جان دیویی؛ فیلسوفی «عمل‌گرا» که دربارۀ «آموزش» می‌نوشت

جان دیویی؛ فیلسوفی «عمل‌گرا» که دربارۀ «آموزش» می‌نوشت

فلسفۀ تعلیم و تربیتِ جان دیویی یکی از مهم‌ترین کمک‌های او به اندیشۀ بشری در آغاز قرن بیستم به شمار می‌آید.

کد خبر : ۲۶۵۲۱۲
بازدید : ۱۵

فرادید| دیویی که روزنامه نیویورک تایمز از او با نام «فیلسوفِ آمریکا» یاد کرده بود، یکی از برجسته‌ترین فیلسوفان نیمۀ نخست قرن بیستم در ایالات متحده بود.

به گزارش فرادید، او اندیشمندی پرکار بود، اما بیش از هر چیز به سبب فلسفۀ عمل‌گرایی (که خود آن را «ابزارگرایی» می‌نامید) و دیدگاه‌هایش دربارۀ تعلیم و تربیت شهرت یافت. در این نوشتار، ماهیت دقیقِ دیدگاه‌های او درباره آموزش و اهمیت آن‌ها را به طور خلاصه بررسی کرده‌ایم. 

عمل‌گرایی جان دیویی

1

کاریکاتور جان دیویی اثر آندره کوهنه، ۲۰۰۶

عمل‌گرایی (پراگماتیسم) نخستین جنبش رسمی فلسفی بود که در خودِ ایالات متحده پدید آمد. هرچند همه فیلسوفانی که در این چارچوب گنجانده می‌شدند، لزوماً چنین لقبی را نمی‌پذیرفتند، میان آن‌ها دغدغه‌های مشترکی وجود داشت: کوشش برای یافتن روشی عام جهت حل مسائل عملی.

در اندیشۀ دیویی، تعلیم و تربیت امری کاملاً انسانی است؛ فرایندی حیاتی که به ما کمک می‌کند به‌عنوان اعضای جامعه شکوفا شویم. در راستای دیدگاه‌های عمل‌گرایانۀ او، تنها قطعیتِ زندگی انسان «تغییر» است و انسان باید همواره با آگاهی از این حقیقت در جهانی متغیر و درون اجتماع خود راه یابد. 

زندگینامۀ جان دیویی

2

عکس جان دیویی در حال کار، ۲۰۱۰

جان دیویی از ۱۸۵۹ تا ۱۹۵۲ زندگی کرد و در طول این عمرِ پربار به یکی از چهره‌های شاخص تاریخ اندیشۀ آمریکایی بدل شد. او  در طول هفتاد سال فعالیت علمی، سی‌وهفت جلد کتاب نوشت که حوزه‌های گوناگونی را در بر می‌گرفت. 

او در ایالت وِرمانت زاده شد و در همان‌جا در پانزده‌سالگی وارد دانشگاه ورمانت شد. دیویی پیش از ورود به تحصیلات تکمیلی در دانشگاه جان هاپکینز در سال ۱۸۸۲، فلسفه را در یک دبیرستان تدریس می‌کرد و در سال ۱۸۸۴ دکترای فلسفه گرفت. سپس در دانشگاه میشیگان به تدریس پرداخت و بعدها در دانشگاه شیکاگو جایگاهی برجسته یافت. آنجا «مدرسۀ آزمایشگاهی» خود را بنیاد نهاد که به «مدرسۀ دیویی» نیز معروف شد و شهرت او را نه‌تنها به عنوان فیلسوفی برجسته، بلکه به‌عنوان یک مربی پیشرو تثبیت کرد. 

پس از بروز اختلاف با مدیران دانشگاه شیکاگو، در سال ۱۹۰۴ به نیویورک رفت و تا پایان عمر در دانشگاه کلمبیا به تدریس پرداخت. آثار او به سه دوره تقسیم می‌شوند: آغازین، میانی، و پایانی. 

فلسفۀ تعلیم و تربیت دیویی

3

به باور دیویی، تعلیم و تربیت نقش محوری در فلسفۀ کلی او دارد، زیرا آموزش همان چیزیست که به انسان می‌آموزد چگونه با تغییرات گریزناپذیر زندگی سازگار شود. هدف آموزش، آماده کردن انسان برای شکوفایی در جامعه است؛ نه تنها برای بقاء، بلکه برای کامیابی در جهانی دگرگون‌شونده. 

ما انسان‌ها در خلأ زندگی نمی‌کنیم؛ اجتماعی هستیم. بنابراین، نظام آموزشی هم باید این واقعیت را بازتاب دهد. مدرسه نباید تنها بر موفقیت فردی متمرکز باشد، بلکه باید نشان دهد چگونه فرد در جامعه توفیق می‌یابد. آموزش فرایندی اجتماعی است و محیط آموزشی باید آگاهی از این اجتماعی‌بودن را در دانش‌آموزان پرورش دهد. تأثیر متقابلِ فرد و جامعه در این فرایند اساسی است: نگرش فردی بر جامعه اثر می‌گذارد و جامعه نیز بر انتخاب‌های فردی اثر می‌گذارد. 

یکی از اهداف بنیادین آموزش، از دید دیویی، پرورش ذهنی باز و فعال است، نه ذهنی بسته و منفعل. او روش‌هایی چون حفظ کردن طوطی‌وار را مردود می‌دانست و بر آموزش از راهِ حل مسئله تأکید داشت. از دید او، تفکر علمی و روش‌مند باید اساس آموزش باشد، چرا که زندگی خود رشته‌ای از مسائل است که باید حل شوند. 

مدارس آزمایشگاهی

4

دیویی اندیشه‌های خود را در «مدرسۀ آزمایشگاهی» که برای کودکان دبستانی بنیان نهاد، به آزمون گذاشت. اما آموزش تفکر مسئله‌محور آسان نبود و مستلزم رویکردی میان‌رشته‌ای از سوی معلمان بود. دیویی باور داشت آموزش نباید بر مشاغل خاص متمرکز شود، بلکه باید توانایی فرد را در زندگی اجتماعی پرورش دهد. او ترجیح می‌داد در پرورش مسیر شخصی دانش‌آموز برای یافتن حرفه‌ی خود به او یاری رساند و انگیزه‌ی درونی او را شعله‌ور کند، به جای آنکه او را به مسیر مشخصی سوق دهد. هدف، تربیت شهروندی آگاه و پویاست که بتواند در جامعه نقش خود را پیدا کند. 

در اصل، هدف دیویی این بود که دانش‌آموزان با فرایند پژوهش و پرسشگری آشنا شوند؛ بدانند این فرایند چیست و چگونه می‌توان آن را به‌خوبی انجام داد. به همین دلیل، او بر این باور بود که آموزش باید از علایق شخصی دانش‌آموز آغاز شود و به‌تدریج به موضوعات تخصصی و انتزاعی برسد. از دید دیویی، مهم است که دانش‌آموزان انگیزه‌ی یادگیری پیدا کنند؛ بنابراین، در آغازِ آموزش نباید محتوای آموزشی بسیار محدود و بسته باشد. 

نقد دیدگاه دیویی

5

بخشی از شکل‌گیری فلسفه‌ی دیویی تحت تأثیر مباحثات تربیتی زمان او بود، به‌ویژه میان گروه‌های موسوم به «رمانتیک‌ها» و «سنت‌گرایان». گروه نخست دیدگاهی پیشرو داشت و بر رویکرد کودک‌محور تأکید می‌کرد، در حالی که گروه دوم بر رویکرد برنامه‌محور یا محوریت محتوای درسی تمرکز داشت. رمانتیک‌ها رشد فرایند یادگیری فعال کودک را مهم می‌دانستند، در حالی که سنت‌گرایان اهمیت را به برتری و تقدم محتوای آموزشی می‌دادند. برای آموزگاران رمانتیک، محرک‌های طبیعی کودکان نقطه‌ی آغاز آموزش بود، اما سنت‌گرایان کودکان را لوحی سفید می‌دیدند که باید با انضباط و برنامه‌ریزی پرورش یابند. 

جان دیویی می‌خواست از هر دو نوع روش آموزشی فاصله بگیرد. او استدلال می‌کرد که رویکرد نخست (رمانتیک) بیش از حد بر جنبه‌های درونیِ یادگیری تمرکز دارد و رویکرد دوم (سنت‌گرا) بیش از حد بر جنبه‌های بیرونی یادگیری. دیویی معتقد بود کمبود اصلی در رویکرد رمانتیک، مشارکت مستقیم‌تر معلمان است. در رویکرد سنت‌گرایانه نیز از نظر او تأکید بیش از حد بر محتوای درسی و انضباط، به زیان انگیزه‌ها و تمایلات طبیعی کودک برای یادگیری و مسیرهای شغلی فرد است. رویکرد سنت‌گرایانه ذهن کودک را می‌بندد و بیش از حد محدودکننده است. از دید فلسفه‌ی دیویی، اصل اساسی حفظ ذهنی باز و فعال است، چه برای کودک و چه برای معلم، زیرا روش آموزشی او باید قابلیت تغییر و تطبیق با شرایط را داشته باشد. روش تدریس دیویی پیوند مستقیم با دموکراسی دارد، چرا که تنها در چارچوب دموکراسی مشارکتیِ گسترده در جامعه امکان‌پذیر است. این همان راهیست که آموزش عمومی می‌تواند با نیروهای دائمیِ تغییر سازگار شود. 

آموزش و دموکراسی

6

همان‌طور که اشاره شد، دیویی تأکید می‌کرد که ما موجودات اجتماعی هستیم. بنابراین، ما تنها به‌عنوان افراد منفرد شکوفا نمی‌شویم؛ بلکه به‌عنوان اعضای یک جامعه رشد می‌کنیم. از این رو، یادگیریِ چگونگی زندگی در اجتماع و همکاری با دیگران امری حیاتی است. برای موفقیت چنین آموزشی، مدارس نیز باید این واقعیت را بپذیرند؛ آن‌ها نیازمند محیط‌ها و فضاهای اجتماعی مساعد و مبتنی بر همکاری هستند و این موضوع به شکل مستقیم با دموکراسی پیوند دارد، چرا که دموکراسی مشارکتی برای تحقق آن ضروریست. دموکراسی مشارکتی فضایی گسترده‌تر ایجاد می‌کند که امکان شکل‌گیری چنین فضای آموزشی را فراهم می‌کند. بنابراین، مدارس باید به گونه‌ای عمل کنند که تصویری کوچک از جامعۀ دموکراتیک باشند. 

با توجه به این که تنها قطعیّت جهان، تغییر همیشگی آنست، موفقیت یک دموکراسی و مدارسش به میزان توانایی اعضا در سازگاری با این تغییر بستگی دارد. سازگاری موفق مستلزم در نظر گرفتن دیدگاه‌های مختلف است، در حالی که همزمان باید بدانیم که ما عاملانی فردی در جامعه‌ای از دیگر عاملان فردی هستیم و به‌عنوان موجودات اجتماعی در جهان حرکت می‌کنیم. مدارس باید در فرایند پژوهش و حل مسئله، دیدگاه‌های اجتماعی و جمعی را در اولویت قرار دهند.  دموکراسی باید بر توانایی در نظر گرفتن دیدگاه‌های مختلف استوار باشد. 

جمع‌بندی فلسفۀ تعلیم و تربیت دیویی

7

این موضوع نشان می‌دهد آموزش برای موفقیت یک جامعه‌ی دموکراتیک حیاتی است. آموزش به ما می‌آموزد چه عادت‌هایی بسازیم، چگونه فرایند پژوهش و پرسشگری را دنبال کنیم و در طول مسیر چگونه با دیگران همکاری داشته باشیم. 

در تمام این فعالیت‌ها، اصل «بهسازی» نقش مرکزی دارد؛ یعنی تلاش برای بهتر ساختن جهان. می‌توانیم امیدوار باشیم راه‌هایی برای زندگی بهتر پیدا کنیم، حتی اگر به گفته‌ی دیویی، اغلب بهترین چیزی که می‌توانیم داشته باشیم، صرفاً «اظهارات موجه» درباره‌ی امور است. 

بنابراین، گرچه فلسفۀ او گاه به‌عنوان دیدگاهی بی‌حد و مرز و نسبی تلقی شده، هدف او هرگز چنین نبوده است، زیرا در تمام اندیشه‌های او نوعی خوش‌بینی پایدار وجود دارد که نشان می‌دهد می‌توانیم به آینده‌ی خود، با وجود قطعیت تغییر، امیدوار باشیم.

مترجم: زهرا ذوالقدر

۰
نظرات بینندگان
تازه‌‌ترین عناوین
پربازدید