«فروید» چگونه «داوینچی» را روانکاوی کرد؟

«فروید» چگونه «داوینچی» را روانکاوی کرد؟

در سال ۱۹۱۰، فروید یک مطالعه جامع درباره لئوناردو داوینچی، دوران کودکی او و نمادهایی که در آثارش دیده می‌شود، منتشر کرد. این مقاله تنها تحلیلی از شخصیت داوینچی نبود، بلکه نمونه‌ای روشن از چیستی روان‌کاوی و نحوه کارکرد آن ارائه می‌داد. به باور زیگموند فروید، تجربه‌های دوران کودکی لئوناردو داوینچی که توسط مادری تنها بزرگ شده بود، تأثیر عمیقی بر هنر و پژوهش‌های او داشتند.

کد خبر : ۲۴۳۲۸۹
بازدید : ۳۷

فرادید| زیگموند فروید که روان‌کاوی برجسته و نویسنده‌ای پرکار بود، بخش قابل‌توجهی از آثار خود را به مطالعه هنر و هنرمندان اختصاص داده بود. یکی از شناخته‌شده‌ترین و در عین حال بحث‌برانگیزترین نوشته‌های او، مقاله‌ای بود که در سال ۱۹۱۰ درباره لئوناردو داوینچی منتشر کرد. این مقاله با عنوان «لئوناردو داوینچی؛ خاطره‌ای از کودکی‌اش» به بررسی جزئیات زندگی اولیه داوینچی و تأثیر آن بر آثار آینده‌اش پرداخت.

به گزارش فرادید؛ فروید از همان ابتدا تأکید کرد که هدفش تخریب نبوغ داوینچی یا افشای جنبه‌های تاریک ذهن او نیست، بلکه می‌خواهد نشان دهد قوانین روان انسان برای افراد نابغه نیز مانند سایر انسان‌ها عمل می‌کند.

1

فروید در این مقاله می‌گوید داوینچی در زمان زندگی‌اش به‌عنوان یک نقاش بزرگ شناخته‌شده و مورد احترام بود، اما پژوهش‌های علمی‌اش تا قرن‌ها بعد چندان جدی گرفته نشد. به باور فروید، درک هم‌عصران او از شخصیت و گستره علایقش با موانعی روبه‌رو بود. داوینچی نه از نظر اجتماعی طردشده بود و نه از نظر ظاهری یا شخصیتی مشکل داشت؛ او دارای ظاهری آراسته، جایگاه اجتماعی مناسب و علاقه‌مند به لباس‌های زیبا و سرگرمی‌های فکری بود. در عصر رنسانس، ترکیب هنر و مهندسی در یک فرد غیرمعمول نبود، چون آن دوره پذیرای دانش‌های متنوع بود.

به گفته فروید، لئوناردو پس از زندانی‌شدن حامی‌اش لودوویکو اسفورزا، دوک میلان، بیشتر به پژوهش‌های علمی روی آورد. او که ناچار به ترک میلان شد، تقریباً نقاشی را کنار گذاشت و به شیمی (که آن زمان به کیمیاگری نزدیک بود)، کالبدشناسی از طریق کالبدشکافی (که هنوز در آن زمان ناپسند تلقی می‌شد) و آزمایش‌های گیاهان و سموم پرداخت. این فاصله‌گرفتن از هنر، احتمالاً باعث از بین رفتن برخی از آثار نقاشی او شد.

لئوناردو معمولاً با کندی کار می‌کرد و بسیاری از آثار خود را نیمه‌کاره رها می‌کرد. به گفته جورجیو وازاری، او برای تکمیل نقاشی معروف «مونا لیزا» چهار سال وقت گذاشت، اما هرگز آن را به سفارش‌دهنده‌اش تحویل نداد و آن را نزد خود نگه داشت.

در نقاشی «شام آخر» نیز لئوناردو ابتدا طرح‌های زیادی برای هر بخش آماده کرد. گاهی چند روز پشت سر هم نقاشی می‌کرد و گاهی ماه‌ها کار را کنار می‌گذاشت، بدون اینکه نگران خواسته‌های سفارش‌دهنده باشد. به همین دلیل او نتوانست از روش سنتی فرسکو (نقاشی روی گچ مرطوب) استفاده کند و برای شام آخر از رنگ روغن بهره برد.

2

شام آخر؛ اثر داوینچی

فروید به آرامش، خونسردی و لطافت شخصیت داوینچی اشاره می‌کند، گرچه گاهی این ویژگی‌ها با رفتار او در تضاد بودند. برای مثال او با جنگ و کشتار مخالفت می‌کرد، اما در عین حال به‌عنوان مشاور نظامی طراحی سلاح نیز انجام داده بود.

آنچه توجه ویژه فروید را جلب کرد، بی‌تفاوتی (و حتی بیزاری) داوینچی نسبت به روابط جنسی بود. نقاشی‌های کالبدشناسی او اغلب شامل اشتباهاتی بودند که به‌نظر فروید ناشی از نادیده‌گرفتن عمدی واقعیت و پرهیز از مشاهده دقیق اندام جنسی بود. او هیچ رابطه شخصی‌ای با زنان نداشت.

فروید معتقد است بی‌تفاوتی لئوناردو نسبت به روابط عاطفی را می‌توان با عطش سیری‌ناپذیر او برای دانش توضیح داد. او از هر چیزی که بر پایه احساس و هیجان بود فاصله می‌گرفت و به دنبال تحلیل منطقی و عقلانی امور بود. ذهنش بیشتر درگیر دنیای بیرون بود تا دنیای درون و احساسات. فروید می‌گوید داوینچی همه تمایلات و کشش‌های جنسی‌اش را در مسیر پژوهش و تحقیق تخلیه و تبدیل (یا به‌اصطلاح روان‌کاوانه، «والایش») کرده بود.

تاثیر کودکی داوینچی در آثارش از نظر فروید

فروید باور داشت که همه ویژگی‌های خاص در زندگی و هنر لئوناردو داوینچی را می‌توان با تجربه‌های کودکی و ساختار خانوادگی او توضیح داد. داوینچی به‌عنوان فرزند نامشروع یک زن روستایی به دنیا آمد و سه سال اول زندگی‌اش را با مادرش گذراند. بعدها، پدر واقعی‌اش که دفترداری سرشناس بود، پس از آنکه فهمید همسرش نمی‌تواند بچه‌دار شود، لئوناردو را به‌طور رسمی به فرزندی پذیرفت. به این ترتیب، داوینچی در واقع با دو مادر بزرگ شد.

پدرش نقش چندانی در تربیت او نداشت و پس از مدتی او را به پدربزرگش و همسر جوان او سپرد. فروید در اینجا میان رابطه لئوناردو با پدرش و شیوه کار او شباهت‌هایی می‌بیند: همان‌گونه که پدری ثروت‌دوست و مقام‌طلب فرزند خود را عملاً رها کرد، داوینچی نیز اغلب آثارش را ناتمام رها می‌کرد.

3

مریم، کودک و سنت آنه؛ اثر داوینچی

مفهوم «دو مادر» در یکی از برجسته‌ترین نقاشی‌های داوینچی نیز نمود یافته است: مریم مقدس به‌همراه کودک و سنت آنه. این اثر کم‌نظیر که هم مریم و هم مادرش آنه را به تصویر می‌کشد، به گفته فروید، بازتابی از روان‌شناسی لئوناردو است. نکته جالب آنجاست که در نقاشی، مریم و آنه با وجود فاصله نسلی، هم‌سن به‌نظر می‌رسند؛ شاید این به دو مادر مهم زندگی داوینچی (مادر واقعی‌اش و همسر جوان پدربزرگش) اشاره دارد.

همچنین فروید مدعی است که در چین‌های لباس سنت آنه، تصویر محوی از یک کرکس دیده می‌شود؛ پرنده‌ای که به باور فروید، معنا و اهمیت خاصی برای داوینچی داشته است.

خاطرۀ «کرکس» از نگاه زیگموند فروید

لئوناردو داوینچی تقریباً هرگز از دوران کودکی‌اش حرفی نزده، جز در یک مورد خاص که در یکی از دفترچه‌های علمی‌اش به‌صورت غیرمنتظره‌ای یاد کرده است؛ همان‌جایی که توجه ویژه فروید را جلب کرد. او هنگام توصیف پرواز کرکس‌ها، ناگهان حرف خود را قطع می‌کند و یکی از اولین خاطرات کودکی‌اش را به یاد می‌آورد: زمانی که نوزادی در گهواره بوده، کرکسی به او نزدیک می‌شود، دُم خود را وارد دهان او می‌کند و چندین‌بار لب‌هایش را لمس می‌کند.

