حمله رسانههای اصولگرا به سریالهای جیران و خاتون و دلبر!
چگونه باور کنیم که آن نگاه رادیکال سالهای دهه شصت و هفتاد که مجوز ساخت سریالهای بر پایه حرکت و تغییر و آرمان را صادر میکرد حالا در جایگاهی محافظهکارانه و با نگاهی بدبینانه و گرفتار در تعابیر سمبلیک، خواستار نمایشهایی خنثیتر و غیردراماتیکتر شده است تا آنجاکه از ناصرالدینشاه نیز دفاع میکند؟
به شکل گستردهای سریالهای عموما محبوب شبکه سینمای خانگی مورد حمله رسانههای اصولگرا قرار گرفته که آنها را به آمادهسازی و هدایت اغتشاشات متهم کردهاند. آخرین نمونه حمله روزنامه کیهان به سریال خاتون بوده است.
مستنداتی که این نویسندگان و تئوریسینها در سایتها و رسانههای اصولگرا مطرح میکنند عموما به سریالهایی اختصاص دارد که در فضای آرام سال ۱۳۹۹ نوشته شده و در همان سال و یا سال ۱۴۰۰ کلید خوردهاند.
اما این دوستان عقیده دارند که: «بخشی از ریشه برانگیختن و تهییج عمومی و اعتراضات اخیر را باید در محتواهای سریالهای شبکه نمایش خانگی جستوجو کرد… بازخوانی و تحلیل جزئی هر سریال بهصورت مستقل نشان میدهد که محتوای هر کدام از این تولیدات چگونه قطعهای از پازل آشوبهای اخیر در کشور را تکمیل کرده است.»
برای نقد این نگاه که میتواند بسیار خطرناک باشد و صنعت سریالسازی در ویاودیها را مورد تهدید جدی قرار دهد، ابتدا با زاویه نگاه منتقدان این سریالها آشنا شویم: بهعنوان نمونه سریال پرطرفدار جیران در دو نوبت مورد حمله قرار گرفته. در ابتدا بهخاطر تصویر مذموم از دوره قاجار که بهزعم نویسنده نقد، توجیه دلایل ظهور پهلویهاست.
مثلا در بخشی از این نقد آمده است: «ناصرالدینشاه در دورههای پس از خودش، شاه شهید لقب گرفت؛ عنوانی که به این شاه قجری به دلیل ایستادگی اش در مقابل جریان بابیت و بهائیت نسبت داده شد و البته بهائیان حاکم در دوران پهلوی یکی از شگردهایشان برای به چالش کشیدن حکومت قجری، دستمایه قرار دادن حرمسرای ناصری و حمام خونی بود که ناصر بهراه انداخت…
باید به این نکته توجه داشت چرا سامانههای نمایشی در شبکه نمایش خانگی بهصورت همزمان اقدام به ساخت سه سریال درباره ناصرالدینشاه میکنند. این نکته بسیار مهمی است که دستگاههای نظارتی بدان ورود کنند، چون در نقد قاجاریه، دیدگاههای عصر پهلوی همچنان در ساختار پژوهشهای تاریخی کشورمان حاکم است.»
قسمت دوم این انتقادات به ترانه تیتراژ انتهایی این سریال است:
«ناگهان مخاطبان در تیتراژ سریال با این عبارات مواجه میشود:
از کوچه بگذر و به خیابان بریز ماه دزدیده از خلایق
و پنهان ز خشم شاه آه آه آه در این شب سیاه
عملا مخاطب با سریالی بیش از ۵۰ قسمت مواجه است و در پایان هر قسمت که دچار روابط حسی و عاطفی با شخصیتها میشود، ناگهان با صدای ممتاز همایون شجریان تشویق به کاری میشود که کشور در دو ماهه اخیر با آن دست به گریبان بود.»
بهجز جیران سریال خسوف از پلتفرم رقیب فیلیمو یعنی نماوا هم مورد انتقادات فرامتنی قرار گرفت: «فرمول عادیسازی آشوب در دانشگاه و تعمیم به محیط بیرون را به وضوح میتوان در سریال «خسوف» برادران «میری- اسعدیان» جستوجو کرد.
یکی از نکات قابل تاملی که از درونمایه این سریال میتوان استنتاج کرد، شیوه سازماندهی شده اعتراضات درون دانشگاهی و رویکردی تطبیقی با آشوبهای اخیر است. مقدمه نمایشی سریال «خسوف» با آشوب از درون رستوران دانشگاه آغاز میشود… در این سریال سرشاخه اعتراضات یک زن است و سایر دانشجویان دختر او را همراهی میکنند و بازوی مانع این اعتراضات مردان هستند.
هیچکدام از شخصیتهای مرد این سریال در چرخه اعتراضی روایت حضور ندارند و «آتیه» است که هدایت آشوبهای درون دانشگاهی را برعهده دارد.
نام نمادین «آتیه» نیز تمثیلی از شیوه جهتدهی اعتراضات منجر به آشوب در آیندهای است که سریال پیشبینی میکند… نمایش اعتراض در ابتدای سریال با برشهای آشوبهای اخیر در محیطهای دانشگاهی اینهمانی فوقالعاده مشابهی دارد.»
و همینطور سریال شبکه مخفی زنان که این گروه از نویسندگان اصولگرا دربارهاش مینویسند: «در پایان قسمت چهارم سریال نخستین جلسه ثبتنام و عضوگیری از زنان با حضور میرزا و دلبرجان (لیلا حاتمی) برگزار میشود.
میرزا در حالیکه یک کراوات صورتی بر تن دارد وارد حیاط برگزاری محل جلسه میشود. در پشت او یک تابلوی صورتی قرار دارد که در نماهای نخست به خوبی دیده نمیشود، اما با ورود سیامک انصاری شعار تابلو در بالای دو مشت گره کرده عیان میشود.
شعار تابلو این است: زن، قدرت، شکوه. نکته جالب اینجاست که این قسمت از سریال در ۲۶ آگوست (۴ شهریور ماه ۱۴۰۱) توسط پلتفرم «نماوا» منتشر شده است، تقریبا یک ماه قبل از فوت مرحومه مهسا امینی… هدف سریال انگشت نهادن روی مسئلهای است که بارها توسط حامیان این جنبش در داخل و خارج مطرح شده است و منظور کاملا شفاف است که رفتار جامعه مردسالار با زنان طی قرنهای اخیر ظالمانه بوده و خیزشی زنانه زمینه رهایی آنان را فراهم میکند.
مدبرالملک نیز بهعنوان نماینده حاکمیت وقت، طرح صنفسازی از جمعیتهای زنانه را به همین بهانه مطرح میکند. یکی از راههای گریز از ممیزی و القائات روز، بردن روایتهای سریالی به گذشته است. شگردی که در سریالهای تاریخی شبکه نمایش خانگی اخیر نمود پررنگی دارد. اما شکی نیست که اینهمانیهای فراوانی در نسبت با زیرساختهای گفتمانی آشوبهای اخیر در متن این سریال تطبیق داد.»
سریال آفتابپرست در فیلمنت اینگونه مورد نقد قرار گرفته است: «الگوی حاجی بازاری که در سینما همواره با ریاکاری و هوسبازی، تبدیل به نماد فریفتن مردم میشود با اینکه ریشه در فیلمفارسیهای گذشته دارد، در فیلم «دنیا» (منوچهر مصیری) بازتولید شد و تا سالهای متمادی، پیر ظاهرا متشرع، اما در باطن هوسباز و فریبکار محصول فیلمفارسی، بازتولیدی استمراری در سالهای اخیر داشت.
نطفه نمایشی بازاحیا شده مذکور سه دهه پس از انقلاب اسلامی و در دهه نود دوباره به بخشی از ایجاد جذابیت در تولیدات کمدی با زمینه هجونگارانه شد. استفاده از چنین شخصیتهایی تا مدتها دستمایه نقد رسانهها بود و متقابلا مولفان آثار نمایشی ادعا میکردند استفاده از شخصیتهایی که ظاهر مذهبی دارند و برخلاف اصول خود رفتار میکنند، نقد ریاکاری در جامعه است.
اما استفاده از چنین کاراکترهایی تاثیر اجتماعی بلندمدت خود را نسبت به مقوله گرایش مذهبی در جامعه نشان میدهد. تشرع در این آثار هجونگارانه مشتق شده از ریای افراد مذهبی است و کاراکترهای ساختگی مورد هجو اقشاری ناهمگون با وضعیت اجتماعی امروز توصیف میشوند.
این الگوی ساختارشکن نمایشی از منظر جامعهشناختی «سم بزرگ» تولیدات نمایشی چند سال اخیر است. کارکردشناسی چنین کاراکترهایی و دستمایه قرار گرفتن آنان برای تمسخر مذهب، بروز زمینههای اجتماعی خود را بهتدریج آشکار میکند.»
در آخرین مورد، سریال خاتون در روزنامه کیهان مورد نقد تندی قرار گرفته است. سریالی که سال ۱۳۹۹ کلید خورد و طی سالهای ۹۹ و ۱۴۰۰ پخش شد و تمام شد. حالا نویسنده کیهان میگوید:
«سریال روی موضوع همراهی ارتش با معترضان پسا شهریور ۱۳۲۰ سکانسهای نمایشی ویژهای را طراحی کرده است. در یکی از اینهمانیهای سریال، شیرزاد رو به دانیال کافهچی میگوید: «مردم بیصفتی داریم دانیال»! کافهچی پاسخ میدهد: نه… مردم بیصفت نیستند جناب سرهنگ، «خستهان»، تو این فشار توقع دارن که ارتش پشت آنها باشد، نه روبهرویشان… شیرزاد با کاراکتر اورنگ (بانیپال شومون) در کسوت یک روزنامهنگار برخورد بسیاری صریح و تندی دارد و اورنگ در مقابل او فریاد میزند:
«دلم خون است برای مردمی که ارتش کشورش طرفشان نیست. الان احتکار توی قحطی یا دزدی به نفع مردم است یا خبررسانی ما؟ چرا فشار به مردم میآورید شما غلط نشانه گرفتید؟» بخشهای مورد اشاره در انتقاد از ارتش برای عدم همراهی با مردم در جریان آشوبهای اخیر با موسیقی و کلیپهای بسیار متفاوتی در صفحات مجازی و پلتفرمهای مختلفی بازنشر شد و همین بازفراهمآوری هدفمندانه در تهییج عمومی، نقش سازندهای را ایفا میکرد و آشوبگران مطالبه همراهی ارتش با آنان را مطرح کردند، حتی در نخستین مصاحبه فرخنژاد با شبکه اینترنشنال این موضوع دوباره تکرار شد و یا: «پروین یکی از شخصیتهای مبارز این سریال است و در گفتوگویی دوستانه، خاتون به او میگوید: «پروین شما چی میگین؛ دیکتاتوری یا اشغال؟» و دوستش در پاسخ به او میگوید: «نه دیکتاتوری نه اشغال؛ آزادی. چیزی که الان شده رویا.»
این بخش از سریال خاتون بارها و بارها در پلتفرمهای مختلف همزمان با آغاز آشوبها برجسته و بازنشر شد تا پیشبینیها درباره محتوای ساختارشکن آن و انتقادات فراوان به محتوای آیندهنگرانه دوباره بهعنوان تحلیلی منطقی در نسبت با شرایط روز فرصت مطرح شدن پیدا کند.» میشود به این انتقادات که میتوانند زمینهساز تصمیمات خطرناکی شوند به دو شیوه پاسخ داد:
یک: این نوع ایدهها و نگاه پرسوءظن به صنعت سینمای خانگی و شیوه دراماتیزه کردن وقایع تاریخی شیوهای است که میتواند سینما و سریالهای ایرانی را دچار قید و بندهایی کند که در دهه پنجاه بر پای سینمای ایران قرار داده شده بود. قید و بندهایی که در یک حوزه مشابه مثلا داریوش را بهخاطر خواندن ترانه بوی گندم به بازخواست و ممیزی کشاند.
