چرا «تاسیان» دیده شد اما «سووشون» نه؟

سریال «تاسیان» در انسانیسازی چهرهی کارآفرین موفق عمل کرد. شخصیتهای اصلی داستان، نه سیاه و پلیدند و نه قدیسهای بیاشتباه هستند. آنها در زندگی شخصی و حرفهای خود با دوراهیهای اخلاقی مواجه میشوند، اشتباه میکنند، و گاهی تصمیماتی میگیرند که عواقب ناخواستهای به همراه دارد. این واقعگرایی، شخصیتها را برای مخاطب باورپذیر و قابل همذاتپنداری میکند.
در سینما و تلویزیون ایران، چهرهی کارآفرین و فعال اقتصادی اغلب به شکلی منفی بازنمایی شده است و کارآفرین را در دوگانهای سادهانگارانه محبوس کرده است: یا فردی فرصتطلب و غرق در فساد که ثروتش را از راههای نامشروع و رانت و با پایمال کردن حقوق دیگران به دست آورده، و یا شخصیتی مذهبی و متشرع و اخلاقی که حجرهداری در بازار سنتی است. هر دو بازنمایی، واقعیتهای سخت و پیچیدهی دنیای کسبوکار را در شخصیتپردازی چهره کارآفرین نادیده گرفته است.
شکستن کلیشه «سرمایهدار زالوصفت»
این رویکرد دوگانهی تقلیلگرایانه، نه تنها تصویری مخدوش از یکی از مهمترین موتورهای محرکهی توسعهی اقتصادی به جامعه ارائه میدهد، بلکه زیستبوم فرهنگی را برای پذیرش ریسک، نوآوری و خلق ارزش، نامساعد میسازد. در چنین فضایی، سریال «تاسیان» به کارگردانی تینا پاکروان، یک استثنای قابل تأمل و شایستهی تحسین است. این اثر نه یک بیانیهی تبلیغاتی، بلکه روایتی منصفانه، انسانی و چندبعدی از فراز و نشیبهای کارآفرینی است که موفق میشود از ورطهی کلیشهها بگریزد و پرترهای واقعگرایانه از کارآفرین به مثابه یک کنشگر اجتماعی و اقتصادی ترسیم کند.
اهمیت بنیادین «تاسیان» در رویکرد روایتشناسانهی آن نهفته است. در این سریال شخصیتهای محوری داستان، سیاه و سفید نیستند؛ آنها انسانهای با وجوه مثبت و منفی گوناگون هستند.
یکی دیگر از نقاط قوت برجستهی سریال، نمایش پیوند ارگانیک میان موفقیت یک کسبوکار و توسعهی اجتماعی پیرامون آن است. در روایتهای کلیشهای، کارآفرین فردی منزوی است که در جزیرهی ثروت خود زندگی میکند و نسبت به جامعه بیگانه یا حتی متخاصم است. «تاسیان» این انگاره را به چالش میکشد و نشان میدهد که یک بنگاه اقتصادی پویا چگونه با مسائل افراد، روابط آنها و علاقه و سلایق آنها درگیر است.
کارآفرین در این سریال، نه یک استثمارگر، بلکه یک «سازنده» است؛ فردی که چشماندازی برای آینده دارد و در مسیر تحقق آن چشمانداز، فرصتهایی برای دیگران نیز خلق میکند. این نگاه، به مفهوم «مسئولیت اجتماعی شرکتها» عمق میبخشد و آن را از یک شعار تزئینی به یک واقعیت درهمتنیده با بقا و رشد کسبوکار تبدیل میکند. برای کسانی که با مفاهیمی چون خلق ارزش مشترک (Creating Shared Value) آشنا هستند، این رویکرد سریال بسیار قابل درک و ستایشبرانگیز است، زیرا به درستی نشان میدهد که موفقیت پایدار یک شرکت در گروی سلامت و پیشرفت جامعهای است که در آن فعالیت میکند.
