چگونه شایستهسالاری تبدیل به تله شد؟
شایستهسالاران هنوز هم مدعیاند بهواسطه تلاش و استعداد خود پیشرفت میکنند و از ابزاری استفاده میکنند که برای همگان مهیاست؛ ایندرحالیستکه شایستهسالاری عملاً شامل تعداد اندکی نخبه میشود و بسیاری را از دایره شمول خود خارج میکند. شایستهسالاری مسابقهای را ایجاد کرده که حتی وقتی همگان بر اساس قوانین بازی میکنند باز هم فقط ثروتمندان برنده این بازی خواهند شد.
کد خبر :
۷۲۴۳۷
بازدید :
۳۴۵۸
فرادید | در تابستان سال ۱۹۸۷ از یک دبیرستان دولتی در آستینِ تگزاس فارغالتحصیل و برای ادامه تحصیل راهی شمالشرق شدم. مدت ۱۵ سال در دانشگاههای مختلف - مدرسه اقتصاد لندن، دانشگاه آکسفورد، هاروارد و در آخر مدرسه حقوق یِیل - درس خواندم و در مسیر تحصیل تا میتوانستم مدرک جمع کردم.
امروز من در دانشگاه حقوق یِیل درس میدهم؛ جاییکه دانشجویانم بسیار شبیه دوران جوانی خودم هستند: آنها محصول پدر و مادرهای متخصص و دانشگاههای درجه یک هستند، من به آنها همان مزیتها و برتریهایی را منتقل میکنم که معلمان خودم به من منتقل کردند.
آنها و من خوشبختیمان را مدیون شایستهسالاری هستیم.
دو دهه پیش وقتی شروع به نوشتن درباره نابرابری اقتصادی کردم، بهنظر میرسید شایستهسالاری درمانی برای این نابرابری باشد. اولین طرفداران شایستهسالاری از آن به منزله راهحلی برای ایجاد تحرک اجتماعی دفاع میکردند. برای مثال، در اوایل دهه ۱۹۶۰، رئیس دانشگاه یِیل، کینگمن بروستر ، اعلام کرد در این دانشگاه پذیرشها بر اساس شایستگی انجام خواهد گرفت؛ هدف او شکستن زنجیرۀ نخبگی ارثی در این دانشگاه بود.
فارغالتحصیلان این دانشگاه برای مدتهای طولانی باور داشتند پسرانشان فقط به دلیل متولد شدن از پدرانی که در ییل درس خواندهاند، حق دارند مسیر آنها را در این دانشگاه دنبال کنند؛ اما امروز دانشجویان بر اساس موفقیتهای خود از این دانشگاه پذیرش دریافت میکنند.
شایستهسالاری - برای مدتی- غیرخودیهای با استعداد و سختکوش را جایگزین خودیهای از خودراضی کرد.
امروز من در دانشگاه حقوق یِیل درس میدهم؛ جاییکه دانشجویانم بسیار شبیه دوران جوانی خودم هستند: آنها محصول پدر و مادرهای متخصص و دانشگاههای درجه یک هستند، من به آنها همان مزیتها و برتریهایی را منتقل میکنم که معلمان خودم به من منتقل کردند.
آنها و من خوشبختیمان را مدیون شایستهسالاری هستیم.
دو دهه پیش وقتی شروع به نوشتن درباره نابرابری اقتصادی کردم، بهنظر میرسید شایستهسالاری درمانی برای این نابرابری باشد. اولین طرفداران شایستهسالاری از آن به منزله راهحلی برای ایجاد تحرک اجتماعی دفاع میکردند. برای مثال، در اوایل دهه ۱۹۶۰، رئیس دانشگاه یِیل، کینگمن بروستر ، اعلام کرد در این دانشگاه پذیرشها بر اساس شایستگی انجام خواهد گرفت؛ هدف او شکستن زنجیرۀ نخبگی ارثی در این دانشگاه بود.
فارغالتحصیلان این دانشگاه برای مدتهای طولانی باور داشتند پسرانشان فقط به دلیل متولد شدن از پدرانی که در ییل درس خواندهاند، حق دارند مسیر آنها را در این دانشگاه دنبال کنند؛ اما امروز دانشجویان بر اساس موفقیتهای خود از این دانشگاه پذیرش دریافت میکنند.
