«پستمدرنیسم» چیست؟ یک توضیح ساده و چند نقاشی
پست مدرنیسم طیف گستردهای از ایدهها در حوزههای مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را شامل میشود. اما بستر ظهور این اصطلاح عرصۀ هنر است و ما نیز در اینجا به طور خاص به معرفی این وجه از پستمدرنیسم میپردازیم.
فرادید| پستمدرنیسم را میتوان واکنشی در برابر ایدهها و ارزشهای «مدرنیسم» و نیز توصیفی از دورهای دانست که پس از تسلط مدرنیسم در نظریه و عمل فرهنگی پدیدار شد؛ مدرنیسم به ویژه در دهههای اولیه و میانی قرن بیستم رخ داد و ظهور پستمدرنیسم مصادف با دهههای آخر این قرن بود. اصطلاح پستمدرنیسم معمولا با بدبینی، طعنه و کنایه، نقد فلسفی مفاهیمی مثل «واقعیت» و «حقیقت» و همینطور نفی هرگونه مفهوم جهانشمول مثل «بشریت» همراه است.
به گزارش فرادید؛ این اصطلاح اولین بار در حدود سال 1970 مورد استفاده قرار گرفت. پست مدرنیسم به عنوان یک جنبش هنری تا حد زیادی غیرقابل تعریف است زیرا نمیتوان آن را با هیچ سبک خاص یا نظریۀ خاصی یکی گرفت. به طور کلی پستمدرنیسم بسیاری از رویکردهای مختلف برای تولید هنر را در بر میگیرد. به اعتقاد برخی از پژوهشگران جریان هنر پستمدرن با ظهور «هنر پاپ» در دهه 1960 آغاز شده و بسیاری از آنچه پس از آن به وجود آمد، از جمله «هنر مفهومی»، «نئو اکسپرسیونیسم» و «هنر فمینیستی» را شامل میشود.
نقاشی «هااام!» (Whaam!) اثر روی لیختنشتاین یکی از معروفترین آثار نقاشی در سبک «پاپ آرت» است. این نقاشی که به تقلید از سبک کمیکبوکها کشیده شده، به گفتۀ منتقدان، نوعی بازتاب تمسخرآمیز از رویاهای آمریکایی برای غلبۀ مطلق در جنگها و تسلط کامل بر همۀ دشمنان است. این اثر در دوران جنگ ویتنام خلق شد.
پست مدرنیسم و مدرنیسم
پستمدرنیسم واکنشی علیه مدرنیسم بود. مدرنیسم عموماً مبتنی بر بینش آرمانگرایانه از زندگی و جامعه بشری و اعتقاد به «پیشرفت» بود. فرض بر این بود که برخی از اصول یا حقایق جهانشمول نهایی مانند آنچه توسط «علم» صورتبندی شده است، میتواند برای درک یا توضیح واقعیت استفاده شود. هنرمندان مدرنیست نیز به جای تمرکز بر سوژههای خاص، دست به تجربههای تازه در فرم، تکنیک و فرآیندهای خلق اثر هنری زدند. آنها معتقد بودند که میتوانند راهی برای «انعکاس خالص» دنیای مدرن بیابند.
اثر موسوم به «یک و سه صندلی» اثر جوزف کاسوت، نمونهای از «هنر مفهومی» است؛ در این اثر، یک تصویر از صندلی، یک صندلی و صفحهای از یک لغتنامه که تعریف کلمۀ صندلی در آن آمده، در کنار هم قرار گرفتهاند. این اثر میتواند نوعی پرسش دربارۀ چیستی یک شیء باشد؛ کدامیک از صندلیها «حقیقی» هستند؟ آیا اصلا میتوان از یک حقیقت واحد در این باره صحبت کرد؟
اما در حالی که مدرنیسم مبتنی بر «آرمانگرایی و عقل» بود، پستمدرنیسم زاییدۀ «شکاکیت و سوءظن به عقل» بود. پستمدرنها این تصور را به چالش کشیدند که «باور یقینی» یا «حقایق جهانی» وجود دارند. هنر پستمدرن نیز از همین فلسفه بهره میگرفت و از این امر حمایت میکرد که «تجربۀ فردی» ما بیشتر ملموس و پیچیده و درهمتنیده است تا انتزاعی و خالص و معقول. بنابراین در حالی که مدرنیستها از وضوح و سادگی دفاع میکردند، پستمدرنیسم لایههای پیچیده و اغلب متناقض معنایی را پذیرفت.
جنبههای مختلف پستمدرنیسم
پستمدرنیسم ذاتاً «ضد استبدادی» است؛ یعنی از به رسمیت شناختن هر گونه اقتدار از جانب هر سبک یا تعریف واحدی از آنچه «هنر» باید باشد خودداری میکند. تمایز بین فرهنگ فرهیختگان و فرهنگ عامه نیز در پستمدرنیسم جایی ندارد؛ به علاوه اصلا مرز بین هنر و زندگی روزمره نیز از نظر پستمدرنها مرزی بیهوده و دروغین است.
رابرت راشنبرگ که بعضیها او را اولین هنرمند پست مدرن توصیف کردهاند خالق این اثر با عنوان «مونوگرام» است؛ مجسمهای از یک بز با یک لاستیک ماشین دور کمرش که روی یک نقاشی ایستاده است. این اثر نقاشی است یا مجسمه؟ یا هر دو؟ یا شکل تازهای از هنر که نقاشی و مجسمهسازی به شیوۀ کلاسیک را به تمسخر گرفته است؟ راشنبرگ در آثار خود تلاش میکرد تا هر معنای کلیشهای و قبلی را از بین ببرد تا مخاطب اثر بتواند خودش معناهای تازه بیافریند.
از آنجا که پستمدرنیسم قوانین ثابت در مورد سبک هنری را زیر پا گذاشت، دوره جدیدی از آزادی خلقِ اثر هنری را آغاز کرد و به این احساس دامن زد که «هر چیزی میتواند هنر باشد». هنر پستمدرن اغلب خندهدار، پر از نیش و طعنه و یا تمسخرآمیز است. این نوع هنر میتواند مجادلهآمیز و بحثبرانگیز باشد و مرزهای ذوق و سلیقه را به چالش بکشد. هنر پستمدرنیستی اغلب با آمیختن سبکها و رسانههای مختلف هنری، میتواند آگاهانه از طیفی از سبکهای گذشته وام گرفته یا از آنها به شکلی طعنهآمیز استفاده کند.
پستمدرنیسم و روانکاوی
یکی از چهرههای تاثیرگذار در شکلگیری اندیشۀ پستمدرن ژاک لکان (۱۹۰۱–۱۹۸۱)، روانکاو و نظریهپرداز برجسته فرانسوی بود. لکان روانکاوی زیگموند فروید را بازنگری کرد و به آن جایگاه مهمی در تفکر معاصر داد. او مرزهای مرسوم بین «عقلانی» و «غیرعقلانی» را زیر سوال برد و گفت که «ناخودآگاه» انسان یک امر ابتدایی و اولیه نیست، بلکه درست مثل «خودآگاه» دارای یک ساختار پیچیده است. او پیشنهاد کرد که ناخودآگاه مانند زبانی ساختار یافته است؛ این تصور اجازه شکلگیری نوعی گفتگو بین ناخودآگاه و خودآگاه را میدهد و تضمین میکند که ناخودآگاه نقشی در تجربه ما از جهان ایفا میکند.