یک ماه پیش بود که آیتالله خامنهای از رشادتهای میرزاکوچکخان جنگلی، شیخ محمد خیابانی و کلنل محمدتقی پسیان تمجید کردند و آنها را به لقب بسیجی مفتخر کردند. اگر امروز کسی بخواهد زندگی کلنل پسیان را به فیلم برگرداند در محاصره تعبیرات تئوریسینهای اصولگرا چه باید بکند؟ اگر کسی بخواهد در مورد انقلاب ۵۷ فیلم یا سریالی بسازد چگونه ماجرای پیوستن ارتش به مردم در دی و بهمن ۵۷ را نشان بدهد که تعبیر دعوت به آشوب در آنها نمود پیدا نکنند؟
چگونه باور کنیم که آن نگاه رادیکال سالهای دهه شصت و هفتاد که مجوز ساخت سریالهای بر پایه حرکت و تغییر و آرمان را صادر میکرد حالا در جایگاهی محافظهکارانه و با نگاهی بدبینانه و گرفتار در تعابیر سمبلیک، خواستار نمایشهایی خنثیتر و غیردراماتیکتر شده است تا آنجاکه از ناصرالدینشاه نیز دفاع میکند؟
نگاهی آنچنان بدبینانه که یک ترانه انتهای سریال عاشقانه را همچون دعوت به آشوب تعبیر میکند؟ آیا این نگاه الان جرات صدور مجوز ساخت برای کوچک جنگلی یا سربداران را دارد و یا حتی سریال سلطان و شبان؟
با چنین دیدگاهی فقط باید شاهد نمایش سریالهای پدرسالارانه باشیم و عشقهای محجوبانه دانشگاهی و از پنجره پریدنهای جوانان کمعقل.
دو: مطمئنا اتهام آماده ساختن پیشزمینه برای آشوبها به هیچکدام از این سریالها نمیچسبد و اتهامی است که بنیان متزلزلی دارد. اما یک پیشنهاد داریم.
یک ایده: خامدستانه است که بیاندیشیم این سریالها خودشان موجد تولید اندیشه و آرمان هستند. هر تحلیلگر منصفی خواهد دانست این سریالها نشانههایی هستند از آنچه وجود دارد و در بهترین حالت شاهد بازتاب واقعیتهای جامعه در این سریالها هستیم.
با نوعی نگاه که رسانههای رسمی از به رسمیت شناختن آنها ابا دارند و حالا خوششانس بودهایم که در رسانههای بخش خصوصی بازتاب پیدا کردهاند. این فرصتی درجه یک است که تئوریسینها و تحلیلگران سیاسی و امنیتی که در حوادث اخیر نشان دادند چقدر از ضرباهنگ واقعی جامعه و یا حداقل آنچه در طبقه متوسط میگذرد، دور هستند، با ایدههای محبوب این طبقه پرجمعیت و قوی آشنا شوند. این یک تهدید نیست یک فرصت ایدهآل است که مثلا بدانید در ذهن دختران تحصیلکرده دانشجوی طبقه متوسط چه میگذرد و چه سهمی از مشارکت اجتماعی را طلب میکنند.
درک کنند که نمادهای مدرنیته چه میزان در میان نسل جوان طبقه متوسط طرفدار دارد و نگاه غالب در این طبقه به تحولات اجتماعی و تاریخی چگونه بوده است. یک حاکمیت منصف با چنین اطلاعاتی از بطن جامعه میتواند شیوههای حکمرانی خود را دقیقتر تنظیم کند تا دچار غافلگیریهایی مثل شهریور ۱۴۰۱ نشود.
این سریالها جدا از نقاط قوت و البته نقاط ضعف بیشمارشان (نگارنده طرفدار هیچکدام از این سریالها به لحاظ ارزشهای هنری نیست)، فرصتی ممتاز است برای درک خطوط فکری و نگاههایی که در بطن جامعه وجود دارند.
تحلیلگران رسمی کشور که در ارزیابی کنشهای طبقه متوسط ناشیانه عمل کردند و خطاکار بودند، حداقل با نگاه دقیق به این نوع سریالها که بازتابی از خواستههای پنهان (و قبول دارم گاه مخاطرهآمیز!) بخش در سایه کشور است، با خواستهها و آرمانهای این جوانان آشنا شوند. تلویزیون و رسانههای حاکمیتی در چند سال گذشته قومیتهای مختلف ایران را در پوشش سریالهای متنوعی قرار دادهاند که خب اتفاق مهمی است، اما به شکل عامدانه و نابخردانهای طبقه متوسط را از صحنه نمایشها و سریالها حذف کردهاند.
(واضح است که طبقه متوسط در اینجا الزاما مختصات اقتصادی ندارد و بیشتر به یک نوع سبک زندگی اشاره دارد که از سبک زندگی رسمی و تبلیغ شده متمایز است) این فقدان را شبکههای نمایش خانگی پر کردهاند. از این فرصت استفاده کنید اگر بنایتان بر کاهش شکافهای اجتماعی است. اگر هم که نه… بگذریم.
منبع: هفت صبح