تصاویر؛ مروری بر هفت نقش به یادماندنی کارنامه ایرج قادری؛ مردی برای تمام فصول

تصاویر؛ مروری بر هفت نقش به یادماندنی کارنامه ایرج قادری؛ مردی برای تمام فصول

ایرج قادری، یکی از کلیدی‌ترین چهره‌های بازیگری و کارگردانی است که در تکوینِ فیلمفارسی نقشِ مهمی داشته است. او نماینده‌ی سینمایی بود که اگرچه جریان‌های موسوم به روشن‌فکری، آن را فاقد ارزش‌های هنری می‌دانستند و قهرمانانش را کلیشه‌ای، سانتی‌مانتال یا فاقد نوآوری خطاب می‌کردند؛ اما از منظرِ جامعه‌شناختی و مردم‌شناختی، تصویری عیان و عریان از وضعیتِ جامعه‌ی ایران آن زمان بود. سینمایی مبتنی بر مخاطب عام و تیپ‌های شخصیتی و البته ملودرام‌های گاه پرسوز و گداز و گاه پر هیجان. سینمایی که در آن دو طیف خیر و شر، مُدام سر عشق و نفرت و خیانت و وفاداری در جنگِ با یک‌دیگر بودند.

کد خبر : ۲۴۳۷۶۲
بازدید : ۱۷۱۲

ایرج قادری در مقام یکی از چهره‌های مؤثر این جریان، در ذهنِ مخاطبانش، همواره همان مردِ قهرمانی بود که حامی ضعفا و زنانِ فریب‌خورده و مظلوم است. قهرمانی که می‌گریست، می‌جنگید، خیانت می‌دید و در نهایت قربانی می‌شد و در حافظه‌ی تماشاگر ایرانی، جایگاهی اسطوره‌گونه یافت. پس از انقلاب و به دنبالِ محدودیت‌ها و دگرگونی‌های بنیادین در ساختارِ سینمای ایران، او نیز مانندِ بسیاری دیگر از هم‌کارانِ خود، ناگزیر به سکوت و توقفِ فعالیت‌های هنری‌اش شد، اما با تغییر فضای فرهنگی پس از انقلاب، در دهه‌ی 70، یکی از نخستین ستارگانِ سینمای پیش از انقلاب بود که توانست مجوزِ فعالیت بگیرد و بارِ دیگر ملودرام‌هایی به‌سیاقِ همان نظام‌های روایی گذشته و البته در چهارچوبِ شرایطِ تازه‌ایجاد شده بسازد که در تاریخِ سینمای پس از انقلابِ ایران، جزو پرفروش‌ترین آثار است. فروشِ خیره‌کننده‌ی می‌خواهم زنده بمانم، سام و نرگس و تک‌خال مبینِ همین مطلب است. با هم تعدادی از مهم‌ترین نقش‌آفرینی‌های او را مرور می‌کنیم.

حکم تیر | ضیا | ایرج قادری | 1356

113

«قادری» در فیلم «حکم تیر» به کارگردانی خودش نقش اصلی فیلم را برعهده داشت.

در فیلم «حکم تیر» که قادری خود کارگردانی آن را بر عهده دارد، «ضیا» تکرارِ همان کلیشه‌ی قهرمان کلاسیکِ فیلمفارسی با روحیه‌ای خشن، اما فداکار است، مردی که گذشته‌ای تاریک دارد و در دلِ ماجراهایی خشونت‌بار است؛ اما در عین حال اخلاق‌گرایی در وجودش زنده مانده و مجابش می‌کند تا برای دیگران فداکاری کند. به‌خاطر چنین روحیه‌ای است که با وجود آن‌که مطلع می‌شود که «بهجت» برخلافِ گفته‌هایش نه پرستار که یک روسپی است، به نقشِ خود به‌عنوانِ شوهرش ادامه می‌دهد.

او حتی حاضر است جرمِ دوستِ خود را به گردن بگیرد؛ هر چند که می‌داند تاوانِ سختی در انتظارش است. با همه‌ی اینها، آن‌چه ضیا را از دیگر قهرمانانِ کلیشه‌ای سینمای ایران در آن برهه‌ی تاریخی متمایز می‌کند، بازی مینیمال و دور از اغراقِ ایرج قادری است. او میانِ سبکِ بازی برون‌گرا و پراغراقِ دهه‌ی 40 و بازی کنترل‌شده‌تر و واقع‌گرایانه‌ترِ دهه‌ی 50، یک تعادل ایجاد کرده و طوری این کار را انجام داده که مخاطبِ فیلم‌هایی از این دست، دل‌زده نشود.

کوسه جنوب | اکبر | ساموئل خاچیکیان | 1356

114

ایرج قادری در فیلم «کوسه جنوب» با ساموئل خاچیکیان همکاری کرد.

دوباره عشق، دوباره رفاقت و دوباره خیانت. قادری در فیلم «کوسه جنوب» بار دیگر چهره‌ی قهرمانی را به تصویر می‌کشد که قربانی شرایط اجتماعی و نابرابری‌هاست و سرنوشتِ محتومش جز مرگ نیست. شخصیت «اکبر» یکی از تیپ‌های اساسی سینمای بدنه در دهه ۵۰ است: مردی فقیر اما جاه‌طلب که برای رسیدن به آرزوهای خود تن به خلاف می‌دهد؛ اما هرگز مفاهیمی چون رفاقت و عشق و اخلاق را قربانی نمی‌کند. او همه چیز را به اعتلا به سرانجام می‌رساند، چه آن‌وقت که قرار است عاشقی کند و چه آن‌هنگام که می‌خواهد رفاقت کند و حتی وقتی دست به خلاف می‌زند.

او چنان در قاچاقچی‌گری مهارت پیدا می‌کند که به او لقبِ «کوسه‌ی جنوب» را می‌دهند. همین‌ها هم هست که برای او تاوانی سنگین در پی دارد: مرگ. او در این فیلم هم سرنوشتی تراژیک دارد و به‌سیاقِ تمامِ قهرمانانِ سینمای فارسی، انگار خود هیچ نقشی در این پایان ندارد و تنها قربانی یک نظامِ قضاییِ ناعادلانه است. اکبر و قادری در این فیلم مرگ را به امضای قهرمانیِ خود بدل می‌کنند: اکبر ایستاده می‌‌میرد.

 رفیق | ذبیح |  ایرج قادری | 1354

115

«رفیق» یکی از ساخته قادری است که در آن عهده‌دار یکی از نقش‌های اصلی بود.

«ذبیحِ» فیلم رفیق، بار دیگر قهرمانی است که باید میانِ عشق و رفاقت یکی را انتخاب کند و همین ماجرا، سببِ درگیری‌های درونی بسیاری برای او می‌شود. او اسیرِ یک مثلثِ عشقی شده است و علی‌رغمِ میلِ شدیدش به «اقدس» می‌داند که این زن متعلق به رفیقِ زندانی‌اش است و دل‌بستگی به او نوعی «حرام عاطفی» محسوب می‌شود.

قادری در این فیلم با فیزیک آشنایش (صدایی بَم و نگاهی مستقیم) تیپ قهرمان غیرقابل نفوذی را مجسم می‌‌کند که تمام هیمنه و اقتدارش در مواجهه با رفیق و معشوق (رضا و اقدس) از هم می‌پاشد. تماس‌های چشمی کوتاهِ او به اقدس و مکث‌هایش هنگامِ دیدار با او، عمقِ عاطفه‌ای که به این زن دارد را نمایان می‌کند. او علی‌رغمِ اقتدارِ بیرونی‌ای که از خود در این فیلم به نمایش می‌گذارد، از درون از پا افتاده است و جز «عشق» مسببی برایش نیست.

موسرخه| موسرخه | عبدالله غیابی | 1353

116

«موسرخه» از جمله فیلم‌های پر وصدای کارنامه قادری است.

ایرج قادری در بخش زیادی از فیلمِ «موسرخه» نمونه‌ی پرسونای «ضدقهرمان» است. او از دلِ دل تاریکی و فساد به سوی عدالت‌طلبی می‌‌رود و همین شخصیتی خاکستری از او می‌سازد. او که در ابتدا بخشی از یک ساختارِ فاسدِ قدرت است، به تدریج متحول می‌شود. عاشق می‌شود و شورشی و در نهایت تبعیدی.  نقش نیر (با بازی درخشان ایرن زازیانس) نمادی از زن حاکم، فریبکار و بی‌رحم در سینمای آن دوران است و موسرخه اگرچه در ابتدا نماینده‌ی اوست، اما در نهایت علیه او قیام کرده و او را به قتل می‌رساند. ایرج قادری در نقش موسرخه یکی از قوی‌ترین نمودهای «قهرمان طغیان‌گر دهه‌ی پنجاه» را به تصویر می‌کشد.

عطش | هاشم | ایرج قادری| 1352

117

«عطش» از جمله فیلم‌های پر مخاطب کارنامه قادری است.

قادری «عطش» را در دورانِ بلوغِ بازیگری‌‌اش ایفا کرد. او در این فیلم در نقشِ مردی ظاهر می‌شود که قرار است بارِ دیگر قهرمانِ زندگی یک زنِ معروفه باشد و باید در این راه با یک جامعه‌ی سنت‌زده مبارزه کند. هاشم در «عطش» یک قهرمانِ عامه‌پسند با پایانی تراژیک و یکی از تیپیک‌ترین تجسدهای «قهرمان اخلاق‌گرای سنتی در فیلمفارسی» است. او وقتی قرار است جرمِ برادرِ خود را به گردن بگیرد، حتی برای لحظه‌ای دچارِ تعلل نمی‌شود. عزمِ او در این تصمیم را می‌توان در تمامِ زبانِ بدنِ او مشاهده کرد، انگار او از ابتدا خود را قربانی یک سرنوشتِ مقدر می‌داند.

هاشم خود از طبقه‌ای سنتی است؛ اما «عشق» تمامِ معادلاتِ زندگی او را به هم می‌زند، او باید برای رسیدن به عشقِ خود علیه نظامِ اخلاقی مردسالارانه و اخلاقِ قبیله‌ای حاکم بر اطرافش شورش کند، اما او از آن مردانی است که می‌داند «پدر» یعنی چه و همین هم هست که کار را برای او سخت می‌کند. او هم عاشق است و هم اطاعت از پدر را امری مسلم برای خود می‌داند. هاشم و عصمت در این فیلم، آدم‌های بی‌گناه و حتی فداکاری هستند که مقابلِ جمعیتی خشمگین قرار دارند،‌ همان الگویی که سال‌ها بعد در «می‌خواهم زنده بمانم» نیز تکرار می‌شود.

جان سخت | ایلیاتی| ایرج قادری| 1350

«جان‌سخت» تقابل شهر و روستا و سنت و مدرنیته و انتقام واصلاح است. این فیلم در سال‌هایی ساخته شد که جمعیت ایران به سرعت در حالِ شهری‌شدن بود و ایرج قادری در نقشِ یک ایلیاتی جوان، نماینده‌ی آن. او در ابتدا خشمگین و انتقام‌جو است و می‌خواهد به تنهایی حقِ خود را از زمین و زمان بگیرد؛ اما مردی در نقشِ یک مرشد برای او ظاهر می‌شود تا او را دچارِ تحولاتِ بسیار کند و هویتی فردی پیدا کند.

قادری به خوبی ریتمِ رفتاری یک جوانِ عصبانی به یک مردِ اهلی‌شده را به تصویر می‌کشد و دگردیسی او را به نمایش می‌گذارد. همین هم هست که او را رستگار می‌کند.  اگرچه جان‌سخت فیلمی مهم در تاریخ سینمای ایران نیست، اما در کارنامه‌ی بازیگری قادری، نقطه‌ی تمایزی مهم محسوب می‌شود. او قهرمانی است که به «تأمل» و «ادراک» می‌رسد و این برخلافِ بسیاری دیگر از قهرمانانِ فیلم‌های فارسی است که انگار مخاطبانش، چیزی جز خشم و درگیری‌های فیزیکی نمی‌خواستند.

کوچه مردها | حسن | سعید مطلبی | 1349

فیلم کوچه‌مردها، یکی از معدود آثاری ا‌ست که دو چهره‌ی پرنفوذ سینمای بدنه‌ی ایران در دهه‌ی 1340 (ایرج قادری و فردین) در کنار هم بازی دارند. دو بازیگری که هر یک نماد نوعی از قهرمان در سینمای قبل از انقلاب بودند. در این فیلم، فردین در نقش علی و قادری در نقش حسن، دو دوست قدیمی‌ هستند که هر دو گرفتارِ یک عشقِ مشترک می‌شوند، اما این علی (فردین) است که برای رفیقِ خود از عشق‌اش دست می‌کشد. فیلم با مرگ تراژیک حسن و اندوه عمیق علی به پایان می‌رسد. روابط حسن و علی در کوچه‌مردها، نمونه‌ی کلاسیکی از رفاقت مردانه در سینمای ایران است. رفاقتی که بر پایه‌ی «گذشت» و «قربانی شدن» بنا شده است. «کوچه‌مردها» یک ملودرامِ شهری در بستر یک محله‌ی پایین‌شهری است.

این مردان بهره‌ای از مالِ دنیا ندارند؛ اما بیش از هر کسِ دیگری واجد شرافت، وفاداری و عشق هستند. در فضای سینمای عامه‌پسند آن دوره، فردین نماینده‌ی قهرمان عاطفی، معصوم و رؤیایی بود. مردی که رنج می‌کشید؛ اما دم نمی‌زد، این همان تصویرِ آشنایی است که او در این فیلم هم از خود به یادگار گذاشته است. اما اگر علی است که عشق را فدای رفاقت می‌کند، حسن (قادری) نیز بی‌گناه و با پیکری خونین در آغوشِ رفیقِ خود جان می‌بازد و از او چیزی جز یک آواز طلب نمی‌کند. این صحنه یکی از احساسی‌ترین سکانس‌های سینمای آن دورانِ سینماست. این شکلِ مرگ (مُردن در آغوشِ رفیق)، دیگر خالی از معنا نیست و برابر با زندگی ارزش دارد.

منبع: فیلم نیوز

۵
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید