احمد پژمان؛ از ایران تا وین، سفیر کبیر موسیقی ایرانی

احمد پژمان؛ از ایران تا وین، سفیر کبیر موسیقی ایرانی

«تنظیم احمد پژمان روی آثار آهنگسازان دیگر هم دارای پیچیدگی‌های هارمونی نیست، بلکه ساده و قدرتمند است و این مهم به دلیل قدرت درک پژمان از دستگاه‌های موسیقی ایران بود که موسیقی ایرانی هارمونی‌های سنگین را پذیرا نیست و نباید هویت ملودی از بین برود؛ به همین خاطر کارهایی که برای خوانندگان و آهنگسازان تنظیم کرده به راحتی با شنونده ارتباط برقرار می‌کند.»

کد خبر : ۲۵۸۶۱۶
بازدید : ۱۹

اواخر دهه ۸۰ بود که با احمد پژمان، آهنگساز و تنظیم‌کننده برجسته دیداری داشتم؛ امروز که خبر درگذشت این هنرمند تاثیرگذار را شنیدم بر آن شدم که به یاد او روایتم را از آن ملاقات بنویسم. در آن دیدار گفت‌وگوی مفصلی با او داشتم که بخشی از آن را در ادامه خواهم آورد. 

از این آهنگساز کم‌نظیر ایرانی موسیقی فیلم‌های بسیار خوبی در حافظه شنیداری تک‌تک ما هست؛ ازجمله ساخت موسیقی فیلم‌های «شازده احتجاب»، «خانه‌ای روی آب»، «سایه‌های بلند باد» و «یک بوس کوچولو» به کارگردانی بهمن فرمان‌آرا که در صدر این آثار به شمار می‌رود. همچنین موسیقی فیلم مستند «دریای پارس»، موسیقی فیلم «بید مجنون» و… که از دیگر آثار او است. در ساخت موسیقی فیلم او دارای یک گفتمان تصویری همراه با ملودی گویا و آرام بود، این امضا و نگاه احمد پژمان است. جالب است که در این آثار کار آهنگساز و کارگردان بسیار هماهنگ است در واقع ملودی و تصویر لحظه به لحظه حفظ می‌شود. این آرامش و همگامی در منش و شخصیت او هم کاملا پیدا بود.

ناگفته نماند که تنظیم احمد پژمان روی آثار آهنگسازان دیگر هم دارای پیچیدگی‌های هارمونی نیست، بلکه ساده و قدرتمند است و این مهم به دلیل قدرت درک پژمان از دستگاه‌های موسیقی ایران بود که موسیقی ایرانی هارمونی‌های سنگین را پذیرا نیست و نباید هویت ملودی از بین برود؛ به همین خاطر کارهایی که برای خوانندگان و آهنگسازان تنظیم کرده به راحتی با شنونده ارتباط برقرار می‌کند. 

با این مقدمه سراغ روایتی از ملاقات و گفت‌وگوی منتشر نشده که سال‌ها پیش با او داشتم، می‌روم. آن روزها آقای پژمان که از امریکا به ایران آمده بودند قرار ملاقاتی داشتیم که به اتفاق بچه‌های «آوای باربد» به رستورانی در تهران رفتیم. گفت‌وگوی من با ایشان از آثارشان در امریکا شروع شد. 

پرسیدم: جناب پژمان اطلاع دارم در لس‌آنجلس تعدادی کار با خواننده‌ها انجام داده‌اید، آیا با هایده هم کاری داشتید؟ 

ایشان پاسخ داد: «بله اتفاقا، یک آهنگی بود از سعید دیهیمی به نام «سلام‌ای بهترینم» که من آن را تنظیم کردم. »

من واقعا میخکوب شدم؛ همانجا به ایشان گفتم: این یکی از زیباترین آهنگ‌ها در خارج ازکشور است و تنظیم فوق‌العاده‌ای هم دارد. ایشان هم در پاسخ گفت: «بله کاری فوق‌العاده است.» 

در ادامه پرسیدم که یک اثر هم برای حمیرا «وقتی که عشق میاد» و یک اثر هم برای مهستی با آهنگ حبیب بدیعی کارکرده و ایشان هم تایید کردند و گفتند که «بله آهنگ بدیعی را برایش تنظیم و ارکستراسیون کردم ولی به ایشان (یعنی آقای بدیعی) گفتم که سرضبط نمی‌توانم حاضر شوم، اما در بخشی از کار کمکت می‌کنم. اثر «وقتی عشق میاد» هم متعلق به تجویدی بود که در گذشته اجرا شده بود که من مجدد آن را تنظیم کردم، کاظم رزازان هم در کار حضور داشت. »

از ایشان پرسیدم: جناب پژمان شما سالیان گذشته در هنرستان و همچنین در ارکسترهای مختلفی حضور داشتید، شخصیت بزرگانی همچون روح‌الله خالقی، کلنل وزیری و… در گذر زمان به نظر شما چگونه بودند؟ 

ایشان در پاسخ گفت: «وزیری که بانی بود و تلاش‌ها و تالیفات و تمام کارهای او همه از تلاشی خستگی‌ناپذیر ناشی می‌شد به‌خصوص در آن زمان که هیچ امکاناتی هم وجود نداشت. اما روح‌الله خالقی گذشته از آثاری که آهنگسازی، تنظیم و رهبری کرده خودش از یک شخصیت مدیریتی خاص برخوردار بود، یعنی زمانی که مدیریت هنرستان را به عهده گرفت از آن زمان هنرستان هم شخصیت خاصی پیدا کرد. اول اینکه هنرستان دارای انتشارات مستقل شد که در زمینه تمام سازها فعالیت خود را آغاز کرد و از کتاب ویولن گرفته که چهار جلد با استادان هنرستان مانند صبا، مفتاح و امثالهم تا کتاب دو جلدی تار و سه‌تار که با همکاری موسی معروفی و مهین زرین‌پنجه در این زمان منتشر شد و همچنین آثار بسیاری دیگر که در بخش نظری و هماهنگی خود ایشان (یعنی آقای خالقی) تالیف کرده است. این موضوعات و مدیریت خالقی شخصیت او را متمایز می‌ساخت.» 

در ادامه این گفت‌وگو از آقای پژمان پرسیدم: شما که در ارکستر سمفونیک هم نوازندگی داشته‌اید، تجربیات خود را در آنجا چطور دیدید؟ 

ایشان پاسخ داد: «خب من زیرنظر حشمت سنجری فراگیری ویولن را فرا گرفتم در ارکستر سمفونیک هم در ابتدای جوانی با او و حسین ناصحی گذشته از آموزش‌هایی که دیده بودم، یک تجربه همکاری بود ولی بیشتر به آهنگسازی و تنظیم علاقه‌مند بودم.» 

من در ادامه صحبت به ایشان گفتم: پس در حقیقت همین تجربیات و همکاری‌ها با نوازندگان و آهنگسازان ایرانی باعث شد که سبک ساختاری کارهای شما برگرفته از موسیقی ردیفی، موسیقی محلی و سازهای ایرانی آمیخته با تکنیک‌های غربی در کنترپوان و هارمونی و ارکستراسیون یا به اصطلاح سازبندی باشد. همین جا بود که صحبت کم‌کم به نوازندگان ویولن ایرانی کشید و از آقای پژمان پرسیدم بین نوازندگان ویولن ایرانی نظر شما چیست و نوازندگی کدام را بیشتر می‌پسندید؟ 

ایشان در پاسخ گفتند که «خب ساز یاحقی به معنای واقعی ایرانی بود، ازجمله ویبراسیون‌ها، تحریرهای ایرانی و مالش‌ها خاص موسیقی ردیف ماست و کاملا در آن سبک سخن می‌گوید.» 

من که روی استادم پرویز یاحقی، تعصب داشتم کمی اینجا گفت‌وگویمان طولانی شد و اصرار داشتم میان بدیعی و یاحقی نظرش را بگوید. آقای پژمان در نهایت گفت: «شما ممکن است روی استادتان تعصب داشته باشید ولی من روی سلیقه شخصی خودم، ساز تجویدی را از همه ویولنیست‌های دیگر بیشتر می‌پسندم. بدیعی هم خب چون آرشه‌کشی متد غربی را مدتی کار کرده بود، خیلی لطیف و شیوا می‌نواخت ولی من اعتقاد دارم تجویدی سازش مطلب و موضوع داشت به همین خاطر کار او را از همه بیشتر می‌پسندم.» 

من دوباره گفتم: به نظرم ساز تجویدی خشک بود، اما یاحقی صدای سازش شیرین بود. 

ایشان در پاسخ به این صحبت من گفت: «ساز تجویدی که حال منحصر ایرانی را نداشت، اما موضوع این است که نوازندگی و سازش مطلب داشت؛ در واقع آقای تجویدی گذشته از اساس بداهه‌نوازی به مطالب ردیفی هم وفادار بود و خوب گوشه‌ها را می‌شناخت و همچنین متد غربی هم نواخته بود.» 

در این گفت‌وگو همچنین از آقای پژمان درباره تجربه همکاری‌هایش با خوانندگان پاپ هم پرسیدم و گفتم که شما هنرمند آکادمیک و باسوادی هستید و خود من از وقتی خیلی سنم کم بود، واقف به سواد علمی و تجربیات شما بوده و هستم. شما سال‌ها در دانشگاه تهران تدریس داشتید و البته اهل موسیقی پاپ هم نبودید. برایم جالب است که بدانم چطور شد که با خوانندگان پاپ همچون داریوش، عارف و امثالهم کار کردید. 

ایشان در پاسخ به من گفت: «احتمالا به امریکا نرفتی؟ درست است؟» گفتم: نه. 

در ادامه به تاثیر محیط اشاره داشتند و گفتند که «در فضای امریکا و لس‌آنجلس به‌طور طبیعی تحت تاثیر حال و هوای آنجا که قرار بگیری دیگر قضیه فرق می‌کند.» 

در آن روزها به آقای پژمان گفتم: کاش همیشه در ایران می‌ماندید و جوانان بسیاری می‌توانستند مثل آقای فخرالدینی از دانش شما استفاده کنند و کلاس مستقل موسیقی می‌گذاشتید و تدریس مستقل می‌کردید. 

ایشان گفت: «الان شرایط طوری است که خب دیگر سال‌ها گذشته و همسرم هم در یکی از شبکه‌های مهم خبری فعالیت می‌کند.» 

امروز که خبر فوتش را شنیدم دوباره یاد این افتادم که چه هنرمندانی از دست رفتند. زمانی او با بورسیه به آکادمی موسیقی وین رفت که کار هرکس نبود و به نوعی ایشان پیامبر موسیقی ایران و ایرانی در وین بود که نزد بزرگان موسیقی جهان، آهنگسازی را فراگرفت وای کاش در این سال‌های اخیر هم در ایران بود و جوانان و نوجوانان شیفته موسیقی علمی و جهانی از او استفاده می‌کردند. حیف و صد حیف.

بابک بختیاری

منبع: روزنامه اعتماد

۱
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید