رسالهای شگفتانگیز از افلاطون که رازهای «زبان» را جستجو میکند
بیشتر ما حتی اگر چندان علاقمند به مطالعۀ آثار فلسفی نبوده باشیم، احتمالا دستکم نام برخی رسالات افلاطون مانند «جمهوری» یا «دفاعیۀ سقراط» را شنیدهایم. اما در بین این رسالات گنجینههای نسبتا پنهانی وجود دارد که هر کدام مثل دروازهای به پرسشهای عمیق فلسفی دربارۀ موضوعات متنوع هستند.
فرادید| علیرضا اسمعیل زاده؛ رسالۀ کراتیلوس (Cratylus) شاید جزو مشهورترین آثار افلاطون نباشد اما قطعا یکی از کلیدیترین آنهاست؛ به ویژه اگر قصد داشته باشیم فهمی از دیدگاه این فیلسوف یونانی دربارۀ «زبان» به دست بیاوریم.
به گزارش فرادید؛ این رساله ساختاری جالبتوجه و نسبتا پیچیده دارد که باعث شده در طول تاریخ فلسفه، تفاسیر متفاوتی از بخشهای گوناگون آن ارائه شود. به علاوه این رساله شامل یکی از نخستین تاملات فلسفی در حوزهای است که ما امروز آن را «زبانشناسی» مینامیم. یکی از پرسشهای جالب مطرح شده در این رساله این است که «کلمات از کجا آمدهاند؟»
این رساله با شرح گفتگوی بین دو فرد به نامهای کراتیلوس و هرموگنس آغاز میشود؛ گفتگویی که با ورود شخصیت سقراط، رنگ و بویی فلسفیتر به خود میگیرد.
معمای نامها
اولین موضوعی که در رساله توجه ما را به خود جلب میکند، دیدگاه معماگونه و جالبی است که شخصیت کراتیلوس مطرح کرده است؛ دیدگاهی که شخصیت هرموگنس برای فهمیدن آن از سقراط کمک میخواهد.
کراتیلوس به هرموگنس گفته است: «نام درست تو هرموگنس نیست، هرچند که همۀ مردم تو را به این نام میخوانند». او همچنین گفته است که هر چیزی میتواند دو نام داشته باشد؛ یکی نامی که طبیعت به آن داده و دیگری نامی که مردم با توافق میان خود بر آن چیز نهادهاند.
اما نام طبیعی و نام قراردادی چه تفاوتی با هم دارند؟ طبق توضیحاتی که سقراط ارائه میدهد، منظور کراتیلوس از نام طبیعی آن کلمهای است که میتواند ذات و حقیقت چیزی را که به آن اشاره میکند آشکار کند. اما نام قراردادی فقط یک نماد دلبخواهی است که ارتباطی واقعی با ماهیت و ذات شیء ندارد.
اما درک معمول همۀ ما این است که کلمات چیزی جز قرارداد نیستند؛ چطور ممکن است کلمه یا نامی وجود داشته باشد که نه از قرارداد بین انسانها، بلکه از سوی خود طبیعت به چیزی داده شده باشد؟ میتوان گفت که بخشی از رسالۀ کراتیلوس، ماجراجویی شگفتانگیز و غافلگیرکنندهای است که از طریق آن، افلاطون ما را به جستجوی ریشۀ «طبیعی» کلمات و حتی حروف میبرد.
چهرۀ افلاطون در نقاشی «مکتب آتن»، اثر رافائل، اوایل قرن 16 میلادی
دیدگاهی غافلگیرکننده دربارۀ ریشۀ زبان
چرا میگویم این ماجراجویی شگفتانگیز و غافلگیرکننده است؟ زیرا در این بخش از کتاب ما با دیدگاهی دربارۀ منشاء شکلگیری زبان آشنا میشنویم که احتمالا هرگز به ذهنمان خطور نکرده و هرگز چیزی شبیه آن را نشنیدهایم؛ دیدگاهی که این احتمال عجیب را که کلمات ارتباطی واقعی با ذات و حقیقت چیزها داشته باشند قوت میبخشد و منطقی جلوه میدهد.
به عنوان مثال افلاطون از زبان سقراط توضیح میدهد که حروفی مثل «ت» و «ل» از لحاظ شکل تلفظشان ماهیتی متفاوت دارند؛ حرف «ت» حالتی بنبستگونه و متوقفکننده دارد در حالیکه حرف «ل» در حالتی سیال و روان ادا میشود. بنابراین کلماتی که مضمون «توقف»، «ایست» یا «بستن» را داشته باشند، «طبیعتا» باید شامل حرف «ت» باشند؛ از سوی دیگر کلماتی که به اشیاء «سیال»، «لغزنده»، «ملایم» یا «لیز» اشاره میکنند طبیعتا مناسب داشتن حرف «ل» هستند.
این فقط یک مثال کوتاه است، اما در خود رساله، افلاطون شرحی مبسوط از چگونگی شکلگیری کلمات مختلف (از نامهای خدایان یونانی گرفته تا نامهای قهرمانان اسطورهای و اشیاء) بر اساس ماهیت و حقیقت اشیاء مورد اشارهشان ارائه میکند.
نتیجۀ فلسفی ارتباط «کلمات» و «حقایق»
داشتن چنین دیدگاهی نتیجۀ فلسفی نسبتا عجیبی خواهد داشت. نتیجۀ فلسفی آن این است که ما برای شناخت حقیقت اشیاء، به جای اینکه به استدلالهای گوناگون «دربارۀ آنها» یا تجربههای خودمان از آنها رجوع کنیم، میتوانیم مستقیما به سراغ «اسم» آنها برویم و با تحلیل آن کلمه، حقیقت شیء مورد نظر را استخراج کنیم.
این دیدگاهی است که واقعا در برخی از مکاتب یونان باستان رواج داشت و تاثیر آن در برخی از دیدگاههای فلسفی معاصر نیز گاهی احساس میشود.
افلاطون واقعا چه دیدگاهی در بارۀ این موضوع دارد؟
اما آیا این دیدگاهی است که افلاطون آن را واقعا پذیرفته و قبول دارد؟ اینجا ماجرا کمی پیچیده میشود؛ در واقع بخش دوم رساله که به گفتگوی سقراط با کراتیلوس اختصاص دارد، تلاشی است برای نشان دادن اینکه چرا نمیتوان حقیقت را از کلمات استخراج کرد.
افلاطون در این بخش، آنچه را در بخش اول گفته است رد نمیکند اما تبصرههایی را به میان میآورد تا نشان دهد که از این راه نمیتوان به فهم حقیقت چیزها رسید. شاید بتوان سخن نهایی افلاطون (که از زبان شخصیت سقراط بیان میشود) را در این استدلال خلاصه کرد که: ما برای اینکه حقیقت را از روی اسم چیزها به دست بیاوریم، باید ابتدا بدانیم که آن اسم واقعا حقیقت آن چیز را بیان میکند؛ اما برای دانستن این موضوع باید ابتدا حقیقت آن چیز را صرف نظر از نامی که دارد شناخته باشیم تا بتوانیم دربارۀ درستی آن اسمش داوری کنیم.
خواندن رسالۀ کراتیلوس چه دستاوردی دارد؟
شاید این نتیجهگیری نهایی نسبتا سرراست و ساده به نظر برسد، اما آنچه ما از خواندن رسالۀ کراتیلوس به دست میآوریم صرفا این نتیجهگیری نیست، بلکه مجموعهای نبوغآمیز از پرسشها، پاسخها، مسیرهای چند شعبۀ استدلال و تفکر، ایدههای متضاد یا هماهنگ و جهانبینیهایی فلسفی است که همگی بر محور یک موضوع سامان یافتهاند: زبانی که هر روز، بی آنکه یک لحظه به چیستی و ماهیتش بیاندیشیم، از آن استفاده میکنیم.