آیا بچه به دنیا آوردن غیر اخلاقی است؟ چه کسانی چنین اعتقادی دارند؟
اگر زندگی را تنها منبع رنج و بدبختی میبینید، چرا فرد دیگرای را وارد آن میکنید؟ این باور که «تولدستیزی» (Antinatalism) نامیده میشود، در حال حاضر در برخی کشورهای دنیا در حال افزایش است. اما چه کسانی با چه جهانبینیهایی به آن اعتقاد دارند؟
فرادید| تولدستیزی عبارت از این باور است که بچهدار شدن اشتباه و غیراخلاقی است. استدلال طرفداران این ایده بر این فرض استوار است که زندگی انسانها بیشتر شامل رنج است تا خیر و سعادت. این باوری رو به افزایش در برخی از نقاط دنیاست.
به گزارش فرادید، اما طبق یک مطالعهی اخیر، تولدستیزی به شدت با «ماکیاولیسم» (که در روانشناسی به معنی بیعاطفگی و عدم توجه به دیگران است) و «روانپریشی» مرتبط است. «افسردگی» نیز در این میان نقشی کلیدی دارد. اگرچه بعید است این ارتباط یک پیوند علّی باشد، با اینحال به نظر میرسد که همۀ اینها از یک منبع واحد سرچشمه میگیرند: نفی و بیزاری از زندگی.
این ایده که هم خندهدار است و هم نکتهسنجانه، حالا تبدیل شده است به نوعی فلسفه. نامش آنتیناتالیسم است. آنتیناتالیسم موضعی است که استدلال میکند در بهترین حالت باید از داشتن فرزند اجتناب کرد و در بدترین حالت به دنیا آوردن فرزند کاری غیراخلاقی است. با این حال، نکتۀ عجیب آن است که طرفداران این ایده، یعنی «تولدستیزها»، در روانپریشی، خودشیفتگی و ماکیاولیسم هم امتیاز بالایی دارند!
برهان رنج
استدلال تولدستیزی عمدتاً از این موضع مطرح میشود که «تولد» صدمههای نامتناسب و غیرقابل توجیهی را به فرد متولدشده تحمیل میکند. جامعترین فرمول آن نشاتگرفته از فیلسوف آفریقای جنوبی، دیوید بِناتار است.
از دید بِناتار، زندگی بسیار محنتآور است. ما چهرهای شجاع به خود میگیریم و وانمود میکنیم همه چیز خوب است، اما در واقع، زندگی همیشه بدتر از آن چیزی است که فکر میکنیم. انسانها به سمت خوشبینی گرایش دارند، یعنی ما سعی میکنیم نیمهی پر لیوان را ببینیم و روی لحظات فانی شادی در یک دورۀ بزرگ بدبختی که کل زندگی ما را در بر میگیرد، تمرکز کنیم. تکامل جایی برای عقبنشینی پنهان کسی که فقط کشمکشهای زندگی را میبیند ندارد. بنابراین، ما خانواده داریم و به دلیل تمایل ژنتیکی به خوشبینی تولیدمثل میکنیم.
طبق این باور، ما درگیر زندگی میشویم و خودمان را با زندگیهای مشقتبار وفق میدهیم. ما سختیهای زندگی خودمان را با کسانی مقایسه میکنیم که زندگی سختتری دارند و میگوییم: «زندگی من آنقدرها هم بد نیست». اما بد است. تنها دلیلی که ما خودمان را گول میزنیم این است که جامعه به حیات خود ادامه دهد. اگر همه متوجه میشدند زندگیشان واقعاً چقدر وحشتناک است، ما در پوچی بدبینانهای از پای درمیآمدیم و هرگز زحمت انجام هیچ کاری را به خودمان نمیدادیم، چه رسد به اینکه به فکر تداوم گونهمان باشیم.
وقتی مسائل را عقلانی تحلیل کنیم، به وضوح میتوانیم دنیا را به مثابه مکان آسیب ببینیم که سرنوشت آن بدتر شدن است. بنابراین، آوردن کودکان به دنیا، رنج خالص را افزایش میدهد. همه اینها سبب میشود بناتار از تولدستیزی حمایت کند. همانطور که خودش میگوید: «هر یک از ما با آورده شدن به این دنیا آسیب دیدیم. این آسیب قابلچشمپوشی نیست… اگرچه برای جلوگیری از وجود خودمان خیلی دیر شده است، اما برای جلوگیری از وجود افراد آینده خیلی دیر نیست.»
برهان آسیب زیست محیطی
یکی دیگر از موضوعات مشترک تولدستیزی، گاهیاوقات «برهان انسانگریزی» نامیده میشود. بحثهای انسانگریزی بیشتر بر آسیبهایی است که انسانها به محیط زیست و سایر حیوانات وارد میکنند. بناتار ادعا میکند انسانها نه تنها با کشتن و خوردن حیوانات، بلکه با تخریب زیستگاه طبیعی آنها، صدمات زیادی را به آنها وارد میکنند. بناتار ادعا میکند یک گوشتخوار به طور محافظهکارانهای حدود ۱۶۹۰ حیوان را در طول حیات خود مصرف میکند و مرگ اکثریت قریب به اتفاق این حیوانات دردناک و استرسزا است.
علاوه بر این، انسانها نه تنها به حیوانات، بلکه بهطور گستردهتر به محیطزیست آسیبهای جبرانناپذیری وارد میکنند. بناتار ادعا میکند انسانها جنگلهای بارانی را از بین میبرند و دیاکسیدکربن منتشر میکنند تا گرمایش جهانی را تشدید کنند. او استدلال میکند: «انسانها در حال تجاوز به طبیعت هستند و موجب انقراض حیوانات (و گیاهان) میشوند.» به طور خلاصه، انسانها خودشان «خبر بد» هستند. ما نه تنها به خود و یکدیگر صدمه میزنیم بلکه به کل سیاره و همه چیز در آن صدمه میزنیم. به نفع همه بود اگر ما وجود نداشتیم.
چه نوع افرادی تولدستیز میشوند؟
درست است که تولدستیزی یک موضع حاشیهای است (هم در جمعیت عمومی و هم در بخشهای فلسفه)، اما اکنون در حال افزایش است و مانند هر پدیده اجتماعی جدید، مجموعه فزایندهای از تحقیقات جمعیتشناختی و روانشناختی برای پاسخ به این پرسش که «چه نوع افرادی تولدستیز میشوند؟» در حال انجام است.
یک پاسخ این است: طبق مطالعهای در سال ۲۰۲۰، «ویژگیهای مثلث تاریک شخصیت (خودشیفتگی، ماکیاولیسم و روانپریشی) به شدت با دیدگاههای تولدستیزی مرتبط هستند.» به بیان دیگر، بین کسانی که مثلث تاریک شخصیت دارند و کسانی که بچهدار شدن را غیراخلاقی میدانند، همبستگی وجود دارد.
علاوه بر این، مشخص شد افسردگی نقش مهمی در تولدستیزی دارد. همانطور که نویسنده مقاله، فیلیپ شونگر، میگوید: «افسردگی با تولدستیزی جور درمیآید چون فرد افسرده برای زندگی ارزشی متصور نیست و نگاهش به آینده ناخوشایند و غمافزاست.» کسانی که نسبت به زندگی نگاه منفیتری دارند، آنهایی که رنجها، بدبختیها و آسیبهای زندگی را میبینند، قابل درک است که تمایل کمتری به ادامه نوع بشر داشته باشند.
آیا تولدستیزی غیرمنطقی است؟
اینجا پرسش عمیقتری مطرح میشود. پرسش دربارهی این که ما تا چه میزان میتوانیم این موضع را بر اساس سلامت روان یا ویژگیهای شخصیتی اکثریت معتقدان آن تأیید یا نقد کنیم. به عنوان مثال، کاملاً محتمل است که هیچ ارتباط علّی بین تولدستیزی و ویژگیهای مثلث تاریک شخصیت وجود نداشته باشد، بلکه هر دو از یک منبع سرچشمه گرفته باشند. افسردگی، روانپریشی، ماکیاولیسم و تولدستیزی ممکن است همه به یک اندازه ناشی از عدمتایید زندگی باشند (چیزی که خود شونگر آن را قبول دارد).
در نهایت، دیدگاه شما در مورد تولدستیزی به نحوهی نگاه کلی شما به زندگی بستگی دارد. اگر شما زندگی انسان را به سان یک آزمون غمانگیز، فلاکتبار و جهنمی ببینید، بله، منطقی است اگر نخواهید آن را به انسان دیگری تحمیل کنید. اما اگر نگاه شما به زندگی توام با عشق، مهربانی و شادی باشد، منطقی است که به ادامهی نسل خود امیدوار باشید.
کسانی که حیات انسانی را مسیری رو به سوی رشد معنوی میبینند، هرگز میزان رنجهایی را که در این مسیر ممکن است به فرد برسند، با عظمت و شکوه دستاوردهایی که او میتواند داشته باشد مقایسه نمیکنند.
مترجم: زهرا ذوالقدر