چرا همه رؤسای جمهور آمریکا اسطوره میشوند؟

در طول تاریخ از رؤسای جمهوری پیشین آمریکا، فارغ از نقصهایشان، اسطورهسازی شده و از آنها به عنوان نیروهای «خیر» در آمریکا نامبرده شده است. حتی نیکسون بعد از رسوایی بزرگی که در دوران ریاستجمهوریاش رخ داد در سیستم سیاسی آمریکا نفوذ داشت. آیا چنین چیزی در مورد دونالد ترامپ هم صدق میکند؟
کد خبر :
۸۹۵۶۶
بازدید :
۳۴۳۴

تئودور روزولت
فرادید | در ساعات پایانی ریاستجمهوری ترامپ، سیاستمداران و صاحبنظران نگران اقدامات و فعالیتهای او بعد از ترک دفتر ریاستجمهوری هستند.
به گزارش فرادید به نقل از الجزیره، دموکراتها در جدیدترین استیضاحشان رئیسجمهور فعلی را متهم کردهاند که در تحریک آشوبهایی که در روز ۶ ژانویه در واشنگتن رخ داد و طی آن حامیان ترامپ در اعتراض به اعلام رسمی ریاستجمهوری جو بایدن، به ساختمان کنگره حمله کردند، نقش داشته است. هدف دموکراتها این است که ترامپ دیگر نتواند در مناصب عمومی خدمت کند.
دراینمیان، علاوه بر هزاران نفری که به ساختمان کنگره حمله کردند، ترامپ حامیانی در میان نمایندگان جمهوریخواه دارد. بعد از شورشها ۱۴۷ نماینده به وضوح به پیروزی بایدن رأی منفی دادند.
خوشمان بیاید یا نه، رویدادهایی که در آخرین روزهای دوران ریاستجمهوری ترامپ رخ داده نشان میدهد او و بسیاری از طرفدارانش در آینده همچنان باقی خواهند بود. شاید عجیب باشد که سیاستمداران نگران تحرکات رؤسای جمهوری هستند که دفتر ریاستجمهوری را ترک میکنند. اما واقعیت این است که اغلب رؤسای جمهور بعد از ترک دفتر ریاستجمهوری فعال باقی ماندند؛ بحثبرانگیز شدند؛ به دنبال قدرت بودند و کمترین کاری که کردند متصل و مرتبط نگهداشتنِ خودشان با دفتر ریاستجمهوری بود.
نکته اینجاست که مردم آمریکا هم از آنها حمایت کردهاند و فرقی نداشته که این رؤسای جمهور تا چه حد در دوران ریاست جمهوریشان نقص و خطا داشتند.

جیمز مدیسون
برای مثال جیمز مدیسون را در نظر بگیرید که در بین سالهای ۱۸۰ تا ۱۸۱۷ چهارمین رئیسجمهور آمریکا بود. مدیسون بعد از ترک دفتر ریاستجمهوری آشوب به پا نکرد. اما بر اساس گفتههای گری ویلس و دونالد مککوی، نویسندگان زندگینامههای مدیسون، او بیانیهها و نامهنگاریهایی انجام داد تا دیدگاه و مواضع پیشین خود را متناسب با موقعیت روز تغییر دهد. مدیسون آنقدر نگران چگونگی بازتاب تصویرش در اذهان عمومی و آخرین چیزی که مردم از او به یاد میآوردند بود که در هنگام ترک دفتر ریاستجمهوری بیمار شد.
فعالیتهایی که او انجام داد با آنچه از یکی از «بنیانگذاران» آمریکا انتظار میرود، مغایرت دارد. بااینحال آنچه آمریکاییها از او به یاد دارند آن است که او نویسنده قانون اساسی آمریکاست. او به عنوان یکی از معماران اصلی نهادهای آمریکایی مورد مدح و ستایش قرار گرفته و از نظر عده زیادی زندگی سیاسی او با پایان ریاستجمهوری به پایان رسیده است. اما حقیقت متفاوت است.
مدیسون نه تنها بعد از ترک دفتر ریاستجمهوری زندگی فعال سیاسی داشت بلکه در زمره افرادی بود که مشتاقانه در امور مداخله میکرد تا میراث خود را حفظ کند و در سیاست اثرگذار باشد. البته بخشی از موفقیتهای او به این دلیل بود که رهبران سیاسی نیز به او اجازه مداخله میدادند. درواقع در آمریکا رسم است که رؤسای جمهور پیشین به نوعی «مجوز» دارند تا بعد از ترک دفتر ریاستجمهوری علایقشان را دنبال کنند.
وقتی به زندگی مدیسون و سایر رؤسای جمهور آمریکا بعد از ترک کاخ سفید نگاه میبینیم متوجه نوعی اسطورهسازی از آنها میشویم که ظاهراً هیچ مرزی ندارد. مردم آمریکا اغلب رؤسای جمهور قبلی را به واسطه رفتارهای غلط گذشته از بردهداری تا جنگافروزی در خاورمیانه عفو کردهاند. شاید باید به این فهرست تحریک کودتا را هم اضافه کنیم.
کارتر- «تقریباً یک قدیس»
مدیسون چیزی را به ما نشان میدهد که تقریباً در میان تمام رؤسای پیشین جمهور آمریکا شایع است: تمایل رؤسای جمهور به سیاست و قدرت. اما به نظر میرسد که جیمی کارتر بعد از ترک ریاستجمهوری به دنبال قدرت نبوده است.
کارتر فقط یک دوره (مابین سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۱) در کاخ سفید بود. او در رقابت با رونالد ریگان شکست خورد. او از آن وقت هر از گاهی به عنوان یک تقریباً قدیس ۹۰ و اندی ساله که با کمترین سود مشغول خانهسازی است در مطبوعات پرطرفدار ظاهر میشود.

جیمی کارتر
از او به عنوان «الگوی ایدئال زندگی پسازریاستجمهوری» و «رهبر» بزرگ آمریکا یاد شده است. کارتر هم با پیروی از سنت رؤسای جمهور پیشین کتابخانهای تأسیس کرد تا نامهها و نوشتههایش را در آن نگهداری کند. این کتابخانهها که بناهای یابود ملی در آمریکا هستند، به اسطورهسازی از رؤسای جمهور کمک میکنند. این بناها حکم گنجینههای ملی را دارند که باید مورد تحسین قرار بگیرند نه سرزنش. اما با توجه به اینکه ترامپ علاقه زیادی به استفاده از توئیتر برای نامهنگاری داشت به نظر میرسد که کتابخانه او زیاد بزرگ نباشد یا فقط در فضای مجازی در دسترس باشد.
اعمال نفوذ بر انتخابات
درحالیکه جمعآوری کتاب و سازماندهی به مقالهها و نامههای شخصی ممکن است چندان هم فعالیتی سیاسی به نظر نرسد، بسیاری از رؤسای جمهور سابق آمریکا خودشان را به این فعالیتها محدود نکردند. برای مثال تئودور معروف به «تدی» روزولت را در نظر بگیرید. این روزولت - او را با پسرعمویش فرانکلین دلانو روزولت اشتباه نگیرید - تا پایان عمرش در سال ۱۹۱۹ فعالیت سیاسی داشت.
تئودور روزولت در سال ۱۹۰۱ بعد از ویلیام مککینلی رئیسجمهور آمریکا شد؛ او معاون مککینلی بود که ترور شد. ترور مککینلی باعث شد که روزولت که در آن زمان ۴۲ سال داشت رئیسجمهور شود و بقیه دوران باقی مانده از ریاستجمهوری مککینلی را تا سال ۱۹۰۴ اداره نماید.
روزولت در سال ۱۹۰۸ قول داد که به دنبال سومین دوره ریاستجمهوری نخواهد بود. درحقیقت، اندکی بعد از آنکه در سال ۱۹۰۴ به عنوان رئیسجمهور انتخاب شد، اعلام کرد: «تحت هیچ شرایطی نه نامزد میشوم و نه میپذیریم که نامزد شوم.»
استدلال او بنیانی بود که جورج واشنگتن، نخستین رئیسجمهور آمریکا گذاشته بود. او بعد از دو دوره ریاستجمهوری را ترک کرده بود و دومین دورهاش در سال ۱۹۱۷ به پایان رسیده بود. درواقع واشنگتن دو سال بعد از ترک ریاستجمهوری جان سپرد و هر احتمالی برای آنکه نامزد سومین دوره بشود از بین رفت.
یکی از بحثهای همیشگی در سیاست آمریکا همین تعداد دورههای مجاز ریاستجمهوری بوده است. در سال ۱۹۴۷ بود که با تصویب متمم بیستودوم - و در واکنش به چهارمین دور پیاپی ریاست جمهوری فرانکلین دلانو روزولت - این هنجار نانوشته به قانون ریاستجمهوری دو-دورهای در آمریکا تبدیل شد.