شایستهسالاری - برای مدتی- غیرخودیهای با استعداد و سختکوش را جایگزین خودیهای از خودراضی کرد.
شایستهسالاران هنوز هم مدعیاند بهواسطه تلاش و استعداد خود پیشرفت میکنند و از ابزاری استفاده میکنند که برای همگان مهیاست؛ ایندرحالیستکه شایستهسالاری عملاً شامل تعداد اندکی نخبه میشود و بسیاری را از دایره شمول خود خارج میکند.
ثروت و پذیرش در دانشگاههای برتر
به گزارش فرادید ، دانشگاههای هاروارد، پرینستون، استنفورد و یِیل، در مجموع - در مقایسه با خانوادههایی که بهلحاظ توزیع درآمدی جزو ۶۰ درصد پایین جامعه هستند - تعداد دانشجویان بیشتری از ۱ درصد خانواده برتر ثبتنام میکنند. بهعبارت ساده، ثبتنامی این دانشگاهها از افرادی که از خانوادههای بسیار ثروتمند آمدهاند، بیشتر است.
خویشاوندگرایی، برگزیدن افراد براساس ارثیه فامیلی (به این معنی که یکی از اعضای خانوادهشان پیش از این در این دانشگاهها درس خوانده باشند) و کلاهبرداریهای آشکار به متقاضیان ثروتمند امتیازها و برتریهای مفسدانه میبخشد.
اما علتهای اصلی تمایل به سمت ثروت را میتوان در شایستهسالاری جستجو کرد.
خویشاوندگرایی، برگزیدن افراد براساس ارثیه فامیلی (به این معنی که یکی از اعضای خانوادهشان پیش از این در این دانشگاهها درس خوانده باشند) و کلاهبرداریهای آشکار به متقاضیان ثروتمند امتیازها و برتریهای مفسدانه میبخشد.
اما علتهای اصلی تمایل به سمت ثروت را میتوان در شایستهسالاری جستجو کرد.
بهطورمیانگین، بچههایی که والدینشان بیش از ۲۰۰۰۰۰ دلار در سال درآمد دارند، در مقایسه با آنهایی که والدینشان بین ۴۰۰۰۰ تا ۶۰۰۰۰ دلار در سال درآمد دارند، در آزمون «سَت» (ورودی دانشگاه) درحدود ۲۵۰ امتیاز بیشتر کسب میکنند. فقط یک کودک از ۲۰۰ کودکی که به فقیرترین یکسوم خانوادهها تعلق دارند در آزمون سَت در دانشگاه یِیل نمره متوسط دریافت میکنند.
بیشتر بخوانید:
یادآوری این نکته هم ضروری است که بانکهای معتبر، شرکتهای حقوقی و سایر کارفرمایانی که دستمزدهای بالا پرداخت میکنند، منحصراً از بین افرادی که به تعداد اندک نخبه تعلق دارند، استخدام میکنند.
غیرخودیهای سختکوش دیگر نمیتوانند از فرصت بهرههوشی خود استفاده کنند. برطبق یک مطالعه، فقط یک کودک از ۱۰۰ کودکی که در فقیرترین یکپنجم خانوادهها متولد شدهاند و کمتر از یک کودک از ۵۰ کودکی که در یکپنجم متوسط متولد شدهاند به ۵ درصد برتر جامعه خواهند پیوست.
تحرک اقتصادی مطلق نیز در حال کاهش است - پیش از این این احتمال وجود داشت که کودک متولد در طبقه متوسط درآمد بیشتری از والدینش داشته باشد - از نیمه قرن حاضر به بیش از نصف کاهش پیدا کرده - و این تحرک اقتصادی در خانوادههای طبقه متوسط بیشتر از خانوادههای فقیر کاهش داشته است.
شایستهسالاری تمام این موارد را به گردن موفق نبودن یا به اندازه کافی شایسته نبودن افراد میندازد و بهاین ترتیب، به آسیبهای اقتصادی، توهین اخلاقی را نیز اضافه میکند.
ثروتمندان برندگان همیشگی؟
به گزارش فرادید، عصبانیت عمومی نسبت به نابرابری اقتصادی مکرراً مؤسسات شایستهسالار را هدف قرار میدهد. بر اساس یافتههای مرکز تحقیقاتی پیو، تقریباً سه-پنجم جمهوریخواهان باور دارند دانشگاهها و کالجها برای آمریکا بد هستند . این عصبانیت قابل پذیرش، اما همچنین مخرب است.
عصبانیت از خویشاوندگرایی و سایر شکلهای شرمآوری که نخبگان امتیاز و برتری دریافت میکنند، بهطور ضمنی ایدِئالهای شایستهسالاری را ارزشمند میکند. این درحالیست که خودِ شایستهسالاری مشکل بزرگتری است. شایستهسالاری مسابقهای را ایجاد کرده که حتی وقتی همگان بر اساس قوانین بازی میکنند باز هم فقط ثروتمندان برنده این بازی خواهند شد.
عصبانیت از خویشاوندگرایی و سایر شکلهای شرمآوری که نخبگان امتیاز و برتری دریافت میکنند، بهطور ضمنی ایدِئالهای شایستهسالاری را ارزشمند میکند. این درحالیست که خودِ شایستهسالاری مشکل بزرگتری است. شایستهسالاری مسابقهای را ایجاد کرده که حتی وقتی همگان بر اساس قوانین بازی میکنند باز هم فقط ثروتمندان برنده این بازی خواهند شد.
نابرابری شایستهسالارانه
اما ثروتمندان واقعاً چه چیزی را برنده میشوند؟ حتی ذینفعان شایستهسالاری نیز اکنون از مطالبات آن کلافهاند. شایستهسالاری با همان قطعیتی که دیگران را از دایره خود خارج نگه میدارد، ثروتمندان را بهمنزله کسانی که اگر میخواند منفعت کسب کنند و به درجات بالاتر دست پیدا کنند، باید به شدت کار کنند و هزینههای گزافی برای آموزش پرداخت کنند؛ به دام خود میندازد.
نمیگویم بیایید برای ثروتمندان گریه کنیم. اما آسیبهایی که شایستهسالاری بر آنها تحمیل میکند هم واقعی است و هم مهم. تشخیص اینکه شایستهسالاری چگونه به نخبگان آسیب میزند امید به درمان را برمیانگیزد. ما به این طرز فکر عادت کردهایم که برای کم کردن نابرابریها باید ثروت را محکوم کنیم. اما از آنجایی که نابرابری شایستهسالارانه به نفع هیچ کسی نیست، فرار از تلۀ آن به نفع همه خواهد بود.
شایستهسالاری در سیستم آموزشی
نخبگان نخستین بار در سالهای آغاز کودکی با فشارهای شایستهسالارانه مواجه میشوند. والدین - برخی اوقات با بیمیلی -، اما اغلب اوقات به این علت که گزینۀ جایگزین دیگری ندارند - کودکان خود را در مسیری از آموزش قرار میدهند که در آن کسب تجربه و بازی مسلط نیست؛ بلکه آموزش مستقیم مهارتها یا سرمایه انسانی در آن مسلط است و افراد نیاز دارند در یک کالج معتبر پذیرفته شوند تا بتوانند داشتن شغلی عالی در آینده را برای خود تضمین کنند.
بهطور مثال والدین ثروتمند در نیویورک، بوستون و سن فرانسیسکو کودکان خود را در ۱۰ مهدکودک معروف این شهرها ثبتنام میکنند که از طریق آزمونها و مصاحبهها کودکان ۴ ساله را ارزشیابی میکنند. این روند تا دبیرستان ادامه پیدا میکند. درحالیکه کودکان آریستوکرات زمانی به برتری خود میبالیدند، کودکان حاصل از شایستهسالاری آینده خود را محاسبه میکنند - آنها برنامهریزی میکنند و نقشه میکشند و این کار را از طریق آیینهای خود-ابرازی مرحلهبهمرحله و با ریتمهای آشنای جاهطلبی، امید و نگرانی انجام میدهند.
مدارس، دانشآموزان را تشویق میکنند که به این نحو رفتار کنند. برای مثال در یکی از مدارس معلم هر روز «یکی مسئله روز» را مطرح میکند و دانشآموزان مجبورند قبل از رفتن به خانه این مسئله را حل کنند. برای حل آن هیچ زمانِ اضافیای درنظر گرفته نشده؛ به این معنی که آنها زمان استراحت و تفریح خود را قربانی حل این مسئله میکنند.
