگی هر فرد باورها و اعتقادات او است. اگر باورهای فردی به چالش کشیده شود به سرعت از آنها دفاع میکند و حتی ممکن است پرخاشگری کند.
مردم از باورهای خود دفاع میکنند، زیرا هستهی اصلی ثبات روانی آنها باورهایشان است. در بسیاری از موارد به دلیل باورهای متفاوت باهم بحث میکنند. زوجی که بیش از حد باهم دعوا میکنند معمولا باورهای کاملا متفاوتی در مورد زندگی دارند.
در بسیاری از موارد هدف فرد از هر استدلال ثابت کردن خودش نیست، بلکه اثبات صحیح بودن یکی از باورها است. در بعضی موارد ممکن است استدلالها نشانهای از مبارزه برای قدرت باشند، اما در بیشتر موارد استدلالها میخواهند اعتبار یکی از باورها را نشان دهند.
۱. والدین به شما یاد دادهاند که حل اختلافات واقعا غیرممکن است
ممکن است بهصورت ناخودآگاه از والدین خود آموخته باشید که در بحثهای خانوادگی کوتاه نیایید، چون این دقیقا کاری است که با همسر خود انجام میدهید. وقتی سر مسئلهای توافق ندارید، هر دوی شما با سرسختی روی محق بودن خود پافشاری میکنید. در این حالت دیگر تلاش نمیکنید نقطهنظر یکدیگر را درک کنید و به توافق دوجانبه برسید. در واقع انگار اصلا نمیخواهید با همسر خود تفاهم داشته باشید.
خلاصه اینکه، در کودکی الگوهای مناسبی نداشتهاید. والدینتان به شما یاد ندادهاند چطور با اختلافات زناشویی کنار بیایید. شما علاقه، یا توانایی لازم را برای آغاز مذاکرات برای حل اختلافات ندارید. تنها چیزی که از والدین خود یاد گرفتهاید این است که زنوشوهرها همیشه دعوا میکنند.
وقتی کاسه صبرتان لبریز شد، منفجر میشوید و شروع میکنید به داد زدن. متأسفانه آنقدر داد میزنید و فریاد میکشید که همسرتان بهاجبار کوتاه بیاید و در برابر شما تسلیم شود. البته واضح است که این تسلیم اجباری بیشتر به صمیمیت بین زن و شوهر آسیب میرساند.
بهعلاوه، وقتی بچه بودید، بهصورت ناخودآگاه مدام میشنیدید که والدینتان مدام حرف روی حرف بیاورند یا آنقدر به همدیگر شکایت میکردند تا دیگر اصلا نمیخواستند به حرف هم گوش دهند یا احتمالا از روی نفرت یا عصبانیت زبانشان بند میآمد. شاید همیشه از موضوع اصلی دور میشدند و به موضوعات اعصابخردکن دیگری میپرداختند و در نهایت فراموش میکردند اصلا از اول در مورد چه چیزی دعوا میکردند.
در این سناریو، میتوانید مطمئن باشید که والدینتان مهارتهای حل مشکلات زوجین را نداشتند. البته افراد خیلی زیادی این توانایی را ندارند. این مهارتها را در مدرسه آموزش نمیدهند!
جان گاتمن (John Gottman) متخصص عوامل موفقیت و شکست ازدواج است. او برخی از این مسائل را در کتاب اول خود «راهنمای ارتباط بین زوجین» (۱۹۷۶) مطرح میکند. او مینویسد چطور زوجین میتوانند بحثهای خود را با تلخی و بدون نتیجهگیری به پایان برسانند. این افراد دیواری نفوذناپذیر دور خود میکشند که دوباره درگیر بحثوجدل نشوند. چون در نهایت آنها آنقدر خسته، بیرمق و ناامید میشوند که نمیتوانند به این بحثها ادامه دهند؛ مخصوصا بحثهایی که انگار هیچ نتیجه مثبتی برایشان ندارد.
خلاصه اینکه، در کودکی الگوهای مناسبی نداشتهاید. والدینتان به شما یاد ندادهاند چطور با اختلافات زناشویی کنار بیایید. شما علاقه، یا توانایی لازم را برای آغاز مذاکرات برای حل اختلافات ندارید. تنها چیزی که از والدین خود یاد گرفتهاید این است که زنوشوهرها همیشه دعوا میکنند.
وقتی کاسه صبرتان لبریز شد، منفجر میشوید و شروع میکنید به داد زدن. متأسفانه آنقدر داد میزنید و فریاد میکشید که همسرتان بهاجبار کوتاه بیاید و در برابر شما تسلیم شود. البته واضح است که این تسلیم اجباری بیشتر به صمیمیت بین زن و شوهر آسیب میرساند.
بهعلاوه، وقتی بچه بودید، بهصورت ناخودآگاه مدام میشنیدید که والدینتان مدام حرف روی حرف بیاورند یا آنقدر به همدیگر شکایت میکردند تا دیگر اصلا نمیخواستند به حرف هم گوش دهند یا احتمالا از روی نفرت یا عصبانیت زبانشان بند میآمد. شاید همیشه از موضوع اصلی دور میشدند و به موضوعات اعصابخردکن دیگری میپرداختند و در نهایت فراموش میکردند اصلا از اول در مورد چه چیزی دعوا میکردند.
در این سناریو، میتوانید مطمئن باشید که والدینتان مهارتهای حل مشکلات زوجین را نداشتند. البته افراد خیلی زیادی این توانایی را ندارند. این مهارتها را در مدرسه آموزش نمیدهند!
جان گاتمن (John Gottman) متخصص عوامل موفقیت و شکست ازدواج است. او برخی از این مسائل را در کتاب اول خود «راهنمای ارتباط بین زوجین» (۱۹۷۶) مطرح میکند. او مینویسد چطور زوجین میتوانند بحثهای خود را با تلخی و بدون نتیجهگیری به پایان برسانند. این افراد دیواری نفوذناپذیر دور خود میکشند که دوباره درگیر بحثوجدل نشوند. چون در نهایت آنها آنقدر خسته، بیرمق و ناامید میشوند که نمیتوانند به این بحثها ادامه دهند؛ مخصوصا بحثهایی که انگار هیچ نتیجه مثبتی برایشان ندارد.
راهحل چیست؟
اول از همه از خود بپرسید: «آیا این ویژگیهای غیرسازنده را دارید؟» وقتی ناراحت میشوید، آیا بدون فکر کردن از والدین خود تقلید میکنید؟ آیا دقیقا همان کاری را میکنید که والدینتان جلوی چشم شما انجام میدادند؟
حقیقت این است که وقتی عصبی میشوید بهصورت ناخودآگاه عکسالعمل نشان میدهید. اعمال ناخودآگاه بهصورت غیرارادی انجام میشوند، یعنی دقیقا همان کاری را انجام میدهید که والدینتان موقع عصبانیت انجام میدادند.
فرقی نمیکند هنگام کودکی رفتارهای والدین خود را تقلید میکردید یا نه، این عکسالعملها احتمالا در شما نهادینه شدهاند؛ آنقدر که شما کاملا حس میکنید وقتی عصبانی هستید این رفتارها طبیعی هستند.
این دقیقا رفتاری است که باید «تغییر دهید». اولین قدم برای تغییر این است که به این مشکل آگاه باشید. چون باید دقیقا بدانید که چه چیزی باعث بروز این رفتارها در شما میشود.
بهخصوص باید این را به خود بقبولانید که همهی اختلافات زناشویی حلشدنی هستند. حقیقت این است که ازدواج خوب به مدارا کردن نیاز دارد. میتوانید راهی پیدا کنید که نیازهای متفاوت خود را برآورده کنید. در این صورت میتوانید در کنار همدیگر آرامش داشته باشید.
ذهن شکاک شما بالاخره از «تلاش بیفایده است» به «حلکردن بیشتر اختلافات ما کاملا ممکن است» تغییر حالت میدهد. میبینید که موانعی که تا حالا فکر میکردید دائما بر سر راه زندگی شاد شما و همسرتان هستند، کمکم از بین میروند.
حقیقت این است که وقتی عصبی میشوید بهصورت ناخودآگاه عکسالعمل نشان میدهید. اعمال ناخودآگاه بهصورت غیرارادی انجام میشوند، یعنی دقیقا همان کاری را انجام میدهید که والدینتان موقع عصبانیت انجام میدادند.
فرقی نمیکند هنگام کودکی رفتارهای والدین خود را تقلید میکردید یا نه، این عکسالعملها احتمالا در شما نهادینه شدهاند؛ آنقدر که شما کاملا حس میکنید وقتی عصبانی هستید این رفتارها طبیعی هستند.
این دقیقا رفتاری است که باید «تغییر دهید». اولین قدم برای تغییر این است که به این مشکل آگاه باشید. چون باید دقیقا بدانید که چه چیزی باعث بروز این رفتارها در شما میشود.
بهخصوص باید این را به خود بقبولانید که همهی اختلافات زناشویی حلشدنی هستند. حقیقت این است که ازدواج خوب به مدارا کردن نیاز دارد. میتوانید راهی پیدا کنید که نیازهای متفاوت خود را برآورده کنید. در این صورت میتوانید در کنار همدیگر آرامش داشته باشید.
ذهن شکاک شما بالاخره از «تلاش بیفایده است» به «حلکردن بیشتر اختلافات ما کاملا ممکن است» تغییر حالت میدهد. میبینید که موانعی که تا حالا فکر میکردید دائما بر سر راه زندگی شاد شما و همسرتان هستند، کمکم از بین میروند.
۲. وقتی همسرتان روی نقطهضعف شما دست میگذارد کنترل خود را از دست میدهید
بخش اعظمی از رفتارهای ما در زندگی ناخودآگاه است؛ بنابراین در عمق وجودتان، حرفهای همسرتان برای شما تهدیدکننده اند. بهخاطر همین دوست دارید با حرفهایتان به آنها حمله کنید. تا به این مسئله آگاه نشوید نمیتوانید رفتار خود را کاملا درک کنید.
جالب است که وقتی تفاوتهای همسرتان شما را ناراحت میکند یا وقتی حس میکنید همسرتان از شما انتقاد میکند، شما عصبانی میشوید. کمکم از اعماق وجودتان احساس نگرانی میکنید و برای از بین بردن این نگرانی چنین عکسالعملی نشان میدهید.
به عبارت دیگر، همه نیاز دارند نگاهی مثبت به خود داشته باشند. وقتی همسرتان به هوش، مهارت یا پاکدامنی شما شک میکند، به خود حس بدی پیدا میکنید؛ بنابراین باید اعتمادبهنفس بالا داشته باشید. در غیر این صورت نظرات منفی همسرتان در مورد شما میتواند باعث رنجشتان شود.
متأسفانه افرادی زیادی نیستند که این همه اعتمادبهنفس داشته باشند. برای همین هم فورا احساس میکنید باید از خودتان در برابر این تهمتها دفاع کنید.
در واقع این احساسات آتشین مانند سپر هستند که از شما در برابر این آسیبپذیریها محافظت میکنند. چون وقتی انگشت اتهام را نشانه گرفتهاید، تمام احساسات منفی را به سوی او روانه میکنید. انگار که میگویید: «تقصیر اوست، او مقصر است؛ البته که تقصیر من نیست».
در این موارد احتمالا میخواهید روی نقطهضعفهای او دست بگذارید. گاهیاوقات چیزهایی که میگویید خیلی آزاردهنده هستند؛ هر چیز وحشتناکی که به ذهنتان میرسد، در مورد همسرتان میگویید.
همسرتان را با بیادبی بازخواست میکنید؛ بدترین و ناامیدکنندهترین حرفها را در مورد او میزنید؛ به رفتارهای او برچسبهای روانشناسی نادرست میزنید و خود را از همه برتر میدانید؛ کمبودهایش را به رخش میکشید؛ رئیسبازی درمیاورید یا مسخرهاش میکنید؛ تهدیدش میکنید
بهعلاوه وقتی به فرد دیگری حمله میکنید، عکسالعملی به استرس نشان میدهید که به اصطلاح «جنگ یا گریز» نامیده میشود. این فرد احتمالا همسر شماست، چون این رابطه معمولا آسیبپذیرترین رابطهی شماست.
وقتی تمام بدن شما برای پاسخ جنگ یا گریز آماده میشود، در بدنتان آدرنالین ترشح میشود. آدرنالین بدنتان را قویتر میکند، و به شما حس قدرت و کنترل میدهد. در حالی که شما تا یک ثانیه پیش حس میکردید این قدرت و کنترل را تا حد زیادی از دست دادهاید.
حالا میبینید که عصبانیت چقدر میتواند بهصورت ناخودآگاه وسوسهکننده باشد. چون عصبانیت میتواند کاری کند که دیگر به کم و کاستیهای خود فکر نکنید.
نکتهی دیگر در مورد عصبانیت این است که اجازه نمیدهد به شکایتهای همسر خود گوش دهید؛ حتی در مواردی که حق کاملا با اوست و بهتر است به او توجه کنید. در واقع، اگر هر دو در حال بحث کردن هستید، مطمئن باشید که هیچکدام به حرف دیگری گوش نمیدهید.
این دقیقا یکی از «دستاوردهای» عصبانیت است. عصبانیت به شما اجازه میدهد از گوش دادن به حرفهای نگرانکننده شانه خالی کنید. چون وقتی عصبانی هستید میخواهید همهی شواهد را ردیف کنید و همسرتان را «گناهکار» جلوه بدهید.
در خیلی از موارد هر دو طرف این حالت تدافعی را دارند. شما و همسرتان هر دو از طریق عصبانیت به خودتان نیرو میدهید. به طرف مقابل حمله میکنید؛ در حالی که شما از نقاط ضعف خودتان دفاع میکنید. حتی خودتان هم خیلی از مواقع از این نقطهضعفها هیچ آگاهی ندارید.
جالب است که وقتی تفاوتهای همسرتان شما را ناراحت میکند یا وقتی حس میکنید همسرتان از شما انتقاد میکند، شما عصبانی میشوید. کمکم از اعماق وجودتان احساس نگرانی میکنید و برای از بین بردن این نگرانی چنین عکسالعملی نشان میدهید.
به عبارت دیگر، همه نیاز دارند نگاهی مثبت به خود داشته باشند. وقتی همسرتان به هوش، مهارت یا پاکدامنی شما شک میکند، به خود حس بدی پیدا میکنید؛ بنابراین باید اعتمادبهنفس بالا داشته باشید. در غیر این صورت نظرات منفی همسرتان در مورد شما میتواند باعث رنجشتان شود.
متأسفانه افرادی زیادی نیستند که این همه اعتمادبهنفس داشته باشند. برای همین هم فورا احساس میکنید باید از خودتان در برابر این تهمتها دفاع کنید.
در واقع این احساسات آتشین مانند سپر هستند که از شما در برابر این آسیبپذیریها محافظت میکنند. چون وقتی انگشت اتهام را نشانه گرفتهاید، تمام احساسات منفی را به سوی او روانه میکنید. انگار که میگویید: «تقصیر اوست، او مقصر است؛ البته که تقصیر من نیست».
در این موارد احتمالا میخواهید روی نقطهضعفهای او دست بگذارید. گاهیاوقات چیزهایی که میگویید خیلی آزاردهنده هستند؛ هر چیز وحشتناکی که به ذهنتان میرسد، در مورد همسرتان میگویید.
همسرتان را با بیادبی بازخواست میکنید؛ بدترین و ناامیدکنندهترین حرفها را در مورد او میزنید؛ به رفتارهای او برچسبهای روانشناسی نادرست میزنید و خود را از همه برتر میدانید؛ کمبودهایش را به رخش میکشید؛ رئیسبازی درمیاورید یا مسخرهاش میکنید؛ تهدیدش میکنید
بهعلاوه وقتی به فرد دیگری حمله میکنید، عکسالعملی به استرس نشان میدهید که به اصطلاح «جنگ یا گریز» نامیده میشود. این فرد احتمالا همسر شماست، چون این رابطه معمولا آسیبپذیرترین رابطهی شماست.
وقتی تمام بدن شما برای پاسخ جنگ یا گریز آماده میشود، در بدنتان آدرنالین ترشح میشود. آدرنالین بدنتان را قویتر میکند، و به شما حس قدرت و کنترل میدهد. در حالی که شما تا یک ثانیه پیش حس میکردید این قدرت و کنترل را تا حد زیادی از دست دادهاید.
حالا میبینید که عصبانیت چقدر میتواند بهصورت ناخودآگاه وسوسهکننده باشد. چون عصبانیت میتواند کاری کند که دیگر به کم و کاستیهای خود فکر نکنید.
نکتهی دیگر در مورد عصبانیت این است که اجازه نمیدهد به شکایتهای همسر خود گوش دهید؛ حتی در مواردی که حق کاملا با اوست و بهتر است به او توجه کنید. در واقع، اگر هر دو در حال بحث کردن هستید، مطمئن باشید که هیچکدام به حرف دیگری گوش نمیدهید.
این دقیقا یکی از «دستاوردهای» عصبانیت است. عصبانیت به شما اجازه میدهد از گوش دادن به حرفهای نگرانکننده شانه خالی کنید. چون وقتی عصبانی هستید میخواهید همهی شواهد را ردیف کنید و همسرتان را «گناهکار» جلوه بدهید.
در خیلی از موارد هر دو طرف این حالت تدافعی را دارند. شما و همسرتان هر دو از طریق عصبانیت به خودتان نیرو میدهید. به طرف مقابل حمله میکنید؛ در حالی که شما از نقاط ضعف خودتان دفاع میکنید. حتی خودتان هم خیلی از مواقع از این نقطهضعفها هیچ آگاهی ندارید.
راهحل چیست؟
در این موارد باید اعتمادبهنفس خود را بالا ببرید و یاد بگیرید خود را باور داشته باشید. باید بدانید که در اکثر موارد انتقادهای همسرتان در واقع بیشتر انتقاد از خودش است تا به شما. باید بدانید که فقط شما هستید که میتوانید خودتان را قضاوت کنید.
باید بتوانید خودتان را با مهربانی، درک و بخشندگی قضاوت کنید. تنها در این صورت است که دیگر لازم نیست به عصبانیت پناه ببرید تا از خودتان در برابر انتقادهای دیگری محافظت کنید.
بهخاطر داشته باشید که باید بتوانید خودتان را آرام کنید، وگرنه احساسات، کنترل شما را به دست میگیرند. اگر میخواهید مشکلات زناشویی خود را با موفقیت حل کنید، باید بتوانید حقبهجانب بودن را کنار بگذارید.
باید همهچیز را از زاویه دید همسرتان ببینید و این کار را با درک و مهربانی انجام دهید. باید سعی کنید موقعیت همسرتان را درک کنید و فکر کنید که او هم ممکن است حق داشته باشد. همین که خودتان را جای همسرتان میگذارید کمی از عصبانیتتان کم میشود.
باید بتوانید خودتان را با مهربانی، درک و بخشندگی قضاوت کنید. تنها در این صورت است که دیگر لازم نیست به عصبانیت پناه ببرید تا از خودتان در برابر انتقادهای دیگری محافظت کنید.
بهخاطر داشته باشید که باید بتوانید خودتان را آرام کنید، وگرنه احساسات، کنترل شما را به دست میگیرند. اگر میخواهید مشکلات زناشویی خود را با موفقیت حل کنید، باید بتوانید حقبهجانب بودن را کنار بگذارید.
باید همهچیز را از زاویه دید همسرتان ببینید و این کار را با درک و مهربانی انجام دهید. باید سعی کنید موقعیت همسرتان را درک کنید و فکر کنید که او هم ممکن است حق داشته باشد. همین که خودتان را جای همسرتان میگذارید کمی از عصبانیتتان کم میشود.
۳. تفاوتهای اساسی در ذات یا در عقاید شما وجود دارد، این تفاوتها حلشدنی نیستند
این مورد هم باعث میشود مدام در بحثهای خود به بنبست برسید. میتوانید با این تفاوتهای حلنشدنی کنار بیایید، با آنها خو بگیرید یا آنها را قبول کنید. ولی نمیتوانید آنها را اصلاح کنید یا با شرایط خودتان همراه کنید.
مثلا همسر شما برونگراست و دوست دارد اوقات خود را بیرون از خانه سپری کند. این جریان شما را گهگاه بهشدت عصبی میکند. چون شما اساسا درونگرا هستید و ترجیح میدهید در خانه بمانید.
