خاطرات ناصرالدینشاه در هلند؛ «در ایران ندیدهایم دختر اینقدر تند بدود»!
ناصرالدین شاه به نوشتن خاطرات روزانۀ خود اهتمامی جدی داشت و این کار را در سفرهای دور و درازش هم ترک نمیکرد. خود او نام یادداشتهایش را «روزنامه» گذاشته بود؛ این روزنامهها جزئیاتی بسیار جالب و خواندنی از کارها و احوالات روزمرۀ شاه و درباریانش را در اختیار ما میگذارند. در اینجا گزیدهای از خاطرات یک روز از سفر سوم شاه به فرنگستان را میخوانید.
فرادید| سومین سفر ناصرالدین شاه به اروپا در فروردین سال 1268 شمسی آغاز شد؛ او در این سفر ابتدا به روسیه رفت و سپس عازم کشورهای آلمان، هلند و انگلستان شد.
به گزارش فرادید؛ در اینجا گزیدهای از روزنامۀ خاطرات او در روز چهارشنبه 29 خرداد سال 1268 شمسی (شوال سال 1306 قمری) را میخوانید که مربوط است به بازدید شاه از یکی از شهرهای کوچک هلند:
«زاآندام» قصبۀ کوچکی است که پطر کبیر در زمان سیاحت به فرنگستان در اینجا مدتی بود و علم کشتیسازی یاد میگرفت و خود او در کشتیسازی کار میکرد . . . به بندر زاآندام که رسیدیم . . . هر جا که دیده میشد پر شده بود از زن و مرد و بچه . . . تماشا میکردند و تعجب میکردند که پادشاه ایران به زاآندام میآید، هورا میکشیدند، بعضی به بعضی از همراهان میخندیدند و به طوری با تعجب چشمها را دوخته و نگاه میکردند که با چشم میخواستند ما را بخورند . . .
از آنجا گذشتیم رو به محل توقف پطر کبیر . . . اطاق محقر تاریکی که از چوب ساختهاند . . . همان صندلی که پطر کبیر روی آن نشسته در آنجا موجود است . . . در این اطاق زیاد تفکر کردیم، پادشاه بزرگی مثل پطر در همچو جائی مدتی منزل کرده و آنقدر زحمت کشیده است و خودش در کشتیسازی به دست خودش کار کرده، حقیقتا خیلی دلسوزی برای دولت و ملت خودش داشته و این زحمات به هدر نرفته است، بعد از قرنها حالا نتیجه آن را شخص میبیند، خیلی در این باب فکر کردیم . . .
بیرون آمدیم . . . زنهای خیلی خوشگل آنجا زیاد دیده میشود، به خصوص کنیزها که همه لباسهای مخصوص دارند . . . همه جوان و خوشگل، دو دختر بودند که مجدالدوله نشان کرده بود و به ما نمود، زیاد خوشگل بودند، مجدالدوله اینها را دیده بود و واله شده بود، بطوریکه میگفت مرخصی بگیرم پیش اینها بمانم، خیلی خندیدیم.
این دخترها را دیدم که در کنار رودخانه و خیابان میدویدند که از راه دیگر باز به اسکله جلو ما بیایند و خیلی تند و چابک بودند که هیچوقت در ایران ندیدهایم دختر اینقدر تند و چابک و نفسدار باشد مگر گاهی در دهات و ییلاقها مثل پشند و غیره دیده شود که دختر اینطور بدود . . .
در کشتی نشستیم و راندیم به آمستردام . . . به اسکله رسیدیم، از آنجا سوار کالسکه شدیم، راندیم به هتلی که در آنجا منزل داریم، غروب بود، به منزل رسیدیم، امشب باید برویم کنسرط . . .