تدی روزولت
تدی روزولت که جوانترین رییسجمهور آمریکا تا این زمان بوده است موقعیت متفاوتی داشت. او علاوه بر حمل صفت جوانترین رئیسجمهور آمریکا، به دلیل مبارزه با انحصار شرکتها که منجر به فروپاشی شرکتهایی مانند استاندارد اویل شد، از محبوبیت زیادی برخوردار بود. محبوبیت او همچنین به دلیل توسعه سیستم پارکهای ملی به نام مناطق محافظتشده و تبدیل ایده کانال پاناما به واقعیت بود. این طرحها به اسطورهسازی از روزولت دامن زد. او را به عنوان مردی میشناسند که هم از «افراد معمولی جامعه» و از هم طبیعت دفاع کرد.
اما ورود به بازنشستگی پایان کار او نبود. او ابتدا با حمایت از وزیر جنگش، ویلیام هوراد تفت که به دنبال رسیدن به ریاستجمهوری بود، وارد بازی «تعیین پادشاه» شد؛ و با حمایت رئیسجمهور محبوب قبلی، تفت با موفقیت در سال ۱۹۰۸ به ریاستجمهوری رسید.
اما درحقیقت نقش روزولت فقط کمک کردن به یکی از اعضای کابینهاش برای قدم گذاشتن به منصب پیشینی او نبود. درحقیقت، روزولت تا پایان عمر خود به هیچکس اجازه نداد که به جایش تصمیمگیری کند. او در کودکی یک بیماری سخت را شکست داده بود و پرورش یافتن در یک خانواده ثروتمند در نیویورک به بلندپروازیهای او برای ورود به اجتماع کمک کرده بود.
او نخستین رئیسجمهور منتخب آمریکا بود که فقط با ۲۴ سال سن به مجمع ایالتی نیویورک پیوست. بااینحال، اسطورهسازی از روزولت انحصاراً پیرامون شخصیت محکم و پشتکار خودش شکل گرفته تا این حقیقت که او خانوادهای ثروتمند و متنفذ داشت که همواره از اهدافش حمایت میکردند.
فارغ از اینکه اعتماد به نفس بالای روزولت از چه منبعی تغذیه میشد، او در سال ۱۹۱۲ با بیان اینکه تفت یک رئیسجمهور محافظهکار است وارد کارزار رقابت با او شد؛ و این علیرغم قولی بود که پیش از این داده بود و اعلام کرده بود هرگز برای بار سوم نامزد نخواهد شد.

تفت
این بار روزولت به جای نامزد شدن از طرف حزب جمهوریخواه از طرف حزب پیشرو نامزد شد. رأیهای او از رأیهای تفت که از طرف حزب جمهوریخواه نامزد شده بود، بیشتر بود، اما روزولت به رقیب حزب دموکرات یعنی وودرو ویلسون باخت.
این پرسش همچنان مطرح است که اگر جمهوریخواهان نخواهند از ترامپ حمایت کنند آیا او هم یک حزب سومی را شکل میدهد؟
آنچه اکنون مشخص است آن است که ترامپ حداقل برای ۴ سال آینده رئیسجمهور نخواهد بود، اما ابزارهای رسانهای برای برقراری ارتباط با طرفداران خود را دارد. باوجودآنکه توئیتر او را از داشتن حساب در این رسانه اجتماعی محروم کرده و پلتفرم گروه راستگرای افراطی، پارلر، نیز پایین کشیده شده است، شبکههایی مانند فاکس و وان امریکا نیوز، همچنان از او حمایت میکنند.
ضمناً برند تبلیغاتی او با عنوان «اول آمریکا» که ملیگراییِ توأم با بیگانههراسی را تبلیغ میکند؛ در کنار استفاده او از چین به عنوان یک کیسه بوکس سیاسی، هنوز در میان میلیونها نفر از مردم آمریکا خواهان دارد.
قدرت و نفوذ
در حدود ۲۰ سال بعد از تئودور روزولت، پسرعموی تدی - فرانکلین - با شکست دادن رئیسجمهور وقت، هربرت هوور، به ریاست جمهوری رسید. او هم مانند پسرعمویش به واسطه برخورداری از یک خانواده مرفه و برگزیده که به مسیر سیاسیاش کمک کردند در سن ۲۹ سالگی وارد سنای نیویورک شد. اما برخلاف پسرعمویش، فرانکلین دورانِ پسازریاستجمهوری نداشت. او ۴ دوره به عنوان رئیسجمهور آمریکا انتخاب و در آغاز چهارمین دوره درگذشت.

فرانکلین روزولت
فرانکلین روزولت در مجموع ۱۲ سال را در دفتر ریاستجمهوری آمریکا گذراند و در بین تمام روسای جمهور طولانیترین دوران خدمت را در کاخ سفید داشته است. او که در تمامی دوران افسردگی بزرگ (رکورد بزرگ اقتصادی) و جنگ جهانی دوم رئیسجمهور آمریکا بوده، امروز به عنوان رییسجمهوری اسطورهای که کشورش را در دوران سخت و بیثبات متحد نگه داشت، به یاد آورده میشود.
اما این تمام حقیقت نیست. بخشی از ماجرا این است که طولانی شدنِ دوران ریاستجمهوری روزولت داشت او را وارد قلمروهای خطرناک میکرد. دوران سوم و چهارم ریاستجمهوری او به شدت مورد انتقاد مخالفانش قرار گرفت؛ زیرا خط ظریف بین یک رئیسجمهور و یک دیکتاتور به وضوح در حال محو شدن بود.
ارزش یادآوری کردن دارد که موفقیت روزولت در مورد انجام امور در زمان تصدی قدرت بستگی زیادی داشت به طرفداران جداسازی نژادی در جنوب که از دموکراتها حمایت میکردند. در طول این دوره سیاستهای جیم کرو - سیاستهای جداسازی نژادی - هرگز توسط روزولت به چالش کشیده نشد. این سیاستها نظامی آپارتایدی بودند که علیه رنگینپوستان تبعیض ایجاد میکردند و بر اساس آنها در نظام آموزشی و حملونقل جایگاه پستتری را به آنها اختصاص میدادند.

هوور
در این زمان هربرت هوور که رئیسجمهور پیشین محسوب میشد، در عرصه سیاست بسیار فعال بود. هوور هم پیش و هم پس از قدرت به دنبال قدرت و نفوذ بود. او در اولین اقدام تبدیل به منتقد سرسخت دولت روزولت و سیاستهای دهلی نو شد که دموکراتها از آن حمایت میکردند. این سیاستها طیف گستردهای داشتند از پروژههای عمومی گرفته که هزاران آمریکایی بیکار را صاحب شغل میکردند تا سیاستهای جدید کشاورزی که هدفشان محافظت از محیط زیست و ثبات درآمدها بود.
در سال ۱۹۴۰ هوور تلاش کرد نامزد حزب جمهوری خواه شده و روزولت را از کرسی ریاستجمهوری برکنار کند. اما علیرغم تلاشهایش، وندال ویلکی از طرف این حزب نامزد شد و ریاستجمهوری را برای روزولت باقی گذاشت. اما هوور عقبنشینی نکرد او همچنان به دنبال نفوذ بود.
او از نظر مردم به عنوان رئیسجمهوری به یاد آورده میشود که در سالهای آغازین دوران افسردگی بزرگ نتوانست خیلی قوی عمل کند، اما در حلقه سیاسیون، او از احترام خاصی، به خصوص به دلیل خدمات عمومی و امور خارجه، برخوردار است.
شهرت او، او را در سال ۱۹۴۷ در مسیر رئیسجمهور هری اس ترومن و دوباره در سال ۱۹۵۳ در مسیر رئیس جمهور دوایت آیزنهاور قرار دارد و او در زمان ریاستجمهوری آنها عهدهدار ریاست دو کمیسیون مجزا بود که مسئول مطالعه و تحقیق درباره سازمان و عمل شعبه اجرایی دولت فدرال بودند. اهداف کمیسیونها ارائه پیشنهادهایی برای تغییرات سازمانی در جهت توسعه اقتصاد، کارآمدی و خدمات بهبودیافته بود.
این دو کمیسیون در طی فعالیت خود صدها توصیه ارائه دادند که بسیاری از آنها تغییرات واقعی را در شیوه اداره مملکت ایجاد کرد. نخستین کمیسیون هوور به دلیل ایجاد اداره خدمات عمومی که مسئول حفظ املاک و مستغلات دولت و توسعه قدرت ریاستجمهوری است، معروف است. بعلاوه، توصیههای هوور در امور امنیت ملی، عملیات اداره پست و روابط کاری در امور کهنه سربازان باعث کاهش میلیون دلاری بودجه شد.
او در دوران پساریاستجمهوری خود تلاش کرد بدنامی دوران ریاستجمهوری را جبران کند. اما پرسش این است که اگر هوور زمانی رئیسجمهور آمریکا نبود آیا ترومن و آیزنهاور از او درخواست میکردند تا اصلاحاتی در بالاترین ردههای اداری در آمریکا انجام دهد؟ پاسخ آن است که امکان ندارد.
برد، باخت و مبارزه دوباره برای کسب قدرت
تئودور روزولت و هوبرت هوور از مواردی هستند که با اینکه بعد از ترک ریاستجمهوری در حوزه سیاست فعال ماندند، اما نهایتاً در تلاشهایشان برای بازگشت به کاخ سفید ناموفق بودند. اما گروور کلیولند که ۲۲امین و ۲۴امین رئیسجمهور آمریکا بود نشان داد که یک رئیسجمهوری میتواند یکبار تلاش برای رسیدن به کاخ سفید را ببازد، اما بعداً دوباره برنده شود.
او نخستین بار در سال ۱۸۸۴ و با ۵۷۰۰۰ رأی اضافی رقیبش، جیمز جی بلین، را شکست داد. در آن زمان تعداد کل رأیدهندگان زیر ۱۰میلیون نفر بود. هنوز همه جمعیت حق رأی نداشتند و برای نژادهای مختلف نیز محدودیتهایی وجود داشت. این تفاضل رأی کمترین حد در طول دورانهای انتخابات ریاستجمهوری در آمریکاست. بعلاوه، شاخصترین ویژگی دوران کلیولند سایه طولانی جنگ داخلی بر آمریکا بود.
تنشهای نژادی در دوران پس از جنگ، که به عنوان دوران نوسازی شناخته میشود، همچنان وجود داشت. بیشترین سالهای این دوران [دوران نوسازی]با ریاست دولت ژنرال سابق جنگ داخلی و نامزد جمهوریخواهان، یولیسس اس گرانت، که در مابین سالهای ۱۸۶۹ تا ۱۸۷۷ هجدهمین رئیس جمهور آمریکا بود، سپری شد. گرنت برای آنکه تنشهای نژادی را کم کند سربازان فدرال را در موقعیتهای مختلف به جنوب فرستاد تا متممهای ۱۳ ام، ۱۴ام، و ۱۵ام قانون را اصلاح کند. این متممها به ترتیب بردهداری را لغو میکردند، روندهای قانونی را بدون توجه به نژاد برای هر شهروند محفوظ نگه میداشتند و حق رأی را مشمول جمعیت بزرگتری میکردند.
دوران نوسازی با انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۸۷۶ که در آن رادرفورد بی هایس، رئیسجمهور شد، پایان یافت. این انتخابات یک افتضاح بزرگ بود، زیرا هر حزبی نامزد خودش را برنده اعلام و دیگری را متهم به تقلب میکرد.

کلیولند
در این دوران آمریکا کاملاً دوقطبی شده بود. پیروزیِ بیرمق کلیولند فقط یکی از شاهدان جامعه دوقطبیشده آمریکا در سال ۱۸۸۴ است. او ۴ سال بعد در سال ۱۸۸۸ انتخابات را واگذار کرد که شاهد دیگری بر دوپاره شدنِ جامعه آمریکا در آن دوران است. در آن انتخابات، کلیولند با ۹۰۰۰۰ رأی اضافی انتخابات را برد، اما در کالج الکترال ۲۳۳ به ۱۶۸ انتخابات را واگذار کرد. در آن زمان افراد برای پیروزی به ۲۰۱ رأی کالج الکترال نیاز داشتند.
اما جامعه به شدت دوقطبیشده و مسموم آمریکا و شکست در دور دوم باعث نشد که کلیولند از مبارزه برای کسب نفوذ و قدرت سیاسی دست بردارد. در حقیقت، گفته میشود همسر او در هنگام ترک کاخ سفید در سال ۱۸۸۹ گفته که ۴ سال دیگر برمیگردیم؛ و دقیقاً این اتفاق میافتد و کلیولند دوباره در سال ۱۸۹۳ به کاخ سفید برمیگردد.
باوجود شکستها و فضای سیاسی آن زمان، میل کلیولند برای به دست آوردن قدرت و نفوذ هرگز او را ترک نکرد.
بازگشت کلیولند به کاخ سفید بعد از یک وقفه چهارساله دلیل خوبی است برای آنکه باور کنیم، دونالد ترامپ، که زنجیرهای از تلاشهای قانونی برای ابطال نتایج انتخابات اخیر را انجام داد، دوباره در سال ۲۰۲۴ به صحنه رقابت باز خواهد گشت؛ مگرآنکه او را از ورود به صحنه رقابت منع کنند.
برخی ممکن است چنین احتمالی را رد کنند و با استناد به قانون و هنجارشکنیهای بیشمار ترامپ که باعث شد او دو بار استیضاح بشود، بگویند که چنین چیزی امکان ندارد. اما استیضاح مانعی در مقابل محبوبیت افراد نیست، و دو بار تاکنون اثبات شده که ترامپ پیروان خود را دارد و در سالهای آتی نیز آنها را حفظ میکند.
در طول تاریخ آمریکا فقط دو رئیسجهمور دیگر رسوایی استیضاح را چشیدهاند - بیل کلینتون و اندرو جانسون. ریچارد نیکسون را میخواستند استیضاح کنند، اما او قبل از آنکه به ابقا یا ماندنش رأی دهند، استعفا کرد.

یولیسس
جانسون بعد از ابراهام لینکلن که در سال ۱۸۶۵ ترور شد، به ریاستجمهوری رسید. او در سال ۱۹۸۶ به دلیل نگرانیها از فرایند نوسازی استیضاح شد. سنای آمریکا یک رأی کم داشت تا به برکناری او رأی دهد. جانسون دوران خود را تکمیل و ثابت کرد برای متحد نگهداشتن کشورش و تصویب قوانین مهم، صلاحیت لازم را ندارد. جانسون در طول تصدی ناموفقش کمپینهایی را برای تشکیل اداراتی در ایالت محل تولدش، تنسی، به راه انداخت. بهرحال، دوران ریاستجمهوری بیثمر و شکستهای پیدرپیاش او را پایین نکشید. جانسون در سال ۱۸۷۵ وارد سنا شد. او در مورد موفقیتش گفت: «خدا را شکر که از حقانیتم دفاع کرد.» البته این دوران زیاد طول نکشید، چون دو ماه بعد از ورود به سنا او چند بار سکته کرد و نهایتاً دار فانی را وداع گفت.
بازگشت دوباره جانسون به قدرت شاهدی است بر این حقیقت که تعداد زیادی از آمریکاییها در آن زمان معتقد بودند دوران ریاستجمهوری او بیثمر و فاجعه بوده، اما شجاعت سیاسی او را برای بازگشت به واشنگتن دیسی کافی میدانستند.
صد سال با قدری بیشتر بعد از آن به زمانی میرسیم که بیل کلینتون استیضاح میشود و مثال دیگری است از سیاستمداری که هیچچیزی مانع از نفوذ دوبارهاش در سیاست نشد. کلینتون در سال ۱۹۹۸ در اواخر دور دوم ریاستجمهوریاش به اتهام دروغگویی و ممانعت از اجرای عدالت که مربوط به سرپوشگذاری بر رابطهاش با مونیکا لوینسکی، یک کارآموز کاخ سفید بود، استیضاح شد.
علیرغم همه این موارد، و برخلاف جانسون، کلینتون دفتر ریاستجمهوری را با افتخار ترک کرد. برطبق نظرسنجی گالوپ، بعد از همه آن اتفاقات محبوبیتِ کلینتون در میان جمعیت آمریکا همچنان ثابت بود. درحقیقت، محبوبیت ۷ رئیسجمهور از ۹ رئیسجمهور اخیر آمریکا شامل جورج دبلیو بوش از حزب جمهوریخواه که جنگ ویرانگر عراق را راه انداخت، همچنان بالاست.
به نظر میرسد این روحیه عفوکنندگی مردم آمریکا ریشه در طرفدارای آنها از دموکراسی و حفاظت از «سرزمین آزادیها» دارد که در آن هر فردی فارغ از عقایدش میتواند در هماهنگی با دیگران به زندگی ادامه دهد. اما در شورشی که در ساختمان کنگره اتفاق افتاد، منتقدان متعجبی بودند که اصرار داشتند بگویند «این افراد با ما نسبتی ندارند.» درحقیقت نه تنها در آمریکا شورش رخ داد، بلکه تاریخچه طولانی حمایتِ این کشور از کودتا در سایر کشورها نشان میدهد که خوانشِ ساده سیاستهای آمریکا به عنوان سیاستهایی که همواره طرفدار دموکراسی است، سادهسازی این مسئله است.
آنچه در آمریکا رخ میدهد در دموکراسیهای دیگر دیده نشده است. روسای جمهوری در دموکراسیهای دیگر وارد کارهای خیریه و عامالمنفعه میشوند که فراتر از عملکردهای جناحی است. اما کلینتون و سایر روسای جمهوری آمریکا نشان دادند که این روند در آمریکا بیشتر افسانه است تا واقعیت. بیل کلینتون از زمان ترک دفتر ریاست جمهوری در تمام گردهمآییهای حزب دموکرات سخنرانی کرده است.
در هر دوباری که همسرش نامزد ریاستجمهوری شد و شکست خورد- یکبار در سال ۲۰۰۸ به عنوان رقیب اوباما و یکبار در سال ۲۰۱۶ به عنوان رقیب ترامپ - او به نمایندگی از همسرش کارزار انتخاباتی راه انداخته بود.
اثر نیکسون
رسواییها نیکسون را نیز نتوانستند از زندگی سیاسی ناپدید کنند. یک یا دو سال سرپوشگذاری بر رسوایی واترگیت در سال ۱۹۷۲ منجر شد به اینکه اعضای ارشد حزب دموکرات رئیس جمهور را وادار به استعفا و ترک کاخ سفید کنند؛ او نهایتاً در سال ۱۹۷۴ این کار را انجام داد.
با چنین شهرت بدی انتظار میرود که نیکسون آرام و آهسته از صحنه سیاست بیرون برود. اما همانطور که تاریخ آمریکا نشان داده، هیچ چیزی نمیتواند یک رئیسجمهور سابق را از فعالیت سیاسی بازدارد. نیکسون هم مانند سایر فرماندهان کل قوای پیش از خود به اعمال نفوذ بر کاخ سفید ادامه داد.

نیکسون
حضور سیاسی نیکسون را بیشتر از همه میتوان در مصاحبه نیکسون-فراست مشاهده کرد. او ۳ سال بعد از استعفا در سال ۱۹۷۷ با روزنامهنگار بریتانیایی، دیوید فراست، مصاحبه کرد. نیکسون که نیاز داشت به لحاظ مالی خود را تأمین کند در این دوران خاطراتش را نیز منتشر کرد.
او در این مصاحبه از مردم آمریکا عذرخواهی میکند، اما میگوید هیچ کار خطایی انجام نداده است. او از مردم عذرخواهی میکند نه به خاطر رفتار مجرمانهاش بلکه به این دلیل که در قدرت نماند و به مبارزه ادامه نداد. نیکسون با همین روحیه سالها در محافل قدرت باقی ماند و تلاش کرد اعمال نفوذ کند.
جرالد فورد، که معاون نیکسون بود، بلافاصله بعد از تصدی قدرت نیکسون را به دلیل تمام خطاهایی که ممکن بود مرتکب شده باشد، عفو کرد. این کار آن زمان بسیاری را حیران کرد. روزنامه نیویورک تایمز نوشت: «باورکردنی نیست».
تا چندین سال این گمازنیها وجود داشت که در پشتِ صحنه اقدام فورد زدوبندها و فریبهای کثیف متحدان نیکسون بوده است. اما با گذر زمان ذهنیتها تغییر کرد. نیکسون بعد از یک دوره بیماری طی چندین سفر به عنوان یک شهروند معمولی به چین و مصر رفت. چنین سفرهایی معمولاً توسط رؤسای جمهور در زمان تصدی قدرت رخ میدهد، اما نیکسون طوری در این سفرها رفتار میکرد که گویی هنوز رئیسجمهور است.
بعلاوه، نیکسون پشت پرده نقش مشاور روسای جمهور را ایفا میکرد. گفته شده که رونالد ریگان، چهلمین رئیسجمهور آمریکا، مرتب خواستار توصیههای نیکسون خصوصاً در مورد روابط خارجی بوده است. کارشناسیهای او فقط برای جمهوریخوهان نبود، نیکسون درباره روابط آمریکا با روسیه در دوران بعد از جنگ سرد به بیل کلینتون مشاوره میداد.
نیکسون بعد از ترک کاخ سفید هرگز به آن بازنگشت، اما پشت پرده همیشه رابطه خود را با حلقههای با نفوذ دولت حفظ کرد.
ریگان: قهرمان دوحزبی یا سلف ترامپ؟
بعد از کارتر و نیکسون، رونالد ریگان مابین سالهای ۱۹۸۱ تا ۱۹۸۹ در کاخ سفید خدمت کرد. با توجه به اینکه ریگان دچار بیماری آلزایمر شد، دوران بعد از ریاستجمهوریاش شباهت کمی به دوران روسای جمهوری پیش و پس از او دارد.

ریگان
ریگان طی دو دهه اخیر همیشه مورد احترام جمهوریخواهان بوده است. ریگان کسی بود که به جنگ سرد پایان داد و نقش اساسی در کاهش مالیات و هزینهها داشت. به همین دلایل درست همانطوری که نصب سنجاق پرچم روی یقه نامزدهای حزب جمهوریخواه یکی از واجبات است، ادای احترام به ریگان نیز از دهه ۱۹۸۰ در میان آنها یک رسم متداول شده است. دموکراتها نیز همواره از ریگان به عنوان یک نماد یاد کردهاند. گزارشها حاکی از آن است که اوباما ریگان را به دلیل شخصیت و برخی از سیاستهایش تحسین کرده است.
در همین راستا، هیلاری کلینتون در سال ۲۰۱۶ با انتقاد از ستایش ترامپ از ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، خطاب به او گفت: «ریگان چه میگفت؟»
هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات، علیرغم همهگیری بیماری ایدز که ریگان به رسمیت نشناخت و همینطور بالا رفتن هزینههای سرسامآور دفاع که بدهیهای ملی را در زمان ریگان به حد انفجار رساند، از ریگان به عنوان یک گنجینه ملی اسطورهسازی کردهاند.
همچنین نخستین بار ریگان و نه ترامپ بود که شعار «دوباره آمریکا را بزرگ میکنیم» را سر داد. اینها، به علاوه توسل منظم به مسیحیت برای جلب حمایت راستگرایان مذهبی و استفاده از گروههای نژادپرستی مانند «ملکه رفاه» و محفوظ نگه داشتنِ حمایت آنها از خود، تاکتیکهایی بودند که ریگان شعله آنها روشن کرد و سالها بعد ترامپ آن را منفجر کرد.
و، اما ترامپ
بعید به نظر میرسد که ترامپ در دوران پساریاستجمهوری خود بخواهد نقشی مانند نیکسون ایفا و در پشت پرده فعالیت کند. همچنین خیلی بعید است که نوعی عقیده دوحزبی مشترک مانند آنچه ریگان بنیان نهاد به وجود بیاید، به خصوص به این دلیل که فضای سیاسی آمریکا برای فعالیت دوحزبی اصلاً مناسب نیست.

ترامپ
آنچه از همه محتملتر است آن است که ترامپ در زندگی سیاسی آمریکایی به صورت مستقیم فعال و بانفوذ خواهد ماند. این کار را یا از طریق ادامه دادن به ادعای تقلب انتخاباتی انجام میدهد و چند سال آینده را درباره این موضوع صحبت میکند یا از بایدن میخواهد تا دیدگاه خود نسبت به جامعه بینالمللی را تغییر دهد.
محبوبیت ترامپ در طی این سالها به سختی به بالای ۵۰ درصد رسید، اما هرگز به زیر ۳۰ یا ۲۰ هم نیامد. اما محبوبیت جورج دبلیو بوش، به دلیل انفجار بحرانهای مالی و جنگ طولانی در عراق تا این حد تنزل پیدا کرده بود. اما او بعد از خروج از کاخ سفید محبوبیت بالایی پیدا کرد.
همه اینها ما را به این باور میرساند که ترامپ احتمالاً مانند رئیسجمهور کلیولند ۴ سال از ریاستجمهوری دور خواهد بود، اما دوباره تلاشش را برای بازگشت به کاخ سفید خواهد کرد. به نظر میرسد که هدف ترامپ بیشتر از هر چیزی بازگشت به دفتر ریاستجمهوری است؛ و از آنجایی که او عادت ندارد مرکز توجه نباشد، میتوانیم تضمین کنیم که ترامپ طی ۴ سال آینده همچنان حیات عمومی خواهد داشت.
سوال اینجاست که آیا آمریکاییها حاضرند که ۴ سال آینده به ترامپ نه به عنوان رئیسجمهور که به عنوان نامزد ریاستجمهوری نگاه کنند؟
اکنون فقط میتوان گفت که حمله به کنگره ترامپ و طرفدارانش را تکانی داده، اما شکست نداده است و اکنون باید ببنیم که چه زمانی رئیسجمهوری که به زودی رئیسجمهور سابق خواهد شد، شروع به اعمال نفوذ و قدرت خواهد کرد. آنچه مشخص و واضح است آن است که ترامپیسم بی سروصدا از بین نمیرود.
۰