علاوه بر این، «تاسیان» در انسانیسازی چهرهی کارآفرین نیز موفق عمل میکند. شخصیتهای اصلی داستان، قدیسهای بیاشتباه نیستند. آنها در زندگی شخصی و حرفهای خود با دوراهیهای اخلاقی مواجه میشوند، اشتباه میکنند، و گاهی تصمیماتی میگیرند که عواقب ناخواستهای به همراه دارد. این واقعگرایی، شخصیتها را برای مخاطب باورپذیر و قابل همذاتپنداری میکند. سریال از ارائهی یک تصویر ایدهآلیستی و غیرواقعی پرهیز میکند و در عوض، به مخاطب نشان میدهد که کارآفرینان نیز انسانهایی با نقاط قوت و ضعف خاص خود هستند. این رویکرد منصفانه به مخاطب اجازه میدهد تا پیچیدگیهای رهبری یک کسبوکار را درک کرده و به جای قضاوتهای عجولانه، به تحلیلی عمیقتر از انگیزهها و چالشهای این افراد بپردازد. این سریال به ما یادآوری میکند که در دنیای واقعی، مرز میان قهرمان و ضدقهرمان اغلب بسیار باریک است.
بنابراین، سریال «تاسیان» را میتوان گامی مهم در جهت بلوغ نگاه درام ایرانی به مقولهی اقتصاد و کارآفرینی دانست. این اثر با ارائهی روایتی دقیق، منصفانه و به دور از شعارزدگی، موفق میشود کلیشهی مخرب «سرمایهدار زالوصفت» را واسازی کرده و تصویری پیچیده و انسانی از فرآیند خلق ارزش ارائه دهد.
مجموع این ویژگیها، در کنار قصه عاشقانه سریال، موجب توفیق سریال در جلب مخاطب ایرانی شد. اما پس از تاسیان، پخش سریال دیگری آغاز شد که در جلب مخاطب توفیق کمتری داشت.
سووشون و کلیشههای چپزده
برخلاف تاسیان، سریال سووشون با آنکه از ترکیب بازیگران نامدار بهره برده، مخاطب کمتری را جذب کرده است. به نظر میرسد سریال سووشون نتوانسته از چارچوب کلیشههای رمان سیمین دانشور خارج شود.
رمان سووشون سیمین دانشور، اغلب به عنوان نخستین رمان زنانه ایرانی و یکی از برجستهترین آثار ادبیات اجتماعی فارسی ستوده میشود. اما اگر از زاویهای متفاوت به آن بنگریم و به جنبههای فکری و ایدئولوژیک آن نور بتابانیم، با روایتی مواجه میشویم که گرچه دغدغهای انسانی دارد، اما در ورطهای از رمانتیسیسم سیاسی، ضدیت افراطی با بیگانگان و سوءبرداشت از مفهوم «استعمار» گرفتار میشود.
در روایت سووشون، یوسف ـ قهرمان داستانـ نماد مقاومت در برابر ساختار سیاسی وقت و همچنین مخالف «فروش غله» به نیروهای خارجی معرفی میشود. اما از نگاه تحلیل اقتصادی مخالفت با تبادل تجاری، ولو در شرایط بحرانی، همیشه به ضرر مردم است. انتظار نمیرود که نویسنده لزوما ً صاحب تحلیل سیاسی یا اقتصادی باشد یا در جایگاه تحلیلگر به تمامی زوایای رویدادهای داستان بپردازد، حتی فراتر از آن، داستاننویس میتواند از قوه تخیل بهره ببرد و به ملزومات و محدودیتهای جهان واقع پایبند نباشد. سخن این است که زاویه دید رمان چه نگاهی را در مخاطب تقویت میکند. نویسنده از یک فرد مخالف بیگانگان قهرمان میسازد، قهرمانی که دن کیشوتوار با چیزی میجنگد که مسبب مشکلات او نیست.
تصور نویسنده از استقلال، نوعی خودکفایی افراطی و قطع روابط با نظام جهانی است. داستان در دهه 30 میگذرد و به نظر میرسد درونمایهی داستان متأثر از فضای سیاسی ایران پس از 28 مرداد 1332 است. طرفه آنکه یکی از شخصیتهای محوری داستان در روز ۲۹ مرداد کشته میشود.
محمد مصدق، برای اغلب کسانی که هوادار جبهه ملی یا حتی حزب توده بودند یک قهرمان بود و جمعیت کثیری از مردم ایران ملی شدن صنعت نفت را مایه فخر و غرور ملی تلقی میکردند. اما امروز این باور تقویت شده که در جهان پیچیده کنونی، تعامل هوشمند با بازیگران بینالمللی و بهرهگیری از ظرفیتهای اقتصادی خارجی، نه نشانهای از تسلیم، بلکه رویکردی برای توسعه و پیشرفت است. سیمین دانشور اما در بستر داستان، از منظر اخلاقی و نه اقتصادی، با هرگونه تعامل برونمرزی مخالفت میکند. نتیجه آن، بازتولید گفتمانی ضدتوسعه است که با نگاهی احساسی، روابط اقتصادی خارجی را مساوی با خیانت و وطنفروشی میداند.
از سوی دیگر، زری، زن تحصیلکرده داستان، گرچه شخصیتی انسانی و ملموس دارد، اما در نهایت نیز درگیر همان افسانهپردازی درباره مرد قهرمان باقی میماند. او نه کنشگر اجتماعی است، نه ایدهای برای تغییر دارد. از نگاه تحلیلی، سیمین دانشور در جایگاهی متناقض میایستد: از یک سو از زنانی میگوید که تحصیلکردهاند و به دنیای جدید پا گذاشتهاند، و از سوی دیگر آنان را در چارچوبی سنتی قرار میدهد که کنشگریشان محدود به عزاداری، تحمل و وفاداری به خانواده است.
برای مخاطب امروز که ارتقای مشارکت زنان در جامعه، و خروج آنان از محدودیت ساختارهای دستوری و ایدئولوژیک مسئله مهمی است، سووشون رمانی است که اگرچه درد را میشناسد، اما راهحل را نه در تلاش برای بر هم زدن ساختار مردسالار، بلکه در اسطورهسازی و بازنمایی چهره زن در یک شخصیت قربانی و اثیری میجوید.
دانشور با اشارههای متعدد به حضور «بیگانگان» و نظامیان خارجی، رمانی خلق میکند که در آن همهچیز در دوقطبی «خودی - غیرخودی» خلاصه میشود. اما این نگاه، تحلیل پیچیده روابط قدرت را کنار میگذارد و سادهسازی خطرناکی از وضعیت اجتماعی ایران عصر خود ارائه میدهد.
از منظر مطالعات توسعه، کشورهای موفق آنهایی بودهاند که حتی در دوران سلطه خارجی نیز، با انعطافپذیری، از فرصتهای بینالمللی برای ارتقای دانش، زیرساخت و نهادهای خود بهره بردهاند. رمان اما دیدگاهی بیگانه ستیز دارد. حضور بیگانگان در سووشون فقط به عنوان «دشمن» تصویر میشود، نه عاملی که بسته به نوع مواجهه میتواند تهدید یا فرصت باشد.
ارزیابی ارزش ادبی رمان سووشون خارج از صلاحیت و تشخیص این یادداشت است. اما از منظر فکری، سووشون کتابی است در ستایش مقاومت، غرب ستیزی و بیاعتمادی به عقلانیت محاسبهگر. این اثر را میتوان نمونهای مهم برای مطالعه گفتمان اصالت خویشتن (بازگشت به خویشتن) و ذهنیت غربستیز و چپگرای روشنفکری دهه 30 و ۴۰ ایران در نظر گرفت.
بازخوانی رمان سیمین دانشور، ما را به تأمل درباره اینکه چرا برخی گفتمانهای ضد توسعه هنوز در لایههایی از جامعه نفوذ دارند، دعوت میکند و مطرح شدن نام آن به بهانه ساخت یک سریال، فرصتی است برای اینکه بیندیشیم چگونه باید این ذهینت را تحلیل کرد و با آن مواجه شد.
منبع: اکوایران