روحانی مچکریم
حمایت از دکتر حسن روحانی یعنی حمایت از ایده و روشهای آیتالله هاشمیرفسنجانی و همین مطلب بود که آن شور را به پا کرد و در دور اول آقای روحانی انتخاب شد و برنامه برجام پیش آمد
کد خبر :
۴۸۵۷۲
بازدید :
۱۲۰۱
نعمت احمدی، حقوقدان | یک سال از عروج آسمانی حضرت آیتالله هاشمیرفسنجانی گذشت. بزرگمردی که در تاریخ معاصر ما جایگاه ویژهای دارد. زمانی که ایشان ناباورانه ردصلاحیت شد به اتفاق عدهای از حقوقدانان در مجمع تشخیص مصلحت نظام خدمت ایشان بودیم و من پشت تریبون رفتم و با اشک گفتم حاج آقا رد صلاحیت شدید.
بعد از صحبت من سخنرانی مفصلی کرد و از تاریخ گفت، از انقلاب و اینکه خدمت به انقلاب تنها در ریاستجمهوری نیست و گفتند احساس دین میکردم به مردم آن روزها همه قطعنامههایی که رییسجمهور وقت ورقپاره میخواند لازمالاجرا و روی میز بود و اثرات و تبعات آن وبال گردن و مانع رشد و اقتصاد کشور.
ایشان گفتند وظیفه داشتم که برای برونرفت از وضع موجود همانند پایان آبرومندانه جنگ کاری بکنم و این آخرین وظیفهای بود که برای خود حس میکردم.
حال که به هر علت و دلیل، شورای نگهبان این وظیفه را از من ساقط کرده است، احساس آرامش میکنم. در پاسخ گفتیم حاج آقا آرامش مردم چه؟ آیا مردم میتوانند زیر فشار قطعنامههای فصل هفتمی شورای امنیت سازمان ملل و این تهدید که همه گزینهها روی میز است به زندگی ادامه دهند؟
از تعطیلی کارگاهها و کارخانهها گفتم، از سیستم بانکی و بهره بالایی که کار و اشتغال را فلج کرده است گلایه کردم به ایشان عرض کردم یکی از موکلینم که تولیدکننده قطعات یدکی اتومبیل است میگفت: من دیگر قادر به ادامه کار نیستم، هماکنون در شرایط مساوی من ٢٥ درصد از تولیدکننده چینی و ترکیهای عقب هستم.
من وقتی به بانک مراجعه میکنم که وام برای تولید بگیرم بعد از گذشت هفتاد تا هفتخوان که یکی از آنها کافی است رستم دوران را به زانو درآورد، اگر موفق بشوم بهرهای کمتر از ٢٥ درصد نخواهم پرداخت در حالی که تولیدکننده رقیب در ترکیه و چین با چنین بهرهای روبهرو نیست من چگونه میتوانم با آنها رقابت کنم. ١٤٠٠ کارگرم را به ٤٠٠ کارگر تعدیل کردهام و این ٤٠٠ نفر را هم نمیدانم تا کی میتوانم اداره کنم.
آقای هاشمی گفتند به همین خاطر و با وجود اینکه باید میدان را به جوانترها داد خود را کاندیدا کردم که اولا تکلیف قطعنامهها را روشن کنم. بعد از آن به فکر دگرگونی اقتصادی باشم تا با در پیش گرفتن رویه و روشی تازه وضع موجود اقتصادی را دگرگون کنم.
بعد از رد صلاحیت که دوباره خدمتشان رسیدم، گفتم حالا که رد صلاحیت شدید برنامههای شما را چه کسی پیاده خواهد کرد با صراحت گفت: از کسی حمایت خواهم کرد که میدانم برنامههای من را پیاده خواهد کرد و نگاهها به سوی آیتالله بود تا روشن شود از چه کسی حمایت خواهد کرد و حمایت از دکتر حسن روحانی یعنی حمایت از ایده و روشهای آیتالله هاشمیرفسنجانی و همین مطلب بود که آن شور را به پا کرد و در دور اول آقای روحانی انتخاب شد و برنامه برجام پیش آمد و لغو قطعنامهها که خواسته آقای هاشمی بود در یک سخنرانی ایشان گفتند مردم هنوز به اهمیت رای خود پی نبردند، با این انتخابات کاری شد کارستان و دست کسانی از سیاست و اقتصاد کشور کوتاه شد که به این سادگی امکانپذیر نبود.
در طول ٤ سال دولت اول آقای دکتر روحانی، همیشه و همه جا از این دولت حمایت کردند و زمانی که فضا انتخاباتی شد بازهم از کاندیداتوری آقای روحانی دفاع کردند و سنگ بنای دور دوم ریاستجمهوری ایشان را با تاکیدات موکد خود بنا گذاشتند.
افسوس که این فرصت را پیدا نکردند در حیات خود پیروزی آقای روحانی را در دوره دوم به عینه ببینند و مرگ ناباورانه ایشان و دو سه نسلی که در تشییع جنازه با چشمی گریان در خیابانها حماسهای بزرگ را رقم زدند و بعد از تشییع جنازه حضرت امام (ره) دومین حضور میلیونی و ترکیبی از نسلها از پدربزرگ و پدر و فرزند را به نمایش گذاشتند.
همین شور و شوق در پای صندوقهای رأی حرکتی به وجود آورد که آقای روحانی بیش از ٢٤ میلیون رای، رکوردشکن صندوقهای رای شد صندوقی که اینبار جناح مقابل با همه ابزار و وسایل به میدان آمد از نشستن در کنار خواننده زیرزمینی تتلو تا وعده پرداخت یارانه ٢٥٠ هزار تومانی و بیشتر، از حمایت نهادها و سازمانهایی که برابر اساسنامه و مرامنامه خود نمیباید و نباید در انتخابات دخالت کنند و کردند تا برای اولینبار در طول تاریخ جمهوری اسلامی دوره ریاستجمهوری رییسجمهور مستقر در همان یک دوره پایان یابد، اما نفس گرم آیتالله هاشمی همانگونه که مردم تهران را به پای صندوقهای رای شورای شهر کشاند و فرزند ارشد حاج آقا را با رایی که دیگر دست نیافتنی خواهد بود به شورای شهر فرستادند.
فرزندی که در دوره پدر ناباورانه و با رایی کاملا سمت و سودار از حضور در ساختمان شهرداری و تصدی پست شهرداری تهران محروم شد این بار بر کرسی ریاست شورای شهر و در غیاب پدر با رای قطعی مردم تهران و نمایندگان آنها مستقر شد، اما آنچه نگارنده را وادار به نوشتن این مطلب کرد مظلومیت آیتالله هاشمیرفسنجانی است، شیوه و رفتار دکتر حسن روحانی نسبت به آیتالله هاشمیرفسنجانی که نگارنده برخلاف گفته آقای محسن هاشمی، فرزند ارشد ایشان که میگویند... جای گلایه نیست...
و نوشته موشکافانه آقای میرفتاح که... مسالهای به نام نرفتن... را نوشتهاند و دلایلی آوردند که آقای دکتر روحانی لابد به آن علت و علل به مراسم سالگشت آیتالله نیامد. دکتر روحانی در پیام پیروزیاش هم یادی از آقای هاشمی نکرد، شخصیتی که حمایت او به باور همه تحلیلگران باعث و بانی پیروزی آقای روحانی هم در دور اول و هم در دوره دوم شد، در دور اول که آقای هاشمی در قید حیات بود لابد به خاطر چشم در چشم افتادن از ایشان یادی شد، اما در دور دوم لابد به اعتبار... از دل برود هر آنکه از دیده رود.
نگارنده برخلاف نظر آقای محسن هاشمی و هم نظریه جناب میرفتاح نمیتوانم این نادیده گرفتن آیتالله هاشمی را تاب بیاورم، من بچه کویرم و اگر کسی قطرهای باران بر کویر تفتیدهام بباراند تا عمر دارم فراموش نمیکنم، چگونه میشود باور کرد، در نطق پیروزی دور دوم آقای حسن روحانی یادی از مسبب این پیروزی درخشان و نگاه حمایتگرانه مردی که حتی بعد از مرگ هم نگران سرنوشت کشورش بود نشود - ممکن است همانند جناب میرفتاح بر این باور بود - رفتارهای رجال سیاسی حامل معناهایی خارج از متناند، اما باید به این مهم توجه کرد که ما با فرهنگی بزرگ شدیم که به ذره و مثقالی از لطف و محبت بها میدهیم چه رسد به حمایتی آنچنانی ما را از فرش به عرش برساند هرچه بگویند و هر بهانهای که آورده شود.
خبر مظلومیت آیتالله هاشمی که همانند ابر بر همگان بیمحابا میبارید و با همه توان از راه و رسم درست حمایت میکرد چیزی نیست، این راه و رسم درستی نیست، مروت در سیاست هم معنا پیدا میکند آیا مظلومیت آیتالله ادامه پیدا خواهد کرد؟ یا تاریخ آنگونه که باید و شاید جایگاه رفیع او را در ذهن و زبان ایرانیان پایدار خواهد ساخت، اما آنانی که به فراموشی تاریخی گرفتار میشوند چه جوابی به تاریخ خواهند داد؟!
۰