نیچه؛ فیلسوفی که فکر میکرد مخاطبان آثارش «هنوز به دنیا نیامدهاند»

نیچه در پیشگفتار کتاب «دجال» نوشته بود: «این کتاب به جمع بسیار اندکی تعلق دارد. شاید هیچکدام از آنها هنوز به دنیا نیامده باشند».
فرادید| «تأملات نابهنگام» یکی از مغفولترین آثار نیچه است. در این مقاله بررسی میکنیم چرا باید توجه بیشتری به مقالههای این مجموعه داشت و همچنین چرا نیچه این نوشتهها را «نابهنگام» مینامید.
به گزارش فرادید، «تأملات نابهنگام» مجموعهای حاوی چهار مقاله است که نیچه بین سالهای ۱۸۷۳ تا ۱۸۷۶ نوشت. این آثار در پی نخستین اثر منتشرشدهی او «زایش تراژدی» (۱۸۷۲) و پیش از «انسانی، بسیار انسانی» (۱۸۷۸) منتشر شدند.
فردریش نیچه حدود سال ۱۸۷۵
گرچه این مقالات در قیاس با آثار دیگر نیچه توجه بسیار کمتری جلب کردهاند، اما میان متخصصان فلسفه نیچه جایگاه مهمی دارند.
نیچهپژوهان تا حد زیادی آثار او را به سه دوره تقسیم میکنند: آغازین، میانه و پختگی. «زایش تراژدی» و «تأملات نابهنگام» به دورهی آغازین تعلق دارند، در حالی که «انسانی، بسیار انسانی» آغاز دوره میانه اندیشه او است.
یکی از دلایل احتمالی بیتوجهی نسبی به «آثار نابهنگام» حتی از سوی کسانی که به نوشتههای آغازین نیچه علاقهمندند، اینست که این آثار نه از درام و نوآوری «زایش تراژدی» برخوردارند (اثری که هنگام انتشار، بهراستی محافل رسمی را شوکه کرد)، نه از سبک و زیرکی نوشتاریِ «انسانی، بسیار انسانی.» در واقع، از میان تمام آثار منتشرشدهی نیچه، نوشتههای گنجاندهشده در «تأملات نابهنگام» بیش از همه به آنچه از مقالههای سنتیِ فلسفی انتظار میرود شباهت دارند.
نیچه ابتدا قصد داشت ۱۳ مقاله برای این مجموعه بنویسد، اما تنها چهار مقاله را به پایان رساند. مقالهای پنجم دربارهی فیلولوژی (واژهشناسی) نیز پس از مرگش منتشر شد. این چهار مقالهی به موضوعات مختلفی میپردازند: الهیدان آلمانی دیوید اشتراوس، کارکرد تاریخ، فیلسوف آرتور شوپنهاور و آهنگساز ریچارد واگنر.
آنچه این موضوعات را به هم پیوند میدهد، نوعی «نابهنگامی» است؛ مفهومی که اکنون آن را بررسی میکنیم.
منظور نیچه از «نابهنگام» چه بود؟
یک ساعت جیبی فرانسوی از دهه ۱۹۲۰، عکس: آندره لاگه فریتاس، ۲۰۱۲
وقتی نیچه از زمان در معنای «نابهنگام» سخن میگوید، منظورش «دیر رسیدن» یا «بیموقع بودن» نیست، بلکه میخواهد نابهنگامی را همچون «نامُد بودن» یا «از مُد افتاده بودن» در نظر بگیریم.
در زبان آلمانی، عنوان این اثر Unzeitgemässe Betrachtungen است. واژهی Unzeitgemäss به معنای نابهنگام یا از مُد افتاده و Betrachtungen به معنای تأمل یا بررسی انتقادی است. پژوهشگر پرنفوذ نیچه، والتر کافمن، ترجمهای را برگزید که امروزه رایجترین عنوان انگلیسی این اثر است: Untimely Meditations (تأملات نابهنگام). با این حال، نسخههای دیگر آثار او، عنوانهای متفاوتی برای این مجموعه برگزیدهاند. انتخاب بهترین گزینه از میان آنها دشوار است، اما ترجمههای گوناگون نقطه آغاز خوبی در تلاش ما برای درک مقصود نیچه هستند.
آنچه در «تأملات نابهنگام» داریم، چهار مقاله است که در آنها نیچه موضوعات گوناگونی را بررسی و واکاوی میکند. به گفتهی او، اندیشههایی که در این مقالات مطرح میشوند، «نابهنگام»، «نامدرن» یا «نامُد» هستند. اما منظور نیچه از این توصیف آن نیست که این اندیشهها کهنه، از رده خارج یا بیربط به زمانه هستند. در حقیقت، میتوانیم اشارههای نیچه به اندیشههای مُد روز را با اندکی تردید بنگریم، چراکه در اشارههای او به افکار مدرن، نوعی طعنه و تمسخر نهفته است.
نیچه تمایل زمانهی خود به تبلیغ ایدهها در قالب مفاهیمی نو و مُد روز را به تمسخر میگیرد. او با اشاره به نوشتههایش بهعنوان «نامعاصر» (و نه «معاصر»)، در واقع نیشی به ایدههای رایج زمانه میزند. آنچه او مطرح میکند اینست که ایدههای مدرن نه به این دلیل که مفید یا ژرف هستند، بلکه تنها به این دلیل که مردم آنها را تکرار میکنند به این امید که خود را امروزی و همسو با مد نشان دهند، محبوب میشوند.
با این حال، نوشتههای نیچه از یک جنبهی دیگر نیز «نامعاصر» هستند.
مقایسههای گذشته و آینده
ماشینانسان (Maschinenmensch) در یک تصویر از فیلم «متروپلیس» ساخته فریتس لانگ، ۱۹۲۷
هنگام نوشتن، همهی نویسندگان به زمان حال مینویسند. نوشتن در گذشته یا آینده امکانپذیر نیست، البته ممکن است موضوع نوشته دربارهی گذشته یا آینده باشد. برای نمونه، یک متن تاریخی بر رویدادهایی تمرکز دارد که پیشتر اتفاق افتادهاند (در گذشتهای دور) یا یک رمان علمی-تخیلی ممکن است در آیندهای دور روایت شود.
در عین حال، غیرمعمول نیست که نویسندگان به گذشته رجوع کنند یا دربارهی آینده گمانهزنی کنند تا در واقع دربارهی چیزی که در زمان حال رخ میدهد سخن بگویند. برای نمونه، به پدیدهی پیشگویی توجه کنید. پیشگویان دربارهی آنچه در آینده رخ خواهد داد صحبت میکنند، اما هدف آنها اینست که مردم امروز را به این باور برسانند که رفتارشان را تغییر دهند.
نیچه در «تأملات نابهنگام»، چندین بار به گذشته و همچنین به آینده اشاره میکند، اما هدف او از این اشارهها، پرداختن به مشکلات زمان حال است. اینجا، نیچه زمانهی خود را با دوران باستان بهویژه یونان مقایسه میکند. او این کار را انجام میدهد تا نگرش مدرنی را که از نظرش در قیاس با نگرشهای یونانیان باستان پستتر و نازلتر است، انتقاد کند. اینجا میتوان دید چگونه اینگونه تأملات، «نابهنگام» یا «از مُد افتاده» تلقی میشوند. نیچه با مقایسهی نگرشها و گرایشهای انسان مدرن با رویکردها و طرز تلقی یک تمدن پیشین نسبت به زندگی، به انتقاد از ایدهها و بینشهای رایج و مد روز زمان خود میپردازد.
یک جنبهی دیگر هم وجود دارد که در آن، اندیشه نیچه در این مقالات و در کل آثارش، «نابهنگام» محسوب میشود که در ادامه آن را بررسی خواهیم کرد.
تولد در زمان نامناسب
«دختری جوان در حال خواندن» اثر ژان-اونوره فراگونار، حدود سال ۱۷۶۹.
پیشنهاد نیچه تنها این نیست که باید به شیوهای کهنه و سنتی برای اندیشیدن به زندگی و جهان بازگردیم. آنچه او مطرح میکند، چیزی نو و بیهمتا است: روشی برای بهرهگیری از اندیشههای یونانیان در مواجهه با دغدغههای مدرن و اندیشیدن به آینده. هرگاه متفکری پدیدار میشود و چیزی نو و اصیل پیشکش میکند، همواره حسی از «نابهنگامی» همراه اوست. ممکن است دربارهی چنین متفکری بگوییم که «از زمانه خود جلوتر است». هنگامی که سخنی مطابق مُد و پسند زمانه است، بهتعریف نمیتواند یگانه و منحصربهفرد باشد. ایدههایی که نیچه در مقالاتش (که در مجموعهی «تأملات نابهنگام» گرد آمدهاند) مطرح میکند، اصیل و منحصربفرد هستند. او با «نابهنگام» نامیدن آنها میخواهد توجه ما را به همین اصالت و یگانگی جلب کند.
او خود را نویسندهای «پس از مرگ» مینامید. در پیشگفتار «ضدمسیح» (۱۸۹۵) مینویسد:
«این کتاب به جمع بسیار اندکی تعلق دارد. شاید هیچکدام از آنها هنوز به دنیا نیامده باشند. شاید آنهایی باشند که زرتشت مرا خواهند فهمید. برای برخی آدمها گوشهای شنوا وجود دارد - اما چگونه میتوانستم فکر کنم برای من هم گوشهای شنوا وجود دارد؟ - روز من تا پسفردا نخواهد آمد. برخی افراد پس از مرگشان به دنیا میآیند.»
نیچه در زندگینامهی خودش، «اینک انسان» (که سال ۱۸۸۸ نوشته و پس از مرگش در سال ۱۹۰۸ منتشر شد) نیز خود را انسانی «پسامرگ» توصیف میکند. منظور نیچه پیچیده است، اما به بیان ساده میتوان گفت که او معتقد بود مردم هنوز برای پذیرش ایدههای او آماده نیستند. یعنی تا زمانی که مردم به سطحی از فهم نرسند که بتوانند آثار او را درک و ارج نهند، نیچه بهدرستی فهمیده نخواهد شد. همانطور که در پیشگفتار کتاب «ضدمسیح» دیده میشود، نیچه فکر میکند خوانندگانی که برای آنها مینویسد ممکن است هنوز به دنیا نیامده باشند.
مقالات تأملات نابهنگام
ریچارد واگنر اثر فرانز هاوفشتانگل، ۱۸۷۱.
دیدیم که چهار مقاله در «تأملات نابهنگام» به استراوس، تاریخ، شوپنهاور و واگنر اختصاص دارند. آهنگساز ریچارد واگنر و همسرش کوزیما تأثیر بسیار بزرگی بر نیچه جوان گذاشتند. میتوان گفت نیچه به نوعی شیفتهی هر دوی آنها بود. با این حال، این شیفتگی دوام نیاورد و واگنر در نگاه نیچه دیگر آن چشمانداز بزرگی نبود که بتواند مردم را به سوی عظمت هدایت کند.
واگنرها ابتدا از نیچه بسیار حمایت کردند و نیچه نخستین اثر منتشرشدهاش، یعنی «زایش تراژدی» را به آنها تقدیم کرد. بعدها نیچه از تأثیری که تحسینش نسبت به واگنر بر این اثر داشت احساس شرمساری کرد. مقالهای که دربارهی واگنر در «تأملات نابهنگام» آمده، در همین دوره نوشته شده است. با این حال، زمان نگارش این مقاله، احساسات نیچه نسبت به واگنر رو به سردی گذاشته بود. این مقاله که «واگنر در بایرویت» نام دارد، بسیار شخصی است و تفسیر آن برای خوانندگان دشوار است. در واقع، نیچه ابتدا باید متقاعد میشد که این مقاله را اصلاً منتشر کند.
اولین مقالهی این مجموعه دربارهی دیوید استراوس است؛ اما شخصیت واگنر نقش برجستهای در آن دارد. نیچه دستکم تا حدی بهدلیل خصومت واگنر نسبت به استراوس انگیزه پیدا کرد این مقاله را بنویسد. این دو نفر در گذشته بحثهایی بسیار علنی و جنجالی داشتهاند. با این حال، با وجود اینکه ظاهراً موضوع مقاله دربارهی این الهیدان آلمانی است، در واقع مقالهی نیچه نقدی است بر آلمانیهای متکبر و خودرأی که فرهنگشان را برتر از همهی فرهنگهای دیگر میدانند.
مقالهی نیچه دربارهی شوپنهاور با عنوان «شوپنهاور به مثابه آموزگار»، در واقع بیشتر دربارهی آموزش و پرورش است تا خود فیلسوف آلمانی. در حقیقت، در مقالهی نیچه هیچ بحث مستقیمی دربارهی فلسفهی شوپنهاور نشده است. نیچه زمانی بسیار از شوپنهاور تأثیر میگرفت (همانطور که واگنر هم چنین بود)، اما زمان نگارش این مقاله، نیچه دیگر ایدههای شوپنهاوری را رد کرده بود.
بیایید به نیچه و تاریخ بپردازیم.
دربارهی استفاده و سوءاستفاده از تاریخ برای زندگی
پیشنویس مقالهی نیچه دربارهی «سودمندی و سوءاستفاده از تاریخ برای زندگی»، حدود سال ۱۸۷۴.
این مقاله، بیش از سه مقالهی دیگر مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته است. نیچه در آن دیدگاهی نخبهگرایانه به تاریخ دارد و معتقدست تاریخ باید در خدمت زندگی باشد، نه آنکه تنها برای دانستن خوانده شود.
دو نکته دربارهی عنوان مقالهی نیچه قابلتوجه است. اول اینکه او صفت «برای زندگی» را به آن اضافه کرده؛ یعنی او دربارهی چگونگی استفاده یا سوءاستفاده از تاریخ در خدمت زندگی صحبت میکند. پرداختن به فلسفهی زندگی نیچه خارج از حوصله این متن است؛ کافیست بگوییم که او معتقد بود افراد بزرگ نسبت به همهی جنبههای زندگی احساس رضایت و خوشنیتی دارند، در حالی که افراد ضعیف و فاسد زندگی را تحقیر میکنند. همچنین نیچه بر این باور بود که بسیاری از فلاسفهی محترم مانند سقراط در واقع بهشکل پنهانی از زندگی متنفر بودند و تلاش میکردند آن را تحقیر کنند. از دید نیچه، ارزش تاریخ تنها زمانی قابلقضاوت است که بررسی کنیم چگونه از آن برای ترویج زندگی استفاده میشود.
نکتهی دوم شایان توجه، واژگان اصلی است که نیچه در عنوان مقاله به زبان آلمانی به کار برده است. عنوان اصلی مقاله «Vom Nutzen und Nachtheil der Historie für das Leben» است. جالبست که نیچه واژه «Historie» را به جای «Geschichte» انتخاب کرده است. اولی معمولاً برای توصیف رویدادهایی که اتفاق افتادهاند به کار میرود و دومی برای روایتها و تفسیرهایی است که دربارهی معنای آن رویدادها برای کسانی که آنها را تجربه کردهاند و برای ما در زمان حال ارائه میشود. این انتخاب واژه نشان میدهد نیچه در واقع دربارهی آن نوع «تاریخ» که در دانشگاهها تدریس میشود صحبت نمیکند، بلکه بیشتر به داستانهایی که ما دربارهی خودمان میگوییم نزدیک است. او بیشتر به ظهور اسطورههای سیاسی علاقهمند است تا آموزش رسمی تاریخ.
«نابهنگام» رمز نیچهای برای «کاملاً نو و رادیکال»
پرترهی عکاسی آرتور شوپنهاور اثر یوهان شفِر، ۱۸۵۹.
نیچه معتقد بود متفکران معاصر که ادعای ارائهی آثار نو و مد روز را دارند، در واقع تنها ایدههای رایج و محبوب را بازتولید میکنند. نیچه با نامیدن مقالات خود به عنوان «نابهنگام» و «پسامدرن» خواندن خودش، به تمسخر نوشتههای مُدگرایانه و ادعاهای دیگران دربارهی نو و تازه بودن برخی ایدهها پرداخت.
نیچه با توصیف خود و آثارش به عنوان «نابهنگام» یا «غیرمُد روز»، در واقع ادعا میکند که آنچه او مطرح میکند نو و اصیل است. وقتی چیزی مُد روز باشد، یعنی بسیاری از مردم با آن موافقند و از آن پیروی میکنند. بنابراین، ایدههای به اصطلاح «مُد روز» آنهایی هستند که بیشتر مردم آنها را قبول دارند. اما برای اینکه یک ایده نو و اصیل باشد، باید چیزی باشد که شمار کمی آن را شنیده یا میشناسند. از آنجا که نیچه معتقد بود ایدههایش کاملاً نو و رادیکال هستند، بنا به تعریف نمیتوانستند مُد روز باشند. از این رو، او از واژهی «نابهنگام» به عنوان برچسب استفاده میکند.
دیدیم که در ظاهر، به نظر میرسد موضوعات مقالات موجود در «تأملات نابهنگام» چندان با هم ارتباطی ندارند. افزون بر این، حتی گاهی به نظر نمیرسد مقالات دربارهی موضوعی باشند که عنوانشان نشان میدهد. این موضوع در مورد مقالهی «شوپنهاور به مثابه آموزگار» بیش از همه مشهود است. با این حال، خوانندگان دقیقتر خواهند دید که رشتهی مشترکی در همهی مقالات نیچه وجود دارد. در هر یک، نه تنها نقدی بر «ایدههای مُد روز» مطرح میشود، بلکه نقدی نیز بر نحوهی استفادهی این ایدهها توسط کسانی که در پی شکل دادن به جامعه هستند به چشم میخورد.
در کل آثار نیچه، میبینیم که او بهشدت دغدغهی بازنگری در ارزشهای ما را دارد تا تغییرات رادیکالی در نحوهی تفکر ما دربارهی جامعه و وضعیت انسانی به وجود آورد. در «تأملات نابهنگام»، ما شاهد بذرهای اولیه تفکر نیچه در این زمینه هستم.
مترجم: زهرا ذوالقدر