شما دوست دارید در آرامش خانهی خود به کارهای موردعلاقهتان برسید. ممکن است همسرتان شکایت کند که «مشکل تو چیه؟» «چرا هیچوقت حوصله بیرون رفتن نداری؟». در مقابل شما هم میخواهید شکایت کنید که: «چرا همیشه باید بریم بیرون؟»، «چی میشه یه روز خونه بمونی و پیش من و بچهها باشی؟»، «ما برات کافی نیستیم؟»
در واقع بر اساس ویژگیهای ژنتیک، همیشه یکی از شما بیشتر از آن یکی دلش میخواهد بیرون از خانه باشد. نمیتوانید جلوی این تمایل را بگیرید. به همین خاطر بحث کردن در مورد آن ممکن است باعث شود تا فکر کنید همسرتان تمایلات شما را بیارزش میداند. اگر کمی فکر کنید میبینید این فکر اصلا درست نیست. این افکار شما را دیوانه میکنند.
در این موارد، بحث سر خوبی و بدی نیست. در مورد سلیقهی شخصی حرف میزنیم. اصلا منطقی نیست اگر شما بستنی شکلاتی دوست دارید، از علاقه همسرتان به بستنی وانیلی دلخور شوید. با وجود این، خیلی از ما از این تفاوتهای حلنشدنی احساس تهدید میکنیم.
بهعلاوه، اعتقادات شخصی در طول سالها در ذهن فرد فسیل شدهاند؛ این عقاید بهسختی تغییر میکنند. حتی اگر خود فرد با آنها خیلی موافق نباشد هم نمیتواند آنها را تغییر دهد.
با وجود این، خیلی از زوجهایی که تفاوتهای زیادی باهم دارند، مدام از هم انتقاد میکنند. این افراد شاکی هستند که چرا همسرشان به چیزی اصرار دارد که حتی خودش هم با آن موافق نیست. اصلا چرا همسرشان اصرار به انجام کاری میکند که خودش هم از آن متنفر است.
یکی از دلایل بحثهای بیپایان زوجها در مورد مسائل عقیدتی این است که عقیدهی متفاوت همسرشان باعث میشود احساس تنهایی کنند. حالا این عقاید چه در مورد سیاست باشند، چه مسائل دینی، یا هر چیز دیگری. این تفاوتها خیلی راحت میتوانند خاری در چشم رابطههای زناشویی شوند.
مثلا همسر شما برونگراست و دوست دارد اوقات خود را بیرون از خانه سپری کند. این جریان شما را گهگاه بهشدت عصبی میکند. چون شما اساسا درونگرا هستید و ترجیح میدهید در خانه بمانید.
شما دوست دارید در آرامش خانهی خود به کارهای موردعلاقهتان برسید. ممکن است همسرتان شکایت کند که «مشکل تو چیه؟» «چرا هیچوقت حوصله بیرون رفتن نداری؟». در مقابل شما هم میخواهید شکایت کنید که: «چرا همیشه باید بریم بیرون؟»، «چی میشه یه روز خونه بمونی و پیش من و بچهها باشی؟»، «ما برات کافی نیستیم؟»
در واقع بر اساس ویژگیهای ژنتیک، همیشه یکی از شما بیشتر از آن یکی دلش میخواهد بیرون از خانه باشد. نمیتوانید جلوی این تمایل را بگیرید. به همین خاطر بحث کردن در مورد آن ممکن است باعث شود تا فکر کنید همسرتان تمایلات شما را بیارزش میداند. اگر کمی فکر کنید میبینید این فکر اصلا درست نیست. این افکار شما را دیوانه میکنند.
در این موارد، بحث سر خوبی و بدی نیست. در مورد سلیقهی شخصی حرف میزنیم. اصلا منطقی نیست اگر شما بستنی شکلاتی دوست دارید، از علاقه همسرتان به بستنی وانیلی دلخور شوید. با وجود این، خیلی از ما از این تفاوتهای حلنشدنی احساس تهدید میکنیم.
بهعلاوه، اعتقادات شخصی در طول سالها در ذهن فرد فسیل شدهاند؛ این عقاید بهسختی تغییر میکنند. حتی اگر خود فرد با آنها خیلی موافق نباشد هم نمیتواند آنها را تغییر دهد.
با وجود این، خیلی از زوجهایی که تفاوتهای زیادی باهم دارند، مدام از هم انتقاد میکنند. این افراد شاکی هستند که چرا همسرشان به چیزی اصرار دارد که حتی خودش هم با آن موافق نیست. اصلا چرا همسرشان اصرار به انجام کاری میکند که خودش هم از آن متنفر است.
یکی از دلایل بحثهای بیپایان زوجها در مورد مسائل عقیدتی این است که عقیدهی متفاوت همسرشان باعث میشود احساس تنهایی کنند. حالا این عقاید چه در مورد سیاست باشند، چه مسائل دینی، یا هر چیز دیگری. این تفاوتها خیلی راحت میتوانند خاری در چشم رابطههای زناشویی شوند.
راهحل چیست؟
راهحل این مشکل خیلی واضح است. وقتی مسائلی وجود دارند که شما و همسرتان واقعا نمیتوانید روی آنها توافق کنید، بهتر است اصلا در مورد آنها بحث نکنید. مگر اینکه یکی از شما واقعا بخواهد در عقاید خود تجدیدنظر کند.
ولی هر چقدر هم که ذهنی باز داشته باشید، باز هم مسائلی هستند که «واقعا» در مورد آنها مطمئن هستید. همسرتان هم همینطور است. در این موارد بهترین کار این است که به این تفاوتها احترام بگذارید.
بهخاطر داشته باشید وقتی کمکم به این بخش از عقاید آزاردهندهی همسرتان احترام میگذارید، اضطراب و احساسات منفی زیادی را از زندگی خود حذف میکنید.
از خودتان بپرسید: «چاره چیست؟» اگر همسرتان را بهخاطر نظرات متفاوتش تحقیر کنید فاصلهی بین شما بیشتر میشود. این جدایی باعث میشود نخواهید یا نتوانید زندگیتان را با او قسمت کنید.
مثلا همسر شما آرامش زیادی از مسائل مذهبی میگیرد. شما فرض کنید که این مسئله برای او حیاتی است. حتی اگر شما چنین عقایدی نداشته باشید، این را در مورد همسرتان قبول کنید.
البته این کار آسانی نیست، ولی وقتی میبینید عقاید او برای شما تهدیدی بهحساب نمیآیند، قبول کردن این تفاوتها آسانتر میشود.
گاهیاوقات بحثکردن با همسر اجتنابناپذیر است. ولی به این معنا نیست که نمیتوانید راهحلهایی برای اختلافات خود پیدا کنید. فقط باید اراده کنید و این راهحلها را بهکار بگیرید.
ولی هر چقدر هم که ذهنی باز داشته باشید، باز هم مسائلی هستند که «واقعا» در مورد آنها مطمئن هستید. همسرتان هم همینطور است. در این موارد بهترین کار این است که به این تفاوتها احترام بگذارید.
بهخاطر داشته باشید وقتی کمکم به این بخش از عقاید آزاردهندهی همسرتان احترام میگذارید، اضطراب و احساسات منفی زیادی را از زندگی خود حذف میکنید.
از خودتان بپرسید: «چاره چیست؟» اگر همسرتان را بهخاطر نظرات متفاوتش تحقیر کنید فاصلهی بین شما بیشتر میشود. این جدایی باعث میشود نخواهید یا نتوانید زندگیتان را با او قسمت کنید.
مثلا همسر شما آرامش زیادی از مسائل مذهبی میگیرد. شما فرض کنید که این مسئله برای او حیاتی است. حتی اگر شما چنین عقایدی نداشته باشید، این را در مورد همسرتان قبول کنید.
البته این کار آسانی نیست، ولی وقتی میبینید عقاید او برای شما تهدیدی بهحساب نمیآیند، قبول کردن این تفاوتها آسانتر میشود.
گاهیاوقات بحثکردن با همسر اجتنابناپذیر است. ولی به این معنا نیست که نمیتوانید راهحلهایی برای اختلافات خود پیدا کنید. فقط باید اراده کنید و این راهحلها را بهکار بگیرید.
۰