فلسفۀ «ورزش»؛ از افلاطون تا نیچه
در اینجا با دیدگاه پنج فیلسوف مشهور دربارهی ورزش و اینکه چگونه تعادل و نیروی بدن «انضباط، تعادل و زندگی خوب» را شکل میدهد، آشنا میشوید.
فرادید| امروزه بهنظر میرسد ورزش و فعالیت بدنی بیش از هر زمان دیگر محبوب شده است. بااینحال، این توجه به سلامت و تندرستی پدیده تازهای نیست. از بازیهای المپیک یونان باستان گرفته تا باشگاههای ورزشی امروز، انسانها همواره میان بدن و ارزشهایی چون انضباط، رقابت و بهسازی فردی پیوندی عمیق برقرار کردهاند. حتی فیلسوفان هم دراینباره نظر دادهاند.
به گزارش فرادید، از پیشینهی کشتیگیری افلاطون گرفته تا ایدهی «ابرمرد» نیچه، دیدگاههای آنان گواه اینست که ورزش نهتنها با نیرو و شکل ظاهری که با آموزش، تعادل و حتی معنای زندگی پیوند خورده است.
۱. افلاطون: ورزش و دولت آرمانی

سردیس افلاطون، اواسط قرن سوم میلادی، امپراتوری روم
یونان باستان همواره با ورزش و تربیت بدنی شناخته شده؛ از بازیهای المپیک تا آموزشهای سختگیرانهی سربازان اسپارتی؛ حتی پیکرههای ایدئالگرایانهی یونانی هم بازتاب همین اهمیت فرهنگی در نسبت با بدن هستند.
افلاطون شاید برجستهترین نمونهی پیوند فلسفه و ورزش باشد. او که نام اصلیاش «آریستوکلس» بود، بهسبب هیکل نیرومند و مهارتش در کشتی که در یونان باستان ورزش بسیار مهمی بود، «افلاطون» لقب گرفت. دو ستون اصلی فلسفهی او روشنکنندهی نگاهش به تربیت بدنی است: طرح سیاسی او در «جمهور» و آموزههای مابعدالطبیعی او در «نظریهی مُثُل».
در «جمهور»، افلاطون الگوی یک جامعهی آرمانی را ترسیم میکند. تربیت بدنی در آموزش نقشی مرکزی داشت؛ نهتنها برای سلامت، بلکه برای ارزشهای گستردهتری که میآموخت. «ورزش» انضباط، همکاری و خویشتنداری را تقویت میکرد و شهروندان را برای خدمت نظامی آماده میساخت. برای افلاطون، استواری بدن پشتیبان استواری دولت بود.
بر پایهی نظریهی مُثُل، هر چیز در جهان محسوس، سایهای ناقص از نمونهی کامل و مجردِ خود است. ورزش هم میتوانست در چنین چارچوبی درک شود: تلاش برای رسیدن به «صورت» کامل بدن. هر تمرین، رقابت یا کوشش ورزشی گامی بود در جهتِ آن کمال، هرچند هرگز بهتمامی دستیافتنی نبود.
از نگاه افلاطون، ورزش هیچگاه بهتنهایی دربارهی عضله یا نیروی جسمانی نبود؛ بلکه ریاضتی فلسفی بود برای پرورش همزمانِ بدن و روح در جهت بالاترین تواناییهای آنان.
۲. ارسطو: تعادل میان بدن و ذهن

ارسطو همراه با تندیس هومر اثر رامبرانت، ۱۶۵۳
سخن گفتن از فلسفهی یونان باستان بدون بردن نام ارسطو ممکن نیست. او که شاگرد افلاطون بود، بخش بزرگی از اندیشهی غربی را شکل داد. یکی از پایدارترین آموزههای او نظریهی «فضیلت از راه اعتدال» است؛ یعنی این باور که زیست سعادتمندانه نه در افراط بلکه در میانهروی تحقق مییابد.
از دید ارسطو، غایت طبیعی زندگی انسان «یودایمونیا» یا «شکوفایی و سعادت انسانی» است. این حالت تنها با زیستن فاضلانه بهدست میآید، و تعادل، محور این مسیر است. زندگی کامل نیازمند پرداختن به همهی ابعاد وجود است: عقلانی، روحانی و جسمانی. ازاینرو، پرورش بدن بهقدر پرورش ذهن اهمیت داشت.
رویکرد ارسطو به ورزش نه افراطآمیز بود و نه در جهت بیاعتنایی. او نهتنها نسبت به دانشپژوهیِ بدون تحرک، بلکه نسبت به تبدیلشدن به شخصی که تنها بر نیروی جسمانی تکیه دارد، هشدار میداد. پیشرفت حقیقی از میانهروی حاصل میشد، یعنی پرورش بدن تا آنجا که بتواند زندگی فاضلانه را پشتیبانی کند، بدون اینکه تا مرز وسواس پیش رود.
این پیام در جهان امروز هم طنین خاصی دارد؛ جهانی که در آن بسیاری از مردم برای رسیدن به استانداردهای طاقتفرسا، گاه از روشهای زیانبار بهره میگیرند. هشدار ارسطو دربارهی اعتدال، دعوتی دوباره به سلامت از راه هماهنگی میان بدن، ذهن و خلقوخوی است.
۳. سنکا: نیروی رواقی در تمرین بدنی

نقاشی مرگ سنکا اثر پیتر پل روبنس
میان شکوفایی یونان باستان و ظهور امپراتوری روم، دورهای به نام «هلنیستی» یا «یونانیمآبی» وجود دارد؛ دورهای که اسکندر مقدونی فرهنگ یونانی را در سراسر جهان گستراند.
این دوره سرشار از آشوب سیاسی و فرهنگی بود؛ آشوبی که فلسفهی رواقی در واکنش به آن شکل گرفت. رواقیگری جهانی را معرفی میکرد که در آن خویشتنداری، استقامت و توان رویارویی با سختیها از راه قدرت ذهنی اهمیت اساسی دارد.
سنکا، فیلسوف رواقی، همچون ارسطو معتقد بود اعتدال و میانهروی برای بهسازی فردی ضرورت دارد. او باور داشت هر فرد باید تا اندازهای به پرورش جسم بپردازد؛ زیرا بدن سالم بهتر میتواند از ذهن سالم پشتیبانی کند، اما نه تا حد دلبستگیِ افراطی.
در نگاه سنکا، ارزش حقیقی ورزش در پرورشِ خویشتنداری، انضباط و تابآوری بود؛ ارزشهایی که ستونهای رواقیگری هستند. تمرینهای ورزشی، مجالی برای آمادگی جهت مواجههی سنجیده با دشواریهای جهان بودند.
۴. شوپنهاور: تندرستی بهمثابه گریز

پرتره آرتر شوپنهاور اثر یوهان شفر
آرتور شوپنهاور را بیشتر با بدبینی فلسفی میشناسند. از نگاه او، زندگی چرخهای بیپایان از رنج است: رنجی که از تمنای چیزهایی برخاسته که هرگز کاملاً در دسترس نیستند و از ملالی که پس از بهدستآوردن آرزوهای پیشین پدید میآید.
شوپنهاور ارزش بدن سالم را در برخی جنبهها به رسمیت میشناخت؛ بهویژه از جنبهی ارتقاء رفاه فردی و بهمثابه شکلی از گریز موقت از رنجهای زندگی. بااینحال، فلسفهی او خوانش انتقادیتری از ورزش هم دارد.
بوداییگرایی، بهویژه آموزههای آن دربارهی ترکِ میل، اثر عمیقی بر نظام فکری او داشت. از این دیدگاه، میتوان دریافت شوپنهاور با ورزشِ رقابتی یا میل وسواسگونه به اندام خوشتراش و برتری جسمانی موافق نبود؛ زیرا به باور او چنین خواستههایی سرچشمهی رنج بیشترند.
در بررسی موضوعی به این گستردگی، شنیدن دیدگاههای متفاوت اهمیت دارد و نگاه شوپنهاور همین اهمیت را آشکار میکند. او چشماندازی متفاوت عرضه میکند که گفتوگو را پیش میبرد و مسئله را ژرفتر میسازد.
۵. نیچه: ورزش در مسیر «ابرمرد»

پرتره پروفایل فریدریش نیچه
فریدریش نیچه یکی از اثرگذارترین فیلسوفان دوران مدرن است. نگاههای نهیلیستی او در بسیاری از لایههای فرهنگ معاصر رسوخ کرده است. مفهوم «ابرمرد» در فلسفهی او دریچهای ویژه به مسئلهی ورزش میگشاید.
ابرمرد یا «ابرانسان» در نظر نیچه چیست؟ مرتبهای نو از وجود که انسان باید در پی آن باشد؛ موجودی که راه غلبه بر خویشتن، انضباط فردی و تسلط بر خویشتن را میپوید. ابرمرد در بند سنتها و آموزههای کهن سیاسی یا فرهنگی نمیماند.
نیچه راهکاری مستقیم برای پرورش بدن ارائه نمیکند، اما یکی از سویههای ابرمرد به شکل ضمنی با ورزش پیوند دارد. ورزشکار برای شکستن رکوردها ناگزیر باید پیوسته خود را پشت سر بگذارد. بدنساز هم برای پیشبرد تمرین و تغذیهی دقیق، به درجهای شدید از انضباط نیازمند است.
فلسفهی ابرمرد نیز فلسفهی گذر از حد و مرزهاست، چه این حدود ذهنی باشند، چه جسمانی یا اجتماعی. اصل مهم اینست: همواره باید بکوشیم چیزی فراتر از آنچه اکنون هستیم بشویم.
آیا باید به پرورش جسم خویش بپردازیم؟

عکسهایی از بدنسازان اوایل قرن بیستم
فهرست فیلسوفانی که مستقیم یا غیرمستقیم دربارهی ورزش سخن گفتهاند بسیار طولانی است. بااینحال، بررسی پنج دیدگاه یادشده تصویر گستردهتری از نسبت میان فلسفه و فعالیت بدنی بهدست میدهد. بسیاری از فیلسوفان همنظرند که ورزش و سبک زندگی سالم سودمند است.
بدبینانی چون شوپنهاور ورزش را تنها نوعی سرگرمی برای فرار از واقعیت میدانند. در مقابل، اندیشمندانی چون نیچه و افلاطون باور دارند انسان باید در پی بهترین نسخهی خویش باشد و برای این باور استدلالهایی نیرومند عرضه میکنند. کنار اینها، هشدارهای ارسطو و سنکا دربارهی افراط هم یادآور ضرورت احتیاط و اعتدال است.
مترجم: زهرا ذوالقدر