خاطرات دکتر ویلز در ایران عهد قاجار؛ «از درویشِ جاده قلهک تا درویش شاه‌پلنگ»

خاطرات دکتر ویلز در ایران عهد قاجار؛ «از درویشِ جاده قلهک تا درویش شاه‌پلنگ»

چارلز جیمز ویلز، پزشک، جهانگرد و نویسنده انگلیسی بود که به عنوان یکی از افسران پزشکی اداره تلگراف بریتانیا در دوران قاجار به ایران سفر کرد. دکتر ویلز خاطرات خود از این سفر را در کتابی با عنوان «در سرزمین شیر و خورشید» شرح داده که با عنوان «ایران در یک قرن قبل» به فارسی ترجمه شده است. در اینجا بخش کوتاهی از خاطرات او را می‌خوانید.

کد خبر : ۲۲۹۵۱۱
بازدید : ۲۷۶

فرادید| در اینجا گزیده‌ای از خاطرات دکتر ویلز را می‌خوانید که در آن به دربارۀ اوضاع و احوال «درویشان» در ایران عهد قاجار سخن گفته است:

به گزارش فرادید؛ «این گروه دراویش قلندرمنش ایران گروهی هستند که اغلب با گشت زدن یا آوارگی و تن به کار ندادن و تنبلی به گدایی می‌پردازند و برای مدتی موقت یا در سراسر عمر، روزگار خود را به همین منوال می‌گذرانند. این درویشها گروه‌های مختلفی دارند که هر گروه برای خود یک مرشد دارند و احترام زیادی برای مرشد خود قائلند.

FS-FSA_A2011.03_A.48a

درویشی با کشکول و چوبدست و پوستین، سوار بر گاو؛ دوران قاجار

روی‌هم‌رفته می‌شود گفت که همه آن‌ها یک مشت مردم تن‌پرور و بیکاره و لاابالی‌اند و هدف و مکتب معلوم و مشخصی ندارند و اصولا دست به کارهایی می‌زنند که چندان توافقی با اصول دین اسلام ندارد و به کلی گناه‌آلود است. اغلب رفتارهای آن‌ها شبیه راهبین صومعه‌های ما در زمان‌های گذشته است، با این تفاوت که راهبین ما به تنهایی در صومعه‌های دورافتاده زندگی می‌کردند درحالیکه دراویش ایران بیشتر اوقات به صورت دسته‌جمعی با هم زندگی می‌کنند. آنچه مسلم است مردم ایران علاقه چندانی به نحوه رفتار و اعتقادات و کارهای این دروایش ندارند اما از طرفی هم حاضر به مقابله و مخالفت علنی با آن‌ها نیستند.

اغلب آن‌ها پیراهن سفیدی به تن دارند و هرگز موی ریش و سبیل و سر خود را کوتاه نمی‌کنند. کلاه بوقی طویلی از جنس نمد یا پارچه چندترک به سر می‌گذارند که در روی آن اشعاری قلابدوزی شده است. اکثرا کشکولی سیاه با زنجیری بلند از شانه می‌آویزند و تبری دو دم به دست دارند و تکه پوستی از پوست گوسفند یا پلنگ حمایل شانه کرده‌اند. بعضی از آنها هم به جای تبر چوبدستی یا چماق مخصوصی به دست می‌گیرند. با این هیبت، اولین برخورد با آن‌ها تکان‌دهنده است.

یکی از آن‌ها که دائم در حدود جاده قلهک و اطراف آن پرسه می‌زد و با پرروئی و سماجت و کله‌شقی از رهگذران گدایی می‌کرد، سراپا عریان بود و فقط شلواری از کرباس سفید به پا داشت. یک روز یکی از اروپاییان ساکن در این منطقه به عللی با این درویش به سختی درگیر شد. موضوع از اینجا آغاز شد که درویش توقع پول بیشتر داشت اما مردک اروپایی هم حاضر به دادن باج به این انگل گردن‌کلفت نبود؛ درحالیکه درویش با پررویی تمام جلو راه او را سد کرده بود. در نتیجه مرد خارجی عصبانی شد و شروع به فحاشی و داد فریاد نمود که درویش هم بی‌محابا به وسیله شلاقی که زیر لباسش پنهان کرده بود محکم به سر و صورت مرد اروپایی نواخت.

1

گروهی از دراویش دوران قاجار

یکی دیگر از این‌ها درویش درشت‌هیکلی بود که به درویش شاه‌پلنگ معروف شده بود. اشتباه بزرگی که من کردم نزدیک شدنم به این درویش و درخواست از او برای مدل قرار گرفتنش برای عکس بود. زیرا از این تاریخ به بعد ول‌کُن من نشد و مرتبا موی دماغم می‌شد. اغلب روزها که به منزل برمیگشتم او را نشسته در روی پله‌های حیاط مشغول خواندن مدح و اشعار مختلف با آن هیکل و صدای نکره‌اش می‌دیدم. عاقبت کار به جایی رسید که مجبور شدم به نوکران دستور بدهم به زور او را از حیاط بیرون بیاندازند.

. . . شایع است که بعضی از این درویش‌ها شب‌ها در خانقاه‌های خود برنامه‌های مختلفی دارند که ساده‌ترین آن نوشیدن شراب و کشیدن چرس و بنگ است و سرانجام آن به هرزگی و کارهای ناشایست منجر می‌گردد. روی‌هم‌رفته اکثر آن‌ها جز منحرف کردن مردم و به صورت انگل زندگی کردن کار دیگری ندارند».

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید