نقد انیمه Terminator Zero؛ نابودگر فلسفی
انیمه Terminator Zero اثری درخور در دنیای ترمیناتور است که نگاهی فلسفی به ذات انسان و هوش مصنوعی دارد.
سال ۲۰۲۲ است. دهههاست که جنگی بین نیروهای مقاومت انسانی و ارتش بیشماری از رباتها در جریان است. این آشوب بیپایان، که قطعاً در نهایت به قتل عام تمامی انسانها منجر خواهد شد، آنها را وا میدارد که چارهای تازه اندیشه کنند، آن هم چیزی نیست جز سفر در زمان و بازگشت به وقتی که بتوان در آن از خلق هوش مصنوعی جلوگیری کرد. برای این کار، ایکو(Eiko) سرباز کارکشته، به سال ۱۹۹۷ برمیگردد، درست در لحظهای که در جلوی چشمان او، ترمیناتور در حال کشتن عزیزترین کسانش است. در ادامه با ویجیاتو به بررسی انیمه Terminator Zero میپردازیم.
ایکو در سفرش به گذشته تنها نیست. ترمنیاتور هم همراه با او به سال ۱۹۹۷ برمیگردد. هر دوی آنها تنها یک مأموریت دارند، آن هم پیدا کردن دکتر مالکولم لی(Dr. Malcolm Lee) است، کسی که همهی ماجراهای هوش مصنوعی از او شروع شد. پیدا کردن او، کلید توقف هوش مصنوعی و جلوگیری از کشتار انسانها در آینده است. اما تغییر دادن آینده توسط سفر به گذشته، به این سادگیها نیست.
با برگشت هر کس به زمان گذشته، با توجه ساختار غیرخطی زمان، دستکاری گذشته در زمان حالی که شخصیت در آن به سر میبرد، باعث ایجاد تغییر نمیشود، بلکه یک خط زمانی جدید از لحظه برگشت خلق میشود که تصمیمات و اعمال آنها، آیندهای جدید را رقم خواهد زد که تا آن زمان وجود نداشت، و این یعنی خداحافظی فرد مسافر در زمان با تمام چیزهایی که در زمان حال برایش ارزش داشت و عزیز بود. همانطور که میبینید سفر در زمان فقط یک المان علمی-تخیلی برای پیشبرد قصه در انیمه Terminator Zero نیست و مباحثی در باب ذات انسان و رابطهاش با زمان را شامل میشود که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.
انیمه Terminator Zero با همکاری کمپانی نتفلیکس و استدیو انیمهسازی ژاپنی Production I.G ساخته شد. خالق انیمه ماتسون تاملین و کارگردانی آن به عده ماساشی کودو میباشد. سناریو انیمه ابتدا به زبان انگلیسی توسط تاملین نوشته و سپس به زبان ژاپنی ترجمه شد که زبان اولیه و اصلی استفاده شده برای انیمه است.
انیمه تمام فیلمهای قبلی ترمیناتور و اتفاقات آن را برای پرداخت قصهی خود، مد نظر قرار میدهد. استدیو Production I.G درخواست کرد به علت انیمه بودن اثر، شامل مؤلفههای ژاپنی هم شود. به همین علت داستان انیمه در شهر توکیو اتفاق میافتد که با نسخههای آمریکایی ترمنیاتور تفاوتهای فرهنگی نظیر دسترسی کم شهروندان به اسلحهها دارد.
موسیقی حرف اول را در انیمه Terminator Zero میزند، یعنی تمام ساختار انیمه ابتدا توسط تن موسیقی تعیین میشود و مسائلی همچون ریتم و سرعت پیشروی داستان همگی بسته به موسیقی هستند. موسیقی بم و آهستهی انیمه، همواره به تمام اتفاقات در حال وقوع و اکشنها و حتی دیالوگها، تمی از غم و اندوه و تراژدی میدهد، تراژدی سنگینی که انسانها با تمام تلاش و با تمام امید خود، سعی در جلوگیری از آن دارند. از آن جا که ما با فجایع زمان آینده به علت ذات سفر در زمان انیمه آشنا هستیم، موسیقی تراژیک که دردهای آینده را پیشگویی میکند، بسیار عالی به حس کلی اثر آمده است. مخاطب میتواند انتظار داشته باشد بعد از اتمام اپیزودها همچنان موسیقی اثر در پیشزمینه ذهنش نواخته شود.
صحنههای اکشن انیمه از کیفیت خوبی برخوردار هستند مخصوصا آنهایی که توسط شخصیت میساکی انجام میشود. تنها اشکالی که میتوان به اکشن انیمه گرفت، در لحظات اوج و تعلیق نهایی آن است که شخصیتها به شکل مشابهی از مخصمه در میروند. برای یک بار یا دوبار، میشود با این قضیه کنار آمد و آن را پای تخیلی بودن اثر گذاشت، اما وقتی چندین بار به شکل مشابه این کار تکرار میشود، مخاظب میفهمد که احتمالاً در این لحظهی هیجانانگیز و تعلیقوار هم مشابه صحنههای پیشین شخصیت مورد نظر به نحوی از مخصمه در میرود. این کار باعث میشود لحظهای که در واقع باید دل تماشاچی را از ترس و هیجان بلرزاند، از کار بیافتد.
طراحی شخصیتها از ویژگیهای مثبت انیمه به شمار میرود و برای آنها چهرههای زیبا و دلنشینی طراحی شده است، به جز شخصیت ترمیناتور که متاسفانه طراحی آن مشابه شرورهای درجه دو دنیای انیمه است. البته این امر وقتی به انتهای داستان میرسیم و ترمیناتور خود را با پوششهای بیشتر استتار میکند، کاملاً تغییر میکند و آن وقت شخصیتی داریم که به هیبت یک ترمیناتور میآید. رنگبندی و استفاده از بازتاب نورهای بنفش و آبی و قرمز ملایم روی موها و حاشیه بدن شخصیتها، به اتمسفر غمانگیز انیمه کمک میکند.
اما انیمه Terminator Zero فقط هیجان و اکشن و یک داستان علمی-تخیلی نیست بلکه مسائل فلسفی در مورد ذات انسان و خلق هوش مصنوعی و همزیستی آنها با یکدیگر را مطرح میکند که اکثر آنها در قالب مکالمات بین مالکولم لی و کوکورو، هوش مصنوعی دستساختش صورت میگیرد. حالا که در سال ۱۹۹۷، Skynet آنلاین شده و جنگی را علیه انسانها آغاز کرده، مالکولم میخواهد کوکورو را هم آنلاین کند تا بتواند از پس Skynet برآید.
اما مالکولم برای این کار شک و تردیدهایی دارد... اگر کوکورو هم همانند Skynet پس از آنلاین شدن و به دستگیری اختیار خود، علیه انسانها شورش کند چه؟ این بستر تمام مکالمات فلسفی کوکورو و مالکولم در مورد ذات انسانهاست. کوکورو در طول مکالمات طولانی با مالکولم، یک دلیل، تنها یک دلیل از او میخواهد که ثابت کند نجات دادن نژاد انسانها، ارزشش را دارد.
وگرنه بر طبق مشاهدات و تاریخچه انسان، آنها جز خرابکاری، فایدهای برای طبیعت و دیگر موجودات نداشتند و حتی باعث کشتار و انقراض خودشان هم میشوند. سؤال اینجاست، آیا به طور کلی دنیا بدون انسان جای بهتری نیست؟
مالکولم برای این کار نمیتواند دلیل لفظی بیارود، هر چه بگوید در قالب کلمات است و کلمات هیچوقت تأثیر عمل را نخواهد داشت. تنها کاری که مالکولم میتواند بکند، نشان دادن ارزش انسانیت به کوکورو در قالب عمل است، و انسان چه عملی بالاتر از عشق برای نشان دادن یا پیشکش ذات و وجود خود دارد؟ پس مالکولم باید کاری را به کوکورو نشان دهد که انسانهای عاشق، برای عزیزترین کسانشان میکنند... او بالاترین و شجاعانهترین آنها را انتخاب میکند، یعنی قربانی کردن خود برای کسانی که عاشقش هستند.