این مطالبات عوراض نامطلوب خواهد داشت. دانشآموزان نخبه باید ۳ تا ۵ ساعت هر شب تکالیف مدرسه انجام دهند؛ متخصصان شیوعشناسی در مرکز پیشگیری و کنترل بیماریها در آمریکا نسبت به محرومیت از خوابِ ناشی از بیدارماندن برای انجام تکالیف مدرسه هشدار دادهاند.
میزان استفاده از دارو و الکل در میان دانشآموزان ثروتمند بیشتر از دانشآموزان فقیر است. میزان افسردگی و اضطراب در بین این افراد ۳ برابر بیشتر از افراد دیگر است. مطالعهای که اخیرا در یکی از مدارس سیلیکون ، ولی انجام شد نشان داد ۵۴ درصد از دانشآموزان این مدرسه نشانههای افسردگی شدید و ۸۰ درصد نشانههای متوسط تا شدید اضطراب داشتند. این دانشآموزان دلیل خوبی برای تحت فشارگذاشتن خود دارند. دانشگاههای نخبه که تا چند دهه قبل ۳۰ درصد از متقاضیان را پذیرش میکردند، اکنون کمتر از ۱۰ درصد را پذیرش میکنند. دانشگاه شیکاگو در سال ۲۰۱۹ کمتر از ۶ درصد از متقاضیان را پذیرش کرده است.
بهطور مثال والدین ثروتمند در نیویورک، بوستون و سن فرانسیسکو کودکان خود را در ۱۰ مهدکودک معروف این شهرها ثبتنام میکنند که از طریق آزمونها و مصاحبهها کودکان ۴ ساله را ارزشیابی میکنند. این روند تا دبیرستان ادامه پیدا میکند. درحالیکه کودکان آریستوکرات زمانی به برتری خود میبالیدند، کودکان حاصل از شایستهسالاری آینده خود را محاسبه میکنند - آنها برنامهریزی میکنند و نقشه میکشند و این کار را از طریق آیینهای خود-ابرازی مرحلهبهمرحله و با ریتمهای آشنای جاهطلبی، امید و نگرانی انجام میدهند.
مدارس، دانشآموزان را تشویق میکنند که به این نحو رفتار کنند. برای مثال در یکی از مدارس معلم هر روز «یکی مسئله روز» را مطرح میکند و دانشآموزان مجبورند قبل از رفتن به خانه این مسئله را حل کنند. برای حل آن هیچ زمانِ اضافیای درنظر گرفته نشده؛ به این معنی که آنها زمان استراحت و تفریح خود را قربانی حل این مسئله میکنند.
این مطالبات عوراض نامطلوب خواهد داشت. دانشآموزان نخبه باید ۳ تا ۵ ساعت هر شب تکالیف مدرسه انجام دهند؛ متخصصان شیوعشناسی در مرکز پیشگیری و کنترل بیماریها در آمریکا نسبت به محرومیت از خوابِ ناشی از بیدارماندن برای انجام تکالیف مدرسه هشدار دادهاند.
میزان استفاده از دارو و الکل در میان دانشآموزان ثروتمند بیشتر از دانشآموزان فقیر است. میزان افسردگی و اضطراب در بین این افراد ۳ برابر بیشتر از افراد دیگر است. مطالعهای که اخیرا در یکی از مدارس سیلیکون ، ولی انجام شد نشان داد ۵۴ درصد از دانشآموزان این مدرسه نشانههای افسردگی شدید و ۸۰ درصد نشانههای متوسط تا شدید اضطراب داشتند. این دانشآموزان دلیل خوبی برای تحت فشارگذاشتن خود دارند. دانشگاههای نخبه که تا چند دهه قبل ۳۰ درصد از متقاضیان را پذیرش میکردند، اکنون کمتر از ۱۰ درصد را پذیرش میکنند. دانشگاه شیکاگو در سال ۲۰۱۹ کمتر از ۶ درصد از متقاضیان را پذیرش کرده است.
شایستهسالاران به شغل خود علاقه دارند؟
این مسابقه با ورود شایستهسالاران به محیط کار شدت پیدا میکند؛ جاییکه فرصتها فقط برای افرادی مهیا خواهد بود که بتوانند در این مسابقه تلاش کنند و آنچه لازم است را بهدست آورند.
شخصی که ثروت و موقعیتش فقط به سرمایه انسانیاش بستگی دارد؛ دیگر نمیتواند بر اساس علایق و شیفتگیهایش شغلش را انتخاب کند. درعوض، او باید به کار بهمنزله فرصتی برای کسب ارزش (درآمدزایی) از سرمایه انسانیاش نگاه کند؛ خصوصاً اگر میخواهد بهاندازهکافی درآمد کسب کند تا بتواند بچههایش را به همان سیستم آموزش و مدارسی هدایت کند که نخبگی خودش را تضمین کردند.
او مجبور است خودش را به تعدادی شغل پردرآمد کلاسیک محدود کند که تمرکزشان بر امور مالی، مدیریت، حقوق و پزشکی هستند. بنابراین، برخلاف آریستوکراتها که زمانی به منزله طبقۀ اوقات فراغت نگریسته میشدند، شایستهسالارن باید با شدت بیسابقهای کار کنند.
شخصی که ثروت و موقعیتش فقط به سرمایه انسانیاش بستگی دارد؛ دیگر نمیتواند بر اساس علایق و شیفتگیهایش شغلش را انتخاب کند. درعوض، او باید به کار بهمنزله فرصتی برای کسب ارزش (درآمدزایی) از سرمایه انسانیاش نگاه کند؛ خصوصاً اگر میخواهد بهاندازهکافی درآمد کسب کند تا بتواند بچههایش را به همان سیستم آموزش و مدارسی هدایت کند که نخبگی خودش را تضمین کردند.
او مجبور است خودش را به تعدادی شغل پردرآمد کلاسیک محدود کند که تمرکزشان بر امور مالی، مدیریت، حقوق و پزشکی هستند. بنابراین، برخلاف آریستوکراتها که زمانی به منزله طبقۀ اوقات فراغت نگریسته میشدند، شایستهسالارن باید با شدت بیسابقهای کار کنند.
کارِ بیوقفه
در سال ۱۹۶۲، زمانی که بسیاری از وکلای نخبه بهسختی یکسوم درآمد وکلای کنونی را داشتند، انجمن وکلای آمریکا میتوانست با قطعیت اعلام کند، یک وکیل معمولی «تقریباً ۱۳۰۰ ساعت در سال میتواند کسب درآمد کند.»، اما در سال ۲۰۰۰، یک شرکت حقوقی بزرگ با قطعیتی برابر اعلام کرد که سهمیۀ ۲۴۰۰ ساعتِ درآمدزا، «درصورتیکه درست مدیریت شود»، «غیرمنطقی نیست»؛ که اصطلاح پاکیزهایست برای بیان این مطلب که «این مقدار برای آنکه وکیلی در سود و زیان یک شرکت وکالت مشارکت داشته باشد، ضروری است.»
از آنجاییکه تمام ساعتهایی که یک وکیل کار میکند درآمدزا نیست و مشمول پرداخت هزینه از سوی مشتری نمیشود، برای آنکه یک وکیل ۲۴۰۰ ساعت کار درآمدزا داشته باشد باید از ساعت ۸ صبح تا ۸ عصر، ۶ روز در هفته، هر هفتۀ سال و بدون تعطیلی و مرخصی کار کند.
در بخش مالی، ساعات کاری بانک که از قرن ۱۹ تا اواسط قرن ۲۰ به کسبوکار ۱۰ صبح تا ۳عصر معروف بود امروز به کار ۹ تا ۵ معروف شده است؛ به این معنی که بانکدارها که زمانی کارشان یکی از سبکترین کارها توصیف میشد، اکنون از ساعت ۹ صبح امروز کارشان را شروع میکنند و تا ساعت ۵ صبح روز بعد کار میکنند.
از آنجاییکه تمام ساعتهایی که یک وکیل کار میکند درآمدزا نیست و مشمول پرداخت هزینه از سوی مشتری نمیشود، برای آنکه یک وکیل ۲۴۰۰ ساعت کار درآمدزا داشته باشد باید از ساعت ۸ صبح تا ۸ عصر، ۶ روز در هفته، هر هفتۀ سال و بدون تعطیلی و مرخصی کار کند.