فروید باور داشت که غرابت ذاتی این خاطره نشان می‌دهد که احتمالاً این یک خیال‌پردازی و بازتفسیر از رویدادی دیگر در زندگی داوینچی بوده است. او اشاره می‌کند که خاطرات کودکی معمولاً ناپایدارند و در طول زندگی تغییر می‌کنند یا با تجارب بعدی دگرگون می‌شوند. با این حال، همین خاطرات ساختگی برای روان‌کاوی اهمیت دارند، زیرا امکان بازسازی شیوه تفکر و نقاط کلیدی رشد روانی فرد را فراهم می‌کنند.

فروید دم کرکس را نمادی فالیک (وابسته به مردانگی) می‌دانست و همچنین آن را بازتابی دور از اولین تجربه لذت داوینچی (یعنی شیر خوردن از مادر) تعبیر می‌کرد. به باور او، همین خاطره‌ها تمایلات جنس متفاوت لئوناردو را نشان می‌دهند؛ حتی اگر او در عمل این تمایلات را دنبال نکرده باشد.

2

بخشی از نقاشی که با خطوط سفید مشخص شده، از فروید تداعی‌گر شکل یک کرکس است

فروید در ادامه با اشاره به نماد کرکس در فرهنگ مصر باستان، تحلیل خود را گسترش می‌دهد. در این فرهنگ، کرکس نماد مادری بود و برای قرن‌ها تصور می‌شد که کرکس نر وجود ندارد و ماده‌ها از طریق باد بارور می‌شوند. بنابراین داوینچی خود را مانند فرزند کرکسی تصور می‌کرد که بدون پدر بزرگ شده است. به گفته فروید، پنج سال اول زندگی داوینچی در کنار مادرش، تأثیر عمیق و شکل‌دهنده‌ای بر او داشته است. نماد کرکس حتی می‌تواند به گرایش جنسی داوینچی نیز اشاره داشته باشد؛ چرا که الهه‌ای مصری به نام «موت» با سر کرکس، اغلب به‌شکل زنی با آلت مردانه به تصویر کشیده می‌شد.

با توجه به وضعیت خانوادگی داوینچی، فروید باور داشت که مخالفت با نقش پدر، یکی از محرک‌های اصلی در زندگی او بوده است. بعدها در زندگی‌اش او این نقش پدر را در چهره دوک میلان یافت؛ کسی که داوینچی برایش آثار مهمی خلق کرد. حتی با وجود کمبود منابع مالی، داوینچی زندگی مجللی داشت که فروید آن را تلاشی برای رقابت و غلبه بر پدر ثروتمند و بی‌تفاوتش تفسیر می‌کند. اما این فشار دائمی و میل به رقابت، در سال‌های بعد، به یک عقب‌نشینی فکری انجامید؛ به‌طوری که داوینچی از جایگاه هنرمندی خلاق به چهره‌ای منفعل و پژوهشگر تبدیل شد.

آیا زیگموند فروید واقعاً درست می‌گفت؟

تحلیل‌های فروید در زمان خودش بسیار قانع‌کننده به نظر می‌رسید و تحسین بسیاری را برانگیخت. اما با گذشت سال‌ها، پژوهشگران حوزه داوینچی و تاریخ ایتالیا در عصر رنسانس، به تدریج به ناهماهنگی‌ها و برداشت‌های نادرستی در نظریه‌های او پی بردند. ساده‌ترین و البته مهم‌ترین اشتباه را یکی از دوستان فروید به او گوشزد کرد؛ اشتباهی که فروید را بسیار ناراحت کرد، چرا که متوجه شد پایه‌های نظریه‌اش در حال فروپاشی است.

در نهایت مشخص شد که فروید قربانی ترجمه نادرست یادداشت‌های داوینچی شده است. داوینچی به جای «کرکس»، از پرنده‌ای دیگر به نام «کایت» (نوعی شکاری سبک‌وزن و کوچک‌تر که در منطقه محل زندگی‌اش رایج بود) نام برده بود. بنابراین، تمام نظریه فروید درباره نمادهای مصری و الهه موت بی‌معنا و بی‌اعتبار می‌شد.

افزون بر این، بسیاری از پژوهشگران زندگی داوینچی نیز با ادعای فروید که داوینچی تا پنج‌سالگی نزد مادرش زندگی کرده مخالف‌اند. اسناد تاریخی کافی وجود دارد که نشان می‌دهد او در همان سال اول تولد به سرپرستی خانواده پدرش درآمده است. این موضوع نیز بار دیگر نظریه «فرزند کرکس» فروید را به چالش می‌کشد.

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید