تصاویر؛ یک ثانیه تا آخرالزمان؛ ۹ رویداد تاریخی که جهان را تا آستانه جنگ جهانی سوم برد

جهان در قرن بیستم بارها تا مرز نابودی کشیده شد؛ در آن لحظات بحرانی و پرتنش، فقط یک تصمیم اشتباه میتوانست سرنوشت بشر را برای همیشه تغییر دهد
در تاریخ معاصر، لحظاتی وجود دارند که زمین برای چند ثانیه در مرز خاموشی کامل ایستاد؛ نه بهدست طبیعت، بلکه فقط با فشردن یک دکمه. در اتاقهای تاریک فرماندهی، پشت صفحهنمایشهای سبز رنگ، مردانی نشسته بودند که باید در چند لحظه، دربارهی مرگ یا زندگی میلیونها انسان تصمیم میگرفتند. کافی بود یکی از آنها اشتباه و یا حتی تردید کند. نتیجه میتوانست رخدادی باشد که دیگر مجالی برای بازگوکردنش باقی نمیگذاشت.
بمباران اتمی هیروشیما و ناگاساکی در اوت ۱۹۴۵ نهتنها به جنگ جهانی دوم پایان داد، بلکه دروازههای عصر تسلیحات هستهای را نیز به روی جهان گشود. این رویداد نقطهی آغاز دورهای بود که در آن، سایهی تهدید هستهای همواره بر سر بشریت سنگینی کرده است. تاریخ جنگ سرد و دوران پس از آن، پر است از لحظاتی که جهان تنها با شانس، درایت یا پاسخ بهموقع، از فاجعههای هستهای گریخت.
در دوران جنگ سرد، سیاست موسوم به «نابودی حتمی طرفین» میان ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت که بر پایهی ترس متقابل بنا شده بود: اگر یکی از دو کشور از سلاح هستهای استفاده میکرد، طرف مقابل بیدرنگ با حملهای مشابه پاسخ میداد. موازنهی ترس، جهان را در تعادلی شکننده نگه میداشت.
در طول دهههای بعد، جهان چندینبار تا آستانهی جنگ هستهای پیش رفت و ساکنان زمین بارها در اضطراب چشمانتظار ماندند تا ببینند آیا فاجعهای جهانی در راه است یا خیر. در ادامه، به روایتهایی در دل ۹ مورد از بحرانهای واقعی تاریخ سفر میکنیم، زمانی که دنیا در یکقدمی فاجعه توقف کرد و در آخرین قدم از نابودی نجات یافت.
۵ اکتبر ۱۹۶۰ (۱۳ مهر ۱۳۳۹): طلوع ماه بهجای موشک شناسایی شد

ایستگاههای رادار هشدار زودهنگام در آغاز دوران رقابتهای هستهای، نقشی حیاتی در دفاع از آمریکا ایفا میکردند. این رادارها در نقاط مختلف جهان مستقر بودند تا پرتاب موشکهای احتمالی شوروی را شناسایی کرده و به واشینگتن هشدار بدهند. در همین راستا، ایستگاه راداری تازهتأسیس در توله، واقع در گرینلند، در چنین روزی از شناسایی چندین موشک خبر داد که بهسمت خاک آمریکا در حرکت بودند و تنها ۲۰ دقیقه تا رسیدن فاصله داشتند.
در ستاد فرماندهی دفاع هوافضای آمریکای شمالی در کلرادو، فضای اضطرابآمیزی حاکم شد و بالاترین سطح آمادهباش اعلام گردید. بااینحال، زمانیکه مشخص شد نیکیتا خروشچف، رهبر وقت شوروی، در همان زمان در نیویورک بهسر میبرد، احتمال وقوع حمله زیر سؤال رفت.
در ادامهی بررسیها مشخص شد که هشدار اشتباه، ناشی از خطای رادار در تشخیص طلوع ماه بر فراز نروژ بوده است، پدیدهای که بهاشتباه پرتاب موشک تفسیر شده بود.
۲۴ نوامبر ۱۹۶۱ (۳ آذر ۱۳۴۰): کلید معیوب تمام شبکههای ارتباطی را از کار انداخت

یک سال بعد از واقعهی گرینلند، ارتباط ستاد فرماندهی هوایی راهبردی (SAC) ایالات متحده با ایستگاه رادار توله بهطور ناگهانی قطع شد. تلاش برای برقراری تماس با مرکز فرماندهی دفاع هوافضای آمریکای شمالی نیز بینتیجه ماند، چراکه خطوط آن مرکز نیز از کار افتاده بودند.
از آنجایی که احتمال قطع همزمان دو مسیر ارتباطی بسیار پایین بود، فرماندهان هوایی راهبردی گمان کردند که شاید حملهای هستهای آغاز شده باشد. در نتیجه، کل ناوگان بمبافکنهای استراتژیک برای حمله آماده شدند.
اما یک بمبافکن آمریکایی توانست با ایستگاه توله تماس برقرار کرده و تأیید کند که هیچ حملهای در کار نیست. بررسیهای بیشتر نشان داد که تنها یک کلید معیوب در مرکز ارتباطات، باعث قطع کامل خطوط اضطراری میان سه مرکز کلیدی شده بود.
۲۵ اکتبر ۱۹۶۲ (۳ آبان ۱۳۴۱): خرسی که نزدیک بود جهان را نابود کند

در بحبوحهی بحران موشکی کوبا، ارتش آمریکا در وضعیت دفکان سه قرار گرفت؛ یعنی تنها دو سطح با جنگ هستهای فاصله داشت. در نیمهشب ۲۵ اکتبر، یکی از نگهبانان پایگاهی در مینهسوتا متوجه حرکتی مشکوک در اطراف حصار پایگاه شد. او با تصور وقوع خرابکاری، بهسوی نفوذی شلیک کرد و هشدار امنیتی را نیز فعال ساخت.
در پی هشدار، آژیرهای حمله در چند پایگاه نظامی بهصدا درآمد و خلبانان پایگاه هوایی ولک در ویسکانسین سوار جنگندههای اتمی خود شدند و روی باند قرار گرفتند. ورود بهموقع یک خودرو به باند و اطلاعرسانی فوری دربارهی خطای هشدار، باعث توقف عملیات شد. در نهایت، مشخص شد که عامل این بحران چیزی جز یک خرس کنجکاو نبوده است.
۲۷ اکتبر ۱۹۶۲ (۵ آبان ۱۳۴۱): افسر دوم زیردریایی شوروی از شلیک اژدر هستهای جلوگیری کرد

در همان روز و در اوج بحران کوبا، هواپیمای شناسایی یو-۲ یا دراگون لیدی آمریکا بر فراز کوبا هدف موشکهای شوروی قرار گرفت و خلبان آن کشته شد. این حادثه تنشها را به بالاترین حد ممکن رساند. چند ساعت بعد، زیردریایی بی-۵۹ شوروی که تلاش میکرد محاصرهی دریایی آمریکا را بشکند، مورد هدف بمبهای تمرینی ناوشکن آمریکایی قرار گرفت.
مخالفت یک افسر با شلیک اژدر هستهای یکی از نجاتبخشترین لحظات تاریخ بشر بود
در پی این اقدام، کاپیتان زیردریایی تصور کرد که حملهای واقعی در جریان است و دستور آمادهسازی اژدر هستهای برای هدفگیری ناو آمریکایی رندالف را صادر کرد. طبق دستورالعمل، برای شلیک اژدر، موافقت هر سه افسر ارشد زیردریایی لازم بود.
واسیلی آرخیپوف، معاون فرمانده، برخلاف دو افسر دیگر با شلیک مخالفت کرد و توانست کاپیتان را متقاعد کند که از اقدام منصرف شود. این تصمیم، بدون اغراق، یکی از نجاتبخشترین لحظات تاریخ بشر بود.
۲۷ اکتبر ۱۹۶۲ (۵ آبان ۱۳۴۱): جنگندههای هستهای آمریکا تا آستانه جنگ پیش رفتند

در ادامهی همان روز، خلبانان نیروی هوایی ایالات متحده تقریباً باعث شدند که جنگ جهانی سوم بر فراز دریای برینگ، بین آلاسکا و روسیه، آغاز شود. یک هواپیمای یو-۲ آمریکایی بهاشتباه وارد حریم هوایی شوروی در نزدیکی قطب شمال شد و برای ۹۰ دقیقه در منطقه باقی ماند. با ورود هواپیما به فضای شوروی، جنگندههای میگ برای رهگیری اعزام شدند. همزمان، نیروی هوایی آمریکا جنگندههای اف-۱۰۲ مسلح به موشکهای هستهای را برای مقابله به پرواز درآورد.
رابرت مکنامارا، وزیر دفاع وقت ایالات متحده، با شنیدن این خبر فریاد زد: «این یعنی جنگ با شوروی» و کندی، رئیسجمهور وقت ایالات متحده، با طعنه گفت: «همیشه یکی هست که خبر را نمیگیرد!» اما جنگندههای آمریکایی موفق شدند بدون مواجهه با میگهای شوروی، هواپیمای یو-۲ را سالم به آلاسکا بازگردانند.
۲۸ اکتبر ۱۹۶۲ (۶ آبان ۱۳۴۱): یک نوار آزمایشی و ظهور ماهوارهای ناشناس همه را به وحشت انداخت

فردای آن روز، اپراتورهای رادار در نیوجرسی هشدار دادند که موشکهایی از کوبا بهسوی آمریکا در حرکتاند و قرار است در ساعت ۹:۰۲ به فلوریدا اصابت کنند. مرکز فرماندهی دفاع هوافضای آمریکای شمالی فوراً وارد حالت آمادهباش شد، اما با سپریشدن زمان، انفجاری رخ نداد.
بررسیها نشان دادند که این هشدار اشتباه، نتیجهی همزمانی پخش نوار شبیهسازی پرتاب موشک و ظهور یک ماهوارهی ناشناس در آسمان بود. از بد حادثه، سایر رادارها خاموش بودند و مرکز اطلاعرسانی دربارهی ماهوارهها نیز درگیر مسائل مربوط به بحران کوبا شده بود.
۹ نوامبر ۱۹۷۹ (۱۸ آبان ۱۳۵۸): تمرین شبیهسازی که در حال تبدیل شدن به واقعیت بود

در ساعت سه بامداد، کامپیوترهای مرکز فرماندهی دفاع هوافضای آمریکای شمالی هشدار دادند که هزاران موشک هستهای از زیردریاییهای شوروی شلیک شدهاند. در واکنش، بمبافکنهای هستهای آمریکایی نیز آمادهی پرواز شدند و حتی هواپیمای فرماندهی اضطراری برای جابهجایی کارتر، رئیسجمهور وقت، به پرواز درآمد، هرچند خود او سوار هواپیما نبود.
زبیگنیو برژینسکی، مشاور وقت امنیت ملی ایالات متحده، فقط چند دقیقه برای تصمیمگیری زمان داشت، بنابراین تصمیم گرفت پیش از تأیید نهایی، رئیسجمهور را مطلع نکند. شش دقیقهی پرتنش سپری شد تا اینکه اطلاعات ماهوارهای تأیید کردند که هیچ حملهای صورت نگرفته است. مشخص شد یک تکنسین بهاشتباه نوار تمرینی را وارد سیستم کرده بود.
مارشال شولمان، مشاور وزارت خارجه، بعدها در نامهای فوقمحرمانه نوشت: «این قبیل هشدارها نادر نیستند. بیتوجهی به آنها من را نگران میکند.»
۲۶ سپتامبر ۱۹۸۳ (۴ مهر ۱۳۶۲): سرهنگی که دست به بزرگترین قمار تاریخ زد

در پناهگاه سرپوخوف-۱۵ در جنوب مسکو، سیستمهای هشدار شوروی از پرتاب یک موشک مینوتمن آمریکایی خبر دادند. لحظاتی بعد، چهار موشک دیگر نیز شناسایی شد. در آن دوران تنشها هنوز بسیار بالا بود، چراکه شوروی چند هفته قبل پرواز شماره ۰۰۷ کره جنوبی را سرنگون کرده بود و ۲۶۹ نفر، از جمله یک نماینده کنگره آمریکا، کشته شده بودند.
فرمانده شیفت فقط تصمیم گرفت که چند دقیقه صبر کند
فرمانده شیفت، سرهنگ استانیسلاو پتروف، طبق پروتکل باید فوراً گزارش را منتقل و دستور واکنش را صادر میکرد. اما او از این کار خودداری کرد. پتروف بعدها گفت: «میتوانستم تلفن را بردارم، ولی نمیتوانستم تکان بخورم. مثل این که در ماهیتابهی داغ نشسته بودم.» او با خود فکر کرد که اگر آمریکا واقعاً قصد حمله داشت، صدها موشک شلیک میکرد، نه فقط پنج عدد. بنابراین تصمیم گرفت صبر کند.
۲۳ دقیقه بعد، مشخص شد که هشدار اشتباه بوده و ماهوارهی شوروی نور خورشید بازتابیافته از ابرها را با پرتاب موشک اشتباه گرفته است.
۲۵ ژانویه ۱۹۹۵ (۵ بهمن ۱۳۷۳): هراس اتمی تا دوران پساشوروی ادامه یافت

چهار سال پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روسیهی تازهتأسیس تحت رهبری بوریس یلتسین، با تهدیدی جدی مواجه شد. رادارهای روسی پرتاب موشکی از نزدیکی نروژ را شناسایی کردند که شبیه به موشک بالیستیک بهنظر میرسید. این موشک در واقع، موشک تحقیقاتی بلکبرانت نروژی بود که برای بررسی شفق قطبی پرتاب شده بود. اگرچه نروژ قبلاً کرملین را از پرتاب آگاه کرده بود، پیام بهدست اپراتورهای رادار نرسیده بود.
یلتسین کیف هستهای روسی (نسخه روسی کیف اتمی) و کدهای پرتاب زرادخانه موشکی روسیه را دریافت کرد و زیردریاییها نیز به وضعیت آمادهباش درآمدند. بااینحال، او تصمیم گرفت صبر کند، تصمیمی که شاید از وقوع فاجعهای جهانی جلوگیری کرد. دقایقی بعد، ماهوارهها تأیید کردند که پرتاب موشک تهدیدی نظامی نبود و جای هیچ نگرانی وجود ندارد.
در مقاله، ۹ روایت از لحظاتی را شاهد بودیم که فقط تصمیم یک انسان، یا خطای سادهای در سامانهها، میتوانست به جنگ جهانی سوم ختم شود و پایان تمدن بشر را رقم بزند. شاید تاریخ ما نه بهدلیل خرد جمعی، بلکه بارها فقط با شانس از نابودی گریخته باشد. اما تا کی میتوان به شانس تکیه کرد؟
منبع: خبرآنلاین