داستان تأملبرانگیز مردی که قرار نبود بمیرد!
آن روزها فقط یک مسئول اجرای اعدام وجود داشت، یک مرد از آفریقای جنوبی که به کشورهای مختلف آفریقا سفر میکرد تا حکم اعدام را اجرا کند. او ماهی یک بار به مالاوی میآمد و زندانیان را به ترتیب اعدام میکرد. بعضی از آنها شانس آوردند و هرگز نوبت اعدامشان نرسید. یکی از آنها بایسون بود.
کد خبر :
۶۸۵۶۸
بازدید :
۳۵۱۶
فرادید | بایسو کائولا، تقریبا سه بار تا مرز اعدام رفت اما هر بار که مامور اجرای حکم به اسم او رسید گفت، برای امروز کافی است، بقیه بماند برای دفعهی بعدی. این داستان آنقدر طولانی شد تا بالاخره حکم اعدام به طور کل از قوانین کشور مالاوی حذف شد.
بایسون کائولا میگوید، به خاطر حسادت همسایگانش در دادگاه گناهگار شناخته و به مجازات اعدام محکوم شد.
بایسون که در روستای کوچکی در جنوب مالاوی بزرگ شده بود، با کار کردن در صنایع گاز در ژوهانسبورگ آنقدر پول پس انداز کرده بود که به محض بازگشت به خانه یک زمین بخرد. او ۵ نفر را هم استخدام کرد و به کشت میوه، گندم، ذرت و کاساوا مشغول شد.
او میگوید: «همین موقع بود که روزهای بد آغاز شد.»
بایسون میگوید، «همسایگان به یکی از کارگرهایم حمله کردند و او به شدت زخمی شد. او حتی بدون کمک نمیتوانست از عهدهی ضروریترین کارهایش بربیاید. یک بار که داشتم او را تا دستشویی همراهی میکردم، پایم روی پلهها که به خاطر بارش باران لغزنده شده بود لیز خورد و افتادم. کارگرم هم از پلهها پرت شد.»
کاگر بایسون چند روز بعد در بیمارستان فوت میکند و بایسون در سن ۴۰ سالگی به جرم قتل محکوم به اعدام میشود.
همسایگان بایسون در دادگاه علیه او شهادت میدهند.
این اتفاق درست در پایان دولت هیستینگز باندا اتفاق افتاد که از سال ۱۹۶۴ بر مردم حکومت میکرد. در طی دوران حکومت او، مجازات هر نوع جرمی اعدام بود. بایسون به وضوح به خاطر دارد چطور با حالت آشفته و مضطرب سه بار در صف «ماشین کشتار» ایستاد تا اعدام شود.
«همان موقع که گفتند باید در صف اعدام بایستم، حس کردم که مرده ام.»
آن روزها فقط یک مسئول اجرای اعدام وجود داشت، یک مرد از آفریقای جنوبی که به کشورهای مختلف آفریقا سفر میکرد تا حکم اعدام را اجرا کند. او ماهی یک بار به مالاوی میآمد و زندانیان را به ترتیب اعدام میکرد. بعضی از آنها شانس آوردند و هرگز نوبت اعدامشان نرسید. یکی از آنها بایسون بود.
بایسون میگوید یک بار به من خبر رسید که اسمم در یک فهرست ۲۱ نفری است که قرار است تا چند ساعت دیگر اعدام شویم. یکی از نیروهای حراست زندان گفت که اعدام از سال ۱۳:۰۰ اغاز میشود و من هم شروع کردم به دعا کردن و طلب آمرزش.
ساعت ۱۵:۰۰ بود و هنوز نوبت من نشده بود. مامور اجرای اعدام گفت که دیگر خسته شده و نمیتواند کار را ادامه دهد. سه نفر باقی ماندهی فهرست که بایسون هم جزوشان بود، میبایست تا ماه دیگر صبر میکردند.
این داستان دو بار دیگر هم تکرار شد. بار دوم فقط سه یا چهار نفر به انتهای فهرست مانده بود که نام بایسون هم در میان آنها بود، اما مامور اعدام گفت که «دیگر برای امروز کافی است، بقیه بمانند برای ماه بعد.»
دفعه سوم فقط بایسون جان سالم به در برد. مامور اعدام وقتی به اسم او رسید گفت: «برای امروز کافی است.»
از جهاتی شاید خوش شناسی یک محکوم به اعدام باشد که سه بار تا پای چوبهی دار برود، اما سرش بالای دار نرود. اما برای بایسون این اتفاق آنقدر فشار روحی در پی داشت که منجر شد او دو بار اقدام به خودکشی کند. اما بایسون از خودکشی هم جان سالم به در برد.
لغو مجازات اعدام
بعد از تاسیس دموکراسی چند حزبی در سال ۱۹۹۴ در مالاوی، تمام اعدامها لغو شد.
با وجود لغو حکم اعدام، هنوز هم افراد به اعدام محکوم میشوند، اما طی ۲۵ سال اخیر هیچ رئیس جمهوری حکم اعدام را امضا نکرده است. زندانیان یا سالها در وضعیت اعدامی به سر میبرند تا کی بشود حکم اعدامشان امضا شود، یا اینکه حکم اعدام به زندان ابد تغییر میکند.
با لغو حکم اعدام، بایسون بلافاصله به بخش اصلی زندان مرکزی زومبا منتقل شد و گمان میکرد تا پایان عمر در آن جا خواهد ماند. با این تصور او خود را به شدت درگیر برنامههایی کرد که برای زندانیان تدارک دیده میشد. او همزمان در زندان درس میخواند و درس میداد. اما هیچ امیدی به آزاد شدن نداشت.
بایسون که در روستای کوچکی در جنوب مالاوی بزرگ شده بود، با کار کردن در صنایع گاز در ژوهانسبورگ آنقدر پول پس انداز کرده بود که به محض بازگشت به خانه یک زمین بخرد. او ۵ نفر را هم استخدام کرد و به کشت میوه، گندم، ذرت و کاساوا مشغول شد.
او میگوید: «همین موقع بود که روزهای بد آغاز شد.»
بایسون میگوید، «همسایگان به یکی از کارگرهایم حمله کردند و او به شدت زخمی شد. او حتی بدون کمک نمیتوانست از عهدهی ضروریترین کارهایش بربیاید. یک بار که داشتم او را تا دستشویی همراهی میکردم، پایم روی پلهها که به خاطر بارش باران لغزنده شده بود لیز خورد و افتادم. کارگرم هم از پلهها پرت شد.»
کاگر بایسون چند روز بعد در بیمارستان فوت میکند و بایسون در سن ۴۰ سالگی به جرم قتل محکوم به اعدام میشود.
همسایگان بایسون در دادگاه علیه او شهادت میدهند.
این اتفاق درست در پایان دولت هیستینگز باندا اتفاق افتاد که از سال ۱۹۶۴ بر مردم حکومت میکرد. در طی دوران حکومت او، مجازات هر نوع جرمی اعدام بود. بایسون به وضوح به خاطر دارد چطور با حالت آشفته و مضطرب سه بار در صف «ماشین کشتار» ایستاد تا اعدام شود.
«همان موقع که گفتند باید در صف اعدام بایستم، حس کردم که مرده ام.»
آن روزها فقط یک مسئول اجرای اعدام وجود داشت، یک مرد از آفریقای جنوبی که به کشورهای مختلف آفریقا سفر میکرد تا حکم اعدام را اجرا کند. او ماهی یک بار به مالاوی میآمد و زندانیان را به ترتیب اعدام میکرد. بعضی از آنها شانس آوردند و هرگز نوبت اعدامشان نرسید. یکی از آنها بایسون بود.
بایسون میگوید یک بار به من خبر رسید که اسمم در یک فهرست ۲۱ نفری است که قرار است تا چند ساعت دیگر اعدام شویم. یکی از نیروهای حراست زندان گفت که اعدام از سال ۱۳:۰۰ اغاز میشود و من هم شروع کردم به دعا کردن و طلب آمرزش.
ساعت ۱۵:۰۰ بود و هنوز نوبت من نشده بود. مامور اجرای اعدام گفت که دیگر خسته شده و نمیتواند کار را ادامه دهد. سه نفر باقی ماندهی فهرست که بایسون هم جزوشان بود، میبایست تا ماه دیگر صبر میکردند.
این داستان دو بار دیگر هم تکرار شد. بار دوم فقط سه یا چهار نفر به انتهای فهرست مانده بود که نام بایسون هم در میان آنها بود، اما مامور اعدام گفت که «دیگر برای امروز کافی است، بقیه بمانند برای ماه بعد.»
دفعه سوم فقط بایسون جان سالم به در برد. مامور اعدام وقتی به اسم او رسید گفت: «برای امروز کافی است.»
از جهاتی شاید خوش شناسی یک محکوم به اعدام باشد که سه بار تا پای چوبهی دار برود، اما سرش بالای دار نرود. اما برای بایسون این اتفاق آنقدر فشار روحی در پی داشت که منجر شد او دو بار اقدام به خودکشی کند. اما بایسون از خودکشی هم جان سالم به در برد.
لغو مجازات اعدام
بعد از تاسیس دموکراسی چند حزبی در سال ۱۹۹۴ در مالاوی، تمام اعدامها لغو شد.
با وجود لغو حکم اعدام، هنوز هم افراد به اعدام محکوم میشوند، اما طی ۲۵ سال اخیر هیچ رئیس جمهوری حکم اعدام را امضا نکرده است. زندانیان یا سالها در وضعیت اعدامی به سر میبرند تا کی بشود حکم اعدامشان امضا شود، یا اینکه حکم اعدام به زندان ابد تغییر میکند.
با لغو حکم اعدام، بایسون بلافاصله به بخش اصلی زندان مرکزی زومبا منتقل شد و گمان میکرد تا پایان عمر در آن جا خواهد ماند. با این تصور او خود را به شدت درگیر برنامههایی کرد که برای زندانیان تدارک دیده میشد. او همزمان در زندان درس میخواند و درس میداد. اما هیچ امیدی به آزاد شدن نداشت.
تا اینکه در سال ۲۰۰۷ یک حکم تاریخی همه چیز را تغییر داد.
مردی که به قتل فرزندخواندهی خود اعتراف کرده بود به دادگاه شکایت کرد که در هنگام ارتکاب قتل در سلامت عقلی نبوده و مجازات اعدام برای همهی انواع جرایم عادلانه نیست و بر خلاف قانون اساسی مالاوی است که میگوید حق افراد برخورداری از یک محاکمهی عادلانه است.
دادگاه پذیرفت که مجازات تمام جرایم نمیتواند اعدام باشد و انواعی از مجازاتهای دیگر را با توجه به شدت جرم باید برای محکومین در نظر گرفت.
این حکم به این معنی بود که همهی مجازاتهای اعدام در مالاوی باید مورد تجدید نظر قرار بگیرد.
بعد از بررسی پروندههای زندانیان محکوم به اعدام، ۱۳۹ نفر از ۱۷۰ نفر محکوم آزاد شدند. بر اساس گزارش خیریهای که تلاشش به تعویق انداختن مجازات اعدام در مالاوی است، بسیاری از افرادی که به اعدام محکوم شده بودند، در هنگام ارتکاب قتل از سلامت عقلی و روانی برخوردار نبودند.
نیمی از افرادی که در انتظار اجرای حکم اعدام بودند نیز هرگز در دادگاه محاکمه نشده بودند. حتی مشخص نبود که آنها به چه دلیلی در زندان به سر میبرند.
وقتی وکیل به بایسون گفت که میخواهد دوبارهی پروندهی او را به دادگاه برگرداند، بایسون ابتدا مقاومت کرد، زیرا وحشت داشت که دوباره همان رویدادهایی که در محاکمهی اولش تجربه کرده را تجربه کند.
اما بالاخره تسلیم شد و وقتی قاضی به او گفت که آزاد است و میتواند در اسرع وقت زندان را ترک کند، شگفت زده شد.
او میگوید: «نگهبانان زندان گفتند که میتوانم بالاخره از زندان خارج شوم، اما من حتی نمیتوانستم روی پایم بایستم. بدنم میلرزید، در تمام بدنم احساس ضعف میکردم... فکر میکردم دارم خواب میبینم. باورم نمیشد که قاضی چنین رایی صادر کرده باشد.»
مردی که به قتل فرزندخواندهی خود اعتراف کرده بود به دادگاه شکایت کرد که در هنگام ارتکاب قتل در سلامت عقلی نبوده و مجازات اعدام برای همهی انواع جرایم عادلانه نیست و بر خلاف قانون اساسی مالاوی است که میگوید حق افراد برخورداری از یک محاکمهی عادلانه است.
دادگاه پذیرفت که مجازات تمام جرایم نمیتواند اعدام باشد و انواعی از مجازاتهای دیگر را با توجه به شدت جرم باید برای محکومین در نظر گرفت.
این حکم به این معنی بود که همهی مجازاتهای اعدام در مالاوی باید مورد تجدید نظر قرار بگیرد.
بعد از بررسی پروندههای زندانیان محکوم به اعدام، ۱۳۹ نفر از ۱۷۰ نفر محکوم آزاد شدند. بر اساس گزارش خیریهای که تلاشش به تعویق انداختن مجازات اعدام در مالاوی است، بسیاری از افرادی که به اعدام محکوم شده بودند، در هنگام ارتکاب قتل از سلامت عقلی و روانی برخوردار نبودند.
نیمی از افرادی که در انتظار اجرای حکم اعدام بودند نیز هرگز در دادگاه محاکمه نشده بودند. حتی مشخص نبود که آنها به چه دلیلی در زندان به سر میبرند.
وقتی وکیل به بایسون گفت که میخواهد دوبارهی پروندهی او را به دادگاه برگرداند، بایسون ابتدا مقاومت کرد، زیرا وحشت داشت که دوباره همان رویدادهایی که در محاکمهی اولش تجربه کرده را تجربه کند.
اما بالاخره تسلیم شد و وقتی قاضی به او گفت که آزاد است و میتواند در اسرع وقت زندان را ترک کند، شگفت زده شد.
او میگوید: «نگهبانان زندان گفتند که میتوانم بالاخره از زندان خارج شوم، اما من حتی نمیتوانستم روی پایم بایستم. بدنم میلرزید، در تمام بدنم احساس ضعف میکردم... فکر میکردم دارم خواب میبینم. باورم نمیشد که قاضی چنین رایی صادر کرده باشد.»
بایسون تنها فردی نیست که زندگی اش به خاطر مجازات ناعادلانه تحت تاثیر قرار گرفته است.
مادر او، لوسی، طی ۲۳ سالی که بایسون در زندان به سر میبرد، هر سال به او سر میزد. او درآمد یکسالش را جمع میکرد تا دست پر به ملاقات بایسون برود.
در سال ۲۰۱۵ که به او خبر دادند، بایسون بیگناه شناخته شده و به زودی از زندان آزاد خواهد شد، به قدری احساس شعف و هیجان به او دست داد که میگوید: «مثل یک برهی جوان از جا پردیم.. قلبم سرشار از شادی شد.»
بایسون ۴۰ ساله بود که به زندان رفت و وقتی آزاد شد بالای ۶۰ سال سن داشت.
همسرش از دنیا رفته بود و فرزندانش بزرگ شده و هر یک پی زندگی خودشان رفته بودند.
حالا بایسون و مادر ۸۰ سالهاش در مزرعه تنها زندگی میکنند.
بایسون که زمانی حتی امیدی به آزاد شدن خود نداشت، میخواهد در آیندهای نزدیک یک خانهی آجری برای خودش بسازد.
مادر او، لوسی، طی ۲۳ سالی که بایسون در زندان به سر میبرد، هر سال به او سر میزد. او درآمد یکسالش را جمع میکرد تا دست پر به ملاقات بایسون برود.
در سال ۲۰۱۵ که به او خبر دادند، بایسون بیگناه شناخته شده و به زودی از زندان آزاد خواهد شد، به قدری احساس شعف و هیجان به او دست داد که میگوید: «مثل یک برهی جوان از جا پردیم.. قلبم سرشار از شادی شد.»
بایسون ۴۰ ساله بود که به زندان رفت و وقتی آزاد شد بالای ۶۰ سال سن داشت.
همسرش از دنیا رفته بود و فرزندانش بزرگ شده و هر یک پی زندگی خودشان رفته بودند.
حالا بایسون و مادر ۸۰ سالهاش در مزرعه تنها زندگی میکنند.
بایسون که زمانی حتی امیدی به آزاد شدن خود نداشت، میخواهد در آیندهای نزدیک یک خانهی آجری برای خودش بسازد.
منبع: BBC
مترجم فرادید: عاطفه رضوان نیا
۰