در بخش مالی، ساعات کاری بانک که از قرن ۱۹ تا اواسط قرن ۲۰ به کسبوکار ۱۰ صبح تا ۳عصر معروف بود امروز به کار ۹ تا ۵ معروف شده است؛ به این معنی که بانکدارها که زمانی کارشان یکی از سبکترین کارها توصیف میشد، اکنون از ساعت ۹ صبح امروز کارشان را شروع میکنند و تا ساعت ۵ صبح روز بعد کار میکنند.
در مورد مدیران ارشد که زمانی «مردان سازمانی» لقب داشتند و میتوانستند از یک شغل دائمی و طی کردن سلسلهمراتب سازمانی در آن مطمئن باشند - بهنحوی که سن و سال ورای عملکرد فرد قرار میگرفت - امروز هر چه در چارت سازمانی بالاتر میروند، باید بیشتر و سختتر کار کنند.
شرکت آمازون در «اصول رهبری» خود از مدیران میخواهد «استانداردهای بالای نامنعطف» داشته باشند و «نتیجه ارائه کنند.» این شرکت به مدیران خود میگوید حتی وقتیکه «به دیوار برمیخورند»، یگانه راهحل «بالارفتن از دیوار است.»
قحطی زمان!
آمریکاییهایی که بیش از ۶۰ ساعت در هفته کار میکنند، گزارش دادهاند تمایل دارند بهطور میانگین ۲۵ ساعت کمتر در هفته کار کنند. برطبق مطالعهای که در سال ۲۰۰۶ انجام شد، آنها به این دلیل چنین چیزی را میگویند که کار آنها را در معرض «قحطی زمان» قرار میدهد، ظرفیت آنها را برای داشتن روابط قوی با همسران و فرزندانشان، رسیدگی به امور منزل و لذت بردن از زندگی زناشویی کاهش میدهد.
یکی از مشارکتکنندگان در تحقیقی که اخیراً توسط مدرسه کسبوکار هاروارد انجام شده است، گفته است: «آن ۱۰ دقیقهای که شب صرف فرزندانم میکنم، یک میلیون بار عالیتر از ۱۰ دقیقهایست که در صرف کارم میکنم.» فقط ۱۰ دقیقه!
ظرفیت تحمل این ساعات یکی از معیارهای شناسایی موفقیت شایستهسالاران است. یک مقام اجرایی عالیرتبه در یک شرکت بزرگ، در مصاحبهای با جامعهشناس آرلی راسل هوشچیلد، در طی سالهای کار خود به این نتیجه رسیده که مدیرانِ الهامبخش که مهارتهای خود را نشان داده و خودشان را وقف کار میکنند، آنهایی هستند که از «مرحله حذفی» عبور میکنند: «برخی از مردم در همان ابتدای کار حذف میشوند، آنها خسته میشوند، چون تماموقت کار میکنند... آنهایی که در رأس قرار دارند، بسیار باهوشند، دیوانهوار کار میکنند و هرگز حذف نمیشوند. آنها همانهایی هستند که علیرغم کار زیاد همچنان وضعیت روانی سالمی دارند و اعضای خانواده را درکنارهم نگه میدارند. آنها برندگان این مسابقه هستند.»
یکی از مشارکتکنندگان در تحقیقی که اخیراً توسط مدرسه کسبوکار هاروارد انجام شده است، گفته است: «آن ۱۰ دقیقهای که شب صرف فرزندانم میکنم، یک میلیون بار عالیتر از ۱۰ دقیقهایست که در صرف کارم میکنم.» فقط ۱۰ دقیقه!
ظرفیت تحمل این ساعات یکی از معیارهای شناسایی موفقیت شایستهسالاران است. یک مقام اجرایی عالیرتبه در یک شرکت بزرگ، در مصاحبهای با جامعهشناس آرلی راسل هوشچیلد، در طی سالهای کار خود به این نتیجه رسیده که مدیرانِ الهامبخش که مهارتهای خود را نشان داده و خودشان را وقف کار میکنند، آنهایی هستند که از «مرحله حذفی» عبور میکنند: «برخی از مردم در همان ابتدای کار حذف میشوند، آنها خسته میشوند، چون تماموقت کار میکنند... آنهایی که در رأس قرار دارند، بسیار باهوشند، دیوانهوار کار میکنند و هرگز حذف نمیشوند. آنها همانهایی هستند که علیرغم کار زیاد همچنان وضعیت روانی سالمی دارند و اعضای خانواده را درکنارهم نگه میدارند. آنها برندگان این مسابقه هستند.»
مصرفِ خویشتن!
فردی که درآمد و موقعیت اجتماعی خود را از طریق سرمایه انسانی خود بهدست میآورد، به اصطلاح، خود را در خدمت دیگران قرار میدهد؛ او درواقع خودش را مصرف میکند.
دانشجویان نخبه به شدت از شکست میترسند و داشتن نشانهای معمول و رایج موفقیت را آرزو میکنند، حتی اگر در آنِ واحد فریب «ستارههای طلایی» و «مدالهای درخشان» را نخورند و در انظار آنها را ناچیز جلوه دهند. کارمندان نخبه نیز سخت کار میکنند تا یا از طریق کار خود معنی پیدا کنند یا هوسهای اصیل خود را بهدست آورند.
دانشجویان نخبه به شدت از شکست میترسند و داشتن نشانهای معمول و رایج موفقیت را آرزو میکنند، حتی اگر در آنِ واحد فریب «ستارههای طلایی» و «مدالهای درخشان» را نخورند و در انظار آنها را ناچیز جلوه دهند. کارمندان نخبه نیز سخت کار میکنند تا یا از طریق کار خود معنی پیدا کنند یا هوسهای اصیل خود را بهدست آورند.
شایستهسالاری کل نسل را در ترس ناشی از تنزل رتبه و هوسهای نااصیل به تله میاندازد: همیشه گرسنهای، اما هرگز یا غذایی پیدا نمیکنی یا نمیدانی غذای درست کدام است.
راهحل فرار از تله!
فرار از تله شایستهسالاری کار آسانی نیست. نخبگان بهطور طبیعی در برابر هر سیاستی که تهدید علیه امتیازات آنها باشند مقاومت میکنند. اما بهسادگی امکانپذیر نیست که هم با صرف سرمایهانسانیتان کسب ثروت کنید و هم خودتان را استثمار نکنید و زندگی شخصیتان را مصرف نکنید؛ شایستهسالارانی که امیدوارند هم کیکشان را بخورند و هم آن را داشته باشند، فقط خودشان را فریب میدهند.
ساختن جامعهای که در آن تحصیلات و شغل خوب در دسترس همگان باشد - بهنحوی که دستیابی به بالاترین پلههای نردبان ترقی دیگر اهمیتی نداشته باشد - یگانه راه برای کم کردن نیرویی است که اکنون نخبگان جامعه را به شدت به موقعیتشان وصل نگه میدارد.
برای دستیابی به این وضعیت، تحصیلات و آموزش که فقط در اختیار فرزندان والدین ثروتمند است باید در اختیار همه کودکان قرار گیرد و از حالت انحصاری خارج شود. یارانههای عمومی باید به دانشگاهها تخصیص پیدا کند تا ثبتنام در دانشگاهها و مدارس افزایش پیدا کند.
سیاستهای موازی برای اصلاح کار باید تغییر یابد بهنحوی که تولیدات کارگرانی که مدارک فانتزی ندارند یا آموزشهای چندانی ندیدهاند، ارزشمند شمرده شود. برای مثال، نظام سلامت و مراقبت باید بر سلامت عمومی، مراقبتهای پیشگیرانه و سایر مواردی از این دست تأکید کند که از عهده پرستاران بر میآید نه درمانهای با تکنولوژی بالا که پزشکان متخصص را میطلبد.
ساختن جامعهای که در آن تحصیلات و شغل خوب در دسترس همگان باشد - بهنحوی که دستیابی به بالاترین پلههای نردبان ترقی دیگر اهمیتی نداشته باشد - یگانه راه برای کم کردن نیرویی است که اکنون نخبگان جامعه را به شدت به موقعیتشان وصل نگه میدارد.
برای دستیابی به این وضعیت، تحصیلات و آموزش که فقط در اختیار فرزندان والدین ثروتمند است باید در اختیار همه کودکان قرار گیرد و از حالت انحصاری خارج شود. یارانههای عمومی باید به دانشگاهها تخصیص پیدا کند تا ثبتنام در دانشگاهها و مدارس افزایش پیدا کند.
سیاستهای موازی برای اصلاح کار باید تغییر یابد بهنحوی که تولیدات کارگرانی که مدارک فانتزی ندارند یا آموزشهای چندانی ندیدهاند، ارزشمند شمرده شود. برای مثال، نظام سلامت و مراقبت باید بر سلامت عمومی، مراقبتهای پیشگیرانه و سایر مواردی از این دست تأکید کند که از عهده پرستاران بر میآید نه درمانهای با تکنولوژی بالا که پزشکان متخصص را میطلبد.
لازم نیست همه افرادی که در قوه قضاییه کار میکنند مدارک عالی داشته باشند. در بخش مالی باید از مشاغل محلی، شرکتهای کوچک و کارگرانی با مهارتهای متوسط حمایت کرد.
موانع غلبه بر شایستهسالاری
مانع اصلی برای غلبه بر نابرابری ناشی از شایستهسالاری فنی نیست بلکه سیاسی است. وضعیت امروزی، نارضایتی و ناامیدی گسترده ایجاد میکند. دانشمند علوم سیاسی جفری. اِی وینترز در کتابش «اُلیگارشی»، اعصار مختلف تاریخ بشر، از دوران کلاسیک تا قرن بیستم را مطالعه کرده و نشان میدهد در جوامعی که تمرکز ثروت و درآمد از آنِ نخبگان اندک است، چه اتفاقی میفتد. در تقریباً همه موارد، از بین بردن چنین نابرابریای با سقوط اجتماعی مانند شکست نظامی (در امپراتوری رم) یا انقلاب (فرانسه و روسیه) همراه بوده است.
هرچند مثالهای متفاوتی هم وجود دارد که امید به تغییرات بدون شکست و سقوط جامعه را افزایش میدهد. آمریکا در دهههای ۲۰ و ۳۰ میلادی، در پاسخ به «افسردگی بزرگ» از طریق در دسترس قرار دادن آموزش و قرار دادن کارگران با مهارت متوسط در مرکز تولید، به این رکود پاسخ داد.
مشاغل سطح متوسط و آموزش برای همگان میتوانند یکدیگر را تقویت کنند. نخبگان نیز در ازای کاهش دستمزد و موقعیتشان اوقات فراغت بهدست میآورند.
دستیابی به اقتصاد دموکراتیک کار سختی است. اما همگان از چنین وضعیتی بهره خواهند برد؛ بنابراین تلاش برای رسیدن به چنین جایگاهی ارزش دارد؛ و سقوط خشمگینانهای که ناشی از دسترویدست گذاشتن و کارینکردن میتواند حاصل جامعه شود، راهی جز این پیشروی ما قرار نمیدهد که برای دستیابی به اقتصاد دموکراتیک تلاش کنیم.
هرچند مثالهای متفاوتی هم وجود دارد که امید به تغییرات بدون شکست و سقوط جامعه را افزایش میدهد. آمریکا در دهههای ۲۰ و ۳۰ میلادی، در پاسخ به «افسردگی بزرگ» از طریق در دسترس قرار دادن آموزش و قرار دادن کارگران با مهارت متوسط در مرکز تولید، به این رکود پاسخ داد.
مشاغل سطح متوسط و آموزش برای همگان میتوانند یکدیگر را تقویت کنند. نخبگان نیز در ازای کاهش دستمزد و موقعیتشان اوقات فراغت بهدست میآورند.
دستیابی به اقتصاد دموکراتیک کار سختی است. اما همگان از چنین وضعیتی بهره خواهند برد؛ بنابراین تلاش برای رسیدن به چنین جایگاهی ارزش دارد؛ و سقوط خشمگینانهای که ناشی از دسترویدست گذاشتن و کارینکردن میتواند حاصل جامعه شود، راهی جز این پیشروی ما قرار نمیدهد که برای دستیابی به اقتصاد دموکراتیک تلاش کنیم.
منبع: The Atlantic
مترجم فرادید: عاطفه رضواننیا
۰