رانندگی برای خانم دیزی؛ داستان عشق و صبر

«رانندگی برای خانم دیزی» (Driving Miss Daisy) دربارهی عشقی بزرگ و صبر است که داستانی را تعریف میکند که برای آشکارشدنش ۲۵ سال زمان لازم است و زمانی که برای پرورش شخصیتهای داستانش صرف میکند را در کمتر فیلمی میتوان دید.
کد خبر :
۵۸۷۳۶
بازدید :
۵۶۷۴
خلاصه داستان:
رانندهای سیاه پوست مامور جابجایی پیرزنی یهودی ثروتمند و در ظاهر بد خلق و بد قلق میشود. پیرزن در ابتدا از پذیرفتن راننده خودداری میکند…
امتیاز متاکریتیک: ۸۱ از ۱۰۰

مورگان فریمن در فیلم رانندگی برای خانم دیزی
شیکاگو سان تایمز | «رانندگی برای خانم دیزی» (Driving Miss Daisy) دربارهی عشقی بزرگ و صبر است که داستانی را تعریف میکند که برای آشکارشدنش ۲۵ سال زمان لازم است و زمانی که برای پرورش شخصیتهای داستانش صرف میکند را در کمتر فیلمی میتوان دید.
زمانی که به انتهای فیلم میرسیم زمان بسیار زیادی را با دو شخصیت اصلی آن یعنی «میس دیزی ورتان» که پیرزنی اهل جنوب و بسیار مغرور است و «هوک کالبرن» رانندهی او گذراندهایم. ما نیز در انتهای فیلم در احساسات آنها شریک هستیم.
فیلم یک ربعِ قرن از زندگیِ شخصیتهایش را برای ما به تصویر میکشد؛ از سال ۱۹۴۸ که پسرِ خانم «دیزی» تصمیم میگیرد که بهتر است دیگر مادرش رانندگی نکند و به همین خاطر یک رانندهی شخصی برای او استخدام میکند تا سال ۱۹۷۳ که دو شخصیت پیر فیلم ما متوجهِ رابطهی عمیقی که بینشان شکل گرفته است میشوند.
فیلم یک ربعِ قرن از زندگیِ شخصیتهایش را برای ما به تصویر میکشد؛ از سال ۱۹۴۸ که پسرِ خانم «دیزی» تصمیم میگیرد که بهتر است دیگر مادرش رانندگی نکند و به همین خاطر یک رانندهی شخصی برای او استخدام میکند تا سال ۱۹۷۳ که دو شخصیت پیر فیلم ما متوجهِ رابطهی عمیقی که بینشان شکل گرفته است میشوند.
فیلم به حدی پرجزئیات و زیرکانه ساخته شده است که میشود گفت: هیچکدام از اطلاعات بسیار مهم فیلم از طریق دیالوگها روایت نمیشوند و در عوض با زبان بدن، لحن صدا و همچنین نگاههایی که شخصیتها به یکدیگر میکنند باید اهمیت صحنهها را متوجه شد. پس از تعداد زیادی فیلم که در آنها، شخصیتهای سطحی و خشن انسانیت خود و ما را زیر سوال میبردند، چه خوب است که فیلمی را میتوان دید که وارد قلب شما میشود.
این فیلم دو اجرای خارقالعاده داشته است که بیشک هر دو لایق نامزد شدن برای فصل جوایز هستند. «مورگان فریمن» که در نقش «هوک» ایفای نقش کرده است و «جسیکا تندی» که در ۸۰ سالگی بهترین بازی خود را در نقش خانم «دیزی» انجام داده است. در ابتدای فیلم، خانم «دیزی» را میبینیم که زنی بسیار مغرور و متکی به خود است که فقط یک آشپز مخصوص برای خود دارد و سوار یک «پکارد» (برند نوعی ماشین) میشود. یک روز او با این ماشین دچار صانحه میشود؛ ماشین را به داخل حیاط همسایه میبرد و این همان جایی است که فرزندش تصمیم میگیرد تا برای او یک رانندهی شخصی استخدام کند.
این فیلم دو اجرای خارقالعاده داشته است که بیشک هر دو لایق نامزد شدن برای فصل جوایز هستند. «مورگان فریمن» که در نقش «هوک» ایفای نقش کرده است و «جسیکا تندی» که در ۸۰ سالگی بهترین بازی خود را در نقش خانم «دیزی» انجام داده است. در ابتدای فیلم، خانم «دیزی» را میبینیم که زنی بسیار مغرور و متکی به خود است که فقط یک آشپز مخصوص برای خود دارد و سوار یک «پکارد» (برند نوعی ماشین) میشود. یک روز او با این ماشین دچار صانحه میشود؛ ماشین را به داخل حیاط همسایه میبرد و این همان جایی است که فرزندش تصمیم میگیرد تا برای او یک رانندهی شخصی استخدام کند.
او این خواسته را نمیپذیرد. او فکر میکند که به همچین چیزی نیاز ندارد. داشتن خدمتکار داخل منزل به هر حال دردسر و مزاحمت است چرا که آنها مثل بچهها همیشه زیر دست و پا هستند. اما به هر روی پسرِ او یک راننده استخدام میکند و در روز مصاحبه، او به «هوک» میگوید که متقاعد کردن خانم «دیزی» برای اینکه اجازه بدهد او رانندهش باشد بر عهدهی «هوک» است.
به همین خاطر هم جنگی را شروع میکند که در آن، دو انسان پیر و مغرور و یک دنده سعی میکنند یکدیگر را قانع کنند و در نهایت در یک پروسهی ۲۵ ساله یاد میگیرند که چگونه در کنار یکدیگر زندگی کنند.
روش «هوک» برای کنار آمدن با او اتخاذ صبری بسیار بزرگ است و بازیِ «مورگان فریمن» بسیار الهام بخش است و متکی بر مشاهدهی جزئیات و ریزهکاریها و همچنین زیرکیهای خاص است. «هوک» آبزیرکاه، چاپلوس یا متملق نیست. او بسیار زیرک و باهوش است. راه و روش او اینگونه است که به صورت شفاهی موافقت خود را اعلام کند به گونهای که سازش اصلی در داخل آن مخفی باشد. اگر خانم «دیزی» نمیخواهد که او رانندهش باشد ایرادی ندارد؛ «هوک» رانندهش نخواهد بود.
او دیگر به دنبال خانم «دیزی» در اتومبیل نخواهد رفت. اتومبیل مذکور در این لحظه یک خودرویِ هادسون متعلق به سال ۱۹۴۹ است و «هوک» با تبدیل کردن این ماشین به مرکزیت ماجرا به نوعی شرایط را دستخوش تغییر میکند. او مشاهده میکند که رها شدن چنین ماشینی در گاراژ و عدم استفاده از آن چه شرم بزرگی است. برای یک اتومبیل بزرگترین چیز این است که سوارش شوند.
در نهایت خانم «دیزی» موافقت میکند که راننده داشته باشد به تدریج و در طول سالیان، «هوک» و او موفق میشوند تا اطلاعات بیشتری از شخصیتهای یکدیگر کسب کنند و به همین دلیل بیشتر یکدیگر را بشناسند؛ و اگرچه خانم «دیزی» به خود بابت این یک یهودیزادهیِ جنوبیِ لیبرال است افتخار میکند، او قادر نیست که ارتباط بین این مسائل با حملاتی که به پرستشگاههای یهودی محلی میشود یا حملاتی که به کلیساهای سیاهپوستها میشود ببیند. در عوض، بخش بزرگی از رابطهای که او با «هوک» دارد در واقع تلاش «هوک» برای کمک به او برای دیدن این ارتباطات است.
روش «هوک» برای کنار آمدن با او اتخاذ صبری بسیار بزرگ است و بازیِ «مورگان فریمن» بسیار الهام بخش است و متکی بر مشاهدهی جزئیات و ریزهکاریها و همچنین زیرکیهای خاص است. «هوک» آبزیرکاه، چاپلوس یا متملق نیست. او بسیار زیرک و باهوش است. راه و روش او اینگونه است که به صورت شفاهی موافقت خود را اعلام کند به گونهای که سازش اصلی در داخل آن مخفی باشد. اگر خانم «دیزی» نمیخواهد که او رانندهش باشد ایرادی ندارد؛ «هوک» رانندهش نخواهد بود.
او دیگر به دنبال خانم «دیزی» در اتومبیل نخواهد رفت. اتومبیل مذکور در این لحظه یک خودرویِ هادسون متعلق به سال ۱۹۴۹ است و «هوک» با تبدیل کردن این ماشین به مرکزیت ماجرا به نوعی شرایط را دستخوش تغییر میکند. او مشاهده میکند که رها شدن چنین ماشینی در گاراژ و عدم استفاده از آن چه شرم بزرگی است. برای یک اتومبیل بزرگترین چیز این است که سوارش شوند.
در نهایت خانم «دیزی» موافقت میکند که راننده داشته باشد به تدریج و در طول سالیان، «هوک» و او موفق میشوند تا اطلاعات بیشتری از شخصیتهای یکدیگر کسب کنند و به همین دلیل بیشتر یکدیگر را بشناسند؛ و اگرچه خانم «دیزی» به خود بابت این یک یهودیزادهیِ جنوبیِ لیبرال است افتخار میکند، او قادر نیست که ارتباط بین این مسائل با حملاتی که به پرستشگاههای یهودی محلی میشود یا حملاتی که به کلیساهای سیاهپوستها میشود ببیند. در عوض، بخش بزرگی از رابطهای که او با «هوک» دارد در واقع تلاش «هوک» برای کمک به او برای دیدن این ارتباطات است.
وقتی که او در حال رفتن به یکی از سخنرانیهای «مارتین لوتر کینگ» است، «هوک» هم همراه و رانندهی او است و در حالی که او یک بلیط اضافه با خود دارد، هیچگاه به ذهنش هم خطور نمیکند که از «هوک» دعوت کند که با او برود. خانم «دیزی» در یکی از صحنهها و در ارتباط با اتفاقات مرتبط با نژادی که در جنوب روی دادهاند اشاره میکند که همه چیز تغییر کرده است و «هوک» جواب میدهد که چیز زیادی واقعا تغییر نکرده است.
پالین کیل به هنگام نقد و بررسی فیلم «استیریت اسمارت» (Street Smart) دربارهی بازی «مورگان فریمن» گفته بود که: «آیا او واقعا بهترین بازیگر آمریکایی دنیا نیست؟!». تنها به هنگام در کنار یکدیگر قرار دادن عملکرد او در آن فیلم و همچنین فیلمهایی مثل همین «رانندگی برای خانم دیزی» و فیلم دیگری که در حال حاضر در اکران است یعنی «افتخار» (Glory) است که درک میکنید چرا پرسیدن همچین سوالی پر بیراه هم نیست.
پالین کیل به هنگام نقد و بررسی فیلم «استیریت اسمارت» (Street Smart) دربارهی بازی «مورگان فریمن» گفته بود که: «آیا او واقعا بهترین بازیگر آمریکایی دنیا نیست؟!». تنها به هنگام در کنار یکدیگر قرار دادن عملکرد او در آن فیلم و همچنین فیلمهایی مثل همین «رانندگی برای خانم دیزی» و فیلم دیگری که در حال حاضر در اکران است یعنی «افتخار» (Glory) است که درک میکنید چرا پرسیدن همچین سوالی پر بیراه هم نیست.
این سه بازی، هیچ شباهتی به یکدیگر ندارند، هر سه تصوراتی از ذهن «فریمن» هستند که توانسته شخصیتهایی سه بعدی خلق کند که بسیار قانعکننده هستند. در «استریت اسمارت» او موفق شد تا تجلیای از خشونتی ترسناک را به تصویر بکشد. در «به من تکیه کن» (Lean On Me) که در اوایل سال ۱۹۸۹ به تصویر کشیده شد، او در نقش مدیر مدرسهای به نام «جو کلارک» ایفای نقش کرد که مردی با درجهای تهوعآور از اعتماد به نفس و ارادهای بسیار مصمم و قاطع بود.
در «افتخار» او یک قبرکنِ مغرور است که در نهایت تبدیل به یک سرباز در جریان جنگ داخلی آمریکا میشود. در «رانندگی برای خانم دیزی» او به حدی آرام، صبور و درخشان است که عملاً تماشای بازیِ دیگران برای شما غیرممکن خواهد شد چرا که تمام توجهتان معطوف به بازی او است.
بازی او خارقالعاده است و در عین حال بازیِ بینظیر خانم «تندی» را داریم که از بیوهای مغرور در ۶۰ سالگی تبدیل به پیرزمی ضعیف و رنجور در ۹۰ سالگی شده است. در این فیلم شاهد یکی از بهترین مواردی هستیم که در آن پروسهی پیر شدن در مراحل پایانی آن به تصویر کشیده شده است.
کارگردانیِ «رانندگی برای خانم دیزی» به عهدهی «بروس برسفورد» استرالیایی بوده است و به نظر میرسد که احساسات او به خوبی با جنوبیهای آمریکا هماهنگی داشته است. نویسندهی این فیلمنامه آقای «آلفرد اوری» بوده است که این اثر را از روی نمایشنامهی خود اقتباس کرده است (منبع اصلی نوشتن نمایشنامه هم خاطرات شخصی نویسنده از مادربزرگ و رانندهی خانوادگی او بوده است).
بازی او خارقالعاده است و در عین حال بازیِ بینظیر خانم «تندی» را داریم که از بیوهای مغرور در ۶۰ سالگی تبدیل به پیرزمی ضعیف و رنجور در ۹۰ سالگی شده است. در این فیلم شاهد یکی از بهترین مواردی هستیم که در آن پروسهی پیر شدن در مراحل پایانی آن به تصویر کشیده شده است.
کارگردانیِ «رانندگی برای خانم دیزی» به عهدهی «بروس برسفورد» استرالیایی بوده است و به نظر میرسد که احساسات او به خوبی با جنوبیهای آمریکا هماهنگی داشته است. نویسندهی این فیلمنامه آقای «آلفرد اوری» بوده است که این اثر را از روی نمایشنامهی خود اقتباس کرده است (منبع اصلی نوشتن نمایشنامه هم خاطرات شخصی نویسنده از مادربزرگ و رانندهی خانوادگی او بوده است).
کارگردان اثر قادر است که ما را به حرکت وا دارد و آهسته ما را وارد قلب شخصیتهای داستان بکند. او در مسیر رسیدن به لحظهی پایانی اثر قدمی اشتباه بر نمیدارد، لحظهی پایانی که ما را دعوت میکند به تماشای یکی از بزرگترین شگفتیها و رازهای زندگی بشینیم، لحظهای که دو نفر به یکدیگر اجازه میدهند تا درونیات یکدیگر را ببینند.
منبع: سایت نقد فارسی
مترجم: امید بصیری
مترجم: امید بصیری
۰