محمود دولت‌آبادی؛ از حماسه تا مبارزه طبقاتی

محمود دولت‌آبادی؛ از حماسه تا مبارزه طبقاتی

ه یک معنی دولت‌آبادی می‌کوشد در تصویر جامعه و هم جهت دادن به سمت مبارزه طبقاتی براساس آموزه‌های مارکسیستی شیوه جذبی و کاربردی اتخاذ کند.

کد خبر : ۸۳۰۲۱
بازدید : ۶۹۰۴
محمود دولت‌آبادی؛ از حماسه تا مبارزه طبقاتی
ابوالفضل نجیب | از میان نویسندگان معاصر ایران دولت‌آبادی بیش از هر نویسنده‌ای ستایش و موفق به کسب جوایز متعدد شده است. هر چند بسیاری از جوایز به منزله ادای دین به نویسنده آثاری بود که زمانی نه تنها با بی‌مهری دستگاه که به‌رغم توجه معدود نهاد‌های فرهنگی، اما با تبعاتی، چون زندان همراه بود.
کم و بیش به همین دلیل او را به عنوان متعهدترین نویسنده ادبیات داستانی می‌شناسیم. در نقطه مقابل امثال چوبک که به‌رغم توانمندی‌های شگفت و فطری، اما از این حیث سایه دولت‌آبادی تا اکنون بر آن‌ها سنگینی می‌کند. این تفاوت البته محدود به نگاه و رویکرد اجتماعی- سیاسی نیست.
از این حیث نویسندگانی بوده که شاید با نگاهی سیاسی‌تر به زمانه، اما چندان به چشم نمی‌آیند. از این زاویه شاید نزدیک‌ترین به دولت‌آبادی بتوان از صمد بهرنگی یاد کرد. با این توضیح که نگاه بهرنگی به شرایط اجتماعی قبل از انقلاب به‌رغم نشانه‌ها و کد‌های آشنا در انعکاس شرایط اجتماعی و ارایه تلویحی راه‌حل‌های سیاسی و استراتژیکی شبیه آنچه در داستان ۲۴ ساعت در خواب و بیداری بهرنگی شاهد هستیم.
اما در قیاس با آثار دولت‌آبادی چندان شفاف و صریح نیست. هر چند کاراکتر سیاسی بهرنگی و تعاملات نزدیک او با رهبران چریک‌های فدایی خلق و این احتمال که او نظریه‌پرداز استراتژی مسلحانه بوده، بسیار محتمل باشد. هر چند در این مقایسه تقدم و تاخر آثار این دو نقش تعین کننده‌ای در تحلیل جایگاه و نقش سیاسی آن‌ها به جا بگذارد.
در نظر داشته باشیم نگارش کلیدر در سال ۱۳۴۸ شروع و تا سال ۱۳۵۷ ادامه می‌یابد. آنچه از فضای فکری و سیاسی دولت‌آبادی اشاره و به آن استناد می‌شود منوط بر این مهم است که کلیدر در کلیت و جزییات از زمان شروع نگارش تا اولین انتشار ان (۱۳۵۷) بر اساس طراحی و جزیی‌نگری اولیه دنبال و خلق شده است.
همچنان که می‌توان از رمان اوسنه بابا حسن به مثابه ورود جدی دولت‌آبادی به فضای پرالتهاب کلیدر یاد کرد و به همین منوال می‌توان از رمان مفقود شده پایینی‌ها در سال ۱۳۵۰ به مثابه وجهی دیگر از رویکرد مورد نظر دولت‌آبادی یادآور شد. از این زاویه دولت‌آبادی را می‌توان از معدود داستان‌نویسان عمل‌گرا برشمرد. آ
نچه در همین آثار و با اندک علم و آگاهی به فضای سیاسی و گفتمان غالب لازم به اشاره است. نگرش طبقاتی و گرایش محسوس به ماهیت مبارزه آنتاگونیستیاست. از این منظر نگاه او را می‌توان گرته‌برداری بی‌واسطه از تحلیل مادی به تاریخ یا همان ماتریالیزم تاریخی تعبیر کرد.

