وقتی لاغر شدن به قیمت آبرو تمام میشود!
کد خبر :
۳۵۵۹۴
بازدید :
۴۵۱۱
بعد از دو بار زایمان، اندامم حسابی به هم ریخته بود و از حضور در جمع فامیل، دوستان و میهمانیها خجالت میکشیدم. تا اینکه در فضای مجازی ازطریق زنی ناشناس، با فردی آشنا شدم که خودش را جراح زیبایی معرفی کرده بود. بعد هم عکسهایم را برایش فرستادم. اما افسوس که حالا به جای رژیم لاغری آبرویم به خطر افتاده است.چراکه تازه فهمیدهام او یک شیاد بوده است.
به گزارش ایران، مهری پریشاناحوال بود و به خاطر وزن زیاد، نفسنفس زنان خود را به اتاق مشاوره رساند. انگار از چیزی هراس داشت. اطرافش را به دقت نگاه کرد و وقتی مطمئن شد کسی در اتاق نیست اشکریزان گفت: «پدرم مخالف درس خواندن دخترهایش بود. به همین دلیل من را مانند خواهرهایم در ۱۹ سالگی شوهر داد. همسر و زندگیام را خیلی دوست داشتم. چند ماه بعد از ازدواج باردار شدم و به فاصله کوتاهی خدا دو فرزند به ما داد. آنقدر درگیر زندگی و بزرگ کردن بچهها بودم که خودم را فراموش کرده بودم. وقتی به خودم آمدم متوجه شدم مانند یک زن سن و سالدار چاق شدهام. هیچ لباسی به من نمیآمد و همیشه برای اینکه بتوانم هیکل بدقوارهام را بپوشانم مجبور بودم لباس گشاد بپوشم و حسرت خوشاندامی را داشته باشم. اما هیچ کاری نمیتوانستم انجام بدهم. چند سالی به همین وضعیت گذشت. وقتی بچهها بزرگتر شدند، وقتم آزادتر شد و به باشگاه رفتم. آنجا با چندین نفر آشنا شدم و ارتباطم با آنها بیشتر شد. راستش همیشه در رفت و آمدها خجالت میکشیدم چون نمیتوانستم مثل بقیه اندامی مناسب داشته باشم و لباسهای مورد علاقهام را بپوشم و این موضوع هر روز اعتماد به نفسم را کمتر میکرد. نمیخواستم بیش از این از آنها کم بیاورم به همین دلیل شوهرم را مجبور کردم گوشی مدل بالا برایم بخرد تا بتوانم مثل دوستانم در گروههای تلگرامی عضو شوم که ای کاش هرگز این کار را نکرده بودم ... .»
زن جوان که سعی میکرد جلوی اشکهایش را بگیرد کمی مکث کرد و ادامه داد: «همه چیز بعد از خریدن گوشی لعنتی و ارتباط اینترنتی شروع شد. من به واسطه دوستانم در گروههای زیادی عضو شدم و در یکی از این گروهها با زنی به نام «شهلا» آشنا شدم. اوایل ارتباطمان در حد رد و بدل کردن پیامهای معمولی بود اما کمی بعد طوری با من ارتباط گرفت که ناخواسته به او اعتماد کردم. برای آشنایی بیشتر، عکسهایش را برایم فرستاد و من هم چند عکس برایش فرستادم. شهلا وقتی عکسهایم را دید طوری واکنش نشان داد که همان یک ذره اعتماد به نفسم را هم از دست دادم. او حسابی به وزنم گیر داده بود. خیلی ناراحت بودم و احساس حقارت میکردم. سر بحث باز شده بود و او راهکارهای مختلفی را برای کاهش وزنم میداد اما من همه آن راهها را رفته بودم. وقتی این موضوع را با او درمیان گذاشتم ناگهان ادعا کرد پزشکی را میشناسد که توصیههای کاهش وزن و تناسب اندام را اینترنتی انجام میدهد و اگر بخواهم میتواند ما را با هم آشنا کند. من که فکر میکردم میتوانم به همین راحتی از دست این اضافهوزن لعنتی خلاص شوم با شور و شوق بسیار آدرس تلگرام آن دکتر را گرفتم.»
