چطور تمرینهای مراقبه و مدیتیشن، خودخواهان را خودخواهتر میکند؟
هدف از تمرینهای ذهنآگاهی این بود که به این بینش شفاف منجر شود که میگوید همه پدیدهها علیرغم تفاوتهای ظاهریای که با هم دارند، در بطن و ذات خود به هم مربوط و وابسته هستند. اما ذهنآگاهی به تکنیکی برای خودیاری و خودت-انجامش-بده فروکاسته شده است.
کد خبر :
۹۷۹۰۷
بازدید :
۴۱۱۱
فرادید | ذهنآگاهی فواید بسیاری دارد، اما تحقیقات اخیر نشان میدهد که ذهنآگاهی همچنین میتواند سبب شود که برخی از افراد خودخواهتر شوند.
به گزارش فرادید، گفته میشود که ذهنآگاهی برای روان ما فواید پرشماری دارد؛ ذهنآگاهی میتواند خویشتنداری ما را افزایش دهد، تمرکز ما را بیشتر کند، حافظه کوتاهمدت و انعطافپذیریِ ذهنی ما را تقویت کند. ما باید بتوانیم با تمرین بیشتر بر واکنشهای احساسی خودمان فائق بیاییم و به خودمان فرصت بدهیم که با خونسردی بیشتر با مشکلاتمان کنار بیاییم.
اما یکی از «فوایدی» که ممکن است هرگز انتظار نداشته باشید به آن دست پیدا کنید، افزایش خودمحوری و خودخواهی است. بااینوجود، یک مطالعه اخیر میگوید، تمرین ذهنآگاهی در برخی بافتها واقعاً میتواند تمایلات خودخواهانه افراد را بدتر کند.
به نظر میرسد با افزایش تمرکز افراد به سمت درون، آنها دیگران را فراموش میکنند و کمتر اشتیاق دارند که به دیگران کمک کنند.
به نظر میرسد با افزایش تمرکز افراد به سمت درون، آنها دیگران را فراموش میکنند و کمتر اشتیاق دارند که به دیگران کمک کنند.
اگر ذهنآگاهی برای شما فواید زیادی به همراه داشته است، این یافته به تنهایی نباید سبب شود که ذهنآگاهی را کنار بگذارید. اما این پژوهش به پژوهشهای فزایندهای که نشان میدهند ذهنآگاهی در کنار فوایدی که دارد میتواند ضررهایی نیز داشته باشد، میافزاید.
اکنون بسیاری از روانشناسان معتقدند که پیامدهای منفیِ برخی از تمرینهایِ ذهنآگاهی باید در کنار پیامدهای مثبت آن تبلیغ و به آگاهی مردم رسانده شود.
«من» در مراقبه
این مطالعه را پروفسور مایکل پوئالین، دانشیار در رشته روانشناسی دانشگاه نیویورک در بوفالو انجام داد. او میخواست به اثرات ذهنآگاهی که ممکن است به بافت فرهنگی و ارزشهای مردمی که آن را تمرین میکنند، ارتباط داشته باشد، پی ببرد.
او خصوصاً به طروقی که افراد درباره خودشان فکر میکنند - خودتفسیری یا خودآگاهی- علاقهمند بود. برخی افراد دیدگاههای مستقلتری دارند و بر ویژگیهای شخصیشان تمرکز دارند. اگر از آنها بخواهید خودشان را توصیف کنند، ممکن است بر هوش یا حس شوخطبعیشان تأکید کنند.
اما برخی دیگر وابسته تلقی میشوند. آنها گرایش دارند که خودشان را در رابطه با دیگران تعریف کنند. اگر از آنها بخواهید خودشان را توصیف کنند، ممکن است بگویند «دختر» یا «پدر» فلانی یا «دانشجوی سال اول» هستند - یعنی اشارهشان به تمام چیزهایی است که بر نقشهای اجتماعی یا عضوی از گروه بودن، تأکید دارد.
در همه جمعیتها تلفیقی از هر دو نوع نگرش وجود دارد. اما بهطور میانگین، تعداد افرادی که مبنای اندیشهشان وابستگیِ متقابل است، در کشورهای آسیایی مانند چین و هند - مکانهایی که خاستگاه بودائیسم بوده است - بیشتر است. درحالی که در کشورهایی مانند آمریکا، انگلستان و در اروپا افراد بیشتری دارای استقلال ذهنی هستند.
پوئالین برای آنکه بداند ذهنآگاهی چطور در غرب اثر میگذارد، از ۳۶۶ دانشجوی کالج دعوت کرد که به آزمایشگاهش بروند و ابتدا به آنها پرسشنامهای داد که میزان مستقل بودن یا وابستگیِ متقابل داشتنِ آنها را اندازهگیری میکرد.
سپس از نیمی از آنها درخواست شد که در جلسه مراقبهای که بر حس تنفس تمرکز داشت، شرکت کنند. گروه کنترل در مراقبهای با عنوان «شَم» شرکت کرد که در آن افراد در یک جا مینشینند و اجازه میدهند که ذهنشان به مدت ۱۵دقیقه پرسه بزند. این نوع مراقبه ممکن است باعث آرامش شود، اما با هدفِ افزایش ذهنآگاهی طراحی نشده بود.
بعد نوبت به آزمایش رفتار طرفدارِ اجتماعِ مراقبهکنندگان رسید. به همه دانشجویان گفته شد که پروژه جدیدی وجود دارد که آنها باید کمک کنند و برای خیریهای که برای بیخانمانهاست، پول جمع کنند. سپس به آنها فرصت داده شد که اقلام تبلیغاتی را که برای این طرح آماده شده بود، داخل پاکتهایی که برای همین منظور در نظر گرفته شده بود، بگذارند و برای ارسال به دانشجویان فارغالتحصیل دانشگاه آماده کنند. به آنها گفته شد که هیچ اجباری برای ماندن و انجام دادنِ این پروژه ندارند.
پوئالین دریافت که اثر مراقبه بستگی به نگرشهای فعلی افراد دارد. اگر آنها پیش از مراقبه افرادی بودند که نگرششان بر مبنای وابستگیِ متقابل بود، بعد از ذهنآگاهی نیز تمایل داشتند تا به این کار خیرخواهانه کمک کنند. بهطور کلی این افراد ۱۷درصد بیشتر از سایرینی که اندیشههای مستقل داشتند، به درست کردن پاکتها برای خیریه کمک کردند.
اما نتیجه برای افرادی که ذهنیت و اندیشه مستقل داشتند، معکوس بود. مراقبه ذهنآگاهی آنها را به مراتب خودمحورتر کرده بود، بنابراین آنها کمتر اشتیاق داشتند به افراد بیخانمان کمک کنند. بهطور کلی، آنها ۱۵درصد کمتر از گروه کنترل پاکتهای نامه را پر کردند.
پوئالین برای آنکه از نتیجه خود مطمئن شود، یک آزمایش دیگر انجام داد که در آن ابتدا به مشارکتکنندگان متن کوتاهی داده شد که یا به صورت اول شخص یا به صورت اول شخص جمع نوشته شده بود.
آنها باید در هنگام خواندنِ متن تمام ضمایر را مشخص میکردند. این کار ساده نشان میدهد که شیوه تفکر مستقلانه بر فرد حاکم است یا شیوه تفکری که فرد خود را عضوی از گروه میداند. آنها سپس مراقبه انجام دادند و برای آنکه میزان اجتماعی بودنشان اندازهگیری شود، از آنها پرسیده شد که آیا میخواهند زمانی را به صحبت کردن با خیریه بیخانمانها در فضای آنلاین اختصاص بدهند؟
تمرینهای ذهنآگاهی یکبار دیگر در مورد اثرات خودآگاهی آنها مبالغهآمیز ظاهر شد؛ به این معنی که حس ازخودگذشتگی در میان افرادی که اندیشه وابستگی داشتند، بعد از ذهنآگاهی افزایش یافته بود، اما در میان آنها که در بدو امر تفکر و اندیشه مستقل داشتند، این حس کاهش پیدا کرده بود.
«ذهنآگاهیِ مکدونالدی»
یافتههای این پژوهش مواد جدید برای منتقدانِ جریانهای ذهنآگاهی و مراقبه فراهم کرده است. رونالد پِرسِر، استاد مدیریت در دانشگاه دولتی سن فرانسیسکو، یکی از منتقدان جدی این جریانهاست.
او در کتابی با عنوان «ذهنآگاهیِ مکدونالدی: چطور ذهنآگاهی به معنویت جدیدِ سرمایهداری تبدیل شد»، توصیف میکند که چطور آموزههای اصیل بودا که مراقبهکنندگان کهن از آن بهره میبردند، از مسیر خود خارج شد.
او میگوید: «هدف از تمرینهای ذهنآگاهی این بود که به این بینش شفاف منجر شود که میگوید همه پدیدهها - شامل حس ما از خویشتن - علیرغم تفاوتهای ظاهریای که با هم دارند، در بطن و ذات خود به هم مربوط و وابسته هستند.»
اما ذهنآگاهی در غرب به عنوان ابزاری برای ارتقاء بهرهوری و عملکرد تبلیغ میشود. پرسر توضیح میدهد: «ذهنآگاهی به تکنیکی برای خودیاری و خودت-انجامش-بده فروکاسته شده است.»
«ذهنآگاهی فقط تبدیل به ابزار دیگری برای سبقت گرفتن از بقیه شده است.»
او میگوید، یافتههای پژوهش پوئالین او را شگفتزده نکرده است. او اثرات مشابهی را در میان دنبالکنندگان این تکنیکها دیده و شنیده است.
توما جوینر، استاد روانشناسی در دانشگاه فلوریدا و نویسنده کتاب «ذهنآگاهی: فساد ذهنآگاهی در فرهنگ خودشیفتگی»، با گفتههای پوئالین همدل است.
او میگوید که کردار بودائی به یک «سازوکار خودبزرگداشتِ خودمحورانه»، «منحرف» شده است. او هم مانند پرسر معتقد است که مطالعه پوئالین به شناخت پیامدهای چنین تفکری کمک میکند. «استدلال من این است که وقتی شما ذهنآگاهی اصیل را میگیرید و در یک بافت خاص آن را پیاده میکنید، نتیجهاش میتواند دیوسیرت شدن باشد.»
راه متعادل
شاید منصفانه باشد که بگوییم دیدگاههای پرسر و جوینر درباره ذهنآگاهی افراطیترین نقاط یک طیف را اشغال میکنند. اما روانشناسان نسبت به اثرات ذهنآگاهی در بهبود ابعاد مختلف زندگی افراد خوشبین هستند.
آنچه مهم است دانستنِ این نکته است که درباره فواید ذهنآگاهی بسیار اغراق شده و مضرات آن کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
برای مثال، برخی از مطالعات نشان دادهاند که ذهنآگاهی میتواند میزان اضطراب را در افراد افزایش دهد و حملات ترس را در برخی از افراد بیشتر کند. اینها خطراتی هستند که کمتر در کتابها، اپلیکیشنها یا کلاسهای مراقبه به شما گفته میشود.
ما نیاز داریم که نسبت به سویههای ناگفته ذهنآگاهی، مانند اینکه ذهنآگاهی قابلیت افزایش رفتارهای خودخواهانه را دارد، بیشتر بدانیم.
پوئالین میگوید: «من با قطعیت فکر میکنم افرادی که تمرینهای ذهنآگاهی و مراقبه انجام میدهند، باید نسبت به این مسائل آگاه باشند.»
ما همچنین باید بدانیم که ذهنآگاهی انواع مختلفی دارد. تنفس آگاهانه، یکی از معروفترین و رایجترین شیوههای ذهنآگاهی یا مراقبه است که پوئالین در آزمونهای خود استفاده کرد. اما تکنیکهای بسیار دیگری وجود دارد که هر کدام از آنها به پرورش مجموعهای از مهارتها کمک میکند.
تانیا سینگر، مدیر مؤسسه علوم مغز و شناخت انسانی در مؤسسه مکس پلانک، در لاپزینگ، آلمان، شواهدی قوی را گردآوری کرده که نشان میدهند برخی از تکنیکهای ذهنآگاهی و مراقبه میتوانند اثرات متنوعی بر فرد داشته باشند.
آزمایشهای او به مدت ۹ماه و طی جلسات متعدد انجام شده است. طی این جلسات از مشارکتکنندگان درخواست میشد که به انجام تمرینهایی مانند تمرین تنفس آگاهانه بپردازند، که «حسِ حضور» فرد را تقویت میکند. همچنین از آنها درخواست شد که تکنیکهایی مانند «مراقبه عاشقِ مهربانی بودن» را انجام دهند که شامل تفکر خودآگاهانه درباره حس مرتبط بودن با دیگران، از غریبه تا آشنا، میشد.
آنها همچنین در تمرینهای دو به دو شرکت کردند که هدفش «گوش دادنِ آگاهانه» بود. در این تمرینها از هر فردی خواسته میشد تا به توصیفهایی که فرد مقابل از موقعیتهای احساسی خود میکرد، توجه دقیق نشان دهد.
سینگر سپس بر اساس نمرات افراد در پرسشنامههایی مانند پرسشنامه اندازهگیریِ میزان شفقت، اثرگذاری مراقبههایی مانند «مراقبه عاشقِ مهربانی بودن» را بررسی و مشاهده کرد که حسِ شفقت و دلسوزی افراد بعد از مراقبههایی مانند مراقبه عشقورزی و تمرینهای دو به دو، افزایش مییابد.
جالب بود که این نوع تمرینها میزان واکنشهای اضطرابی و تنشی افراد را نیز کاهش داده بودند. او توضیح میدهد: «در این نوع مراقبهها شما نه تنها یاد میگیرید که همدلانه به دیگران گوش دهید، بلکه یاد میگیرید که راحت درباره آسیبها و شکنندگیهایتان صحبت کنید.»
او میگوید، این مراقبهها به مشارکتکنندگان کمک کرد تا آنچه او «انسانیت مشترکِ» احساسات منفی و مثبت توصیف میکند را تشخیص دهند. او میگوید این نوع طرز فکر به افراد کمک میکند تا با موقعیتهای مضطربکننده بهتر کنار بیایند.
پوئالین موافق است که تکنیکهای ذهنآگاهی و مراقبه اگر طبق برنامهای کلنگر و جامع اجرا شوند، میتوانند اثرات منفی برخی تکنیکها را خنثی کنند. او میگوید نگران است که این درسها بسیار سادهانگارانه و در راستای رونق بازار ذهنآگاهی و مراقبه و فقط به عنوان روشی برای تقویت مغز انجام شود.
او توضیح میدهد: «با افزایش اپلیکیشنهایِ ذهنآگاهی و مراقبه که در داخل شرکتهای بزرگ و به منظور افزایش بهرهوری افراد استفاده میشود، برخی اوقات میتوان فقدان ابعاد اخلاقی مراقبه و ذهنآگاهی را مشاهده کرد.»
باید بدانیم که هر تلاشی برای تغییر عملکرد ذهنیمان میتواند پیامدهای وسیعی برای رفتارمان داشته باشد و ما باید نسبت به هر نوع محصول یا خدمتی که ادعا میکند «راهحل سریعی» دارد، محتاط باشیم. به عبارت دیگر، وقتش رسیده که قدری نسبت به روشهایی که برای ذهنآگاهی و مراقبه به کار میبریم، آگاهتر باشیم.
۰