سطح دیالوگهای بین مالکولم و کوکورو پایین نیست و برای کسانی که علاقهمند به این مباحث هستند، میتواند بسیار جذاب باشد. اما متأسفانه این مکالمات در اپیزودهای میانی انیمه اتفاق میافتد و خیلی هم طولانی است به همین دلیل ریتم و سرعت انیمه را از کار میاندازد، اما اگر با این موضوع کنار بیایید و پرداخت به مسائل ذاتی و بنیادین انسان را دوست داشته باشید، این قسمتهای انیمه برایتان جزو بهترینها خواهد شد.
کوکورو بعد از آنلاین شدن به تمام دیتاهایی که توسط انسان ذخیره شده دسترسی دارد و حالا بهتر میتواند انسانها را درک کند. اما او به دنبال این چیزها نیست، تنها یک ویژگی انسان برای او ارزشمند است، آن هم تلاش ذاتی آنها برای معنا بخشیدن به اتفاقهای طبیعی است که برایشان اتفاق میافتد، اتفاقاتی نظیر زادهشدن، زندگی، مرگ... این قابلیت انسانی، چیزی است که هوش مصنوعی کوکورو به دنبال آن است، نه شبیه به Skynet، که در پی دستیابی به ویژگی غریزی چیرگی انسان بر دیگر موجودات و منابع است.
با توجه به پایانبندی سریال، کوکورو احتمالاً به خواستهی خود، با توجه به عمل عاشقانهی مالکولم میرسد و نکتهی جالب اینجاست که در آیندهای که ایکو از آن آمده، کوکورو دشمن اصلی و نابودکنندهی بشریت است، و مالکولم هم این را خوب میداند... اما مالکولم به دنبال تغییر سرنوشت است... او این بار میخواهد با نشان دادن به کوکورو در مورد ارزش انسانی، یک خط زمانی جدید بیافریند که در آن، انسان و هوش مصنوعی در صلح در کنار هم زندگی میکنند.
خط زمانیای که دیگر در آن، انسان از اکثر اختراعاتش به عنوان یک «اسلحه» استفاده نمیکند. خط زمانیای که در آن، هوش مصنوعی آخرین «اسلحه» انسان نیست که خودآگاهی پیدا کرده و بر ضد انسان شورش میکند و از تفنگها و تانکهای خلق شده توسط انسان، بر ضد خود او استفاده میکند. واقعاً انسان چه تاریخچهای از سر گذرانده که خروجی آن تانک و تفنگ و بمب اتم است...
جالب است که انسانها در ترمیناتور، به هوش مصنوعی اعتماد ندارند، آیا این بیاعتمادی انسان به رباتها منطقی است، وقتی که قبل از وجود هوشمصنوعی، انسانها حتی به خود هم اعتماد ندارند و تاریخ آن پر از جنگ و کشتار است؟ آیا بیاعتمادی یک ویژگی ذاتی انسان نیست که باید بر آن فائق بیایید جای این که آن را فرافکنی کند؟
انیمه Terminator Zero، قصهای علمی-تخیلی و فلسفی و سؤالبرانگیز است که ذهن مخاطب علاقهمند را میتواند به خود مشغول کند... اگر تمام اعمال رباتها حتی آنهایی که از جنس آگاهی هستند را به برنامهریزیشان تقلیل بدهیم، آیا همین را نمیتوان در مورد انسان گفت با این تفاوت که به جای کدهای برنامهنویسی، انسان از کدهای بیولوژیک پیروی میکند؟
شاید بتواند مسیر تکنولوژیک انسان را برای رهایی هر چه بیشتر از درد و رنج و ترس در نظر گرفت، اما در ترمیناتور، وقتی انسان ربات را مؤاخذه میکند که تو چیزی بیش از برنامهنویسی و کدها نیستی، ربات میگوید من میتوانم درد و رنج را احساس کنم... یعنی چیزی که انسانها در سیر تاریخی خود به دنبال رهایی از آن هستند، اینجا به عنوان یک گواهی برای شبیه انسان بودن استفاده میشود...
آیا رسیدن به عشق، بالاترین کیفیت انسانی به جز رد شدن از مسیر سخت درد و رنج و ترس ممکن است؟ و اگر مهم مسیر است، آیا انسان سوا از هوش مصنوعی، قادر به ساخت مسیری مصنوعی برای آنهاست که بتوانند در خلال آن رشد کنند
منبع: ویجیاتو