کاربست حماسی از مذهب
مبارزه‌ای که در آن اهمیت و کارکرد اقشار اجتماعی و ماهیت طبقاتی و تاثیر پیش برنده و بازدارنده آن‌ها در پروسه مبارزه طبقاتی لحاظ و تحلیل شده است. این صراحت دیدگاهی، اما به دلایلی از جمله نوع نگاه و تحلیل نیرو‌های چپ از جایگاه و نقش نیرو‌های مذهبی در مبارزه طبقاتی که در ادبیات سیاسی آن زمان به جبهه متحد خلق در برابر جبهه ضدخلق مرزبندی می‌شد، به تعامل استراتژیکی می‌انجامد.
به یک معنی دولت‌آبادی می‌کوشد در تصویر جامعه و هم جهت دادن به سمت مبارزه طبقاتی براساس آموزه‌های مارکسیستی شیوه جذبی و کاربردی اتخاذ کند. از این رو دین و جامعه دینی در آثار او اگرچه به لحاظ معرفت شناسانه مورد عنایت نیست، اما به کارکرد اجتماعی - تاریخی و پتانسیل حماسی مذهب در پروسه مبارزه طبقاتی التفات و عنایت دارد.
از این زاویه آثار او حامل ارجاعاتی است که کلیت جامعه فرودست مذهبی را به تقابل و ستیز قهرآمیز علیه حافظان نظام طبقاتی سوق می‌دهد. رد این دیدگاه و رویکرد عمل‌گرایانه در ادبیات سیاسی جهان می‌توان در آثار نیکوس کازانتزاکیس دنبال کرد.
دیدگاهی که تلاش دارد با پذیرش واقعیت مذهب در کنار نیرو‌های ماهیتا انقلابی، اما غیرمذهبی کلیت جامعه فرودست را حول ضرورت مبارزه قهری به وحدت استراتژیکی برساند. از این جهت دولت‌آبادی را بسیار شبیه کازانتزاکیس می‌بینیم و از این حیث کلیدر و مسیح‌باز مصلوب کازانتزاکیس تاثیر و کارکردی همانند دارند.

متعهد و نه لزوما سیاسی
از این زاویه آثار او را می‌توان نمونه بارز از رویکرد ادبیات متعهد و نه الزاما سیاسی در جهت تعدیل و کاهش شکاف‌های سلیقه‌ای و ایدئولوژیکی در متحد کردن نیرو‌های مبارز و اتحاد نظر بر اتخاذ راه‌حل واحد در جهت وقوع و هم مفهوم انقلاب تلقی کرد. این رویکرد مهم‌ترین مولفه در اغلب آثار دولت‌آبادی را تشکیل می‌دهد.
با این توضیح که دولت‌آبادی از یک سو در تحلیل واقعیت جامعه فرودستان و چرایی و راه‌حل‌های آن به مولفه‌های مبارزه طبقاتی التزام و اصرار می‌ورزد و همزمان به ضرورت پیوند‌های تاریخی و قلبی جامعه با مذهب کارکرد اجتماعی و حماسی مذهب را یادآور و مورد تاکید قرار می‌دهد.
هر چند او نخبگان و بورژوا‌ها و دهقانان و پرولتاریا و روشنفکران را با تمامی مختصات و مولفه‌های کلاسیک و آشنا به ادبیات سیاسی چپ تحلیل و تصویر می‌کند، اما آنقدر هوشمند است تا به ضرورت بر نقش و تاثیر مذهب در فرآیندسازی مبارزه طبقاتی تاکید ورزد. مثال بارز این رویکرد را می‌توان در فصول مختلف کلیدر و به‌طور مشخص فصل نهایی و فرم حماسه‌سرایانه یادآور شد.
شق ایدئولوژیکی و تحلیلی این رویکرد در کلیدر جایی است که لایه‌های بینابینی استثمارگران با استثمارشدگان با همان تحلیل‌های آشنا به تفاهم و همسویی و اتفاق نظر در مبارزه علیه جبهه خلق متحد می‌شوند.

کارکرد دراماتیک نیرو‌های مولد
آنچه این تاثیرپذیری را پررنگ می‌کند، تمرکز همزمان روی دو نیروی مولد جامعه و کارکرد دراماتیکی در آثار دولت‌آبادی است. در کلیدر دولت‌آبادی بر ضرورت و نقش همزمان این دو نیرو در مقابله با دشمنان طبقاتی با تکیه بر ضرورت تشکیل هسته‌های مبارزاتی همزمان در شهر و روستا تاکید می‌ورزد.
جایی که گل محمد در هیبت یک یاغی مسلح رهبری مبارزات دهقانی را به دوش می‌کشد و همزمان این نقش در شهر به‌عهده اکبر آهنگر که اشاره‌ای صریح به کاوه آهنگر دارد، محول می‌شود.

برای کسانی که با فضای سیاسی و مبارزاتی قبل انقلاب اندک آشنایی دارند، این نشانه‌ها به نوعی بازنمایی و ترجمان وضعیت نیرو‌های انقلابی و مبارزان چریک و تنظیم رابطه آن‌ها با رژیم شاه را تداعی می‌کند. از این حیث این اشارات می‌تواند ارجاعی به دو واقعه سیاهکل و اندکی بعد اعتراضات کارگران چیت‌سازی تهران تلقی کرد.
یکی در جنگل سیاهکل و جامعه روستایی و دیگری در کلانشهر تهران و جامعه کارگری. این ارجاعات در کلیدر با متلاشی شدن گروه گل محمد به دست نیرو‌های دولتی و همزمان متلاشی‌شدن گروه شهری به رهبری رضا آهنگر سویه‌های دیگری از واقع‌نمایی در آثار دولت‌آبادی را یادآور می‌شود.
محمود دولت‌آبادی؛ از حماسه تا مبارزه طبقاتی
ارتقای آرمان‌خواهی قومی به خواستی ملی
دولت‌آبادی، اما به ضرورت و شاید دغدغه‌های درونی در به وحدت رساندن خطوط استراتژیکی که یکی بر جنگ چریکی شهری و دیگر بر قیام روستایی تاکید دارد، از پرداختن و دامن زدن به اختلاف نظر‌های موجود میان دو استراتژی دهقان‌محور و کارگرمحور اجتناب می‌کند. به همان نسبت و دلیل که سعی دارد در این منازعه استراتژیکی تا حد امکان با مذهب و نقش و تاثیر آن در این مبارزه برخورد تعامل‌گرا داشته باشد.
با نگاه عمیق‌تر به لایه‌های رمان کلیدر شاید بتوان وجوه نامکشوف و مفغول‌مانده در نوع تمایلات استراتژیکی دولت‌آبادی را بازخوانی کرد. از این حیث که دولت‌آبادی در کلیدر یک کنش آرمانخواهانه قومی را به یک قیام ملی ارتقا می‌بخشد.
فارغ از ملاحظات و محذورات و محدودیت‌های ناشی از سانسور، اما آنچه این رویکرد را معنی‌دار و بر رابطه و پیوند تماتیک آن با گرایش‌های استراتژیکی مولف تاکید می‌ورزد، نقش و محوریت روستا در شکل‌گیری جنبش اجتماعی و ارتقای آن به جنبش کلیت فرودستان علیه نظام طبقاتی است.
رویکرد روستامحور دولت‌آبادی که به نوعی می‌توان به مهم‌ترین عنصر مکانی و هم دهقانان به مثابه اصلی‌ترین کنشگران طبقاتی اشاره دارد، می‌تواند کنایه‌ای صریح به جهت‌گیری استراتژیکی او در مبارزه داشته باشد. آنچه دولت‌آبادی از آن اجتناب و پرهیز می‌کند کشاندن اختلافات این‌گونه به موضوع و فلسفه مبارزه‌ای است که او در مقام یک روشنفکر متعهد و آرمانگرا وظیفه همسویی و تعامل رساندن آن‌ها در جبهه متحد خلق را دارد.

از این حیث و در میان نویسندگان متعهد دولت‌آبادی را می‌توان از معدود کسانی برشمرد که توجه و نگاه ویژه‌ای به شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه داشته. این دغدغه هر چند در پیوند با شرایط خانوادگی و فضای کودکی و تربیتی او قابل فهم و داوری است.
اما آنچه این نگاه را در مقایسه با سایر نویسندگان رئالیسم متفاوت می‌کند، اظهارات و داوری صریح سیاسی درباره برخی مهم‌ترین تحولات زمانه و به‌طور مشخص گذار از فئودالیسم به بورژوازی و صنعتی شدن شرایط اجتماعی در قالب انقلاب سفید است.

این جهت‌گیری‌ها علاوه بر دستمایه قرار گرفتن در آثاری، چون جای خالی سلوچ و هم کلیدر و ... در اظهارات سیاسی به شکل تلویحی جانبداری از نظام کهن فئودالی در مقایسه با نظام سرمایه‌داری را مورد تاکید قرار می‌دهد.

دولت‌آبادی در مقدمه جای خالی سلوچ می‌نویسد:
«امروز بر همگان روشن است که عوامل و کارگزاران اصلاحات ارضی و در راس آن‌ها محمدرضا پهلوی در ایران، با اجرای طرح انقلاب سفید بر تیره‌روزی و بی‌خانمانی مستمندان روستایی افزودند و در همان حال وابستگی چاکرانه صنعتی را با اربابان خود تحکیم بخشیدند و زود دانسته شد که اصلاحات ارضی آنچنانی که شاه معدوم بدان فخر می‌فروخت، فاقد هدف‌های مثبت و خیرخواهانه اجتماعی است و در زیر پوشش فریبکاری‌های تبلیغاتی یکی از هدف‌های عمده‌ای که تعقیب می‌شود همانا به چنگ آوردن نیروی کار ارزان به منظور بهره‌گیری در صنایع وابسته و پیشگیری موقتی از تراکم فشار بر بیش از ۷۵% جمعیت ایران بوده است.»