مهری وقتی به این قسمت داستانش رسید سری به تأسف تکان داد و گفت: «بدون اینکه با کسی مشورت کنم آدرس تلگرام آقای دکتر قلابی را وارد کردم و با ورود به صفحه شخصی او مشکلم را گفتم و با التماس و خواهش خواستم کمکم کند. او هم بلافاصله باارسال پاسخی قول داد که با توصیههایش در کمترین زمان به وزن ایده آل میرسم. پس از توافق برسر قیمت، به اصطلاح درمانام شروع شد. آن دکتر قلابی پس از اینکه مشخصات ظاهریام را پرسید از من خواست از قسمتهای مختلف بدنم عکس بگیرم و برایش بفرستم تا بتواند توصیههای دقیق تری ارائه کند. من هم بدون فکر همان کار را کردم و عکسها را فرستادم. وقتی عکسها ارسال شد پیامی برایم آمد که هنوز تن و بدنم از یادآوری محتوایش میلرزد. تازه آنجا بود که فهمیدم در دام چه شیادانی افتادهام. آن آقای مثلا دکتر، عکسها را به همراه پیامی برای خودم فرستاد و نوشت اگر ۱۵ میلیون تومان به حسابش واریز نکنم عکسها را در شبکههای اجتماعی منتشر میکند و... . نمیدانستم باید چه کار کنم. اگر عکسها منتشر میشد آبروی خودم و خانوادهام بر باد میرفت. به همین دلیل بلافاصله به طلافروشی رفتم و بازهم بدون مشورت مقداری از طلاهایم را فروختم و پول را به حساب آن شیاد واریز کردم. فکر میکردم همه چیز تمام شده و او دیگر مزاحم زندگیام نمیشود اما سه هفته بعد از آن روز لعنتی، پیام تهدیدآمیز دیگری از دکتر قلابی دریافت کردم که ۱۵ میلیون تومان دیگر خواسته بود. حالا درمانده شدهام و نمیدانم چه کنم. حتی میترسم به همسرم در این باره چیزی بگویم. من سالها با آبرو زندگی کردهام. خواهش میکنم کمکم کنید.»
مشاوران مرکز پلیس اصفهان پس از شنیدن اظهارات این زن، او را برای شناسایی کلاهبردار تلگرامی به پلیس فتا معرفی کردند و همزمان کارشناسان با ارائه برنامه خاص رفتاری برای بالا بردن اعتماد به نفس این زن اقداماتی را انجام دادند.
کارشناس مرکز مشاوره در اینباره گفت: «با توجه به اینکه این زن در سن پایین ازدواج کرده همیشه در محیط خانه بوده و با توجه به تربیت فرزندان امکان ارتباط اجتماعی و تحصیلات را نداشته در نتیجه باعث شده آگاهیهای او در محیط بیرون و تجزیه و تحلیل اجتماعیاش کاهش یابد. این زن برای وارد شدن به جامعه و زندگی متفاوت با گذشته دوستان مناسبی را انتخاب نکرده که همین امر باعث بزهدیدگی او شده است. از طرفی او تواناییهای خود را باور نداشته و اضافه وزنش باعث حقارتش شده است. همین موضوع هم او را در دام شیادان انداخته و طعمه اخاذی آنها کرده است.»
این کارشناس مشاوره و مسائل خانواده ادامه داد: «همان طور که در این پرونده مشاهده شد این زن به دلیل نداشتن آگاهی و آموزش صحیح درباره فضای مجازی، در گروههای نامناسب عضو و قربانی شده است. او برای اینکه بتواند کمبودهای زندگیاش را جبران کند براحتی به افراد ناشناس اعتماد کرده و در دام آنها افتاده است. امیدواریم داستان این شخص عبرتی برای دیگران بوده و با هشیاری بیشتر شهروندان، زمینه سوءاستفاده این گونه کلاهبرداران مجازی از بین برود.»
به گزارش ایران، مهری پریشاناحوال بود و به خاطر وزن زیاد، نفسنفس زنان خود را به اتاق مشاوره رساند. انگار از چیزی هراس داشت. اطرافش را به دقت نگاه کرد و وقتی مطمئن شد کسی در اتاق نیست اشکریزان گفت: «پدرم مخالف درس خواندن دخترهایش بود. به همین دلیل من را مانند خواهرهایم در ۱۹ سالگی شوهر داد. همسر و زندگیام را خیلی دوست داشتم. چند ماه بعد از ازدواج باردار شدم و به فاصله کوتاهی خدا دو فرزند به ما داد. آنقدر درگیر زندگی و بزرگ کردن بچهها بودم که خودم را فراموش کرده بودم. وقتی به خودم آمدم متوجه شدم مانند یک زن سن و سالدار چاق شدهام. هیچ لباسی به من نمیآمد و همیشه برای اینکه بتوانم هیکل بدقوارهام را بپوشانم مجبور بودم لباس گشاد بپوشم و حسرت خوشاندامی را داشته باشم. اما هیچ کاری نمیتوانستم انجام بدهم. چند سالی به همین وضعیت گذشت. وقتی بچهها بزرگتر شدند، وقتم آزادتر شد و به باشگاه رفتم. آنجا با چندین نفر آشنا شدم و ارتباطم با آنها بیشتر شد. راستش همیشه در رفت و آمدها خجالت میکشیدم چون نمیتوانستم مثل بقیه اندامی مناسب داشته باشم و لباسهای مورد علاقهام را بپوشم و این موضوع هر روز اعتماد به نفسم را کمتر میکرد. نمیخواستم بیش از این از آنها کم بیاورم به همین دلیل شوهرم را مجبور کردم گوشی مدل بالا برایم بخرد تا بتوانم مثل دوستانم در گروههای تلگرامی عضو شوم که ای کاش هرگز این کار را نکرده بودم ... .»
زن جوان که سعی میکرد جلوی اشکهایش را بگیرد کمی مکث کرد و ادامه داد: «همه چیز بعد از خریدن گوشی لعنتی و ارتباط اینترنتی شروع شد. من به واسطه دوستانم در گروههای زیادی عضو شدم و در یکی از این گروهها با زنی به نام «شهلا» آشنا شدم. اوایل ارتباطمان در حد رد و بدل کردن پیامهای معمولی بود اما کمی بعد طوری با من ارتباط گرفت که ناخواسته به او اعتماد کردم. برای آشنایی بیشتر، عکسهایش را برایم فرستاد و من هم چند عکس برایش فرستادم. شهلا وقتی عکسهایم را دید طوری واکنش نشان داد که همان یک ذره اعتماد به نفسم را هم از دست دادم. او حسابی به وزنم گیر داده بود. خیلی ناراحت بودم و احساس حقارت میکردم. سر بحث باز شده بود و او راهکارهای مختلفی را برای کاهش وزنم میداد اما من همه آن راهها را رفته بودم. وقتی این موضوع را با او درمیان گذاشتم ناگهان ادعا کرد پزشکی را میشناسد که توصیههای کاهش وزن و تناسب اندام را اینترنتی انجام میدهد و اگر بخواهم میتواند ما را با هم آشنا کند. من که فکر میکردم میتوانم به همین راحتی از دست این اضافهوزن لعنتی خلاص شوم با شور و شوق بسیار آدرس تلگرام آن دکتر را گرفتم.»
مهری وقتی به این قسمت داستانش رسید سری به تأسف تکان داد و گفت: «بدون اینکه با کسی مشورت کنم آدرس تلگرام آقای دکتر قلابی را وارد کردم و با ورود به صفحه شخصی او مشکلم را گفتم و با التماس و خواهش خواستم کمکم کند. او هم بلافاصله باارسال پاسخی قول داد که با توصیههایش در کمترین زمان به وزن ایده آل میرسم. پس از توافق برسر قیمت، به اصطلاح درمانام شروع شد. آن دکتر قلابی پس از اینکه مشخصات ظاهریام را پرسید از من خواست از قسمتهای مختلف بدنم عکس بگیرم و برایش بفرستم تا بتواند توصیههای دقیق تری ارائه کند. من هم بدون فکر همان کار را کردم و عکسها را فرستادم. وقتی عکسها ارسال شد پیامی برایم آمد که هنوز تن و بدنم از یادآوری محتوایش میلرزد. تازه آنجا بود که فهمیدم در دام چه شیادانی افتادهام. آن آقای مثلا دکتر، عکسها را به همراه پیامی برای خودم فرستاد و نوشت اگر ۱۵ میلیون تومان به حسابش واریز نکنم عکسها را در شبکههای اجتماعی منتشر میکند و... . نمیدانستم باید چه کار کنم. اگر عکسها منتشر میشد آبروی خودم و خانوادهام بر باد میرفت. به همین دلیل بلافاصله به طلافروشی رفتم و بازهم بدون مشورت مقداری از طلاهایم را فروختم و پول را به حساب آن شیاد واریز کردم. فکر میکردم همه چیز تمام شده و او دیگر مزاحم زندگیام نمیشود اما سه هفته بعد از آن روز لعنتی، پیام تهدیدآمیز دیگری از دکتر قلابی دریافت کردم که ۱۵ میلیون تومان دیگر خواسته بود. حالا درمانده شدهام و نمیدانم چه کنم. حتی میترسم به همسرم در این باره چیزی بگویم. من سالها با آبرو زندگی کردهام. خواهش میکنم کمکم کنید.»
مشاوران مرکز پلیس اصفهان پس از شنیدن اظهارات این زن، او را برای شناسایی کلاهبردار تلگرامی به پلیس فتا معرفی کردند و همزمان کارشناسان با ارائه برنامه خاص رفتاری برای بالا بردن اعتماد به نفس این زن اقداماتی را انجام دادند.
کارشناس مرکز مشاوره در اینباره گفت: «با توجه به اینکه این زن در سن پایین ازدواج کرده همیشه در محیط خانه بوده و با توجه به تربیت فرزندان امکان ارتباط اجتماعی و تحصیلات را نداشته در نتیجه باعث شده آگاهیهای او در محیط بیرون و تجزیه و تحلیل اجتماعیاش کاهش یابد. این زن برای وارد شدن به جامعه و زندگی متفاوت با گذشته دوستان مناسبی را انتخاب نکرده که همین امر باعث بزهدیدگی او شده است. از طرفی او تواناییهای خود را باور نداشته و اضافه وزنش باعث حقارتش شده است. همین موضوع هم او را در دام شیادان انداخته و طعمه اخاذی آنها کرده است.»
این کارشناس مشاوره و مسائل خانواده ادامه داد: «همان طور که در این پرونده مشاهده شد این زن به دلیل نداشتن آگاهی و آموزش صحیح درباره فضای مجازی، در گروههای نامناسب عضو و قربانی شده است. او برای اینکه بتواند کمبودهای زندگیاش را جبران کند براحتی به افراد ناشناس اعتماد کرده و در دام آنها افتاده است. امیدواریم داستان این شخص عبرتی برای دیگران بوده و با هشیاری بیشتر شهروندان، زمینه سوءاستفاده این گونه کلاهبرداران مجازی از بین برود.»
۰