این تحلیل پیش از آنکه برخاسته از ذهنیت یک نویسنده ادبی، به‌شدت متاثر از تحلیل یک جریان مشخص سیاسی در دوران گذار از فئودالیسم به بورژوازی را تداعی می‌کند.

از حماسه تا پروسه مبارزه طبقاتی
آنچه این اظهارات را تامل‌برانگیز می‌کند، دوگانه ایدئولوژی و مذهب و تلاش او در تزریق روح حماسی مذهب به پروسه مبارزاتی است. چیزی شبیه آنچه شریعتی به عنوان یک روشنفکر دینی در قالب نظریه پردازی‌های جامعه‌شناسانه در انطباق‌سازی با روح جمعی دنبال می‌کرد.

«قره آت چه بی قرار می‌نماید. خاک و سنگ و زمین را می‌رود تا با سم‌دست‌های بی‌تاب خود بر کند.»

به کارگیری همزمان دو واژه رفیق و برادر در گفتگو‌ها نیز از جمله تیزبینی‌ها و نکته‌سنجی دولت‌آبادی است. دولت‌آبادی به ضرورت از هر دو اصطلاح برای نزدیکی هرچه بیشتر نیرو‌های موجود در صحنه مبارزه طبقاتی استفاده می‌کند.

«قربان بلوچ به سوی ستار برگشت، تن ستار را بغل زد و به سوی گور حمل کرد و در عمق گودال جایش داد. پس نادعلی خواست که سربریده ستار را بردارد و به او بدهد. نادعلی زانو زد، سربریده را برداشت و نگاهش کرد. دستان بلوچ به واستاندن سر ستار از درون گور به طرف نادعلی دراز شده بودند.
نادعلی سربریده را به دست‌های بلوچ سپرد و بلوچ سر به تن جفت کرد و از گور بیرون آمد، دست به بیل برد و کاسه بیل از خاک انباشت. اما لحظه‌ای دست نگاه داشت، بر لب گور گرگی نشست و با ستار گفت:

- می‌خواهم خاک رویت بریزم رفیق، از من دلگیر مباش. من زنده‌ات را عاشق بودم ستار، اما حال... چاره چیست؟ من را ببخش برادرم. خاک بر خاک.

نادعلی به نظاره در خاک شدن ستار، آرام ایستاده بود. مارال او را فراخواند:

- کمکم می‌کنی برادر؟

نادعلی و مارال زیور را بر گرفتند و روی زین گذاشتند. تن تکیده زیور چنان جایی نمی‌گرفت. دستان باریک و بافته‌های گیسویش بر یک سو آویخت و پاهایش بر دیگر سوی. قربان آخرین بیل خاک را بر گور ریخت و دست از کار بازداشت و رفت تا برای مارال عنان نگاه دارد. شیرو هم بدان حال روی زانو‌ها پیش کشید و کنار گور ستار ماند. سربند از سر واگشود و آنچه از گیسو داشت به گزلیکی برید و به گور افشاند و گفت: همه برادرهایم.

مارال بر زین نشسته بود و به درنگ در قربان بلوچ می‌نگریست. بلوچ پنجه در یال قره آت داشت. مارال به نادعلی چارگوشلی نظر کرد، پس سر بر آورد و موسی را دید که با پشته‌ای هیزم پیش می‌آید. قربان سر برآورد، به مارال نگاه کرد و گفت:

- من ناچارم بروم و گم بشوم خواهرم، و الا همراه تو می‌آمدم. مارال بس گفت:

- برادرهایم ... برادرهایم ...»

دولت‌آبادی این گرته‌برداری را تا دادخواهی مویه‌کنان سمن خان محمد بعد از واقعه این گونه ادامه می‌دهد:

«قربان روی برگردانید، شیرو نبود و مارال رفته بود. اکنون پس پژواک صدای کلمیشی که در کاسه کوه می‌پیچید شنیده می‌شد و هرازگاه صدای مویه سمن خان محمد که از شب بیابان شنیده می‌شد:

-‌ای ...‌ای ... به کجایی خان محمد ... به کجایی‌ای مرد ... که نامردمان شب را به فردا نگذاشتند و خانمان را غارت کردند ... به کجایی‌ای مرد من، به کجا هستید‌ای مردان کلمیشی مرا دریابید‌ای کسانم، بی‌کسانم.»
۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید